نویدنو:04/03/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

گفت وگو با مایکل پارنتی، نویسنده، مبارز و منتقد اجتماعی

امپریالیسم تنها از یک شیوه استفاده نمی کند!

گفت وگو: امی گودمن/ ترجمه: دکتر ایرج واحدی پور

منبع : شهروند

پیش فرض این است که مردم عراق که تمدن باستانی 5000 ساله ای دارند و نوشتن را برای اولین بار اختراع کرده اند و بسیاری چیزهای دیگر از این قبیل ازآن آنهاست، به این نیاز دارند که کاخ سفید جرج بوش به آنها یاد بدهد که دمکراسی چیست و برای آنها دمکراسی به ارمغان بیاورد

در هر فرهنگی، بعضی از مردم از آن بهره می برند و بعضی در آن قربانی می شوند چون فرهنگ حالت خنثی و بی طرف ندارد

متن زیر مصاحبه ی خانم امی گودمن از
Democracy Now است با Michael Parenti نویسنده، منتقد، تحلیل گر سیاسی و یکی از مبارزان پیشروی جامعه آمریکایی. او حدود 20 کتاب نوشته که به ذکر فقط سه کتاب او به نامهای "دمکراسی برای اقلیتی" Democracy for a few ، "وطن پرستی افراطی" Super patriotism و اخیرا "درگیری فرهنگ ها" بسنده می کنیم که می توانید آنها را روی پایگاه اینترنتی او مشاهده کنید.

امی گودمن: مصاحبه امروز با آقای مایکل پارنتی در مورد جنگ عراق، دمکراسی در ایالات متحده و چیزی است که او "امپریالیست های جنتلمن"
Gentlemen Imperialist می نامد. من نخست نظر او را در مورد اینکه در مقطع کنونی در کجا ایستاده ایم سئوال کردم.
مایکل پارنتی: جنگ، عراق را ویران کرده و حمام خونی به راه انداخته که تداوم دارد. این همان چیزی است که 10 سال در مورد ویتنام شنیدیم: "ما نمی توانیم از ویتنام خارج شویم چون حمام خون راه خواهد افتاد"، اما در عمل همین که ما ویتنام را ترک کردیم بمباران متوقف شد، پاشیدن سم نارنجی (
Agent Orange) متوقف شد. کشتن مردم و ریختن ناپالم روی آنها متوقف شد. برنامه کشتار Phoenix CIA متوقف شد و همه خونریزی ها تمام شد. من فکر می کنم این همان چیزی است که در صورت ترک عراق اتفاق خواهد افتاد. گمان من چنین است.

چه چیزی باعث ختم جنگ ویتنام شد؟
ــ روشن است که باعث آن بیرون رفتن نیروهای آمریکا بود و اگر شما دلیل خارج شدن آمریکایی ها را می پرسید، دلیل آن این است که جنگ دیگر مورد قبول مردم نبود. پایانی برای آن متصور نبود و خروجی از بن بست دیده نمی شد. این همان چیزی است که الان در مورد عراق در حال اتفاق افتادن است. شما در 7ـ6 ماه آخری دیده اید که در کنگره چه می گذرد و در مملکت چه می گذرد. این همانجاست که قبلا تردید داشتند بگویند: "آه من مطمئن نیستم که ما می خواهیم از عراق خارج شویم." اکنون آنها با اطمینان می گویند و کنگره متوجه است که افکار عمومی آمریکاییان طالب خروج از عراق است. حتی جرج بوش دیگر اصطلاح معروف خودش "ما به راه خود ادامه می دهیم" را دیگر به کار نمی برد. آنها متوجه هستند افکار عمومی مردم آمریکا این برخورد با جنگ را دیگر قبول ندارد زیرا از نظر آنها
Stay the course به گونه ای کیفیتی بی انتهاست. هیچ راه خروجی نشان نمی دهد، لذا خودشان از به کار بردن این عبارت خودداری کردند. آنها هیچ وقت دیگر آن را تکرار نخواهند کرد. آنها خودشان متوجه شده اند که در بن بست گیر کرده اند.

شما میتوانید بگویید چگونه موضوع فرهنگ در این مقوله می گنجد؟ شما همین تازگی کتابی نوشته اید به نام درگیری فرهنگی (
The Culture Struggle). چرا تمرکز شما روی فرهنگ بوده است؟
ــ من متوجه شده ام که فرهنگ میدان شدیدا مجادله آمیزی است. در سراسر جهان و در میان مردم مختلف مبارزات وسیعی در زمینه فرهنگ در شرف انجام است. به ما نوعی تلقی روشنفکرانه آموزش داده اند که در واکنش به تفوق فرهنگی و امپریالیسم فرهنگی ما نباید نسبت به فرهنگ ها قضاوت و حکم صادر کنیم. با این حال هیچ فرهنگی، منجمله فرهنگ خود ما، از آنجا که خنثی و بی طرف نیست، لازم است مورد بررسی و قضاوت قرار گیرد. در هر فرهنگی، بعضی از مردم از آن بهره می برند و بعضی در آن قربانی می شوند چون فرهنگ حالت خنثی و بی طرف ندارد.
برای مثال بزرگترین قربانی ها تقریبا در هر فرهنگی در سراسر جهان، زنان هستند. هر چقدر من در این قضیه بیشتر دقیق شدم بیشتر به واقعیت این مطلب پی بردم. من وقتی از قربانی شدن صحبت می کنم منظورم فرصت های شغلی یا نقش در حیات اجتماعی تنها نیست بلکه عمدتا منظورم ادامه حیات فیزیکی است. میزان آزار و سوءاستفاده و خشونت نسبت به زنان در همه فرهنگ ها وحشت آور است. در بعضی مناطق آسیای مرکزی، خاورمیانه و نقاط دیگری در سایر بخش های جهان نوعی از فرهنگ روستایی وجود دارد که اگر زنی مورد تجاوز جنسی قرار بگیرد به عوض حمایت از او، پدرش او را می کشد که شرف از دست رفته را به خانواده برگرداند. این واقعیتی است که ما با آن روبرو هستیم. در درون فرهنگ خود ما هم خشونت علیه زنان عمومیت دارد. من راجع به فمینیسم زیاد فکر می کنم که چگونه توجه خود را متمرکز به موضوعات مربوط به شیوه زندگی، شیوه ابراز وجود شخصی و جمعی و موضوعات مربوط به تکامل و پیشرفت، شخصی و شخصیتی که همه موضوعاتی اساسی و با ارزش هستند نموده است، ولی من به شیوه ای جدی تر و مبارزه طلبانه تر باور دارم.

شما در مورد بازاریابی وسیع فرهنگ صحبت می کنید؟
ــ درست است. ملاحظه می کنید که ما به تدریج کمتر و کمتر در تولید فرهنگ خود نقش داریم. تکه پاره های کوچکی که ما تولید می کنیم نام آن را "فرهنگ مردمی" می گذاریم که بخشی از آن نیز به شیوه بازار ارائه می شود.

منظورتان چیست؟
ــ منظورم این است که مثلا وقتی از ترانه مردمی صحبت می کنیم باید صحبت از تولید آن به وسیله مردم باشد، ولی بخش عمده ای از آن به صورت
CD در می آید و همین CD های محصول موزیک صنعتی وارد بازار می شود. به همین ترتیب بیشتر و بیشتر موزیک ما، بیشتر و بیشتر داستان سرایی ما و بیشتر و بیشتر تجارب ما به وسیله رسانه های جمعی تولید می شود و در عمل ما به عوض تولید فرهنگ خود، آن را از بازار می خریم.

شما از روانپزشکی هم صحبت می کنید (در کتاب) و از آن به عنوان اسلحه ای برای کنترل نام می برید.
ــ درست است. روانپزشکی همیشه ادعا داشته است که پایه علمی دارد، ولی اغلب به انواع انحرافات و سمت گیری های متعارض یا طرفداری از برگزیدگان آلوده بوده است. ما از اینکه روانپزشکی با مسئله زنان چگونه برخورد کرده، اطلاع کافی داریم. روانپزشکان در دوران قبل از جنگ داخلی از بیماری در بردگان نام می بردند به نام تمایل به فرار بردگان سیاه پوست از بردگی
draptomania . از نظر آنها تمایل مقاومت ناپذیر بردگان به فرار از برده داران نه یک عمل طبیعی، که بیماری روانی عدم تطابق با محیط است و نسلها این برچسب به بردگانی که حاضر نبودند شرایط وحشتناک اسارت را تحمل کنند زده می شد. درست تا سالهای 1970 هم جنس گرایی به عنوان بیماری روانی شناخته می شد و باید به طریقی درمان می شد. امروز ولی جامعه روانپزشکی آمریکا مواضع خود را تغییر داده است و دیگر آن را یک بیماری روانی نمی داند. به نظر می رسد هیچکدام از این دو موضع گیری پایه علمی ندارند، اولی جزیی از فرهنگ نفرت از همجنس گرایی homophobic است و دومی در پاسخ به مبارزه سیاسی همجنس گرایان است که فریاد زدند: "بس است. بس کنید. برخورد شما شکلی از اجحاف نسبت به ما است."

درباره امپریالیسم فرهنگی کمی توضیح دهید؟
ــ امپریالیسم فرهنگی آشکار می سازد که امپریالیسم فقط و تنها از یک شیوه استفاده نمی کند. زمانی که دولت اشغالگر یا یک حکومت وارد منطقه ای می شود برابر نیازهایش و به هر اندازه ای که ضروری بداند گردهمایی مذهبی خودش، استانداردهای زندگی خودش و فرهنگ مربوطه را برای تحمیل بر مردم آن منطقه با خود می آورد.
این نهادها و ضمائم فرهنگی اعمال قدرت امپریالیستی را تسهیل می کنند. پشت سر همه اینها خودمحوربینی نژادی
ethnocentrism یا فی الواقع برتری نژادی خوابیده است، که ادعا می کند از نظر فرهنگی نسبت به بومیان در سطح بالاتری قرار دارد و محبت فرموده و می خواهد به آنها نشان دهد که از این به بعد به نفع آنهاست که این چنین زندگی کنند.
نمونه ای از آن را در جنگ عراق شاهد هستیم. پیش فرض این است که مردم عراق که تمدن باستانی 5000 ساله ای دارند و نوشتن را برای اولین بار اختراع کرده اند و بسیاری چیزهای دیگر از این قبیل از آن آنهاست، به این نیاز دارند که کاخ سفید جرج بوش به آنها یاد بدهد که دمکراسی چیست و برای آنها دمکراسی به ارمغان بیاورد.
این بزرگترین شوخی روز است، جوکی که حتی ارزش خنده هم ندارد. این یک نمونه کامل از امپریالیسم فرهنگی است، بویژه اینکه بدانیم عراقی ها خود در سال 1958 یک انقلاب دمکراتیک انجام دادند و آرام آرام با توطئه کودتای جناح راست حزب بعث تحت رهبری صدام حسین که خود به وسیله سازمان
CIA هدایت می شد، علیه عبدالکریم قاسم رئیس جمهوری عراق ناکام ماند. این آن واقعیتی است که رسانه های بزرگ آمریکایی به طور عمد و به طور کامل به فراموشی سپرده اند و کسی چیزی از آن نمی شنود.

* در دیکشنری اینترنتی ویکی پدیا از دراپتومانیا (
draptomania) به عنوان مظهری از نژادپرستی علمی نام برده میشود.

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics