نویدنو:04/04/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

جنگ شش روزه
اشغال باعث چه تغييراتي در اسرائيل شده است؟

Meron RAPOPORT  نویسنده : مرون پاپوپورت– برگردان : بهروز عارفی

روزنامه نگار اسرائيلي، برنده جايزه روزنامه نگاري ناپولي، او پس از نوشتن مقاله « شارون حقيقت را نگفته است » از روزنامه Yediot Aharonot اخراج شد.

 

لوموند دیپلماتیک

در چهل سال، اسرائيل از کيبوتس نشيني اشتراکي به يک اقتصاد جهاني شده رسيده و از يک جامعه نسبتا متعادل به يکي از ناعادلانه ترين جوامع غربي تبديل شده است. تمام اين تحولات در اشغال سرزمين هاي فلسطيني ريشه داشته و لذا به جنگ ١٩٦٧ بر مي گردند. چرا که پيروزي خيره کننده اسرائيل در آن جنگ، مانع از برانگيختن شش درگيري جديد نشد. مناقشه هائي که به سود اسرائيل تمام نشدند.

گاهي حافظه فريبکار است. در حالي که چهل سال از جنگ شش روزه مي گذرد، بخشي از اسرائيلي ها ترجيح مي دهند باور کنند که دوران پیش از ١٩٦٧ ، عصر طلائي و بهشت موعود مردم اسرائيل بود و اين که اسرائيل پيش از آن زمان، جامعه انساني و عادلانه بود که در آن ارزش هاي کار ، فروتني و همبستگي بر خودخواهي و طمع غلبه داشت. بهشتي که در آن همه با هم آشنائی داشتند و بویژه کسی سرزمین دیگران را اشغال نمی کرد.

صد البته، اين توهمي بيش نيست. در ١٩٦٦، سال پيش از اشغال، بيکاري به ميزان بي سابقه ده در صد رسيده بود و اقتصاد دچاررکود شديدي بود. براي اولين بار در تاريخ کشور، تعداد اسرائيلي هائي که کشور را ترک مي کردند، بيش از مهاجران جديدي بود که وارد مي شدند. علاوه بر آن درهمان سال، ٤٠٠ هزار عرب اسرائيلي که به هنگام جنگ ١٩٤٨ در روستاهاي خود مانده بودند، از يوغ «حکومت نظامي» (١) خلاص شدند. البته شرايط آن ها همچنان بحراني بود و زمين هايشان را بتدريج مصادره مي کردند تا شهرک هاي جديد يهودي بسازند.

از جنگ شش روزه به اين سو، اسرائيل را بمنزله ابر قدرت نظامي منطقه اي و حتي بين المللي تلقي کردند. اما آن چه کمتر روشن شده، اين است که جنگ بطور چشمگيري اقتصاد کشور را تغيير داد. با شکوفائي اقتصاد، رکود به پايان رسيده و از ميزان بيکاري کاسته شد. چهل سال بعد، اسرائيل کشور ديگري شده است. در حالي که در سال ١٩٦٧ توليد ناخالص داخلي به سختي به ١٥٠٠ دلار مي رسيد، در سال ٢٠٠٦، ميزان آن به اوج خود يعني ٢٤ هزار دلار رسيد. در گزارش مربوط به توسعه انساني سال ٢٠٠٥ که «برنامه سازمان ملل متحد براي توسعه» PNUD باني آن بود، اسرائيل مقام بيست و سوم را کسب کرد.

علاوه بر اين، در مدت چهار دهه يک و نيم ميليون يهودي در اين کشور مستقر شدند و کل جمعيت يهودي از ٤/٢ميليون به ٥/ ٥ ميليون رسيد. لذا قابل فهم است که چرا براي بيشتر شهروندان اسرائيلي، جنگ شش روزه لحظه اي تعيين کننده در روند موفقيت آميز کشور بشمار مي رود.

برعکس، براي ديگران، ١٩٦٧ ريشه همه دردهاست. از ديدگاه نظري، پيروزي کوبنده نيروي نظامي اسرائيل در مقابل قدرتمندترين ارتش هاي جهان عرب (مصر، اردن و سوريه)، قاعدتا مي بايست به اسرائيلي ها اطمينان خاطر بخشيده و احساس امنيت دهد. امري که امروز از آن بسيار دور هستيم. اسرائيل همه چيز است جز يک مکان امن و از سال ١٩٦٧ کشور ٦ درگيري را به خود ديده است: جنگ فرسايشي در امتداد کانان سوئز (١٩٧٠ - ١٩٦٨)، جنگ رمضان يا کيپور (١٩٧٣)، دو انتفاضه (١٩٩٣-١٩٨٧ و ٢٠٠٥-٢٠٠٠) و جنگ هاي لبنان (١٩٨٢ و ٢٠٠٦) در اين مناقشات حدود ٥ هزار اسرائيلي و ٥٠ هزار عرب (مصري، سوري، لبناني و بويژه فلسطيني) جان خود را باختند. خلاصه کنيم، اسرائيل هنوز هفتمين روز جنگ شش روزه را به پايان نبرده است.

مشکلات اسرائيل به تداوم مناقشه ختم نمي شود بلکه مسئله اين است که ارتش ديگر پيروز نمي شود. ژنرال بازنشسته دوو تاماري که تاريخدان شده است، پس از حوادث لبنان در تابستان ٢٠٠٦ توضيح داد که جنگ ١٩٦٧ آخرين پيروزي غيرقابل ترديد اين کشور بود. به عقيده وي، کليه زور آزمائي هاي ديگر با عقب نشيني حتي با شکست روبرو شد. و هربار تل آويو مجبور شد امتيازات مهمي بدهد. از آن جمله، جنگ ١٩٧٣ پيرو قرارداد هاي صلح با مصر، به عقب نشيني کامل از سينا در ١٩٧٩ انجاميد. انتفاضه اول به پيمان هاي اسلو در ١٩٩٣ منجر شد. تجاوز لبنان در ١٩٨٢ با عقب نشيني بي قيد و شرط در سال ٢٠٠٠ بپايان رسيد. تقريبا دو سال پيش، انتفاضه دوم اسرائيل را مجبور ساخت تا مستعمره نشين هاي غزه را برچيند.

اما در مورد جنگ اخير با لبنان چه بايد گفت! اگر در مقطعي از زمان، طبقه سياسي دم از پيروزي ميزد، پيرو نظر سنجي روزنامه هآرتص که يک هفته پيش از پايان جنگ منتشر شد، تنها بيست درصد اسرائيلي ها فکر مي کنند که در جنگ پيروز شده اند. مشکلات عدم نيل به پيروزي قاطع، بدون ترديد بيانگر اين است که چرا يک سياستمدار قديمي اسرائيل اخيرا با حفظ هويت اعلام کرد که وي مطمئن نيست که اسرائيل بيست سال بعد وجود داشته باشد. چهل سال اشغال، بجاي فروکش کردن هراس، آن را تقويت کرده است.

اوضاع از چه زماني تيره تر شده است؟ اين مسئله چيز جديدي نيست. ژنرال موشه دايان، برجسته ترين رجل سياسي آن دوره، پس از پيروزي سال ١٩٦٧، جمله مشهوري بيان کرده است: «ما منتظر تلفن اعراب هستيم». او مي خواست که باور کنيم که پس از اين تلفن، اسرائيل در مقابل امضاي پيمان صلح با جهان عرب از سرزمين هاي اشغالي سينا، نوار غزه و کرانه باختري و جولان خارج خواهد شد. توم سگو (تاريخ دان) در کتابي که در سال ١٩٦٧ نوشته است (٢)، نشان ميدهد که خواست واقعي حکومت اسرائيل چنين نبود. با وجود اين، در جهان و در خود اسرائيل، موضع اين کشور را چنين وانمود کرده اند.

از طرف ديگر در همان دوره، اسرائيل روندي دنبال کرد که هرقرارداد متکي بر سرزمين ها در مقابل صلح را مشکل و حتي غير ممکن مي ساخت. نخست وزير عضو حزب کار، لوي اشکول که به صلح طلبي معروف بود، اجازه داد که پيش از پايان سال ١٩٦٧، اولين شهرک هاي استعماري در کرانه باختري (کفراتزيون) مستقر شوند. موشه دايان وزير دفاع دستور داد که شهرها و روستاهاي سوري را در فلات جولان اشغال شده، ويران سازند و به جاي ويرانه هاي شهر سوري قنيطره ، شهرک استعماري اسرائيلي بسازند. اوايل سال ١٩٦٨ به اسرائيلي ها اجازه دادند تا در مرکز شهر اشغال شده الخليل (هبرون) زندگي کنند.

پس از چهل سال شاهد نتيجه آن هستيم. مرکز الخليل به صورت شهر اشباح در آمده است . فلسطيني ها نه حق سکونت در آن قسمت دارند و نه حق گردش و خريد و همه اين ها بخاطر جا بازکردن براي ٥٠٠ ساکن مستعمره های يهودي. تصادفي نيست که پس از قتل ٣٩ مسلمان در صحن مسجد ابراهيم واقع در محوطه مقبره پيامبران توسط باروخ گلداشتاين در سال ١٩٩٤، اولين سوءقصد انتحاري در اين شهر رخ داد.

کافي است نگاهي به نقشه بياندازيم تا متوجه شويم که شهرک هاي استعماري کرانه باختري بر طبق يک نقشه طراحي شده از پيش بناشده است تا از يک طرف جامعه هاي فلسطيني را از همديگر منزوي کرده و از سوي ديگر تداومي ميان شهرک هاي استعماري و خاک دولت اسرائيل پيش از ١٩٦٧ايجاد کنند. در اطراف محلات عرب نشين بيت المقدس نيز شهرک هائي ساختند تا قسمت شرقي شهر را از روستاها و شهرهاي فلسطيني مجاور جدا سازند. سپس همين ساختمان سازي را در دره رود اردن ادامه دادند تا کرانه غربي رود اردن را از اردن جدا کنند. در طول اين مستعمره هاحتي در کرانه باختري جاده هائي ساختند تا نابلس را از رام الله و قلقيليه را از تولکرم جداسازند.

کشور اسرائيل قرباني هيولائي است که خود در طول چهل سال ساخته است.

معمار بزرگ مستعمره سازي، آريل شارون در سال ١٩٧٥ به روشني اعلام کرد که هدف او جلوگيري از تشکيل يک موجوديت فلسطيني است. اين استراتژي که در طي سال ها از طرف حکومت هاي راست و چپ دنبال شده، موفقيت کسب کرده است.

امروزه، بيش از ٢٥٠ هزار اسرائيلي در صدها مستعمره در کرانه باختري زندگي مي کنند که بايد دويست هزار ساکن شهرک هاي جديد واقع در بيت المقدس اشغالي را بر آن ها افزود . حتي تعداد آن ها موجب تغيير رفتار طبقه سياسي اسرائيل نسبت به آنان گشته است. از اين پس، به استثناي منحصر به فرد سازمان هاي عرب و حزب کمونيست، همه مسئولان اسرائيلي از يوسي بلين تا آمي آيالون و از اهود اولمرت تا خانم تيپي ليوني معتقدند که انضمام «بلوک هاي مستعمره» بايد بخش لاينفکي از هر قرارداد صلح باشد. به عبارت ديگر، مسير ديوار حائل مشهور به منظور انضمام آن ها به اسرائيل انتخاب شده است.

آن چه حيرت آور است، اين است که همان رهبران سياسي از جمله آريل شارون پيش از سکته مغزي، امروزه در صحبت هاي خصوصي و گاهي آشکارا مي پذيرند که شهرک هاي استعماري مانع اصلي براي امضاي پيمان صلح با فلسطيني ها و کليه جهان عرب بشمار مي رود. اسرائيل قرباني هيولائي است که خود اين کشور در مدت چهل سال ساخته است. براي اسرائيل غير ممکن است که اين مستعمره ها را بدون انضمام بخش هاي ساحلي غرب رود اردن جذب نمايد. به دليل الزامات بين المللي، حقوقي و بويژه جمعيتي اسرائيل، حتي حکومت هاي راست بسيار افراطي نيز از برداشتن اين قدم خودداري کرده اند. زيرا اختلاف زاد و ولد به صورتي است که «اسرائيل بزرگ» در آينده نه چندان دور، اکثريت فلسطيني خواهد داشت. اما، اسرائيل نمي تواند خود را از شر آن خلاص کند، چرا که شهرک هاي استعماري از عناصر جدائي ناپذير جامعه اسرائيل است. مستعمره سازي به تله اي تبديل شده است.

آيا اسرائيل آگاهانه در اين دام افتاده است؟ آيا اسرائيل با اشغالگري چنان انس گرفته که بدون آن ادامه راه ممکن نيست؟ از چهل سال پيش، ما در جامعه اي که بر پايه امتياز بنا شده زندگي مي کنيم. به يقين، حتي پيش از جنگ شش روزه مهاجران جديدي که از کشورهاي عربي مي آمدند، از حقوقي کمتر از يهوديان رسيده از اروپا بر خوردار بودند. و فلسطيني هائي که در اسرائيل زندگي مي کنند، حتي حقوق کمتري داشتند. اما، پس از ١٩٦٧، دولت نظام رسمي تبعيض را پايه گذاشته است. اسرائيل يک ميليون فلسطيني مقيم سرزمين هاي کرانه باختري و نوار غزه در سال ١٩٦٧ (که امروز به ٥/٣ ميليون نفر رسيده اند) را از حقوق سياسي محروم کرد و بدين گونه زندگي در تمام جوانب آن زير نظارت فرماندهان نظامي قرار گرفت.

در نتيجه، در طول چهار دهه گذشته، رابطه ميان فلسطينياني که زير اشغال زندگي مي کنند و اسرائيلي ها عميقا تيره شده است. اما، بديده اسرائيلي ها، شرايطي که در آن يک طرف از همه حقوق بهره مند بوده و ديگران از آن محروم اند، عادي است. محدوديت هاي بيش از پيش با اهميت در زمينه تردد به فلسطيني ها تحميل مي شود و از اين رو اسرائيلي ها تنها هنگام خدمت سربازي در کرانه باختري است که با آن آشنا مي شوند و اين امر بر تفاوت ها مي افزايد. پايان بخشيدن به اشغال، به معني چشم پوشي از احساس ممتاز بودن است و برداشتن اين قدم بسيار مشکل است.

يکي از تحولات بزرگ جامعه اسرائيل پس از ١٩٦٧، تغيير شکل سريع آن به يک جامعه سرمايه داري مدرن است. عمليات بزرگي که پس از جنگ آغاز شد، طبقه کارفرماي نيرومندي بوجود آورد که قادر شد از کار مزدوري ارزان قيمت سرزمين هاي اشغالي بهره مند شود. ميلياردها دلار به فنون برتر بسيار کارآمد نظامي اختصاص يافت. (از سال ١٩٧٣، ايالات متحده هر سال سه ميليارد دلار کمک نظامي به اسرائيل مي دهد) و کشور را به ابر قدرت «تکنولوژي پيشرفته» تبديل کرده است.

بموازات نظام حق ويژه و مزيت که ادامه اشغال برقرار کرده است، جامعه بصورتی فزاینده و بی نهایت دچار تفرقه شده است. در ١٩٦٧، بيش از ٨٠ درصد نيروي کار وابسته به سنديکاي واحد و قدرتمندي بود که يک سوم اقتصاد ملي را کنترل مي کرد. هنوز کيبو تس ها داراي محبوبيت زيادي بودند. اکنون، با کمتر از ٢٥درصد کارگر عضو سنديکا، ما يکي از ناعادلانه ترين جوامع غربي را داريم. اگر ضريب جيني Gini را که نابرابري ها را اندازه مي گيرد، بپذيريم، دولت يهود مقام شصت و پنج را به خود اختصاص داده و در ميان اقتصاد هاي پيشرفته يکي از بدترين موقعيت ها را داراست. (٣) در اين کشور هيجده خانواده قريب به ٧٥ درصد اقتصاد را در دست دارند. اين شرايط تا حدي در جنگ شش روزه ريشه دارد.

از پيامدهاي مهم ديگر نيز مثالي بزنيم. پس از ١٩٦٧، کشمکش اسرائيل-فلسطين در صحنه بين المللي جايگاه غالب و شايد مهمترين را به خود اختصاص داده است. اسرائيل از اين شرايط سود برده است. روابط عالي اسرائيل و ايالات متحده، جايگاه برجسته آن در سطح بين المللي، قدرت نظامي و شکوفائي اقتصادي از آن ناشي شده است. درست نظير اين حقيقت که جامعه عرب که هر مذاکره اي را پس از جنگ شش روزه رد ميکرد، اينک به اسرائيل پيشنهاد مي کند که يک صلح کلي با تمام کشورهاي عرب منعقد کند.

پس از جنگ لبنان در ٢٠٠٦، جامعه اسرائيل احساس ميکند قيامت نزديک است

اما پيامدهاي ١٩٦٧ داراي جنبه هاي منفي بسيار نيز است. اگر اسرائيل جايگاه برتر و ويژه اي در غرب يافته است، به اين دليل است که دولت يهود به عنوان «جبهه خونين» ميان غرب و شرق، ميان تمدن «يهود- مسيحي» (که با توجه به تاريخ دو مذهب، اختراع عجيبي است) و تمدن اسلامي تلقي مي شود. پس از سوءقصدهاي ١١ سپتامبر، اين بينش به وسعت در اسرائيل و البته فراتر از راست مذهبي پراکنده شد که از سال ١٩٦٧ مستعمره سازي در ارض اسرائيل تابعي از تقدير الهي است. اين امر کشمکش اسرائيل-اعراب را که در ابتدا بر سرخاک يعني سياسي بود به درگيري فرهنگي و مذهبي تبديل کرد. معاون نخست وزير و رهبر حزب اسرائيل بيتنو (اسرائيل، خانه ما) که «انتقال» نواحي عرب اسرائيل را سرزمين هاي اشغالي در سر مي پروراند، اخيرا به روزنامه هآرتص گفته است که اسرائيل « جبهه مقدم جهان آزاد است» (٤)

تمام اين مسائل احساس فاجعه بار نزديکي قيامت را که پس از جنگ لبنان در تابستان گذشته بر بخش هاي متعدد جامعه اسرائيل حاکم شد، توضيح ميدهد. در شرايطي که حزب الله را به عنون بازوي مسلح ايران و جمهوري اسلامي را به مثابه فعال مايشاي اين جنگ تمدن ها معرفي مي کنند، شکست ارتش اسرائيل با تمام قدرت و تجهيزات فوق العاده اش در برابر چند هزار جنگجوي شيعه تعليم نديده، ضربه روحي ايجاد کرد. بسياري از مردم پرتاب هزاران راکت به شمال اسرائيل را که به مدت يکماه ادامه داشت، بدون اين که ارتش قادر بر پايان دادن بر آن باشد، به عنوان نشانه عدم پذيرش اسرائيلي ها در منطقه تلقي کردند و اين که در دراز مدت، غول اسلامي مي تواند ما را شکست دهد.

خلاصه کنيم، اين چهل سال جامعه را تا حدي فلج کرده که رهبرانش ديگر جسارت تلاش براي يافتن راه حلي جهت مناقشه ندارند. سرانجام، اشغال بر اسرائيل مستولي گشته است.


عنوان اصلي مقاله :Comment l’occupation a transformé Israël

پاورقي ها:

١اين «حکومت» آنان را مشمول منع رفت و آمد (حکومت نظامي)، محدوديت تردد، اقامت تحت نظر کرده و به يهودي سازي مناطق عرب نشين اسرائيل مي پرداخت.

٢کتاب ١٩٦٧، نوشته تام سگو Tom Segev، از انتشارات Denoel، پاريس، سال ٢٠٠٧

٣در ضريب جيني Coefficient Gini [ضريبي براي اندازه گيري نابرابري ها در تقسيم درآمد در يک کشور. م]، صفر نشانه برابري کامل است. در سال ٢٠٠٦، اسرائيل ضريب ٢/٣٩ را کسب کرد در جائي که امپراطوري بريتانيا ٣٦، فرانسه ٧/٣٢ و آلمان ضريب ٣/٢٨ را دريافت کرد. ضريب آمريکا ٨/٤٠ بود.

٤روزنامه هآرتص، تل آويو، شماره ٣٠ مارس ٢٠٠٧.

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics