نویدنو:21/12/1385                                                                     صفحه قابل چاپ است

مقاله رسیده

ایران کشوری کثیرالمله

نویسنده : علی

آدمیان در طی تاریخ پیوسته برای دستیابی به زندگی بهتر در حال حرکت بوده و از این سو به آن سو کوچ کرده اند. در این پروسه با ساکنین سرزمینهای دیگر درگیر شده، در هم آمیخته و موجیات تغیرات دموگرافیکی و انسانی گردیده اند. تسخیر اراضی دیگران، کسب قدرت و اعمال سرکردگی پیدایش افشار و طبقات سبب تشکیل حکومتها و دولتها (از فرم ابتدائی اش گرفته تا فرم امروزی و پیشرفته اش) گردیده است. در این گير و دارها فاتحین سکه ضرب زده و مغلوبین خراج گذار شده اند!

با نگاهی گذرا به تاریخ باستانی ایران زمین مشاهده می گردد که عین همین حوادث در این مرز و بوم نیز روی داده است و تاثیرات بد و خوب خود را بر ساختار انسانی ایران بر جا گذشته است.

جابجایی اقوام و ملل ساکن در فلات ایران از یکسو و تاخت و تازهای رومیان، یونانیها، اعراب، ترکها، افغانها و.... هر کدام تاثیرات خاص خود را در فرم پذیری و شکل گیری اقوام ساکن در فلات ایران گذاشته، این فقط شامل حال ایرانیان نبوده، مگر ترکها سوریه و عراق را در اشغال نداشتند، مگر ایرانیها از هندوستان تا کانال سوئز را در نه نوردیده اند مگر انگلیسها، پرتقالیها، فرانسوی ها و... تا عمق آسیا و افریقا نفوذ و حضور چشمگیر نداشتند؟ هنوز هم زبان بسیاری از ساکنین اهالی این مناطق زبان اشغالگران حاکم است. بدون تردید این تغییرات تنها در عرصه زبان خلاصه نشده بلکه در زمینه های فرهنگی، روائی و حتی تغیرات نژادی نیز بوده است.

ایران کشوریست کثیرالمله که هر کدام از اقوام و ملل خود را صاحبان اصلی این مرز و بوم و دیگران را بمثابه اقوام کوچ کننده بحساب می آورند. مثلأ کردها با استناد به ریشه های تاریخی شان خود را اولین ساکنین فلات ایران میشمارند این طرز تفکر تنها منحصر به کردها نیست دیگران نیز کم و بیش اندیشه مشابهی دارند.

باید گفت علیرغم ادعاهای درست و نادرست این یک حقیقت محض است که اقوام و ملل ساکن ایران در طی سده های متمادی در هم تنیده و ضمن حفظ هویت ملی خود به آفرینش یکی از بزرگترین و غنی ترین فرهنگهای جهانی یعنی فرهنگ ایرانی نایل آمده اند! وضعیت جغرافیایی و انسانی ایران امروز بگونه ای است که هر قوم و ملتی در سر زمینی بنام همین قوم و ملت زندگی میکند . بعبارت دیگر وضع جفرافیایی و انسانی ایران چه ما بخواهیم و چه نخواهیم پایه و اساس یک کشور کثیرالمله و یک حکومت فدرال را رقم زده است ، گر چه با کمال تاسف مسئله ملی در ایران لاینحل مانده است.  امروز بحث بر سر این نیست که کدام خلق و قومی زودتر از آن دیگری پا ی به فلات ایران نهاده، بلکه این اهمیت دارد که این اقوام در شرایط سخت و دشوار و یا در دوران خوش و خرم در کنار یکریگر بوده و با هم به زندگی مشترکی ادامه داده اند و در برابر تجاوزات خارجی بطور یکپارچه به دفع تجاوزات پرداخته اند از همین رو شایسته و رواست که همه این اقوام بدور از هرگونه تبعیض ملی و قومی، بمثابه اعضای یک کشور فدراتیو دموکراتیک در سر نوشت خود سهیم باشند. متاسفانه امروز در کشور ما به علل عینی وذهنی نه تنها شکل عامه پسند زندگی برابر حقوق مشترکی بوجود نیآمده که حتی در پی ستم مضاعف ، اقوام ساکن در ایران در شرایط بسیار سخت و دشواری بسر می برند!

باید گفت در آشفته بازار سیاسی ایران بعضأ اینطور وانمود می گردد که گویا فارسها و زبان فارسی عامل اصلی این ناهنجاریهای ملی بوده است حال اینکه وضعیت کنونی حقوق ملی هیچ ربطی به فارسها و زبان فارسی نداشته و ندارد و بر عکس هم فارسها و هم زبان فارسی یکی از قربانیان بیگناه این فاجعه اجتماعی ایران بوده اند. در طی تاریخ پر فراز و نشیب ایران خاندانهای حکومتی فراوانی وجود داشته اند که هیچ قرابتی با فارسها و زبان فارسی نداشتند لاکن از زبان فارسی بمثابه سلاحی در مقابل بیگانگان استفاده کرده اند. غزنویها، سلجوقیها، تیموریها، صفوی ها، قاجارها و... که صدها سال بر ایران حکم رانده اند اساسأ سلسله های ترک تبار بوده اند که در بارشان پر از ادبا، شعرا و دانشمندان فارس و فارسی زبان بوده، تنها نزدیک به 500 سال اعراب بر ایران حاکم بوده اند. اما این رویکرد اداری و ساختاری موجب نشده است تا خلقهای ساکن در ایران زبان، فرهنگ، و آداب سنن ملی خود را فراموش کنند و به خلق آثار ادبی و هنری گرانبهای خود نپردازند پس باید علت این ناهنجاریها را در جای دیگری یافت!

     ژرفش و عمیق شدن اختلافات قومی و ملی در ایران ارتباط مستقیمی با روی کار آمدن سلسله پهلوی دارد! متاسفانه در یکصد سال اخیر یکنوع اندیشه و بینش که به یک ایدئولوژی  مبدل شده و پایه آنرا یکنوع ناسیونالیزم افراطی تشکیل میدهد پا بعرصه حیات سیاسی و اجتماعی ایران گذاشته که بر اساس مانیفست آن ، ملت واحد و کشور واحد مقدس تر از هر حقوق ملی و انسانی اقوام و ملل قرار گرفتند. تفکری که نوعی بنیش فاشیستی است . کارگزاران حکومتی این طرز تفکر که در بین آنها افراد غیر فارس نیزبسیار بوده اند ظاهرأ در پی از میان برداشتن حکومتهای ملوک الطوایفی، قومی و عشیره ای به آزار و اذیت و تحقیر اقوام غیرفارس پرداخته و با اقدامات تبهکارانه خود بستر ستمهای ملی را بوجود آورده است!

        در طی قرن گذشته یکنوع طرز تفکر زبان فارسی را به مثابه نشانه تجدد قدرت و عظمت و ایران دوستی را بمثابه حب الوطن من الایمان تبلیغ کرده و اینطور قلمدار کرده اند که این فارسها هستند که صاحبان اصلی این سرزمین می باشند و بر دیگران برتری دارند. این سیاست دیگر اقوام و ملل ساکن را بدون چون و چرا به اطاعت و گردن نهادن به سیاستهای مرکزی مجبور کرده است.

وقتی ساکنین یک منطقه از داشتن یک زندگی عادی محروم هستند و بعلت وابستگی قومی تحت ستم قرار میگیرند و تکلم و تحصیل به زبان مادری از آنها سلب میشود چگونه می توانند احساس کنند که شهروندان برابر حقوق یک کشور کثیرالملله هستند سعدی در قرن ششم هجری بیان کرده بود که:

گرچه حب وطن حدیثی است نکو         لاکن نتوان مرد در آنجا که من زادم

سعدی شیرازی که فارس است این اعتراض را در مقابل اتابکان بزبان می آورد. وقتی حکومتی حقوق انسانی و ملی یک قوم را زیر پا می گذارد چگونه تواند از همان قوم بخواهد که از سرزمین ِ  بزرگ ِ وطن بدفاع بر خیزد و آنرا مقدس بشمارد آیا این بمثابه عشق یکطرفه نیست؟

البته نمی توان این را کتمان کرد که افراط گرایی در حل مسئله ملی و نیل به حقوق ملی بدون در نظر داشت امکانات و شرایط موجود نتیجه دلخواه را در پی نمی آورد. عظمت طلبی، برتری نژادی در قالب پان فارسیسم، پان ترکسیم، پان عربیسم، پان کردیسم و هر پان دیگری مخرب و بد است! هر خلقی که رهایی ملی خود را در گرو به بند کشیدن و تحقیر شدن خلق دیگری بنا نهد دچار فاشیسم میگردد. در تاریخ نمونه های فراوانی وجود دارد که نشان  میدهد وقتی ناسیونالیزم با قدرت گرایی ستم گرایانه در هم آمیزد پایه یک ایدئولوژی فاجعه ساز را بنا می نهند. بیاد آورده شود ناسیونالیزم آلمانی را که وقتی با قدرت هم آغوش شد بخاطر احیای نژاد ژرمن چه فاجعه عظیم بشری را در پی آورد. در اسرائیل ناسیونالیزم مذهبی یهود با تشکیل یک حزب بنام میزراش مقاومت شدیدی در مقابل سکولار شدن يهودیها ایجاد کرد! ناسیونالیزم عرب که ابتدا ماهیت ضد استعماری داشت با قدرت سمتگرانه در هم آمیخت و حزب بعث عراق و فردی مانند صدام را بعرصه آورد که نتیجه اقدامات آن بر همگان روشن است. امروز هم در ایران تفکر امت واحد با قدرت ستم گرانه عجین شده و موجب سرکوب خشن خلقهای ساکن در ایران و توهین و تحقیر آنان گردیده است! شوونیسم و هر پانی که بر اساس ناسیونالیزم افراطی بنا میشود ظاهری وطن پرستانه و خلق پرستانه دارد اما در عمل تحمل هیچ فرهنگ، زبان و نژادی را ندارد!

این یک حقیقت تاریخی است که نیل به کسب حقوق ملی حتی ایجاد حکومتهای خود مختار در کشور ما سابقه مبارزاتی قابل توجهی داشته است. در طی قرن گذشته بارها تلاش شده تا خلقهای ساکن در ایران بتوانند حقوق ملی خود را رسمیت دهند اما هر بار بصورت بیرحمانه ای این تلاشها عقیم مانده است. این روند در اروپا بین قرنهای 16 تا 19 میلادی طی شده و بطور موازی با دوام و قوام یافتن اقشار و طبقات اجتماعی و نمایندگان سیاسی آنها، خلقها و اقوام ساکن در این مناطق نیز خود را دوام و قوام بخشیده و با کسب حقوق  ملی خود وضعیت تثبیت شده ای را بوجود آورده اند. متاسفانه این پروسه در کشور ما ایران طی نشده و همانگونه که اقشار و طبقات نتوانستند خود و سازمانهای سیاسی و اداری خود را قوام و دوام بخشند، اقوام و خلقهای ساکن در ایران نیز از دستیابی به سازمان رهبری کننده و کار با برنامه محروم ماندند. متاسفانه ما وقتی مسائل و حقوق ملل اقوام و ملت های  ساکن در ایران را مورد بررسی می کنیم بلافاصله آنها را با حقوق اقوام در اروپا و.... مورد مقایسه قرار میدهیم در حالیکه به نظر میرسد که قیاس درستی نیست چرا که همانگونه که اشاره شد ما در شرایط آنها نبوده و نیستیم و راهی را که آنها طی کرده اند طی نکرده ایم! باید گفت همانطوریکه طبقات اجتماعی ایران بعلت حاکمیت مطلقه نتوانسته اند از بافت یکدستی بر خوردار باشند اقوام ساکن در ایران نیز بهمین علت از رسیدن به حقوق ملی خود باز مانده اند! با نگاهی گذرا به حوادث بعد از انقلاب 22 بهمن سال 1357 حتی می توان دریافت که مبارزه در راه دستیابی به حقوق ملی خلقهای ساکن در ایران با چه دشواریهايی روبرو بوده است. امروز نیز مشکلات فراوانی در این راه وجود دارد کافی ست به چند نمونه از راه حلهایی که هر کدام از آنها طرفداران خود را دارد اشاره شود تا روشن گردد ما در کجای راه هستیم:

1-  تفکر دفاع از حقوق یک خلق و نیل به حقوق ملی به هر بهاء و قیمتی!

2-  تفکر مبارزه با حکومت مرکزی و جایگزین ساختن آن با یک حکومت دموکراتیک و در پی آن حل مسئله ملی!

3-  تفکر عظمت طلبانه و حل شدن همه خلقهای ساکن در ایران در وجود یک ملت واحد یا امت واحد!

4-  تفکر توام ساختن مبارزات ملی با مبارزات سایر اقشار و طبقات و حل مسئله مرکزیت و ملی در آن  واحد!

5-  تفکر استفاده از عامل خارجی و جدا کردن یک منطقه و در پس آن  حل مسئله ملی خلق ساکن آن منطقه!

و...

حال با در نظر داشتن این تنوع اندیشه این را هم باید اضافه کرد که میل به کسب حقوق ملی، میزان انسجام و سازمان یافتگی ملی، حد مطالبات و مشکلات نیز در بین اقوام بسیار متنوع است. بهمین خاطر بدون در نظر گرفتن این ویژه گیها نمی توان با یک نسخه عمومی به حل مسئله ملی در ایران نایل شد. تاریخ مبارزات ملی خلقهای ساکن در ایران حکایت از آن دارد که کار تا چه حد فراز و نشیب دارد و چگونه دچار افراط و تفریط می گردد. تشکیل حکومت ملی در آذربایجان و کردستان که در ردیف جنبش های رهایی بخش ملی بوده نتواست به حل مسئله ملی کمک کند. حکومت پیشه وری تنها بخاطر احیای زبان آذربایجانی ها تشکیل نشد بلکه ضمن احیای زبان و فرهنگ آذربایجانی ها اقدام به یک سری اصلاحات عمیق اجتماعی از قبیل اصلاحات ارضی و رفرمهای اقتصادی کرد که عملأ به یک انقلاب تمام عیار تبدیل شد و کاری را انجام داد که انقلاب 22 بهمن از انجام آن عاجز ماند. انتقام شاه و آمریکا از حکومت ملی در آذربایجان تنها بدین خاطر نبود که فرزندان آذربایجان بزبان مادری خود تحصیل می کردند بلکه وحشت از این بود که دامنه اصلاحات به دیگر مناطق سرایت بکند.

پس از پیروزی انقلاب بهمن ماه 1357 این باور وجود داشت که سطح مطالبات ملی افزايش یابد و گامهای اساسی در راه نیل به حقوق ملی خلقهای ساکن در ایران برداشته شود. این انتظار حداقل در مورد آذربایجان و کردستان بیش از دیگر مناطق بود. اما چه شد و چه نتایجی بدست آمد؟ متاسفانه این بار هم مطالبات ملی در آتش افراط و تفریط سوخت! حل مسئله ملی در ترکمنستان با قتل وحشیانه چهارتن از رهبران ترکمن در نطفه خفه شد. در اسفند ماه سال 1357 درست یکماه پس از پیروزی انقلاب کردستان نا آرام شد. خمینی در 16 اسفند 1357 طی پیامی به مردم کردستان اعلام کرد آنهایی که به پادگانها حمله می کنند مسلمان نیستند و عامل خارجی هستند. مهدی بازرگان نخست وزیردولت موقت هیا تی به رهبری داریوش فروهر که اصلأ کرد بود و در آن زمان وزیر کار بود به کردستان فرستاد تا طی مذاکرات مطالبات کردها را بررسی کرده و به حکومت مرکزی منتقل کنند. کردها به رهبری عبدالرحمن قاسلمو فقید و حزب دموکرات کردستان ایران طی یک برنامه 8 ماده ای به دولت ایران پیشنهاد کردند که دولت مرکزی خود مختاری کردستان را به رسمیت بشناسد  و در قانون اساسی بگنجاند و همچنین بجز کردستان سه استان ایلام، کرمانشاه و آذربایجان غربی نیز ضمیمه کردستان گردد و زبان کردی به رسمیت شناخته شود. هنوز دولت موقت این پیشنهادات را مورد بررسی قرار نداده بود که در فروردین ماه سال 1358 سنندج به تصرف پیشمرگه های کرد حزب دموکرات کردستان ایران در آمد و در خرداد ماه سال 1358 شورای موقت انقلابی تشکیل گردید و به اداره امور کردستان پرداخت. در پس این اتفاق خمینی ارتش را روانه کردستان کرد و شهرها یکی پس از دیگری به تصرف ارتشیان در آمد و تعداد زیادی از کردها کشته شدند. عبدالرحمن قاسلمو که از سوی صدام مورد حمایت قرار می گرفت عملا با حکومت ایران وارد جنگ شد . در عوض جلال طالبانی که مورد حمایت ایران بود بر علیه صدام وارد جنگ گردید حتی درگیریهایی بین خود کردهای ایران و عراق صورت گرفت. پس از پایان جنگ جلال طالبانی با پا در میانی زمینه مذاکره عبدالرحمن قاسلمو و دولت ایران را فراهم نمود اما رژیم جمهوری اسلامی با ترور قاسلمو و در پس آن ترور دکتر شرفکندی یکبار دیگر ماهیت خود را نشان داد. اینک بعد از 28 سال هیچکدام از مواد پیشنهادی حزب دموکرات کردستان در کردستان عملی نگردیده است. رهبران جدید حزب دموکرات کردستان ایران امروز بجای اینکه امیدی به داخل داشته باشند نظری مساعد به خارج دارند. مردم کردستان ایران امروز بیش از گذشته زیر ستم قرار دارند. آیا می شد به شکل دیگری عمل نمود تا این وضع پیش نیاید؟ کجای کار ایراد داشت؟

بعد از انقلاب در آذربایجان چه گذشت؟

پس از پیروزی انقلاب مطالبات ملی در آذربایجان تحت تاثیر مبارزه طبقاتی و عدالت جویانه قرار گرفت اگر در کردستان که اکثریت سنی بودند و با حکومت شعیه مرکز نزدیک نبودند و از نظر ملی و مذهبی در تضاد با حکومت مرکزی بودند. آذربایجانی های شعیه مذهب که تعدادی زیادی نماینده در حاکمیت داشتند شیوه دیگری را در پیش گرفتند.

       تجربه یک ساله حکومت ملی در آذربایجان، حوادث بعد از شکست حکومت ملی، آذربایجانی ها را به تامل و تعقل فراوانی وا داشت. آذربایجانی ها حتی در درگیری آیت اله شریعتمداری مرجع تقلید شعییان که خود آذربایجانی بود و در مقابل آیت اله خمیتی فارس قرار گرفته بود جانب خمینی را گرفتند ( 1359) و شعارهای عدالت اجتماعی خمینی برای آذربایجانی ها جذابیت بیشتری پیدا کرد. از همین رو طرح و بیان مطالبات ملی در دو دهه در آذربایجان حالت سکون و راکدی داشت. اما پس از درگیریهای ارمنستان و آذربایجان در اتحاد  شوروی سابق و متعاقب  آن فروپاشی اتحاد شوروی و روی کار آمدن جبهه خلق در آذربایجان و مطرح شدن مطالبات ملی در منطقه، وضعیت را در آذربایجان دگرگون ساخت بهمین خاطر تحت دفاع از قربانیان فاجعه خوجالی و.... اعتراضاتی صورت گرفت و بسرعت دستجات و گروهایی با خواستهای ملی بوجود آمد. این روند شتابنده که با نارضایتی عمومی همراه شد هم اینک آذربایجان را ملتهب ساخته است. لاکن نبود انسجام  و قوام ملی، نبود یک سازمان رهبری کننده و یا یک شخصیت مطرح و گونا گونی سطح مطالبات وضعیت نامشخص و نامعلومی را بوجود آورده است!

اعراب سرزمین خوزستان چه میخواهند؟

اعراب ساکن منطقه خوزستان بعلت شرایط ویژه منطقه و اهمیت حساس و استراتژیکی آن بویژه منابع عظیم نفت و گاز، وجود اقوام، طوایف، برداشتهای مذهبی و اجتماعی گوناگون و تاثیر ناسیونالیزم عربی از یکسو و تاثیرات مبارزات طبقاتی که خوزستان بخاطر کارگران بومی و غیر بومی خود یکی از پایگاههای مبارزات طبقاتی در ایران بوده از سوی دیگر وضیت خود ویژه ای به خوزستان داده، روحیه مبارزه، سازمانگری و سازماندهی که نتیجه کار نیروهای چپ بویژه حزب توده ایران در این منطقه بوده سطع مطالبات ملی و اجتماعی را در این منطقه بغرنج ساخته است. بیگانگان میکوشند با ترویج افراط گری تصفیه حسابهای خود را با رژیم جمهوری اسلامی در این منطقه عملی سازند اما جنبش ترقی خواهانه که ترکیبی از مطالبات ملی و اجتماعی است میکوشد در چارچوب امکانات موجود اهداف خود را پیش ببرد برکسی پوشیده نسیت که پس از جنگ 8 ساله عراق با ایران مشکلات عدیده ای بر مشکلات قبلی این منطقه افزوده شده سیاستهای ضد خلقی حاکمیت و ستم ملی موجب نابساماینهای زیادی شده است از همین رو حل مشکلات از آن جمله حل مسئله ملی در این منطقه نسبت به دیگر مناطق از پیچیدگی زیادی برخوردار است. اعراب خوزستان بعد از انقلاب فرصت پیدا نکردند تا مطالبات ملی خود را مطرح کنند و در جنگ میهنی مصالح قومی خود را فدای مصالح عمومی و میهنی کردند. در سالهای اخیر جنبش ملی گرایانه خوزستانی ها  وارد مرحله جدیدی شده، شکی نیست که روشنفکران عرب خوزستان راههای مناسب دستیابی به مطالبات ملی را پیدا خواهد کرد.

مسائل ملی در سیستان و بلوچستان

سیستان و بلوچستان بحق عقب نگه داشته ترین منطقه ایران است. بیسوادی، سوء تغذیه عدم توسعه یافتگی  بیکاری تبعیضات ملی و مذهبی وضعیت دردناک و فاجعه آمیزی بوجود آورده ساکنین این منطقه که اساسأ سنی مذهب هستند در شرایط سخت وطاقت فرسایی بسر می برند با نگاهی به زندگی کپرنشین های چاه بهار و ایرانشهر و ... می توان دریافت که چه وضعیت اسفناکی براستان حاکم است. بر خلاف کردستان که اکثر رهبران روحانی آن در کنار خلق هستند در این استان افرادی مانند مولوی عبدالعریز وجود داشته اند که در پی جلب رضایت مرکز بوده اند.

امروز تبعیضات ملی، فرهنگی و مذهبی بحدی بالا گرفته که نمایندگان این استان در مجلس شورای اسلامی با نوشتن نامه ای به خامنه ای خواهان دقت بیشتر وی به این منطقه شده اند. روشنفکران این منطقه چه در خارج مانند جبهه آزادی  بلوچستان و چه در داخل میکوشند با طرح و بیان مطالبات مردم و کوشش در آشنا ساختن مردم این استان به حقوق ملی و اجتماعی شان دست یابند مبارزه اجتماعی و ملی را گسترش دهند. باید تاکید کرد که بعلت بیسوادی ، بافت عشیره ای و.... ایجاد تشکل و سازماندهی در این منطقه بسیار دشوار است. سطح مطالبات مردم این منطقه از نان آب، درمان ..... زبان و آزادی فرایض دینی را در بر می گيرد.

بدون شک وضعیت مسائل ملی در ترکمنستان، ایلات، طوالش و.... کم و بیش با گوناگونی مطالبات روبروست. که بررسی تک تک آنها باعث طولانی شدن کلام می گردد و با بهره گیری از این صرب المثل مشت نمونه خرواراست می توان نتیجه گرفت که:

1-     ایران کشوری کثیرالمله با سابقه پر فراز و نشیب در حل مسئله ملی است که  متاسفانه حل مسئله ملی در آن عملی نشده است!

2-     در ایران بعلت بافت اجتماعی، سیاسی و ملی گونا گون و تنوع در مطالبات، حل مسئله ملی در مناطق با بیچیدگی هایی روبروست.

3-     بعلت ساختار حاکمیت هیچگونه ارتباط ارگاتیکی بین فعالین ملی این مناطق بوجود نیامده تا آنها با همفکری و همدلی و تبادل تجربه روی مسائل عام و مشترک زمینه مبارزه مشترک در سطع کشور را هموار سازند.

علی

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics