نویدنو:24/03/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

چشمان مان را نبنديم
يلدا حسيني
 

تقل از اعتماد
بارها نوشتن از آنان را بهانه يي کردم براي ننوشتن. با خودم مي انديشيدم که مي توان اين يک بار را از کنار اين روز به همين راحتي گذشت. اما به محض اينکه ساعت نه شب، پايم را از در روزنامه بيرون مي گذارم، در تاريکي کوچه باز مي بينم شان. دو نفر هستند که در کنار انبوهي از کاغذ، تکيه داده اند بر گاري دستي کهنه و قديمي. لباس هايي دودزده و کثيف بر تن دارند به رنگ سياهي شب. نام يکي شان رضا است و ديگري جمخان. هر دو 14ساله هستند.
جمخان سواد خواندن و نوشتن ندارد. مادر و دو خواهرش در شهر ورامين زندگي مي کنند و خودش در افسريه در يک انبار قديمي زندگي مي کند. مي گويد؛« انبار، ده تا اتاق داره که در هر کدومش، چهار يا پنج نفر زندگي مي کنيم. ارباب هر روز ساعت سه بعدازظهر با نيسان، ما و گاري هاي مان را به اينجا و بقيه شهر مي آورد تا پلاستيک و نون خشک جمع کنيم و ساعت سه صبح هم مياد دنبالمون و ما رو برمي گردونه.»
تعجب مي کنم از اينکه جمخان با اين سن و سال بايد تا سه صبح بيدار بماند و کار کند. مي گويد؛«ساعت هشت صبح هم که از خواب بيدار مي شويم، بايد پلاستيک ها را سوا کنيم تا ارباب به کارخانه تحويل دهد.» و برايم تعريف مي کند که پلاستيک ها و ساير زباله ها در همان حياط انباري هستند که جمخان و بقيه در آن زندگي مي کنند. جمخان در سن چهارده سالگي فقط در هر روز پنج ساعت و شايد هم کمتر فرصت استراحت دارد.
از درآمدش مي پرسم؛« ماهي 100هزار تومان، ارباب به ما پول ميده که همه رو ميدم به مادرم. ولي در روز بيشتر کار مي کنم تا ماهي 10يا 15هزار تومان بيشتر پول دربيارم.» جمخان پول اضافه کاري اش را صرف خريد خوراکي و پوشاک مي کند. از آرزوهايش مي پرسم. فقط يک آرزو دارد؛ «اينکه هيچ وقت خودم و خانواده ام گرسنه نمونم.»
مي ترسم از ترس کودکي که تنها نگراني زندگي اش، گرسنه ماندن خانواده اش است. و با خود مي انديشم چه اقدامي براي اين بهبود زندگي اين کودکان، کودکان کار، صورت گرفته است؟ مسوولان دولتي به راحتي چشمان شان را بر حضور کودکان کار بسته اند تا نبينند آنها را و نشنوند صداي خسته و درمانده شان را با اين توجيه که کار کودکان زير 15سال غيرقانوني است اما مگر گرسنگي و فقر، سن و سال مي فهمد؟
غيردولتي ها هم که هرچقدر تلاش کردند گويا صداي شان به جايي نرسيد. همان گونه که دکتر فاطمه قاسم زاده، استاد دانشگاه و عضو شبکه ياري کودکان کار و خيابان، مي گويد؛« براي تامين اجتماعي و بيمه اين کودکان نامه نوشتيم ولي متاسفانه به ما جوابي ندادند. به وزارت بهداشت نامه نوشتيم تا مراکزي را به درمان اين کودکان اختصاص دهند که خوشبختانه يک مرکز اختصاص داده شد و کودکاني که بيمار هستند و نياز به خدمات پزشکي دارند، با معرفي انجمن هاي عضو شبکه مي توانند به اين مرکز درماني مراجعه کنند. به وزارت کار هم نامه نوشتيم. در اين نامه نوشتيم که هرچند کار زير سن 15سال غيرقانوني است اما اين کودکان مجبور هستند به کار خود ادامه دهند پس حداقل بر کار اين کودکان نظارت کنيد. حتي پيشنهاد داديم که اين نظارت با اخذ مجوز از وزارت کار، توسط خود انجمن هاي عضو شبکه و به صورت داوطلبانه صورت گيرد. اما حتي همين مجوز هم به ما داده نشد و پاسخ دادند که کار کودکان ربطي به ما ندارد و متاسفانه ما هيچ سازماني را پيدا نکرديم که در اين مورد پاسخگو باشد.»
وي مي افزايد؛« ايران قطعنامه 128سازمان جهاني کار را پذيرفته است که تاکيد بر منع هرگونه کار دشوار کودکان زير سن 18سال دارد. با توجه به شرايط اقتصادي موجود، بازتوليد کودکان کار در جامعه ايراني ادامه دارد. هرچند ايده آل ما نيز اين است که کودکان کار نکنند اما اين کودکان مجبورند کار کنند. ولي بايد دولت تسهيلاتي فراهم کند که اين کودکان مجبور به انجام کار دشوار نباشند در حالي که اکثر اين کودکان، کار دشوار دارند. کودکان زير 15سال زيادي هم هستند که در بد ترين شرايط اين کارگاه ها کار مي کنند و هيچ سازماني هم نظارتي بر شرايط کاري اين کودکان ندارد.»

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics