نویدنو:08/01/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

فاجعه علمي

  نويسنده : احمد شیرزاد

در کشور ما همانند بسياري از جوامع توسعه نيافته مفهوم درستي از چگونگي رشد و توسعه علمي شايع نيست. گاه تصور مي شود در يک فضاي اشراق گونه و به طور ناگهاني ايده يي علمي به ذهن يک نفر مي رسد و او چيزي را کشف مي کند که ديگران از دانستن آن محرومند. گاه نيز دانشمندان آدم هاي غيرعادي که تمام عمر خود را مي خوانند و مي خوانند تا بيشتر بدانند، تصور مي شوند.

در مواردي نيز درک درستي از مرز ميان اختراع و نوآوري در يک صنعت با مکاشفه علمي وجود ندارد؛ چنانچه اغلب گفته مي شود اديسون برق را کشف کرد بدون آنکه درک درستي از تفاوت به کارگيري مدار الکتريکي يا ساخت لامپ نوراني با کشف قوانين الکترومغناطيس توسط دانش پيشگاني مثل فاراده و ماکسول در کار باشد.

قصه پرغصه يي است داستان دانشوراني که در کشور ما و جوامعي مشابه ما تلاش داشتند تا دولتمردان شيفته قدرت را آگاه کنند که طايفه يي در هر کشور پيشرفته کارشان دانش است و بدون آنان هيچ قومي رنگ پيشرفت و توسعه را نخواهد ديد. حکومتگران بنا به طبع خويش تنها آنچه را به ابزار حکومت کردن بيايد مي پسندند و هر چه را وراي آن باشد در بهترين وضعيت، امري بي فايده و بي حاصل مي دانند که مسووليتي در قبال آن ندارند.

در جامعه ما همه دم از علم مي زنند و مدعي اند که پيشرفت علمي کشور آرمان و آرزوي آنهاست. صادقانه هم مي گويند، اما اين علاقه همانند اشتياق والدين بي سوادي است که شنيده اند اگر فرزندان آنها تحصيلکرده باشند آينده بهتري دارند اما هيچ تصوير روشني از وظايف خود و روش مناسبي براي آنکه به اين ايده آل برسند در ذهن ندارند و کورکورانه به رفتاري دست مي زنند که آنها را از مقصودشان دور مي کند.

متاسفانه در کشور ما پس از قرن ها عقب ماندگي علمي و صنعتي از ممالک پيشرفته، در خوش بينانه ترين تحليل، شوق و اشتياق توسعه يافتن باعث شده است که بسياري از نهادهاي موثر رفتاري نسنجيده و شتاب زده از خود به نمايش بگذارند و همه کارها در بستري از آشفتگي و درهم ريختگي به پيش برود. در چنين فضايي وظايف بسيار مخدوش و درهم ريخته است. تصوير درستي از آموزش علمي جوانان وجود ندارد. پژوهش نيز سرنوشت بهتري ندارد. فناوري هم به نوبه خود در جايگاه درستي قرار نمي گيرد و کسي نمي داند که براي رشد و توسعه هر يک از اينها چه بايد کرد.

چنين مي شود که از ابتداي انقلاب به کرات برخي مسوولان و مديران ميانه و پاره يي رسانه ها در هر سال و ماه چند مبتکر نابغه کشف مي کنند و هفته يي نيست که رسانه رسمي کشور خبر از ابداع و ابتکاري موثر و کارساز ندهد، اما نگاه مي کني بعد از سه دهه از اين روند هيچ اثر محسوسي از نتايج اين اختراعات و اکتشافات ادعا شده در فرآيند توسعه کشور ديده نمي شود. اي کاش خبرنگاراني که با حرص و علاقه هرازگاهي خبر ظهور نابغه يي در يک گوشه کشور را پر و بال مي دهند و سردبيراني که با شتاب زدگي اخبار مربوط به اختراعات و ابتکارات را بدون آنکه سنجشي تخصصي روي آنها صورت گرفته باشد برجسته مي کنند گهگاه همت مي گماشتند و نگاهي مي کردند که سرنوشت خبري که ده سال قبل، پنج سال قبل يا يکي دو سال قبل با آب و تاب منتشر کرده اند چه شد و دانشمندان يا مخترعان ادعايي کدام نقش قابل ذکر را در توسعه يک شاخه علمي يا يک رشته صنعتي ايفا کردند و خلاصه کجاي دنيا را تکان دادند يا چه گلي به سر مردم و مملکت زدند.

در ساليان قبل شاهد بوديم که گاه يک مدير آموزش و پرورش در يک استان يا شهرستان خاص هرازچندي خبر از کشف نابغه يي جوان مي داد که امروز هيچ کس از سرنوشت آنها خبر ندارد، مدتي بود که تب مرد سال علمي شدن کشور را گرفته بود و افرادي در رشته هاي مختلف با هم مسابقه گذاشته بودند تا از طريق پرداخت مبلغي محدود به موسساتي که در مغرب زمين کارشان سرکيسه کردن افراد ساده لوح يا رندهاي شهرت طلب است، خود را موضوع رسانه هاي شيفته اين گونه اخبار کنند. مردم ما ظرف آن دو سه سال احساس مي کردند که برجسته ترين دانشمندان رشته هاي مختلف را به طور ناگهاني در بين خود پرورده اند، اما در اين ميان معلوم نبود چرا هنوز توسعه نيافته ايم. اين در حالي است که کشوري مانند کره جنوبي بيش از يک دهه است که کسب حداقل يک جايزه نوبل علمي را به عنوان يک آرمان ملي معرفي کرده و براي آن برنامه ريزي مي کند و هنوز هم نتيجه نگرفته است، اما در نتيجه اين برنامه ريزي رشد سريع فناوري و اقتصاد خويش را رقم زده است.

شايد حافظه هاي ميانسالان هنوز به خاطر داشته باشد انبوه افرادي را که در سال هاي اول انقلاب با ادعاهاي عجيب کشفيات علمي و يا اختراعات و ابداعات راه دفتر مسوولان و بلندپايگان حکومتي را در پيش مي گرفتند. هرچند مبتکران اصيل که بر مبناي شيوه علمي و يا روش هاي اصولي مهندسي کارهاي قابل دفاعي انجام داده بودند نيز کم نبودند اما معمولاً اين قبيل افراد مرجع درست تشخيص صحت و سقم و سنجش کارآمدي يافته هاي خويش را مي شناسند و مسير شکوفايي، به کارگيري و تکامل يافته هاي خويش را دفتر مقامات محترم و رسانه هاي خبرساز نمي دانند. صرف نظر از اين گروه محدود بسياري از کساني که به وجود آورنده اخبار متنوع ابداعات و کشفيات ادعايي اند، يا دچار توهم و بيماري خود بزرگ بيني هستند يا به دليل بي سوادي و بي اطلاعي چيزي سر هم کرده اند و از نقايص آن بي اطلاعند يا در مواردي نيز افراد رند و شيادي هستند که با به کارگيري ايده هايي که در منابع ديگر موجود است و سرهم بندي اسناد و مدارک قلابي مي خواهند مسوولان را سرکار بگذارند تا ريالي به جيب بزنند و عکسي و شهرتي. تحليل شخصيت اين قبيل افراد داستان مفصلي است که فرصت مبسوط مي خواهد و من قبلاً نيز در اين باره مقالاتي نوشته ام. معمولاً مسوولان و اعضاي انجمن هاي علمي، دانشگاه ها و برخي دستگاه هاي تخصصي که در معرض نامه هاي مکرر و نوشته هاي مفصل چنين افرادي (که ضميمه نامه برخي مسوولان اجرايي است) قرار داشته اند به خوبي با چنين افرادي آشنايي دارند.

در آغاز انقلاب که شوق جبران کردن قرن ها عقب ماندگي در ظرف يکي دو سال کساني را به وجد مي آورد دستگاه ها و نهادهاي متعددي براي حمايت از مخترعان و مکتشفان تاسيس شد که تا رسيدن به يک تشخيص واقع بينانه علاوه بر پول هايي که در چاه ريخته شد فرصت ها و امکانات زيادي از کشور و مسوولان آن را در اين مسير هدر داد. چه بسيار پروژه هايي که از ابتدا مطالعه کافي بر روي آنها صورت نگرفته بود و نهايتاً جز پوشه يي ميان تهي از گزارش هاي غيرمعتبر و ارزيابي نشده از آنها باقي نماند و چه بسا مواردي که همين يک فقره هم از کار باقي نباشد.

سال ها طول کشيد تا اندک عقلانيتي پيدا شد و کم کم برخي نهادهاي علمي و انجمن ها تلاش کردند مسير واقعي توسعه علم و فناوري را از مسير توهمي آن در بين برخي تصميم گيرندگان و دست اندرکاران متمايز کنند؛ تلاشي که هنوز در اوايل راه بود و هست. قرار بود پژوهش و فناوري کشور سامان و سازماني بيابد و نظامي درست براي ارزيابي و حمايت از دستاوردهاي پژوهشي زير نظر يک وزارتخانه مسوول پديد آيد. اما از بد روزگار همان وزارتخانه درست در يد يکي از همان مردان علمي سال قرار گرفت که اين به اصطلاح افتخار را متاع راي اعتماد لرزان خويش ساخت و در نخستين قدم ها به اسم بومي سازي علم و فناوري بر اين تصور بود که مي تواند از ايران يک جزيره علمي بر فراز ابرها درست کند و در يک نظام بسته فراگيري و توليد دانش و در انزوا از کاروان جهاني علم، دستگاهي براي ارزيابي درون کشوري دانش بنا کند.

دولتمردان جديد از وزير گرفته تا رئيس جمهور با همان تصورات بسيط دهه 50 و 60 خوش باورانه به هر مدعي تازه واردي که با ادعاي اکتشاف و ابداع وارد دفترشان مي شود لبخند مي زنند و با اعتماد به نفس اين موارد را به عنوان «اخبار خوش» يا شواهدي بر اينکه «ما مي توانيم» به رخ مي کشند. فاجعه در اين نيست که مقامات محترم در دام شيادان مبتکرنما مي افتند و سرکيسه مي شوند يا فريب افراد متوهم و ماليخوليايي که بدون تحصيلات درست و حسابي خود را در آسمان هفتم دانش به حساب مي آورند، مي خورند. فاجعه اصلي حتي در پروژه هاي بسيار بزرگ ملي که آثار و پيامدهاي وسيع سياسي و امنيتي براي کشور دارند نيز نيست.

به زعم حقير فاجعه اصلي در آن است که مردم ما دوباره 30 سال به عقب برگردند و راه اصيل دستيابي به توسعه را گم کنند. فاجعه در اين است که جامعه ما نداند که در کجاي مسير توسعه قرار دارد و ناباورانه از خود بپرسد که «مگر نه اين است که ما در پيشرفت هاي علمي دست ابرقدرت ها را از پشت بسته ايم و گوي سبقت از پيشرفته ترين کشورها ربوده ايم، پس چرا اين همه مشکل داريم؟»

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics