نویدنو:16/05/1387                                                                     صفحه قابل چاپ است

 نویدنو

 

فرهنگ حکومتی و دگر فرهنگ ها

احمد سپیداری

 

"بگذار دیوارهای چوبینه و سنگینه نشنوند ، عصب ها و قلب ها می شنوند ..."

(احسان تبری)

 

فرهنگ و ارتباط آن با حاکمیت از بحث های محوری در میان فعالان فرهنگی و روشنفکری ما بوده  و هست. بسیاری را عقیده بر آن است که روشنفکران باید تکلیف خود را با فرهنگ تک صدای حاکم روشن کنند و اجازه ندهند ارزش آفرینی های آنان در خدمت منافع گروه خاصی قرار گیرد که حاکم بر سرنوشت مردم شده اند.

 

حکومتیان بویژه در سال های اخیر تلاش زیادی را صرف تعیین تکلیف با فرهنگیان و تصفیه ی خرده فرهنگ ها از دل نهاد های اجتماعی تاثیرگذار مردمی و عمومی بکار گرفته و با بهره برداری از مهارت ها و تخصص های یک جامعه ی مدرن، به بسط تسلط فرهنگی خود پرداخته اند. تربیت طیف وسیعی از استادان همسو با فرهنگ مسلط و تصفیه ی وسیع استادان دگر اندیش در سال های اخیر را شاید بتوان یکی از مثال های برجسته ی این طرز تفکر و رفتار حکومتی در جمهوری اسلامی شناخت. نمی توان به این اشاره نداشت که وجود رسانه های انحصاری قدرتمندی همچون رادیو و تلویزیون چه وزن بزرگی در تلاش برای تک صدایی کردن فرهنگ مسلط داشته است.

 

اگر چه شرایط ما ویژگی های خاص خود را دارد، اما این پدیده مختص به جامعه ی ما نیست. مارکس و انگلس سال های سال پیش از این در کتاب ایدئولوژی آلمانی بر این نکته تاکید ورزیده اند که ایده ها و افکار مسلط در یک جامعه، ایده ها و افکار طبقه ی مسلط آن جامعه است و بوسیله ی آن طبقه تولید می شود. فرایند این تولید را نباید فرایندی  ساده و خطی قلمداد کرد، اما در نهایت همان نیروهایی که اقتصاد یک جامعه را می گردانند، افکار آن را نیز توسط انواع و اقسام نهادهای مختلف تحقیقاتی و دانشگاهی، آموزشی و تربیتی، فرهنگی و علمی و هنری شکل می دهند که با رسانه های پر مخاطب پشتیبانی می شوند.

 

در کشورهای پیشرفته تر سرمایه داری وجود تنوع فرهنگی همچون منبع بزرگی برای بهره گیری در نوسازی و بهسازی فرهنگ مسلط طبقات حاکم مورد پشتیبانی قرار می گیرد تا حد اقل در حد محافلی محدود حفظ شود. در جمهوری اسلامی که سرمایه داری تجاری بازار در آن حکومت دارد و بویژه دوران اخیر و "انقلاب فرهنگی" دوباره اش، این ویژگی به علت راهبری افراطی ترین گرایشات سیاسی بر مسائل فرهنگی کمتر دیده می شود و جامعه با خطر جدی از بین رفتن و انحراف خورده فرهنگ های مولد و اثرگذارش روبروست.

 

به تازگی و قبل از خواندن خبر عدم تایید صلاحیت نماینده ی یهودیان به علت عدم التزام عملی به ولایت فقیه در رسانه ها - که تعجب خیلی ها را بر انگیخت – و شنیدن مطلب طنزآمیز وجود انجمن اسلامی فلان اقلیت دینی که بیشتر کنایه بود تا یک پدیده ی اجتماعی، با واقعیت فرهنگی این تسلط در جامعه روبرو شده بودم. در جلسه ای که با یکی از یهودیان متخصص و صاحب صنعت داشتم، او ضمن تعریف از کارهای خیریه ای اش، به کمک های قابل توجه به امامزاده ها و مساجد مسلمین اشاره کرد و گفت که بین یهودیت خودش و اسلام حاکم تفاوتی قائل نیست. بی پرده بگویم، من که بعنوان یک روشنفکر سکولار همیشه  با ضدیت با فرهنگ دینی مخالف بوده ام و با چنین "تقریب" بین مذاهبی مسئله ای نداشته ام، نگران شدم. چرا که در کلام او وجهی از حجم فشارهای تک فرهنگی حاکم را حس کردم که انطباق هایی تا این حد را ممکن است به دیگر اندیشان حتی دینی تحمیل کند.

 

مثال دیگری را هم گاه و بیگاه مشاهده می کنیم. فلان شخص که تمام عمر مفید خود را با افکاری سکولار یا چپ سپری کرده، فوت می کند و ضمن برگزاری مراسم کفن و دفن کامل اسلامی ، مراسم ختمش در مسجدی گرفته می شود که ناچار است مراسم سنتی غیر قابل انعطافی را برای بسیاری از حاضران در مجلس اجرا کند. انگار کسی حق کفن و دفن و مراسم دیگری ندارد.

 

تقابل با پذیرش خورده فرهنگ ها تا جایی پیشرفته که گفته می شود اخیرا از طرف برخی متولیان مکان های همچون امامزاده طاهر و ... به کفن و دفن اینگونه روشنفکران در محل اعتراض و خواسته شده از دفن اینگونه افراد در آن مکان ها خودداری شود.  حتی گفته می شود برای انتقال قبر سهراب سپهری از مشهد اردهال نیز توسط متولیان فتوا گرفته شده و ممکن است روزی این انتقال صورت گیرد.

 

متولیان فرهنگ حاکم با هزاران سازمان و نهاد  و روشنفکر وابسته به خود، اهداف خود را با جدیت پیش می برند، و مرتبا فضا را برای تفکرات بنیادگرا تر از خود آماده می کنند. غیر از این هم نمی توان انتظار داشت. فرهنگ تدارک دیده شده توسط آنان در نهایت توجیه گر رفتار سیاسی اقتصادی غیر عادلانه ای ست که متاسفانه حتی وجه توسعه گرای صنعتی سرمایه دارانه نیز ندارد و بیشتر منابع مفید کشور را با مصرفی کردن جامعه (گسترش بازار) در ابعاد حیرت انگیز نابود کرده و می کند. این فرهنگ که بر پایه ی یک شبه علم گسترش می یابد، درست در مقابل فرهنگ مردم و هنر روشنفکران دگر اندیش و بویژه مترقی ما قرار دارد.

 

فرهنگ های مردمی اما از هستی زنده ای برخوردارند که تاب تحمل قرن ها نامرادی را در خود دارد و با وجود ماوایی همچون قلب مردم، به باز تکثیر و رشد و تکامل خود ادامه می دهد، تا در فرصتی مناسب فراگیر و توده ای شود. روشنفکر در جامعه هایی همچون جامعه ما از جمله موظف است تلاش مضاعفی را برای حفظ و توسعه ی دگر فرهنگ ها و خورده فرهنگ ها بعمل آورد و به طرق مختلف آن ها را نشر دهد و همچون ودیعه ای به نسل های بعد بسپارد. کشور ما با تمدنی درخشان و بسیار قدیمی سرشار از ارزش های فرهنگی ست. در دل مردمان هر گوشه ی این آب و خاک گنج های عظیمی از فرهنگ نهفته است و کار حفظ این میراث و ترویج آن با امکانات رشد یافته امروزی در بسیاری از زمینه ها توسط گروه های کوچک و با امکاناتی اندک نیز قابل اجرا ست.

 

سال ها پیش، در سفری به بوشهر با یک گروه کوچک موسیقی آشنا شدم که ترانه های بسیاری را به شیوه ای نو بازخوانی کرده بود و آلبوم خصوصی کارش دست به دست می گشت. چند ماه پیش یکی از دوستان گروهی از روشنفکران مترقی لنگرودی را به من معرفی کرد که ویکی پدیای گیلکی را راه انداخته بودند. و همین هفته در کنار هنرمندی در سفر بودم که از میراث های طبیعی، معماری و باستانی عظیمی قبل از نابود شدن تصویر گرفته بود.

 

بزرگان ما در گذشته نیز با سنت ایجاد و راه اندازی محافل علمی و ادبی و فرهنگی از میان علاقمندان به شیوه ای کاملا مستقل از دخالت حکومتیان کارهای بزرگی کرده اند. کلاس های استاد اریان پور از بهترین مثال ها برای پرورش بسیاری از برجستگان اجتماعی و فرهنگی ماست.

 

اینکه در روزنامه بخوانیم فلان استاد کشور را ترک کرده چون از داشنگاه اخراج شده است، سخت نگران کننده است. چرا او ناچار است از کشور برود و کار خود را تمام شده بینگارد؟ راه های بسیاری برای آموزش علاقمندان و بر پا کردن محافل دگر اندیش در زمینه های فرهنگی وجود دارد. می توان با سازمان دادن درست و صرفه جویانه زندگی به کار ادامه داد و بر تلاش ها افزود. حکومت ها هیچگاه همه چیز جامعه نیستند و نخواهند بود و بدنه ی آن ها نیز هیچگاه از مردم آگاه و قدر شناس خالی نمی شود. باید به میان مردم رفت و کار کرد. دریایی از فعالیت های قابل انجام روبروی ماست و ارزش آفرینی های ایجاد شده می تواند در دگرگونی های اجتماعی اینده نقشی درخور ایفا کند.

بگذار دیوارهای چوبینه و سنگینه نشنوند / عصب ها و قلب ها می شنوند...

 

  

  | می توانید نظرات خودرا اینجا ابراز نمایید .

 

بازگشت به صفحه نخست         

                            

Free Web Counters & Statistics