فصل انتخابات و دلسردي ناگزير
مسيح علي نژاد
1- اگر انتخابات اخير غير آزاد باشد ممكن است مثل مجلس
هفتم بگوييم در آن شركت نميكنيم و مثل برخي گروهها نيستيم كه از ابتدا
دلسرد باشيم و انتخابات را تحريم كنيم.
2 - در مجلس ششم حداقل يك نماينده از جريان راست در هيات نظارت حضور داشت
اما الان اصلاحطلبان را در هيات نظارت راه نميدهند چون نميخواهند
انتخابات آزاد برگزار كنند .
در روزهايي كه جريان موسوم به اصولگرايان، كرسيهاي قدرت كشور را - فرقي
نميكند به همت شوراي نگهبان و نهادهاي نظامي و بسيجي يا با اتكا به نقاط
ضعف اصلاحطلبان- يكي پس از ديگري در اختيار گرفت و اينك پس از پيروزي در
انتخابات شوراها، مجلس هفتم و رياستجمهوري با فراغ بال بيشتري براي
برداشتن گام چهارم در انتخابات مجلس خبرگان برنامهريزي ميكند،
اصلاحطلبان همچنان اندرخم يافتن مقصر نهايي براي شكستهاي پياپي خود در
گامهاي پسيناند غافل از آنكه اين شيوه برداشتن يك گام به پيش نيست.
اعتراف ميكنم كه اين
نزاع عبث را ديگر نه افكار عمومي ميلي به استماع دارد و نه هيچ تحليلگر
سياسي رغبتي به كنكاشش از ابتدا دارد، من نيز
تنها به عنوان يك روزنامهنگار كه رسالتش ديدن است و نقد و نقب و نشر
هرآنچه كه ديده، خوب ميدانم كه اين مقاله هم از حوصله خسته آنان كه در اين
سالها همواره صاحبان آراي خود را در نزاع ديدند خارج است و چه بسا ارزش
خواندن هم نداشته باشد اما نميشود قلم به دست داشت و تنها از ضعفهاي رقيب
و بيحاصلي تصميمات پرفريب و تاثيراتش در آيندهاي قريب سخن گفت اما چشم بر
نقش رفيق در سرآغاز و سرانجام اين روند بست كه در دايره اصلاحطلبي اصل بر
نقد شفاف است و نه نقدهاي درگوشي.
فصل انتخابات است و باز، بازار احزاب و گروههاي سياسي درتب و تاب مختص اين
فصل گرمتر از بازار جامعه است و همين عدم توازن نيز كافي است تا مسووليت
احزاب در برابر وظيفه ذاتيشان براي ساماندهي آراي سرگردان جامعه سنگينتر
باشد.
بر اين اساس آنگاه كه جملات متناقض بالا اين روزها از اردوگاه جرياني كه
همواره درماجراي بررسي صلاحيت داوطلبان در انتخاباتهاي مكرر قرباني داده
است به گوش رسيد، ذهن را ناخواسته به سمت مسووليت سنگين اصلاحطلبان براي
ساماندهي آراي از دست دادهشان در بدنه جامعه سوق ميدهد اما به جاي آن
هنوز قصه تكراري نزاع تحريميها و اصلاحطلبان است كه از اين اردوگاه به
گوش ميرسد و همچنان در هر اظهارنظر وااسفهايي كه قرار است براي شكست
اصلاحطلبان در انتخابات نهمين دوره رياستجمهوري مطرح شود گويي يك سيلي هم
بايد حواله صورت سرد آناني شود كه بر عدم حضورشان در انتخابات نام تحريم را
نهادند.
حال صرفنظر از آنكه آيا هرگز بي ابزار و امكانات فراگير تبليغ، تلاش
جماعتي براي تحريم، ميتوانست اثرگذار باشد كه اينك جماعتي ديگر، مسووليت
بخش عظيمي از شكست خود در انتخابات را متوجه تحريميها سازند بايد در اين
نوع مقصريابي تامل كرد تا پاياني باشد بر تداومش.
در جمله شماره يك، قيد مكلف شده تا در صدر كلام قرار گيرد براي آنكه اثبات
شود بخشي از اصلاحطلبان مثل بخش ديگري نيستند كه از دلسرد باشند و
انتخابات را تحريم كنند بلكه اگر انتخابات غيرآزاد باشد در آن حضور
نمييابند.
عليرغم متهم ساختن جماعتي به دلسردي از و تحريم كردن انتخابات براساس اين
دلسردي شاهديم بلافاصله در جمله دوم نتيجهگيري شده است كه در هياتهاي
نظارت انتخابات اخير، اصلاحطلبان را راه نميدهند پس انتخابات غير آزاد
است. حال در اينجا آيا تكليف آن قيد اگر از هم اكنون يا به تعبيري از
روشن نيست؟ اصلاحطلباني كه ديگران را متهم به دلسردي از ابتدا و تحريم
انتخابات ميكنند در اينجا چه نامي ميتوان بر اين دلسردي ناگزير كه پيش از
برگزاري انتخابات سايه بر تصميم و تحليل خودشان هم گذارده است، نهاد؟
مهمتر از همه آنكه دلسردي اين بخش از اصلاحطلبان از اين است كه چرا اندك
اصلاحطلبان باقيمانده در مجلس هفتم را در هيات نظارت راه نميدهند تا آنها
نسبت به سلامت برگزاري يك انتخابات آزاد يقين داشته و مثل انتخابات مجلس
هفتم ديگر ناگزير نشوند كه بگويند در انتخابات شركت نميكنيم؟يعني كساني كه
ديروز خودشان در انتخابات مجلس هفتم حضور نيافته و براي اين عدم حضور تبليغ
رسمي نيز كردهاند، اينك چشم اميد به نتيجه آن انتخابات داشته و ازعدم
ايفاي نقش همين اندك اصلاحطلبان مجلس هفتم در هياتهاي نظارت نگرانند و چه
بسا از ابتدا دلسرد. اين چه زنجيره خطرناكي است كه در دايره اصلاحطلبي
پاپيچ ميدانداران شده است؟
در انتخابات مجلس هفتم طيفي از اصلاحطلبان كه قصد شركت در انتخابات را
داشتند با آن طيفي كه قصد ترك ميدان را داشتند، روبهروي يكديگر ميايستند
و نزاعي آغاز ميشود كه در نهايت بخش چشمگيري از اصلاحطلبان حاضر به شركت
در انتخابات نميشوند.
اين كشمكش اصلاحطلبان را به دو نيمه تبديل ساخت كه در انتخابات
رياستجمهوري هر نيمه پي يك كانديدا رفتند اما همان اتفاق كهنه اين بار
براي نيمهاي كه خود روزي به توصيه بزرگانش براي حضور در انتخابات عمل
نكرده بود رخ داد. بدان معني كه در انتخابات رياستجمهوري اين بخش از
اصلاحطلبان خود به دو دسته ديگر تقسيم شد و كساني كه خود در انتخابات مجلس
هفتم شركت نكرده بودند طيف ديگر را در گروه خود داشتند كه حاضر نبودند در
انتخابات رياستجمهوري شركت كنند.
اين روزها نيز نسبت اصلاحطلبان با يكديگر بر اساس همان رخداد مشابه تعريف
ميشود. زنجيرهاي كه در آن اصلاحطلبان با القابي همانند سنتي، پيشرو و
جنبش دانشجويي يكديگر را مورد عتاب و خطاب قرار ميدهند و هر يك ديگري را
در از دست دادن بزنگاههاي مهم انتخاباتي مقصر قلمداد ميكنند تا در نهايت
ديوار آنان كه از قدرت كمتري در عرصههاي كلان برخوردارند كوتاهتر از
ديگران مينمايد و محكوم به سرزنش ابدي باشند.
غافل از آنكه در هياهوي چنين كشمكشهايي آن هم در فصل سرد انتخابات، اين
برندگاناند كه همواره سور عزاي بازندگان را به سفره مينشينند و در نهايت
آن بخش از بدنه جامعه كه انديشهاي غير از انديشه برندگان انتخاباتهاي
اخير را ميپسندد، با بازندگان شقهشقه شده در اردوگاه اصلاحطلبي مواجه
ميشود كه ممكن است ديگر نسبت به هر خيزش و تصميم اين جريان از همان دلسرد
باشد.
جماعتي كه خود چشم اميد به نمايندگان مجلسي دوخته كه خود در انتخاباتش حضور
نيافته بود هرگز نمي تواند جماعت ديگري را به دليل عدم حضورشان در انتخابات
رياستجمهوري مقصر بداند، در صدر آنها نيز طيفي ديگري از اصلاحطلبان، اين
هردو را مقصر قلمداد كند و آنگاه انتظار رود هواداران اين تفكر در جامعه،
گزينه خاموشي را در برابر جماعتي با اين همه قصور برنگزينند.
جامعهاي كه از يك سوي دلش از تصميمات آزمون و خطايي آناني كه در عرصههاي
مديريتي، مشغول كسب تجربهاندوزياند، گرفته و از سوي ديگر تاب تحقير و
تهديد از سوي جامعه بينالمللي را هم ندارد، با اين همه هرگز تاب شنيدن اين
همه بگومگوهاي دل آزار صاحبان آراي ديروز خود را هم نخواهد داشت، پس بايد
راهي را برگزيد كه بيش از اين بر آمار آناني كه ابتدا ديگران را متهم به
دلسردي ميكنند و بعد رفتهرفته خودشان به جمع دلسردان ميپيوندند افزوده
نشود تا نتيجهاش ابقاي اين فصل سرد باشد و بس.
منبع: روزنا
|