نویدنو:25/06/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

دولتمردی نابغه، سیاستمداری بی همتا ورهبری توانا

بمناسبت ١٢۵- مین سال تولد یوسف استالین

نوشتۀ: گنادی زیوگانوف-برگردان :ا.م.شیزلی

استالین، نامی که، پیوند نا گسـستنی با تاریخ میهن ما دارد. او، تمام قرن بیستم، پر تحرک ترین و طوفانی ترین قرن و پر ثمر ترین و مخربترین دوره تاریخ بشری را به خود معطوف داشت. قرنی که در طول آن، تمدن بشری چندین گام به پیش جهید. در بطن قرن بیستم، در پی تحولات پیاپی و شکستهای مهلک، بحرانها و اوجها، در همه مناقشات حاد اجتماعی و انقلابها، وقوع دو جنگ جهانی و در عصر فضای کیهانی، انسان نوینی پا به عرصه وجود گذاشت و به هزاره سوم راه یافت. و نام و یاد استالین در تمام این امور، در همه مقاطع تاریخی نقش مهمی ایفا کرد.

بزرگترین و فاجعه بارترین صفحات تاریخ میهن ما، انقلابات و ویرانیهای ناشی ازجنگ تحمیلی داخلی و تهاجمات امپریالیستی، با نام استالین پیوند خورده است. صنعتی کردن و تشکیل تعاونیها علیرغم فشارها، محاصره، تهدیدات وتعرضات دائمی امپریالیسم، مشکلات ناپیدای بازسازی اقتصاد ملی بعد ازجنگ با فاشیسم، که زندگی ٢٧میلیون انسان قربانی آن شد، اتحاد شوروی را به یکی از کشورهای پیشرو جهان تبدیل کرد. شروع «جنگ سرد»،تسخیر فضای کیهانی و رسیدن به سطح یک کشور ابرقدرت و بسیاری مسائل دیگر...همه و همه تاثیر و مهر خود را بر سرنوشت و اوضاع میهن ما، کاراکتر مردم آن گذاشت. خشونتها و خشونت سیستم دولتی، انحراف ایدئولوزیک و سیاسی را سبب شد.

همه آنهائی که برای شناخت دوره استالین به تحلیل های مجرد و بر خط مستقیم اتکا می کـنند، پیشاپیش محکوم به شکست هستند. استالین را تنها بر اساس معیار ومتدهای دیالیکتیکی باید شناخت.

در مورد شخصیت استالین با قاطعیت می توان گفـت که، وی، بزرگترین و بی نطیرترین شخصیت دوران تجدد قرن گذشته و حاضربود، که گذار بشریت به دوران و مسیر رشد تاریخی تازه را فراهم ساخت.

استالین، فرزند خلق خویش بود و همه صفات مشخصه آن را در خود داشت. خلقی پرتلاش برای حرکت به پیش وبا محموله ای از گذشته، متحقق سازنده تعالی و بزرگی ها ، دارای استعداد توسل به خشونت برای اجرای اهداف اصلی، انعطاف پذیری غیر قابل تصور و داشتن ذخایر عظیم دانائی و همراه آن ارتکاب به اشتباه در شرایط مشخص، صداقت مفرط و میل به قدرت، منکوب کننده دیگر احساسات، قناعت پیشه و محتاط در امور دولتی و متهور در اقدام و اعمال موثر در سرنوشت میلیونها مردم، که تصحیح آنها نیازمند زمان طولانی و آزار دهنده است. استالین یعنی همه اینها.

مفهوم سیاسی استالین

نقش و تاثیر عظیم استالین در آن دوره تاریخی، از وی، هم در دوران حیات وهم پس از آن، یک شخصیت افسانه ای ساخت. بدین جهت، ارزیابی دوره استالین، چه در تاریخ میهن ما و چه در تاریخ جهان، مدتهای طولانی آلت دست عوامفریبان و فرصت طلبان بود. «ارزیابی» مغرضانه از تمام دوران بزرگ وغیر عادی رهبری استالین، فقط و فقط «سال سی و هفت» رامورد توجه قرار می دهد. و این یعنی دشمنی و خیانت. در واقع، سال ٧۳ با همه فجایع متضاد خود، پیش از همه، آن کسانی را که به گفته لنین، فرصت طلبانه به انقلاب بزرگ مردمی«چسبیده بودند» با شجاعت از صحنه سیاسی دور کرد. با «سلب مالکیت» و «سلب قزاق» از آنها، بسط فرهنگ پرولتاری، پوشکین را در« کشتی مدرن» باز نشاند. ویران کنندگان معابد و متخصصان «صادق» و کسانی را که روسیه را شاخه های خشک «آتش انقلاب» جهانی می پنداشتند، از میان بر داشت.

این «رفیقان» و وارثان آنها هیچوقت استالین را بخاطر ارائه برنامه ای «سرمست از پیروزی»، که طی آن با «تعاونی کردن اجباری» به هرج و مرج درتولید روستائی پایان می داد، نمی بخشند. به خاطر احیای آموزش تاریخ روسیه در مدارس ابتدائی و متوسطه، بخاطر ممنوع کردن نمایشنامه «باگاتئری» براساس نمایشنامه دمیان بئدنئی، که در آن مراسم تعمید روس به مسخره گرفته شده بود، نمی بخشند. دشمنان کینه جوی روسیه باده نوشی او به سلامتی خلق روس را فراموش نکردند. و بسیاری دیگر را فراموش نمی کـنند.

در مقابل، میخائیل بولگاکوف، نویسنده مشهور روس، اعمال استالین را در احیای موقعیت تاریخی ، ارزشهای عموم خلقی و دولتی کشور ما بدرستی کامل ارزیابی کرد. خطی که به تداوم تسلسل تاریخ روسیه پیوسته است. وی همچنین، درنمایش مسکوت گذاشته شده خود، «باتوم»، از مؤلف این چرخش مهم تاریخی قدردانی کرد.

استالین ارثیه عظیم تئوریک از خود بجای گذاشت که، امروز هم از اهمیت و اعتبار آن کاسته نشده است. این بیان رسا در مورد« دگماتیسم تحکیم یافته» نمی توانست سخن کسی غیر از استالین باشد که گـفـت:« بسیار مضحک می نمود اگر که ما از بنیانگذاران مارکسیسم می خواستیم نسخه حاضر و آماده ای در مورد مسائل تئوریک که، در هر کشوری پس از   ١٠٠ـ ٠۵ سال می تواند مطرح شود، بنویسند، تا ما پیروان مارکسیسم، با خیال راحت در کنار بخاری لم داده و آرام – آرام می جویدیم». این اندیشه را بویژه وقتی که، سر وکارتان با کسانی ست که، با کاربرد مداوم کلمات «مارکسیسم»، «طبقه کارگر»، گوئی همه مسائل مربوط به وظائف کمونیستها را حل می کنند، نباید فراموش کرد. تو گوئی، آنها ماهیت و جوهر دوران ما و راه حل همه مسائل و مشکلات را کشف کرده اند. مارکسیسم، شیوه و متد شناخت جهان و تغییر آن را آموزش می دهـد. این است مفهوم پیام استالین.

بنظر ما، مهمترین و جالب ترین مسئله، در واقع، درک مفهوم وصیت سیاسی استالین ــ سخنرانی وی در کنگره نوزدهم حزب کمونیست اتحاد شوروی- است. او در این سخنرانی، نظریه پیوند ارگانیک مبارزه طبقاتی بخاطر سوسیالیسم با مبارزه در راه استقلال ملی و آزادی، در راه حقوق دموکراتیک و آزادی زحمتکشان را مطرح ساخت.

استالین، در پایان کنگره، توجه نمایندگان احزاب کمونیست و دموکراتیک کشورهای خارجی را، بویژه، به پروسه«مک کارتیسم» در آمریکا و تشدید مسابقه تسلیحاتی پس از اعلام «جنگ سرد» برعلیه کشورهای سوسیالیستی، جلب کرد و گـفت: «بورژوازی، پیشتر خود را لیبرال می نامید، بر آزادیهای بورژوا- دموکراتیک پافشاری می کرد. اینک، از لیبرالیسم هم اثری باقی نمانده است. پرچم آزادیهای بورژوا- دموکراتیک کنار انداخته شده است. اگر می خواهید اکثریت مردم را با خود همراه کنید، شما باید این پرچم را بردارید و آن را بر افرازید. دیگر کسی آن را بر نخواهد افراشت.

ملت را پیشتر بورژوازی رهبری می کرد، از حقوق ملی و استقلال ملت دفاع می کرد، آنها را «بالاتر از هر چیز » می شمرد. اینک، از «اصول ملی» هم اثر و نشانه ای نمانده است. پرچم استقلال ملی و آزادی ملی هم به کنار نهاده شده است. اگر می خواهید میهن پرستان وطن خود باشید، اگر می خواهید، نیروی پیشرو ملت باشید، شما باید آن را بلند کـنید و به پیش روید. کسان دیگری آن را بلند نخواهند کرد».

کشور ما، این مسیر استراتژیک را در صحنه جهانی، در سالهای٠ ۵ـ ٠٧ قرن گذشته، پی گیرانه پیش برد. امروز، این نظریه استالین، بسیار مهم است، بویژه، در شرایطی که، دارکوب های دست پرورده حاکمیت، جنبش چپ را سوراخ- سوراخ کرده و در تلاش اند تا بین کمونیستها و میهن پرستان دیوار بکشند. در صدد ایجاد درگیری بین آنها بوده، و تخلیه ایدئولوژیک و از بین بردن سیاسی آنها را سازماندهی می کـنند!

پیوند دادن مبارزه برای دموکراسی واقعی و حاکمیت خلق با ایده روسی و سنن مردمی، با مبارزه آزادی بخش ملی- آن وظیفه ای است که، استالین به ما وصیت کرد. وظیفه ای که، حزب کمونیست جمهوری فدراتیو روسیه، در رأس همه گیرترین جنبش مهین پرستان روسیه، برای نیل به آن مبارزه می کـند، تنها نیرویی است که، قادر به نجات روسیه از زیر ضربات خرد کـننده می باشد.

کمونیستها مجبورند در شرایط سخت مبارزه کـنند. «سرخاب» سیمای حزب حاکم مدعی طرفداری از آزادیهای دموکراتیک که، قدرت دولتی را غصب کرده است، مدتهاست رنگ باخته و فرو ریخته است. آنها دیگر، به این رنگ احتیاجی ندارند، چرا که، به پارازیت آزار دهنده ای تبدیل شده است. اینک چند سال است که، جامعه روسیه در لبه لغزنده پرتگاه سقوط به زیر سلطه رژیم خود کامه، در آن شرایطی که، ما آن را لیبرال – فاشیسم می نامیم، قرار گرفته است.

برای سرکوبی و یا رام کردن مخالفین، به اقدامات پیاپی، متوسل می شوند. دسیسه های مزدوران کرملین برای ایجاد انشعابات در صفوف حزب کمونیست، حد و مرز نمی شناسد. آنها دست همه توطئه چنینان حاذق دوره های مختلف را از پشت بسته اند.

حزب کمونیست جمهوری فدراتیو روسیه، علیرغم همه اینها، رهبری سیاسی و معنوی جامعه روسیه را در دست خود نگاه داشته است. پروسه ای در شرف تکوین است که، استالین به موقع خود، ماهیت سمت گیری تاریخی آن را چنین توضیح داد: «اگر پیشتر، مسیحیت در میان بردگان ستمدیده و مظلوم امپراطوری بزرگ روم، لـنگـر مطمئن رهائی محسوب می شد، اینک تاریخ در مسیری پیش می رود که، سوسیالیسم می تواند(دیگر، آغاز کرده است)، به پرچم مبارزات رهائی بخش توده های میلیونی دولتهای مستعمره امپریالیسم تبدیل شود».

امروز خود روسیه، به کشور نیمه مستعمره مواد خامی تبدیل شده است که، دورنمای سوسیالیستی- تنها ستاره راهنمای نجات آن می باشد. کشور ما، محل امید خلقهائی بوده و هست که، میلیتاریست های آمریکائی، جهانی سازان کنونی، حاضرند، آن را در جنگ تازه ای درگیر کنند.

با خواندن مجـدد نوشته های استالـین، بار دیگر، روشن می شود که، این، برنامه کاملی است برای مـبارزه کـمـونیستها در شرایط نویـن تاریخی، زمانی که، مـفهـوم حاکـمیت ملی در زیر فشار« جهانی سازی» آمریکائی، ویران می گردد.

بعد از حوادث یوگسلاوی و عـراق، در باره کدام «کنسرت ملت» می توان صحبت کرد؟ از کدام آزادیهای دموکراتیک نمونه غربی، می توان حرفی به میان آورد،تا جائی که، حتی نوآم چامسکی، اندیشمند و سیاستمدار مشهور غربی، رویدادهای آمریکا را، چنین توصیف می کـند: «دولت ایالات متحده آمریکا سعی می کـند از اوضاع پیش آمده، برای رسیدن به اهداف خودــ یعنی، میلیتاریزه کردن(و حتی، میلیتاریزه کردن فضای کیهانی، با علامت رمزی «دفاع ضد موشکی»)؛ محدود کردن برنامه های دموکراتیک اجتماعی؛ پرده پوشی پیامدهای منفی«جهانی سازی» آمریکائی، مبارزه پیرامون موضوع شرایط زیست محیطی، بیمه سلامتی و غیره، بر قراری رژیمی مساعد برای انباشت سرمایه در دست عده ای معدود( مثلا، با تدوین موازینی که، در خدمت لغو مالیات برای کمپانی های بزرگ باشد)، بو جود آوردن جامعه ای منضبط ، با چشم انداز ــ ریشه کن ساختن مذاکرات و اعتراضات توده ای، سوءاستفاده می کـند».

درشرایط «جهانی سازی مشارکتی»، باز هم طبق تعریف همان ن. چامسکی( در ضمن، به تعبیر خود من، همانطور که، در «طرح فاشیستی» بود)، روسیه به عنوان « درمانده سیاسی»،بعنوان «ماده خام» برای تغذیه نظم نوین جهانی در نظر گرفته می شود. به صحنه اقدامات نظامی برای مقابله با دنیای اسلام و چین تبدیل می گردد. کدام انسان میهن پرست، چنین دورنمائی را برای میهن خویش تدارک می بیند؟

 به همین سبب، ما امروز اغلب اوقات در باره«سوسیالیسم روسی»، یا به عبارتی دیگر، در مورد راههای پیوند هارمونیک خود ویژگیهای ملی روسی و تجربیات تاریخی چندین قرنی خود، با بهترین دستاوردهای شوروی و نظام سوسیالیستی، صحبت می کـنیم. زیرا ما، درک می کـنیم که، برقراری اتحاد شوروی به عنوان قدرت بزرگ جهانی، رهبر بلوک عظیم ژئوپـولـیتیکی، فرهنگی و ایدئولوژیکی شگـفـت انگیز در مقیاس جهانی- تاریخی، تنها در دوره رهبری استالین ممکن و میسر گردید.

البته، این پروسه با سختی و خشونت طی شد. و اگر ما بخواهیم منصفانه و بی غرضانه به علل این خشونت ها بپردازیم، دراین صورت،علل آنها را نه تنها در شخصیت استالین، نه در حاکمیت " توتالیتاریسم سوسالیستی" شوروی – در همه حال، نباید فـقـط در این مجموعه، بدنبال آنها بود- بلکه، قبل از همه، باید آن علل را ، درماهیت تحولات عمیق بنیادین و بغرنجی های بی سابقه دوران تغییر انقلابی جهان، در ویژگـیهای دوران، در تلـفـیق ذاتی عوامل تاریخی و ذهنی ــ شخصیتی جستجو کرد. اهمیت مسئله در این است که، هر کسی قادر باشد با تجربه شخصی خود، درسهای ضرور را بیاموزد. باید بتواند گـندم را از کاه جدا کـند. باید جوانه های زندگی بخش آینده روسیه کبیر را از میراث اشتباهات و محاسبات اشتباه مهلک تشخیص دهد.

این امر، برکسی پوشیده نیست: سالهای اخیر- در بستربحران تعمیق یابنده، تخریب و هرج و مرج سیاسی- علاقمندی به شخصیت یوسف استالین، رو به افزایش نهاده است.

تصادفی نیست که، در سالهای اخیرمجموعه کامل کتاب های بسیار مهم علمی و سیاسی- اجتماعی در باره استالین انتشار یافـته است. از میان آنها، کتاب های با اهمیتی مثل؛ «ژنرال ایسـسیموس» کار و. کارپوف و کتاب «استالین»، نوشتۀ یو. امیلیانوف را می توان نام برد.

نتیجه نظرخواهی های اجتماعی زیادی که، نهادهای مختلف، از مرکز تحقـیقـات فـرهنگ سیاسی روسیه گـرفته تا نهادهای مشابه چپگرا، در سال ۳٢٠٠، بمناسبت پنجاهمین سال مرگ ی. و. استالین،به عمل آوردند، نشان میدهد که، امروز بیش از یک سوم هموطنان ما، نقش استالـین در تاریخ میهن ما را، مثبت ارزیابی می کـنند. همچنین، کمتر از ٢٠درصد مردم روسیه، وی را « دیکتاتور و مستبد» می شمارند.

در اینجا، لازم به یادآوری است که، این «دیکـتاتور»در پایان کار کـنگره پانزدهم حزب کمونیست سراسری شوروی(بلشویک) که، با غلبه بر مواضع اپوزسیون تروتسکی – زینوویف و اخراج رهبران آن از حزب، خاتمه یافت، برای سومین بار، تقاضای خود مبنی بر استعفای خویش از مقام دبیر کلی حزب کمونیست را تکرار کرد. علاوه برآن، باید یادآوری کرد که، سه سال متوالی این تقاضا را تکرارنمود، بویژه با پیروزی بر اپوزسیون، ضرورتی برای احراز چنین پستی باقی نمانده بود. ولی، پلنوم یک صدا، با یک رأی ممتنع، تقاضای استالین را رد کرد. در چنین شرایطی، استالین، حذف پست دبیر کلی را پیشنهاد کرد. این هم، بی نتیجه ماند. همه مخالفت کردند. این است واقعیت!

و بر همین مبنا، تلاش های شدید برخی نیروهای سیاسی بر انکار علاقمندی عام توده ها به استالین، به مفهوم اعتراف آشکار آنها به ناتوانی خود درگـفـتگوی مستقیم با مردم خویش است. ما، کمونیستها، هراسی از چنین گفتگوئی نداریم. ما، فکر می کنیم که، بعد از برخوردهای احساسی و عاطفی، زمان بررسی عاقلانه و آگاهانه شخصیت و عمل استالین به عنوان بزرگترین و اصیل ترین پدیده در تاریخ میهن ما و به عنوان مهمترین شگفتی های ایدئولوژیکی و ژئوپولـیتـیکی در مقیاس جهانی، فرار سیده است.

ما از دستاوردهای کشور شوراها در دوره استالین، برای حل عملی مجموعه کامل وظایف امروزی و آینده، کمک می گـیریم. چگـونه می توان بار دیگر در روسیه، دولت مقتدر، عدالتخواه و تأثیرگذار تشکیل داد؟ چگونه می توان اداره متمرکز کشور را باز سازی نمود؟ مسائـل حاد کشور را چگونه می توان حل کرد؟ چگونه می توان در کوتاه مدت، بر هرج و مرج اقتصادی، فـقـر و بی کاری غـلبه کـرد؟ چگونه می توان همه تلاشهای جامعه را حول عالیترین ایده آل ها ی اخلاقی و اهداف مهم سیاسی متحد ساخت؟

دولـتمـردی نابغه

شخصیت دولتی- بزرگترین ویژگی استالین است که، به ذهن هر کسی که، در باره وی لـب به سخن می گشاید، خطور می کـند. استالین قبل از همه، به عنوان یک شخصیت سیاسی ــ دولتی با اراده، متین، قاطع و مقتدر در یاد خلق ها مانده است. رهبر ملت بود. معمار و سازنده دولت قدرتمند و بزرگ بود. امروز، در شرایط فاجعه ژئوپولـیتیک، پس از تجزیه اتحاد شوروی و انحطاط پر هرج و مرج جامعه، تنها مهمترین وظیفه ما، ارزیابی درست و مطمئن تجارب سازندگی دولت قدرتمند، در دوره رهبری استالین است. چرا که، خلق ما، تنها در آن دوره، در جنگ کبیر و وحشتناک پیروز شد. امنیت ملی بی سابقه ای را برای خود تأمین کرد. کشور خویش را به ابر قدرت تبدیل نمود که، دورترین نقطه کره زمین را تحت تأثـیر خود قرار داده بود.

بعنوان مثال، در سالهای اولین برنامه پنج ساله، قدرت تولیدات صنعتی اتحاد شوروی دو برابر افزایش یافت. در زمینه صنایع سنگین، جایگاه نخست را احراز کرد. مناطق حاشیه ای سابق وارد مدار تولید شدند. شهرها و شهرک های صنعتی جدید بسیار زیادی بنیان نهاده شد. مراکز قدیمی دگرگونی اساسی یافت. در پایان سالهای دهه سی، ٦ هزار مؤسسه تولیدی مورد بهره برداری قرار گرفت. در سال 1937، مؤسسات تولیدی جدید بیش از ٨٠درصد تولیدات صنعتی کشور را تولید می کردند. در ابتدای برنامه پنج ساله سوم، مؤسسات صنعتی به مرحله سودآوری رسیدند.

در نتیجه صنعتی کردن ، فرهنگ کار میلیونها مردم بطور ریشه ای تـغـییر یافـت. در اواسط برنامه پنج ساله اول، (در سال 1929)، معضل بی کاری، بطور کامـل حـل شد. تا آغاز سالهای دهه چهـل، ٨٠درصد جمعیت کشور باسواد شدند. صدها هزار انسان جوان با منشاء طبقاتی کارگر و یا دهقان، در مراکز آموزش عالی و حرفه ای به تحصیل اشتغال داشتند. جامعه نسل جدید روشنفکران شکل گرفت.

علیرغم خراب کاریهای سگـنین در تعاونی کردن، کشاورزی روسیه از نو جان گرفت و سرپا ایستاد. فـقـط در مدت دومین برنامه پنج ساله، کالخوزها بیش از ٠٠۵ هزار تراکتور، در حدود ١٢٤ هزار کمباین و بیش از ١٤٠هزار کامیون باری در یافـت کردند. در طول چند سال، در حدود ۵ میلیون دهقان، به حرفه مکانیک دست یافتند. روستائیان، وقت آزاد بدست آوردند. یعنی، فرصت تحصیل، ارتقاء سطح فرهنگی و پرداختن به امور اجتماعی کسب کردند.

در اواسط دهه سی، افزایش مستمر دستمزدها به امر عادی تبدیل شده بود. سیستم جیره بندی به تاریخ سپرده شد. خواربار مورد نیاز مردم، بطور تام و تمام تأمین گردید. دسترسی به امکانات فرهنگی، برای همگان میسر گشت و هزاران کتابخانه، سالنهای تئاتر و موزه تأسیس و راه اندازی گردید.

قانون اساسی اتحاد شوروی و جمع بندی نتایج این پروسه سازندگی، برای اولین بار در تاریخ بشری، مجموعه کامل حـقوق تازه سوسیالیستی، یعنی؛ حـق کار، استراحت، تحصیلات عالی، کمکهای مادی دوران پیری را اعلام کرد. هیچگاه و در هیچ کجا، هیچ سند مشابهی مبنی بر تثبت چنین حقوقی، اعلام نشده است.

همه این مراحل رشد اجتماعی دوره شوروی بطرز عجیبی همین روزها مشهود است. اینک، حوادث گذشته علائم روشن و راهنمای آینده است ــ آن آینده ای که ما، کمونیست های روسیه -، بخاطر آن مبارزه می کنیم.

این حوادث، احساس مسئولیت را به ما می آموزند. چرا که ما، کمونیستها، مثل همه نیروهای دموکرات اصیل روسیه، موظفیم در مقابل سرنوشت کشور احساس مسئولیت کنیم. حزب کمونیست جمهوری فدراتیو روسیه، مدتها پیش اعلام کرد که، مسئولیت گذشته، حال و آینده دولت توانمند مان را می پذیرد. همانطور که، استالین گفت: « حال، ما حاکمیت را بدست گرفته ایم و مسئولیت سازندگی سوسیالیستی در کشور را به عهده می گیریم، ما باید مسئولیت تمامی امور ــ هم خوب و هم بد- را بپذیریم ».

حزب کمونیست کنونی روسیه نیز پذیرش چنین مسئولیتی را تـقـبـل می کـند ــ مسئولیت احیای سوسیالیسم، برقراری حاکمیت شورائی، تأمین شرایط زندگی شایسته برای همه و هرکس، سالم سازی کشور بر پایه اصول عدالتخواهانه، حاکمیت خلق، قانون و مقررات، در کشور ما را می پذیرد.

ادامه دارد....

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics