|
||
نویدنو:04/04/1386 صفحه قابل چاپ است |
||
همميهن: مهندس ميرحسين موسوي، نخستوزير دوران جنگ و آخرين نخستوزير نظام سياسي ايران پس از چندين سال سكوت سياسي، لب به سخن گشود. او به مناسبت سالگرد انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي، در موسسه «دين و اقتصاد» به مسائل كشور، برداشتهاي سليقهاي از قانون اساسي و مجموعه نظرات بزرگان در اين خصوص پرداخت و از گسترش فقر در كشور انتقاد كرد.
ميرحسين موسوي به دنبال حذف
پست نخستوزيري از نظام سياسي ايران در جريان اصلاح قانون اساسي ايران در
سال 1368 براي هميشه از صحنه سياسي ايران كنار رفت. آغاز دوران سازندگي و سياست تعديل اقتصادي و مشكلاتي كه به دنبال داشت برمحبوبيت موسوي افزود: در سال 75 به يكباره نام ميرحسين موسوي در روزنامه سلام مطرح شد. بسياري به دنبال آن بودند كه ميرحسين موسوي به عنوان كانديداي رياستجمهوري ثبتنام كند. دعوت از وي و اكراه از سوي او ماهها در روزنامهها مطرح بود تا اينكه ميرحسين موسوي رسما اعلام كرد كانديدا نخواهد شد و بدينترتيب از سوي مجمع روحانيون مبارز سيدمحمد خاتمي برگزيده شد تا در انتخابات شركت كند و ميرحسين موسوي نيز راهي مجمع تشخيص مصلحت نظام شد. موسوي مجددا به حاشيه رفت. در سال 84 يك بار ديگر نام او بر سر زبانها افتاد. بسياري از او ميخواستند به عنوان كانديداي رياستجمهوري وارد ميدان شده و جايگزين خاتمي شود؛ اما او در نهايت در برابر اصرارها سه خواسته را مطرح كرد كه مهمترين آنها در اختيار داشتن يك شبكه مستقل تلويزيوني بود. با انصراف او از شركت در انتخابات دوره نهم، تصويرش در پوسترهاي دكتر معين نقش بست.
اما اين بار كانديداي مورد
حمايت او پيروز نشد. اكنون پس از چندين سال سكوت سياسي، او يكبار ديگر به
صحنه آمده است؛ سخنراني او در موسسه دين و اقتصاد» شايد صريحترين حضور
موسوي در عرصه شفاف رسانهها پس از 20 سال باشد. او در طول اين سالها در
فرهنگستان هنر مشغول فعاليت بوده است. به گزارش ايلنا، اين سخنراني تحت
عنوان «رمز ضرورت بازگشت به انديشههاي شهيدبهشتي» ايراد شد. ايدهاي از اين تصاويري كه در سطح شهر نصب شده بود گرفتم و فكر كردم بحثم را از آنجا آغاز كنم كه نقاش برجسته فرنگي كه در دو سه دهه اخير در فضاي هنري غرب بسيار تأثيرگذار بوده نقاشيهايي دارد كه از شخصيتهاي مختلف به تصوير كشيده است، اين نقاشيها ابتدا بدين صورت است كه تصويري از يك شخصيت ميگيرد و يا انتخاب ميكند. اين تصوير در متن يك حادثه و اتفاق است كه به خوبي واقعيت و اهميت و رابطه آن شخص در محيط سياسي، اجتماعي را به نمايش ميگذارد، بعد اين نقاش ميآيد از اين تصوير اصلي با يك فيلتر يك كپي بر ميدارد، سپس از آن كپي، كپيهاي ديگري گرفته ميشود. مثلاً به 10 يا 20 كپي كه رسيد، آنها را كنار هم قرار ميدهد، در نهايت وقتي شما اين تصاوير را در مجموع كنار هم قرار ميدهيد نشاندهنده اين مساله است كه تصوير آخري از تصوير واقعي از عكس اوليه به كلي فاصله گرفته است و فضاي واقعي آن عكس اصلي است. ميرحسين موسوي افزود: به قول امروزيها يك شكل هنري كه هيچ ربطي به واقعيت بيروني ندارد و در واقع هيچ رابطهاي با واقعيت امروزي در جامعه آنها ندارند. اين نقاش براي اينكه به خوبي هدف خودش را نشان دهد، در مورد چند چهره اين موضوع را امتحان كرده است. همچنين او در مورد اشيايي كه مورد معامله و تجارت نيز قرار ميگيرد، اين سبك را اجرا كرده است.
بعضاً از يك جعبه بيسكويت
يك عكس كامپيوتري گرفته و بدين شكلي كه عرض كردم كپي تهيه شده و سپس آنها
را در كنار هم قرار داده است. اين مجموعه عكس تبديل به يك نقاشي شده كه با
تغيير نشانههاي هنري و زيباشناسي ارتباط برقرار ميكند؛ ولي ديگر ارتباطي
به غذا و ايجاد فضايي براي انسان كه راهنمايي براي استفاده از اين مواد
غذايي باشد يا مشخصات اين كالا را معرفي كند، ندارد. به نظر ميرسد، قدرت ما براي فهم آنچه باعث بروز چهرهاي درخشان چون شهيد بهشتي و ديگر يارانش بوده است، به علت فاصله گرفتن نظام ارزشي جديد، پيشداوريهاي كه به دنبال اين فضاهاي جديد و اتفاقات گوناگوني كه حادث شده واقعاً دشوار شده است؛ لذا انديشيدن به اين مساله بسيار مهم است، اين سرنوشت غلط نه ربطي به چهره شهيدبهشتي دارد و نه به قانون اساسي مربوط ميشود. مشاهده ميفرماييد همين قانون اساسي چگونه در جريانات سياسي مختلف دستخوش تفاسير گوناگون ميشود و وضعيتي پيش آمده كه افق فكري ما با افق فكري كساني كه نشستند و اين قانون اساسي را تنظيم كردند، فاصله زيادي گرفته و ايجاد ارتباط بين اين افقها بسيار دشوار شده است. نخستوزير سابق ايران نتيجه گرفته است: بدين اساس به نظر ميرسد كه واكاوي اين مساله كه چرا چنين اتفاقي پديد آمده است بسيار مهم تلقي شود، بحثي كه من در اين فرصت كوتاه و به طور خلاصه ارايه خواهم كرد، اشاره به يكي از مواردي است كه همه ما را بدينجا كشانده است و به نظر من از اهميت و ويژگي خاصي برخوردار است.
من در اينجا به يكي از
اصول قانون اساسي و تطبيق آن براساس آنچه در ابتدا عرض كردم با وضعيت فعلي
خواهم پرداخت كه اين مساله به مرحوم دكتر شريعتي و همه عزيزاني كه در اين
روزها براي آنها چنين مراسمي برگزار ميشود و در رأس آن شهيد بهشتي است،
برميگردد. كساني كه در مقابل رژيم بودند، در حقيقت نگاه به مردم و اتصال به مردم در جهت آگاهي از وضعيت آنها را يك فضيلت برميشمردند و حتي اين مساله به تدريج در قلمرو حركتهايي كه در مقابل رژيم ميشد، به يك محور اصولي تبديل شد و شايد در نزديكي پيروزي انقلاب يك حالت اغراقآميز هم به خود گرفت. شما اگر آن دوران را نگاه كنيد؛ خواهيد ديد كه افراد و سياستمداران مقابل رژيم سعي داشتند متخلّق به اخلاق حسنه باشند، خودشان را شبيه مردم كنند، سفرههايشان را كمرنگ كنند، ماشينهاي لوكس خود را از مدار خارج كنند و رفتارهايشان مثل تودههاي مردم باشد. حتي لباسهايشان، گفتارشان مثل مردم عادي باشد و در هر گفتار و صحبتي يك مثال در چنته داشته باشند. از وضعيت واقعي مردم، آن چيزي كه به طور هستيشناسانه در جامعه اتفاق ميافتد، اگر دوستان دقت كنند مباحث نظري هم كه در آن موقع مطرح ميشد، معطوف به يك سلسله امور واقعي و مربوط به زندگي مردم بود؛ يعني داخل چارچوب مجموعه نظرات انتزاعي در كتابها به اصطلاح نوشته نميشد و اين رخداد در همه گروهها اعم از چپ و راست تحقق داشت؛ البته گروههاي مذهبي در برقراري ارتباط با مردم موفقتر بودند. او با بيان اينكه، در اين راستا گروههاي مذهبي در حوزه اقتصاد كتابهايي را مثل مالكيت در اسلام(مرحوم طالقاني)، اقتصاد اسلامي، اقتصاد نا، جامعه بيطبقه توحيدي و امثال اينها منتشر كردند، يادآور شد: در تمام اين كتابها يك نوع رجوع به وضعيت مردم وجود دارد؛ يعني به هيچوجه اين كتابها، كتابهاي انتزاعي نيستند. كتابهاي استاد شهيد مطهري و همچنين نوشتارها و گفتارهاي شهيد بهشتي كاملا معطوف به حل مشكلي از مردم و براي حل مسايل مردم و جامعه است يا حداقل با اين انتظار و ادعا نوشته شده است كه ميشود اين مسايل را حل كرد.من كاري به محتواي اينگونه كتابها ندارم؛ اما در اصل اين نكته وجود دارد كه در درون اين كتابها مساله ارتباط با مردم و حل مشكلات آنها به عنوان يك فرض تلقي شده است.
كساني كه اين كتابها را
نوشتهاند به نظر ميرسد، ميخواهند نشان دهند كه بحراني در وضعيت مردم
عادي وجود دارد و در همين دوران است كه واژههايي مثل مستضعف و امثالهم از
درون قرآن بيرون كشيده ميشود و اهميت پيدا ميكند و در چنين فضايي است كه
اين واژهها معاني خود و برجستگيهاي خود را آشكار ميسازند و واسطه قرار
ميگيرند تا نيروهاي فعال سياسي از اين طريق به بيان ديدگاههاي خود
بپردازند و تلاش آنها منجر به برقراري رابطه مستحكم بين آنها و مردم شود. اينها همه تابع فضايي بود كه در آن روزها ايجاد شده بود. من برداشتم اين است كه در كنار همه بصيرتها و مطالعات ارزشمند و تلاشهاي فكري صورت گرفته از سوي بزرگان، مجموع نظراتي كه اول انقلاب موجب پيروزي شد و نهايتاً چنين نظراتي بعداً در قانون اساسي تبلور يافت، در چنين فضايي مطرح شده و درحقيقت بندبند اصول قانون اساسي در اين چارچوب شكل گرفت. موسوي افزود: همچنين حتي در كتاب مواضع ما كه در حزب جمهوري اسلامي تنظيم شد و مرحوم شهيد آيتالله دكتر بهشتي در تهيه آن نقش محوري داشت، ارتباط با مردم و وضعيت سرنوشت مردم در اولويتهاي اصلي چه به صورت آشكار و چه به صورت پنهان قرار گرفت. اين يك اصل بود كه حتي گروههاي چپ هم شعار آن را ميدادند؛ اما آنها مردم مستضعف را فقط در طبقه كارگر بلوكه كردند. آنها آمدند طبقه كارگر را از اسلام، مليت و فرهنگ بومياش جدا كردند و او را تبديل به يك شخصيت بينالمللي و به اصطلاح جامعهشناسان، نمونه آرماني درآوردند، به همين دليل هم شكست خوردند و نتوانستند با كارگران هم ارتباط برقرار كنند، چراكه آنها جامعه كارگري را متعلق به ايران با يك سابقه تاريخي و ريشههاي مذهبي و فرهنگي به شمار نميآوردند.
يك گروه چريكي در اوايل
انقلاب در كردستان با مشي مسلحانه شروع به فعاليت كرد، آن هم در استاني كه
كارگر به معني مصطلح خودش اساساً وجود نداشت و آنها خودشان را نماينده
پرولتاريا ميناميدند حتي حزب دموكرات كردستان را نماينده خرده بورژوا
ميناميدند و دچار خيالپردازيهاي فراوان شده بودند؛ البته گروههاي مذهبي
توفيقات بيشتري در برقراري ارتباط با مردم داشتند. ما توليد انبوهي از اطلاعات و تحليلها را داشتيم كه به تدريج جنبههاي اخلاقي و انساني آن را كه در ارتباط با وضعيت واقعي مردم داشت، حذف كرده و كنار زديم و به جاي آن رويههاي ديگري انتخاب كرديم.بحث اصليمان فقط بر GNP، رشد تورم به صورت تدريجي و بسياري از اصلاحات كه البته در علم اقتصاد نيز بسيار مهم است، معطوف شد، بدون آنكه به محتوا و نسبت آن با زندگي واقعي مردم توجه كنيم. من پس از پايان دوران مسووليت به علت علاقهاي كه به گزارشهاي اقتصادي داشتم، مقايسهاي بين گزارشهاي تهيه شده در سالهاي اوليه و بعد از آن انجام دادم. به گفته ميرحسين موسوي، هر ساله گزارشهاي اقتصادي توسط سازمان مديريت، بانك مركزي و وزارت امور اقتصادي و دارايي استخراج ميشود. اين گزارشها در سالهاي اوليه انقلاب اگر مقايسه كنيد، ميبينيد كه ابتدا يك مقدار به نظرها و شعارها مثلا اشاره به انقلاب، صدور انقلاب و وضعيت مستضعفان ميپرداخت و توجه حاكميت را جهت رسيدگي به امور مردم در مقدمات اين گزارشها جلب ميكرد و سپس به جداول، رشد شاخصها و ارقام و GNP، ميزان واردات، صادرات، صدور نفت، تراز پرداختها ميپرداخت.
در واقع اين گزارشهاي
رسمي نيز در ارتباط با امور واقعي و نقش آنها در ميان مردم مستضعف انتشار
مييافت؛ ولي به تدريج اين گزارشها به اصطلاح از اين جنبههاي به قول
امروزيها احساسي خارج و حذف شد.
البته من فقط در حوزه
گروههاي سياسي مطرح ميكنم نه در حوزه مردم عادي و در نتيجه آنچه در اينجا
در عينيت خود اتفاق افتاده حضور مردم است. براي همين است كه فقط آماري كه
امروز ما نگاه ميكنيم و در آن موقع توجه به اين آمار موجب برانگيختن
احساسات ما ميشد و حتي موجب بدحالي مسوولان ميشد، الان ديگر وجود ندارد. من گمان نميكنم در جمهوري اسلامي حتي در بين دوستان و آشنايان شهيد بهشتي اين عكس بتواند مانند اول انقلاب خيلي اثرگذار باشد؛ يعني ما اين خبرها را ميشنويم، اين عكسها را ميبينيم، اين آمارها را ملاحظه ميكنيم؛ ولي از كنارش به راحتي عبور ميكنيم.
اين تغييرها، اين
قلبشدنها و اين دگرگونيها، اين تبديل واقعيت به واماندگي، اگر اثري در
سرنوشت كشور و انقلاب و مردم نميداشت مساله بياهميتي بود ولي اگر دقت
كنيم، ميبينيم اين دگرگونيها و دگرديسيها و اين فاصلهگرفتن از انقلاب
اسلامي و بسياري از شعارهاي خود و تهي شدن از آنها چه مسايل و مشكلاتي را
پيش خواهد آورد، آن موقع اهميت مساله و قضيه را درك خواهيم كرد.
ريشه كن كردن فقر و محروميت
و برآوردن نيازهاي انساني در جريان رشد با حفظ آزادگي او، از جمله ضوابطي
است كه اقتصاد جمهوري اسلامي براساس آن استوار ميشود.
مشروعيت نظام و جمهوري
اسلامي بر اين اصول استوار است. همچنين براساس اين ادعا شكل گرفته است.
معني اين اصل اين است كه اين نظام تا زماني كه جمهوري اسلامي است و اين
قانون اساسي را قبول دارد، نميتواند از اين هدف دست بردارد و به هدفهاي
كمتر از اين قانع بشود نه تا آن اندازه پايين بيايد كه حتي به خطر فقر هم
قانع نشود و به خط بقا در رابطه با مستضعفان برسد.
بنابراين اين اصل براي اين
منظور در اصول قانون اساسي گنجانده شده است كه دائما نظام جمهوري اسلامي
معطوف به اين جهت باشد. اين حقوق را به عنوان يك حق براي مردم اعلام كرديم
و وقتي از آنها راي گرفتيم و آنها امضا كردند و سپس اين حقوق را در قانون
اساسي قرار داديم درحقيقت اعلام كردهايم نظام ميخواهد پشت اين اصول محكم
بايستد. اين نشاندهنده چنين غفلتي است كه در خود قانون اساسي هم تا اندازهاي شبيه همان تصويري است كه آن نقاش فرنگي به نام آنجلاواروس به طور تمثيلي ميكشد.
يعني آنقدر از آنان
كپيبرداري كرديم كه اين كپيها با فيلترهاي گوناگون انجام شده كه نسخه
آخري براي خودش و حتي براي نسخه اصلي يك موجود تهي مستقل از زمينه تاريخي،
اجتماعي و مردمي است و ما غفلت داريم از اين مساله كه در اين بين فقط مساله
سياسي و اقتصادي نيست كه مشكل پيدا ميكند؛ بلكه انسانيت خودمان را هم در
معرض خطر قرار دادهايم.
اين اتفاقات ناگهاني كه در
آراي مردم يكباره حادث ميشود، اين دگرگونيها و اين مسايل غيرقابل
پيشبيني كه به وقوع ميپيوندد يكي از دلايل آن همين عدم ارتباط ما با
واقعيتهاي بيروني و امر واقع است كه اميدوارم روز به روز كمتر شود و ما
بتوانيم با مردم ارتباط واقعي داشته باشيم. اين بزرگداشتها به نظر من يكي
از محملها و راههايي است كه ما انشاءالله بتوانيم به آن سرچشمه
برگرديم؛ البته معني آن اين نيست كه ما خواسته باشيم وضعيت سال 86 را به
سالهاي 57 يا 58 برگردانيم.
او از تقليل مفاهيمي صحبت
ميكند كه مثلا رفاه را به خط فقر و خط فقر را به حداقل معيشت و نان
بخورونمير تقليل داده است. آيا اين دغدغه ميرحسين موسوي هشداري جدي است؟!
هشداري از اين جهت كه فرزندان انقلاب هنوز زندهاند و بيدار؟!
|
||
|