كارگزاران نظام و حمله نظامي آمريكا
عصر نو- نشریه سازمان
مجاهدین انقلاب اسلامی
امروز:مقام رهبری در دیدار با
کارگزاران و مسئولان نظام، حمله نظامی آمریکا را امری محتمل دانسته تأکید
کردند این احتمال هرچند اندک اما نظر به اهمیت آن باید جدی گرفته شود.
ایشان همچنین ضمن پرهزینه دانستن چنین اقدامی برای آمریکا یادآور شدند که
ایران در طول دوران پس از انقلاب همواره در معرض تهدید بوده است، از جمله
در سال۷۵ ایران در
آستانه حمله آمریکا قرار داشت اما این خطر به لطف خداوند مرتفع شد.
۱- احتمال حمله نظامی
آمریکا به ایران نکتهای است که منتقدان سیاست هستهای جدید از مدتها پیش
بدان گوشزد کرده و مسئولان نظام را به اصلاح مواضع و سیاستهای خود توصیه
کردهاند، اما متولیان امور همواره ضمن تکذیب چنین احتمالی، منتقدان را
عدهای مرعوب در برابر آمریکا و تجدید نظر طلب خواندهاند.
به خاطر داریم آقای احمدی نژاد اخیراً دو دلیل در اثبات بیپایه بودن
احتمال حمله نظامی ارائه کرده بودند. اول آن که مهندس هستند و دوم آن که
توکل به خداوند دارند. همچنین یک هفته پیش از سخنان رهبری، امام جمعه موقت
تهران برخی از مطبوعات را تنها به علت آن که سخنان تهدیدآمیز نخست وزیر و
وزیر امورخارجه فرانسه علیه ایران را منعکس کرده بودند، مورد انتقاد قرار
داده و آنان را متهم كرد که با درج این اخبار دشمن را شاد میکنند. انکار
حمله نظامی آمریکا در حد یک اظهار نظر یا پاسخ به منتقدان راهبرد هستهای
جدید باقی نماند، اکنون مدتهاست که مطبوعات به دلیل بخشنامه و دستورالعمل
شورایعالی امنیت ملی از درج هر مطلب و تحلیلی در باره این موضوع منع
شدهاند.
سخنان رهبری را از این رو باید مهم دانست که برای اولین بار در سطح رسمی و
برخلاف تمامی اظهارنظرهای گذشته مسئولان، هشدارهای منتقدان راهبرد جدید
هستهای مورد تأیید قرار گرفته است و میتوان امیدوار بود که از این پس به
جای اظهارات خوشبینانه و تبلیغاتی، شاهد بررسیها و اظهارنظرهای
مسئولانهتر و کارشناسانهتر برای کاهش این خطر جدی و مهم باشیم.
در یک نگاه کلان رویکردهای موجود در کشور نسبت به این تهدید و راههای رفع
و یا کاهش احتمال آن را میتوان در قالب دو راهبر کلی دسته بندی کرد.
الف: راهبرد تهدید متقابل و استقبال از ستیز
ب: راهبرد بازدارنده
الف- راهبرد تهدید متقابل و استقبال از ستیز:
این راهبرد طیفی از آرا و نظرات را شامل میشود که جملگی در نتیجه بخش بودن
عامل نظامی و تکیه بر تاکتیکها و راهکارها و سلاحهای پیشرفته نظامی
مشترکند. برخی تهدید متقابل مبنی بر حمله به منافع آمریکا در جهان و در
کشورهای منطقه را موجب انصراف آمریکا از حمله به ایران دانسته و برخی دیگر
از مواجهه استقبال کرده معتقدند دیر یا زود صورت خواهد پذیرفت، پس چه بهتر
که برسر موضوعی باشد که یک حق ملی تلقی میشود. ایران نه افغانستان است و
نه عراق و حاصل این نبرد شکست آمریکاست.
بطورکلی هردیدگاه و موضع معطوف به وجه نظامی و سخت افزاری در برابر آمریکا
باید با توجه به واقعیات و عوامل واقعاً موجود مورد ارزیابی قرار گیرد.
برخی از این واقعیات عبارتند از:
۱- تجربه افغانستان و
عراق به آمریکا آموخته است در مواجهه احتمالی با ایران از تصرف سرزمینی
خودداری کرده و مطلقاً بر وجوه تکنولوژیک تکیه کند.
۲- سطح برخورداری دو طرف
از تکنولوژیهای پیشرفته به هیچ وجه قابل مقایسه نیست.
۳- دو طرف از نظر سطح
آسیبپذیری در یک مواجهه محتمل در شرایط یکسانی قرار ندارند. در چنین
مواجهه محتملی یکطرف تمام سرزمین و زیرساختهای حیاتی و اقتصادیش در معرض
آسیب و تهدید است و طرف دیگر تنها آن بخش از منافع و امکانات خود را که
هزاران کیلومتر دورتر از سرزمینش قرار داشته و تنها بخش ناچیزی از امکانات
و سرمایههای ملی وی محسوب میشود، در معرض تهدید و آسیب میبیند.
4- یک طرف در شرایطی قرار دارد که منافع منطقهای و جهانیاش در جنگ تأمین
میشود و شرایط طرف دیگر به گونهای است که نه تنها هیچ یک از منافع ملی و
منطقهای اش در جنگ تحمیل نمیشود بلکه خسارات ناشی از مواجهه نظامی بهترین
فرصتهای تاریخی توسعه و پیشرفت را از او سلب خواهد کرد.
5- امکانات و منافع امریکا که در یک مواجهه نظامی احتمالاً میتواند هدف
ایران باشد، آن بخش از امکانات و منافعی است که در کشورهای همسایه واقع
است. بنابراین در چنین مواجهه محتملی ایران علاوه بر آمریکا همسایگان خود
را نیز در برابر خود خواهد داشت.
با توجه به آنچه در بندهای فوق گذشت، بر فرض شکست و ناکامی آمریکا در چنین
مواجهه محتملی این کشور ابرقدرتی ناکام در یکی از مصافهای منطقهای اش
خواهد بود مانند آنچه در لبنان و سومالی برایش رخ داد. در مقابل آنچه برای
ایران باقی میماند یک پیروزی در کنارهزینههای سنگین انسانی و اقتصادی و
از دست رفتن تمامی زیرساختهای حیاتی و بطور کلی تمامی آن منافع و مضاری
است که در نتایج استراتژی زمین سوخته قابل تصور است. از یاد نبریم که
آمریکا در مرحله حمله نظامی به افغانستان و عراق با مشکل مهمی مواجه نشد.
مشکل آمریکا مربوط به مرحله تصرف و اداره این دو کشور بوده است.
ب: استراتژی بازدارنده:
این راهبرد مشتمل بر تمامی مواضع و طرحهایی است که برای خارج شدن از این
بحران بر راهکارهای سیاسی و وجوه نرمافزاری تأکید دارند. طرفداران این
راهبرد با توجه به عوامل و واقعیاتی که در تبیین ابعاد و نتایج استراتژی
تهدید متقابل و استقبال از حمله بر شمردیم معتقدند آمریکا برای دستیابی به
منافع نامشروع خود به جنگ و آتش افروزی در منطقه نیازمند است. برخلاف
اقتدارگرایان که تا پیش از این معتقد بودند که آمریکا پس از گرفتارشدن در
بن بست عراق نیازمند کمک ایران شده ناگزیر از دادن امتیاز خواهد شد، این
کشور در صورت گرفتار آمدن به چنین بن بستی در جستجوی طرفی خواهد بود که به
عنوان مقصر و عامل ساماننیافتن امور عراق معرفی و علیه آن دست به اقدامات
تنبیهی بزند. از این رو دستکم حمله نظامی محدود اما مؤثر و با دامنه وسیع
علیه ایران با منافع آمریکا در عراق چندان ناسازگار نیست. در حالی که جنگ و
درگیری نظامی از منظر منافع ملی نه تنها هیچ مزیتی برای ایران به ارمغان
نخواهد آورد بلکه این جنگ به هر نتیجه ای حتی در خوشبینانهترین وضعیت به
تکرار تجربه ویتنام هم بینجامد، بازنده اصلی و واقعی ایران خواهد بود.
اعتراف به این حقیقت نه اعتراف به ضعف و ناتوانی است و نه ناشی از ترس و
وادادگی، بلکه ارزیابی و تحلیل عقلانی نقاط قدرت حریف و اجتناب از وارد شدن
به میدانی است که دشمن مزیت نسبی خود را درآن میبیند و میکوشد برای
مواجهه ما را به آن میدان بکشاند. این سخن و یا اعتراف همچنین بدان معنا
نیست که نظامیان ما حق ندارند و نباید در مقابل تهدید به حمله نظامی
متقابلاً بر آمادگی کشور برای پاسخگویی به تهدیدهای احتمالی تأکید کنند.
اما به همان اندازه که این مواضع از یک فرمانده و مسئول نظامی، منطقی و
پذیرفته است از سوی مسئولان سیاسی و غیرنظامی که وظیفه راهبری کشور به سوی
پیشرفت و توسعه را دارند غیرمنطقی و غیر مسئولانه است.
درک این حقیقت که باید عوامل قدرت و عناصر تضمین کننده موفقیت خود در برابر
آمریکا را در میدانی غیر از عرصه مواجهه نظامی جستجو کنیم، اولین گام و
نتیجه مبارکی است راه را برای گامهای بعدی هموار میسازد. هرگاه این گام
به مدد عقل و منطق برداشته شد، آنگاه تجربهای که رهبری در سخنان خود بدان
اشاره کردند، راهگشای ما به سوی عرصهای است که مزیت نسبی خود را در برابر
آمریکا در آن خواهیم یافت.
این تجربه چیزی جز تجربه سال ۷۵
نیست. این بخش از سخنان رهبری نیز همانند بخش اول، از آن جهت مهم است که در
طول ۱۰ سال گذشته همواره
مورد انکار جبهه ضد اصلاحات بوده است. در سال ۷۵
آمریکا با آماده سازی فضای بین المللی و افکار جهانی خود را برای آنچه که
اقدام تنبیهی علیه ایران میخواند، آماده میکرد و جهان آماده تکرار
حادثهای از نوع حمله به لیبی اما این بار علیه ایران بود. اتفاقی که در
سال ۷۵ رخ داد و تمامی
زمینه سازیهای سیاسی تبلیغاتی آمریکا و رژیم صهیونیستی را برای حمله نظامی
به ایران از اساس منتفی ساخت و منجر به بسته شدن پروندههای متعدد علیه
ایران شد، حماسه دوم خرداد بود. آن اتفاق مبارک جایگاه ایران را به عنوان
کشوری دارای سازوکار دموکراتیک و آزاد در سطح جهان ارتقا بخشید و تحسین
جهانیان را نسبت به ایران برانگیخت و آمریکا را در ادامه سیاستهای
ستیزهجویانه علیه ما در سطح جهان از همراهی شرکای خود و حتي افكار عمومي
داخلي، محروم ساخت.
البته با کمال تأسف باید گفت که شرایط امروز ایران با شرایط سال
۷۵ قابل مقایسه نیست. در سال
۷۵ پروندههای علیه
ایران در دستور کار برخی دولتها و دادگاههای کشورهای اروپایی قرار داشت
اما امروز پرونده ایران در دستور کار شورای امنیت سازمان ملل متحد
قراردارد. در سال ۷۵ هیچ
قطعنامهای علیه ایران صادر نشده بود. در سال ۷۵
ایران موضوع تحریمهای بین المللی قرار نگرفته بود. علیرغم این همه آن
تجربه ارزشمند راهگشای ما در بحرانی است که امروز با آن مواجه هستیم و
عرصهای را که در برابر آمریکا مزیت نسبی ما درآن قرار دارد و با اطمینان
از فرجام کار، میتوان در آن گام نهاد، مشخص میسازد.
این نوشتار را با ذکر این واقعیت به پایان میبریم که اجرای راهبرد
بازدارنده براساس تجربه دوم خرداد در سال ۷۵
به همان میزان که در رفع بحران جاری و کاهش تهدیدهای کنونی علیه ایران
مؤثر و کارآمد است، در سطح داخلی برای اقتدارگرایانی که جهت به شکست کشاندن
این تجربه سرمایههای هنگفتی صرف کرده و هزینههای فراوانی پرداختهاند
البته اقدامی آسان نخواهد بود. اما اگر به راستی منافع ملی و مصالح کشور و
نظام و انقلاب ملاک عمل و محور التزام ما به شمار میآید، باید به این
انتخاب گردن نهاد. چرا که تجربه سالهای اخیر بطلان تمامی تحلیلها و
پیشبینیهای اقتدارگرايان را به اثبات رسانده است. اينان اگر زمانی معتقد
بودند که نقض حاکمیت قانون و حقوق شهروندی، بیتفاوتی به آزادیهای قانونی،
برگزاری انتخابات نمایشی و حذف اصلاحطلبان از قدرت و تحقق قدرت مطلقه و
يكه سالاري برای کشور مشکلی در پی نخواهد داشت و آمریکا پس از این که
دریافت قدرت واقعی در ایران در دست کیست، به گفتگو و مذاکره و حل مشکلات با
ایران رضایت خواهد داد، امروز آشکارا بطلان تحلیلهای خود را مشاهده کرده،
دریافتهاند قدرت نمایی و ترکتازی در داخل و حذف رقیب از صحنه نه تنها در
سطح بین المللی قدرت و اقتداری را به همراه نخواهد آورد، که بر حجم
تهدیدها و آسیبپذیریها خواهد افزود آنچنان کشور را در معرض تهدیدی قرار
خواهد دهد که به تصریح رهبر كشور حتی اگر احتمال آن اندک باشد، خطر آن جدی
و نگران کننده است. |