نویدنو:23/03/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

دوشعر از سعیدسلطانی طارمی

تقدیم به مادران عراقی و آمریکایی

  آواز نخل ها

آواز نخل ها (١)

آنکه می آید با آب و سبد

دخترغمگینی است که قناری هایش

زیر پیراهن گلدارنمی خوانند

و دهانش،

خارگ خوش عطری است

که سواران جهان

از دلِ آوازش

سوی دریا می رانند

و در آیینه ی پنهانش

خاطراتی هست

خاطراتی که از آنها خالی ست

خاطر کهنه ی الواح گِلی .

 

او در اعماق فراموش زمان

اولین نان را پخت

اولین ظرف سفالی را ساخت

اولین کودک را

               خط نوشتن آموخت

بذر را اهلی کرد

مطبخ و پنجره را

از سراهای خدایان

                 به زمین آورد    

دامنی زیبا دوخت

و به انسان،

               عاشقی را آموخت.

 

آنکه می آید با آب و سبد

خوشه ای خرما می چیند

آبِ سرچشمه ی هستی را می نوشد

و در آغوش پلنگ

خواب پرواز غزالان را می خواند

و به ارابه ی خورشید می آموزد

که دو منزل به غروب

ماه را از دل دریا بردارد

جنگی قرمز کیهان را

                   روی اعداد نخستین بنشاند

هفت بار

            نعش بابل را

               از دل تپۀ غمناک برون آرد

هفت دروازۀ پولادش را

                   روی مردوخ بعل بگشاید

وفرود آید

دردل هستۀ خرمایی.

او یقینی پنهان است

که درون دامن

راز امروزی ما را می داند

سرنوشت کهن ما را

روی پیشانی دوران می خوانَد.

ومیان سبدش قمری تنهایی است

که مدام

سوگ۫۫ تصنیف جهان را می نالد.

 

آن که می آید با آب و سبد

آب می ریزد

                پای آن نخل کهن

و سبد را می آویزد

بر ستون زیگورات های بلند

و به خطاط سومر می گوید:

میخ را بردار

روی دنبالۀ توفان حک کن.

 

" آی انسانها

آن که می آید از دور

شَمَش زیبا نیست

صبح تاریکی هاست

او رسول مرگ است

و چنان آگاه است

که به دوزخ می آموزد

رمز بی رحمی را."

 

آن که می آید با آب و سبد

دختر غمگینی است

وپی مردی می گردد

کان مرد

زندگی را

دوست می دارد

وکبوتر ها را

از دل لانۀ وحشت می خواند.

 

آن که می آید با آب و سبد

مادری نیپوری است

یا زنی بغدادی

دختری آشوری است

یا عروسی اوری،

پی رازی می گردد

که درآیینه ی نخلی پنهان است

و کبوترهایی

درهوایش جریان دارند

که دل آینه را می پاید.

 

آواز نخل ها (٢)

چشم هایم کورند

چشم های کورم

خواب می بینند

خواب توفان می بینند

که زاقصای جهان می آید

آهوان را می بلعد

روی کوهان شترها

                       افعی شعله وری می کارد

و کبوترها را

               زیر شلاق کبودش می گیرد

روی سرچشمه ی جوشان فرات

                        اژدهایی می بندد

نینوا را به سقوط ابدی می بخشد

و هوا را از ما می دزدد.

 

آه،

روح سوزان خدایان

درسرابی نفرینی

گیر خواهد افتاد

وزمین،

               آبهایش را قی خواهد کرد

کاسه ی دریاها

واژگون خواهد شد

باد،

نوح و کشتی را خواهد برد

وستیغ جودی

زیر امواج تشعشع خواهد مُرد

کودکانی بی قلب

روی خاکستر آبادی ها

                   به جهان خواهند آمد

روی نخلستانها

برف مسمومی خواهد ریخت

دختران بغداد

                 از دم آینه خواهند گریخت

وحمورابی

زیر الواح قوانینش

                     گریه خواهد کرد

روح خان وحشی

درواشنگتن خواهد چرخید

صبح یاسا خواهد گفت

ظهر یاسا خواهد کرد

شب،

زیر یاسا خواهد زد  

چشم هایم کورند

چشم های کورم

خواب می بینند

خواب یک جوجه کبوتر می بینند

که سراسیمه و سرگردان است

روی خاکستر نخلستانها.

سعید سلطانی طارمی

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics