نویدنو:13/03/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

در دفاع از سنديکای واحد سنگر مقاومت طبقه کارگر ايران
مرتضی افشاري، امير پيام، رامين جوان، يداله خسروشاهي، بهمن شفيق و عباس فرد


اعلام حکم محکوميت 5 ساله برای منصور اسانلو، دبير ,سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه, نقطه ی اوج مجدد حمله ی همه جانبه ای را نشان ميدهد که اين روزها سنديکای واحد را هدف قرار داده است. بدون ترديد سنديکای واحد ـ امروز ـ در دشوارترين روزهای حيات تاکنونی خود قرار گرفته است. نبردی نابرابر و از چند جبهه براين سنديکا تحميل شده است. سرنوشت اين نبرد نه تنها در تداوم حيات اين سنديکا نقش تعيين کننده ای ايفا خواهد کرد، بلکه همچنين تأثيرات ديرپايی برکل جنبش کارگری ايران برجا می گذارد.
از همان نخستين روز اعلام تشکيل سنديکای واحد روشن بود که راه همواری پيشِ رويِ اين نخستين تشکل توده ای کارگران در محيط کار (پس از دوران سرکوب و رکود بيست و هفت ساله ی اخير) قرار نخواهد داشت. اما کمتر کسی ميتوانست چنين هجوم همه جانبه ای به اين تشکل نوپايِ طبقه کارگر ايران را پيش بينی کند. سنديکای واحد ـ امروز ـ فقط با اراذل و اوباشِ شوراهای اسلامی روبرو نيست. در مقابل اين سنديکا، طيف متنوعی از دشمنان استقلالِ طبقاتی کارگران صف آرائی کرده اند، که تضعيف و نابودی اين سنديکا هدف مشترک همه ی آنها را تشکيل ميدهد.
هجومی که با دستگيری بيش از هزار کارگر اعتصابی در جريان اعتصاب قهرمانانه کارگران واحد (در بهمن ماه سال 84) به اين کارگران و سنديکای آنها انجام گرفت، اکنون به يک جنگ همه جانبه ی اقتصادي، امنيتي، سياسی و ايدئولوژيک تبديل شده است. شرکت کنندگان دراين لشگرکشی اگر در هيچ چيز مشترک نباشند، در کينه ورزی با اين فرزندان راستين طبقه کارگر ايران کمترين تفاوتی با يکديگر ندارند.
دستگاه های دولت سرمايه (با تمام عرض و طولشان، با پاسداران و نيروهای امنيتی و بيدادگاه هايشان) در نخستين صفِ اين حمله قرار گرفته اند. فعالين فداکار سنديکای واحد به همراه خانواده ها و فرزندانشان در دو سال اخير به طور بی وقفه درمعرضِ ,مهرورزی,های بيشائبه و همه جانبه ی دولتی بوده اند: از ضرب و شتم و حبس و زندان و تعقيب و جوِ ترور و وحشت گرفته تا بيشترين تضييقات حقوقی و سياسی. اکنون نيز با اعلام محکوميت سنگين برای اسانلو به جرم واهيِ اقدام عليه امنيت ملی و نظام، نشان داده اند که اين هنوز آغاز کار است؛ و دولت ,مهرورزی, خواب های سنگين تری برای کارگران واحد ديده است.
در کنار ستمگری ها و سرکوبِ آشکار دولت، انتقام بيرحمانه ی مديريت شرکت واحد از فعالين سنديکا و هيأت مديره ی آن، و همچنين مجازات دستجمعی اين فعالين و خانواده های آنها ـ با تحميلِ گرسنگی به اين فعالين و خانواده هايشان به منظور وادار کردنشان به تسليم ـ حتی يک لحظه نيز متوقف نشده است. صاحبان قدرت به همين حد اکتفا نکرده و برای محاصره ی کامل فعالين سنديکا جنگی کثيف به راه انداخته و حتی تماسِ کارگران با فعالين سنديکا را نيز جرم دانسته و با ضرب و شتم و تهديد به اخراجْ پاسخ گفته اند. اين جنگِ نابرابر که بيش از يک سال و نيم ادامه داشته است، در ماه های اخير و به دنبال اعلام رسمی عزم سنديکاگران برای برگزاری ,مجمع عمومی دوم, و انتخابات جديد هيأت مديره يکبار ديگر اوج گرفته است. *
پايداری سنديکاگران و اعلام عزم به برگزاری مجمع عمومی دوم درحالی صورت ميگرفت که عُمال ضدکارگرِ شورای اسلامی واحد ـ نيز ـ برای دفاع از حيات خلوت خود و حفظ منافع بادآورده ای که سرکوب کارگران برايشان به ارمغان می آورد، يکبار ديگر به ياد انتخابات افتاده اند تا در فردايِ انتخابات فرمايشی شان بازهم عربده کشان اعلام کنند که شورای اسلامی شان تنها ,تشکل, شرکت واحد است؛ و سنديکای واحد را جايی نيست. عزم سنديکاگران برای برگزاری مجمع عمومی دوم خارِ چشم اين کاربه دستان سرمايه و چماق به دستان و چاقوکشان است. هم ازاينروست که اين مزدورانِ ضدکارگر يکبار ديگر دست به دامان قضات خانگی خود شده اند که با احکام سنگينْ مبارزان پيگيرِ سنديکای واحد را از ميان به درکنند.
اما گويی که اين همه هنوز کافی نبود. گويی که صف قاليباف ها، قاضی مرتضوی ها، محجوب ها و عيوضی ها و عمالِ وزارت اطلاعات و نهادهای موازيْ هنوز برای درهم شکستنِ صفِ پيکارجوی سنديکاگران کفايت نميکرد؛ که حسين اکبری ها و پهلوان پنيه های ,لغو کارمزدی, نيز کمرِ همت به تقويت اين صف ناميمون بسته و به ميدان کارزارِ شوم با سنديکای واحد پا نهاده اند. اکنون ديگر اين اردوی ضدکارگری هيچ چيزی کم ندارد. از قاضی بنيادگرا تا دولتمرد اصولگرا تا مقام کارگری چماقگرا و از رفرميست نمای رسوا تا انقلابيون ماليخوليائی.
همْ زهرِ کينه ی اکبری ها و همْ تخمِ نفرتِ پايدارها ازآنروست که سنديکائيان به ساز آنها نرقصيدند. اکبری هايِ ,بيگناه, که از سنديکائيان چيز زيادی نخواسته بودند. آنها فقط ميخواستند که سنديکائيان همراه با خانواده هايشان چهار سالِ ناچيزِ ديگر دندان به جگر بگذارند و با دستمزدِ زير خط فقر سرکنند تا جنابِ معينِ اصلاح طلب در مصدر کار قرار گيرد و اکبريها هم در کنار کمالی ها و محجوبها و ساير ,مقامات کارگری, در گوشه ی وزارتخانه ای دستشان به جايی بند شود. سنديکائيان زياده خواه بودند و به اکبريها نه گفتند. امروز که به ميمنت الطاف قاضی مرتضوی ها و سردار قاليباف ها زبانِ سنديکاگران بسته شده است، اکبری ها ميدان را باز ديده اند تا انتقام ديروز و امروز خود را بگيرند. آنها اگر نتوانستند محجوب را به وزارت برسانند، لااقل ميخواهند تمام تلاششان را به کار بگيرند که مسئولين اين ناکاميِ ديروزشان، اسانلوها و مددی ها و حيات غيبی ها از صحنه حذف شوند تا اکبريها بتوانند يکبار ديگر ميزگردهای مشترکشان را با کارچاق کنهای اصلاح طلب و عُمالِ رفسنجانی برگزار کنند؛ و به قيمت نجاتِ کشتی درهمشکسته ی خانه کارگر و شوراهای اسلامی و درهم کوبيدن سنديکای مبارز واحد جايی در بازار مکاره ی سياست برای خود دست و پا کنند. هم ازاينروست که آنها به غرغره کردن همان نغمه های شُومِ ارتباط با بيگانگان و برهم زدن نظم و امنيت ملی به انحاء و با عبارات مختلف روی آورده اند. آنها دوست کارگران نيستند، دشمنانی هستند در جلد دوست.
ضجه های گوشخراش امثال پايدارها و لجن پراکنی های آنها عليه فرزندان راستينِ کار ـ نيز ـ از همانروست. مگر نه اينکه آنها با عَلَم کردن دار و کتلِ دسته ی ,تشکل ضدسرمايه داری, و ,لغو کار مزدی, شازده ای را بر فراز سر طبقه کارگر نشانده ميخواستند؟ مگر نه اينکه آنها اعلام کرده بودند که سنديکا و اتحاديه مُرده است!؟ مگر نه اينکه آنها در بحبوحه جنگ و گريز خيابانيِ کارگران با چماق به دستان و پاسداران سرمايه کارگران واحد را به ترک سنگر سنديکايشان فراخوانده بودند؟ مگر نه اينکه آنها در روز نبردِ نابرابرِ کارگران با خيل عظيم اوباشان و سرکوبگرانْ پشت به اين نبرد کرده و در کوهپايه های درکه و پس قلعه نقشه ی عروج آينده ی خود را می کشيدند؟ اکنون، قريب به دو سال پس از آن ماجرا، نه از شازده های ,لغو کار مزدی, اثری برجا مانده است؛ و نه از ,تشکل فراگير ضدسرمايه داری,شان. اين تنها سنديکای واحد است که در ميدان نبردی حماسی برجا مانده است. همان سنديکايی که نفسِ وجودش تا به امروز همهی رؤياهای ماليخوليائی امثال پايدارها را نقش برآب کرده است. حال که اين سنديکا از هر سو مورد حمله قرار گرفته، گويا زمان انتقام برای اين ماليخوليائيان نيز فرارسيده است. زمان آن فرارسيده است تا صندليِ گوشه ی چپ اين رقصِ مرگ و ارکستر شومِ ضدکارگری را پُر کنند.
اين تهاجم ايلغاروار دستجمعی برعليه جمعی کارگر شريفْ چيزی نيست جز بيان ترس و وحشت طبقات صاحب امتياز جامعه، مزدوران قلم به دست و نخبگان خودشيفته از بيداری طبقه کارگر که در وجود سنديکای واحد نمونه ی تجليِ خودرا يافته است. هدف از اين ايلغار چيزی نيست جز به زانو درآوردن تجلی مقاومت طبقه کارگر ايران. حال که به زندان انداختن فرزندان طبقه کارگر، اسانلوها و مدديها و صالحی ها و امانی ها، هنوز کافی نيست؛ بايد اين سنگر مقاومت را درهم شکست.
اين نقشه ی شوم را بايد عقيم کرد. بر همه سوسياليستها، بر همه عاشقان برابری و آزادي، بر همه آزادانديشان طالب عزت و شرافت انسانی است که با تمام قوا به ياری سنديکاگران غيور واحد بشتابند. نبرد سنديکاگران واحد نبرد همه ی ماست. تنهايشان نگذاريم که تاريخ ما را نخواهد بخشيد.

زنده باد پيکار حق طلبانه سنديکای واحد
برقرار باد پرچم پرافتخار کارگران

سه شنبه، هشتم خرداد 1386
مرتضی افشاري، امير پيام، رامين جوان، يداله خسروشاهي، بهمن شفيق و عباس فرد

* - تاکید ها از نوید نو

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics