نویدنو:01/03/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

گام به گام تا حکومت نظامی

ن.شکسته قلم

مطلب رسیده

 

چند هفته ای است که طرح اجرای امنیت اجتماعی زیر نظر وزیر کشور، چهرهء شناخته شده اطلاعاتی سابق آغاز گردیده است. ابتدا با طرح مبارزه با بدحجابی و سپس اضافه شدن مبارزه با "اراذل و اوباش".

در اینکه باید جامعه از امنیت اجتماعی برخوردار باشد و این وظیفه دولتهاست که باید به انجام رسانند شکی نیست. اینکه هر شهروند حق دارد در کوچه و خیابان از امنیت اجتماعی و تامین جانی برخوردار باشد هم شکی نیست و کسی هم با آن مخالفتی ندارد. اما در اینکه تامین امنیت اجتماعی و اقتصادی نیز وظیفه دولت هاست نیز شکی نمی توان داشت و این مساله ای است که هر فرد عامی هم در شرایط رشد فرهنگی و سیاسی جامعه ای چون کشورمان بدان آگاه است.

بر هیچکس پوشیده نیست که امنیت اجتماعی بدون وجود امنیت اقتصادی و امنیت حیات و فعالیت سیاسی (به تبع این دو رفع مشکل بیکاری حاد، فقر گسترده و عمیق و تضمین آزادی های اجتماعی و فعالیتهای مدنی) امری غیر ممکن است و این مسائل را هم من و شما می دانیم و هم حاکمیت جمهوری اسلامی. ولی چرا حاکمیت در طول هفته های گذشته نیروهای نظامی و انتظامی خود را در معابر و میادین شهرهای سراسر کشور مستقر کرده است و به نمایش می گذارد؟ آیا قصدش محجبه تر شدن زنان و دفاع از  ارزش های توده های مذهبی جامعه است و آیا با حمله به خانه های اشرار که عمدتا در مناطق جنوب شهر هم می باشند قصدش رفع مزاحمت این بقول پورمحمدی "اراذل و اوباش" از سر مردم و برقراری امنیت است؟

در این نوشته قصد بررسی حقوقی نحوه برخورد با اراذل و اوباش را نداریم. کاری به این مساله نداریم که «اصطلاح اراذل و اوباش در ادبیات حقوقی و قضایی ما وجود ندارد و در هیچیک از قوانین موضوعه کشور ما چنین اصطلاحی استفاده نشده است و این اصطلاح یک مفهوم عامیانه است و فی نفسه جرم تلقی نمی شود» همچنین کاری نداریم که «این افراد تا زمای که محاکمه نشده اند، یک انسان بی گناه محسوب می شوند و باید کرامت انسانی آنها محفوظ باشد و اینکه طبق تصریح قانون اساسی در برخورد با افراد تحت تعقیب رفتار ضابطان باید محترمانه باشد و نباید به آنها بی احترامی شود»(نقل قول ها از دکتر محمد آخوندی) بررسی حقوقی این مساله به عهده حقوقدانان است. سوال ما این است: این ها چه کسانی هستند؟ معلول چه شرایطی اند و علت چه ناهنجاری هایی؟ چگونه می توان جامعه ای بدون اراذل واوباش داشت؟ آیا طرح امنیت اجتماعی وزارت کشور می تواند این افراد و جامعه را اصلاح کند؟

از سوی دیگر چه شده است که پس از گذشت دهه سیاه شصت و فروکش کردن خشونت رفتاری نیروهای آمر به معروف و ناهی از منکر(کمیته های سابق) و پس از اینکه در سالهای گذشته اصلاحاتی را در نیروی انتظامی شاهد بوده ایم، این روزها برخورد های "ارشادی" کنار گذاشته شده اند و برخوردهای خونین و خشونت بار میان پلیس با توده های مردم هر روز شدید تر و فراوان تر می شود؟ چرا هر روز لباس تعدادی بیشتری از ماموران سیاه می شود و رنگ خودروهایشان تیره تر می شود و کلاه هایشان کج تر می شود؟

تا آنجایی که نگارنده به خاطر  دارد حدود 30 سال پیش اولین بار عبارت "اراذل و اوباش" را محمد رضا پهلوی پس از قیام مردم قم یا تبریز به آنان نسبت داد و گفت اینان مشتی اراذل و اوباش بودند که به خیابانها ریختند. در آن سالها این عبارت که ابتدا نامفهموم و از نظر مردم بی معنی بود بارها و بارها از زبان ازهاری و بختیار نثار مردم انقلابی ایران شد. پس از انقلاب نیز سیاستمداران حاکم بر جمهوری اسلامی بنا به شرایط خاص تاریخی آن را به افراد گوناگون نسبت دادند. گاهی به دانشجویان، گاهی به مردم معترض به سیاستهای حاکمیت و به کارگران و زحمتکشان که بخاطر احقاق حقوق حقه شان دست به اعتراض و اعتصاب زدند و گاه به لمپن های اجتماعی.

اما اگر بخواهیم کلمه اراذل و اوباش را مطابق آخرین استفاده اش درادبیات پورمحمدی(هم معنی با لمپن ها) بدانیم باید ببینیم که این لمپن ها محل زیست و خواستگاه اجتماعی شان کجاست؟

در هر جامعه طبقاتی که لزوما و بلا استثنا فقر، بیکاری و دیکتاتوری را با خود یدک می کشد در لایه های پایین اجتماعی و حاشیه ها کودکانی رشد و نمو می کنند که از همان ابتدای زندگی با فقر، گرسنگی، تبعیض، فحشا و فساد،قاچاق و مواد مخدر، تجاوز، تحقیر و هزار خشونت و عقده اجتماعی دست و پنجه نرم می کنند. فقر و بی فرهنگی و آنچه که بطور کلی می تواند فراهم نبودن فرصت ها عنوان شود از همان ابتدا شانس یک زندگی بهتر، مرفه و شرافتمندانه را از اکثریت این کودکان می گیرد.

بخشی از این کودکان که به شکل طبیعی در آینده از زحمتکشان جامعه خواهند بود، به دو دلیل عمده؛ بیکاری و درگیر شدن در مناسبات اقتصادی غیر قانونی به تدریج تبدیل به "لمپن" می شوند. اینان به سوی انتقام گیری از جامعه می روند، طبقه خویش را از دست می دهند و به هر کار هرچند ناشایست و ضد انسانی تن در می دهند. اینان دزدان، چاقوکشان حرفه ای، اشرار، فروشندگان خرده پای مواد مخدر، ولگردان، روسپیان و باجگیران و ... جامعه خواهند بود که آقای پورمحمدی در یک عبارت سهل و ساده "اراذل و اوباش" می نامد.

این قربانیان فقر و بیعدالتی جوامع طبقاتی مولود نظام اقتصادی، اجتماعی، سیاسی همین جوامعند. راه مقابله و رفع این قربانی شدن و "لمپن پروری" همانا محو نظام های بی مسوولیت طبقاتی حاکم بر کشور هاست و لاغیر.

جالب است که حکومت های طبقاتی و دستگاه نظامی و انتظامی اش به امکان استفاده و سواستفاده از این لمپن ها هم به خوبی آگاه اند و در مواقع لزوم در سرکوب مردم از تجهیز و تسلیح چاقوکشان و فواحش دریغ نمی کنند. تاریخ ما پر بوده و هست از خدمتگذاری این لمپن ها به نظام های ارتجاعی؛ از نقش بازی کردن شعبان بی مخ و اطرافیانش در کودتای 32 تا ایفای نقش لمپن های انصار حزب الله و بسیج در 18 تیر ماه 78. در همین عکسهایی که از قلع و قمع اوباش منتشر شد بسیاری این برخورد ها را "برخورد اوباشانه با اوباش" خواندند. برخورد اوباشانه پلیس به این دلیل است که عده ای لمپن که به استخدام نیروی سرکوب سیاهپوش درآمده اند عده ای لمپن دیگر را سرکوب کرده اند.

اما چرا حاکمیت در طول روزهای گذشته با این لمپن ها اینگونه رفتار می کند.

اولا این لمپن ها اگرچه به راحتی به خدمت نیروهای سرکوب در می آیند اما به خوبی می دانند که عامل فلاکت ازلی و ابدی شان این نظام سرمایه است. ایشان شاید نتوانند یک آلترناتیو مترقی را پیش ببرند و حمایت کنند اما در اولین شکاف امنیتی،همین ها به عنوان شورشیانی آنارشیست، اتوبوس سالم و شیشه سالم در بانکهای شهرها باقی نخواهند گذاشت.

 ثانیا حاکمیت به جای آنکه در مقابل مطالبات بحق مردم، پاسخگویی به این مطالبات را در پیش بگیرد راه خیانت و سرکوب مردم را در پیش گرفته و پس از آنکه دو سالی را با آوردن رییس جمهور ژنده پوش، وقت خریده امروز بدتر از گذشته به بن بست خورده و توان برآوردن مطالبات مردم را ندارد. در این میانه تصور می کند که راهی جز هر چه امنیتی کردن شرایط اجتماعی و سیاسی کشور ندارد. در همین راستاست که به بهانه مبارزه با بدحجابی چکمه پوشان خود را در معابر و میادین مستقر می کند و به بهانهء مبارزه با اراذل و اوباش  و با ضرب و شتم و آفتابه به گردن انداختن و چرخاندن آنها با بدنهای خونین در محلات جنوب تهران از توده های زحمتکش زهر چشم می گیرد تا بنوعی بگوید که هر که بخواهد با ما در افتد حال و روزش چنین است.

و در آخر مگر جز این است که نحوه مقابله دولت با اشرار را باید در یک کلیت گسترده تر دید که همان نحوه عملکرد مجموعه دولت امنیتی احمدی نژاد و سپاه و بسیج است؟ و مگر از دولتی که با معلم و کارگر و دانشجو و استاد دانشگاه و درویش و قومیت ها و ... آنگونه که در این ماه ها دیده ایم برخورد می کند می توان انتظار داشت که در برخورد با لمپن ها روشی بهتر از این داشته باشد؟ سخن گفتن از قانون با دولتی که در این وانفسای بیست و هشت سال پس از انقلاب می خواهد انقلاب فرهنگی خونین دیگری راه بیندازد و تحمل هیچ بنی بشری را ندارد و می خواهد که صدا از دیوار در بیاید که از این ملت در نیاید چه معنایی دارد؟ این دولت قانون چه می فهمد؟ حقوق بشر چه می فهمد؟ این دولت نظامی برای برپایی حکومت نظامی آمده و حکومت نظامی هم لمپن و روشنفکر نمی شناسد.

اما دولت احمدی نژاد یک نکته را فراموش کرده است؛ این نکته بدیهی را که ملت ایران، انقلابی چون انقلاب 57 را تجربه کرده است و اینگونه نمایشات خیابانی حتی اگر به آنجا بکشد که رژیم منفور پهلوی کشاند، به آوردن تانک و مسلسل به خیابان بکشد، نمی تواند در عزم و اراده توده های میلیونی  زحمتکشان برای احقاق حقوق حقه شان خللی وارد آورد. رودخانه تکامل اجتماع  را تا کنون هیچ سگ آبی با هیچ سد حقیری نتوانسته از حرکت باز نگهدارد که دولت محمود احمدی نژاد بتواند.

 

سلام سوسیالیسم

http://salam-socialism.blogfa.com/post-244.aspx

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics