نویدنو:10/1/1388                                                                     صفحه قابل چاپ است

 نویدنو

 

 

چگونگی بیدارشدن پسربچه ای هشت ساله از خواب

نوشته ی: کامپبل وبستر( 1)- برگردان: مینا آگاه

 

مدت کوتاهی بعداز مشخص شدن پیروزی اف ام ال ان(2)، حزب سوسیال دمکرات السالوادور، درانتخابات ریاست جمهوری روز یکشنبه، که من در آن به عنوان ناظر حضورداشتم، برای قدم زدن به سان سالوادور، پایتخت دومیلیونی این کشور، رفتم.

درحالیکه از حضور و جشن و سرور دهها هزار نفر در مرکز شهر، تعجب زده بودم، نزدیک بود یک پسربچه حدودا هشت ساله را، که در پیاده رو به خواب رفته بود، له کنم. این منظره عجیبی نیست. هزاران بچه در آمریکای مرکزی در خیابان می خوابند. برخی معتاد به چسب کفش اند، و برخی به عنوان تن سپار کار می کنند، و این یکی از عواقب بی شمار سیستم تجارت بین المللی ما است که اکثریت مردم منطقه را در فقر مستمر نگه داشته است.

و این سیستمی است که همه از آن مواهب آن متنفع می شویم، همانطور که اقلیت شدیدا ثروتمند السالوادور که برای برپا نگهداشت این سیستم، از کشتار و ستم خشونت بار در سراسر کشور استفاده می کردند. آمریکا تا سال 1992، به تشکیل جوخه ی مرگ ادامه می داد و نیروها را با هزینه ی دو میلیون دلار در روز مسلح می کرد، و در طی مدت 13 سال 75 هزار نفر کشته شدند. قراردادهای صلح در 1992 به خشونت توقف داد، اما فشار اقتصادی باقی ماند. باید از تهدید انزوای اقتصادی پشت سرهم و تاثیر مخرب آن از سوی سفیرهای آمریکا تشکر کرد که بالاخره باعث شد مردم به تغییر آن رای دهند. اما یکشنبه ی گذشته، امید مردم برای رسیدن به عدالت اجتماعی ترس و هراس از تهدیدات سناتورهای آمریکایی را شکست.

برای مثال در این سیستم شبه فئودالی 95 درصد کارگران تولید قهوه روزانه 5 دلار حقوق می گیرند، تا در واقع سوبسیدی برای تمامی ما باشد که قهوه می نوشیم ، و این تجارت منصفانه ی قهوه نیست. این تجارت غیرمنصفانه درمورد کارگران دامداری، و کارگران مزارع نیشکر، که بیشتر گوشت و شکر ما را تامین می کنند و کارگران تولیدکننده ناشناسی که عمدتا برای مصرف ما لباس تهیه می کنند هم صدق می کند. و این واقعیتی بسیار ساده است: آن ها بسیار دورهستند، پس ما مجبور نیستیم به آن ها فکرکنیم. راحتی ما حاصل کار میلیون ها نفر- دقیقا حدود 800 میلیون نفر در سراسر دنیا است که برای دستمزدی معال 1 تا 10 دلار در روز کار می کنند و کالاهای مصرفی ما ارزان تمام می شود. ازسوی دیگر صاحب کاران در این کشورند که سود سرشاری می برند و احتمالا درآمد اقتصادی خود را به حساب بانک های ما واریز کنند.

این کافی نیست کالاها و ثروت را در کشور خود جمع آوری کنیم و چند دلاری به سوی آن ها پرتاب کنیم. این ممکن است به چند نفری کمک کند، اما این چیزی نیست که با آن احساس آسودگی خیال کنیم و فکرکنیم که وظیفه ی خود را انجام داده ایم. و مثلا در حالی که جریان پول نقد منتج از فقر سایر کشورها به سوی ما جاریست، پول خوردی درامون کف دست آن ها بریزیم. این کار سیستم قراردادهای شرکت های چندملیتی که موجب فربهی و شادکامی ما می شود، را تغییر نمی دهد. ما در واقع حق برخورداری از این شرایط تقریبا مرفه را نداریم. آنچه باید به سرعت انجام دهیم آن است که این ثروت را به سوی آن 800 میلیون نفر برگردانیم. در واقع امر نیت های خیرخواهانه ی ما باید برروی گروهایی متمرکز شود که خواهان تغییر کل سیستم اند تا نجات یک کودک، و یا نجات اهالی یک روستای کوچک. ( هرچند این کارهای فوری و کوتاه مدت دارای ارزش است - بیشتر به احساسات پدرمنشانه ی ما ارتباط دارد - اما تنها به درصد بسیار اندکی از مردم انتخاب شده توسط ما کمک می کند.

رسانه های عمومی به درک اهمیت انتخابات السالوادور کمکی نمی کنند. بیشتر گزارش ها از خبرگزاری های کانادائی پیروزی اف ام ال ان را به عنوان پیروزی " چریک های قبلا کمونیست" اعلام کردند. این کاملا غیر دقیق و توضیحی ساده است. بسیاری معنی کلمه ی " مارکسیست" را نمی دانند و آن را کلمه ای معادل " بی خدائی" یا " آدمکشی" یا " نا به هنجاری" می شناسند.

در واقع اف ام ال ان دارای بزرگترین امتیازات یک حزب سیاسی می باشد: بیشترین همدردی را با مردمش دارد، همراه با تاکیدی بر تغییر سیستم اقتصادی ای که ما در تحمیل آن براین مردم دستی داشتیم. شما ممکن بپرسید: چگونه من باعث آن شدیم؟ جواب این است که دولت و شرکت های ما- با تصویب قوانین جدید در دهه ی 1930، در حالیکه چنین استثماری درکشور خودمان ممنوع شده بود- نیاز به منبع جدیدی از کار برده وار داشتند. و آن ها این نوع کار را در مناطقی همچون السالوادور یافتند. شرکت های چندملیتی ما وارد کشورهای مختلف در سراسر دنیا شدند، سرزمین آن ها را تصاحب و زندگی ای تحت انقیادی را به اکثریت مردم آنجا تحمیل کردند. شرکت های کانادائی تا امروز اینگونه عمل کرده اند. شرکت معدنی اسکای ریسورس مثال تازه ای است که زمین هزاران نفر گوآتمالائی را، با حمایت دولت قبلی، از آن ها گرفت. اجداد آن ها صدها سال بود در این سرزمین ها زندگی می کردند، تا زمانی که سروکله ی اسکای ریسورس پیداشد و آن ها را به کمک پلیس مجبور کرد آن جا را تخلیه کنند، در حالی که برخی شاهد سوخته شدن خانه هایشان بودند.

آینده اما می تواند مثل گذشته نباشد. اکنون در آمریکای مرکزی، امید جاری ست، زیرا که مردم بقدرکافی زجر کشیده اند، و در تمام نقاط منطقه بجز مکزیک، پرو، و کلمبیا دولت های سوسیال دمکرات انتخاب شده اند. رسانه های عمومی ما واقعیت ها را به ما نمی گویند، و بسیاری از دولت ها را دولتی توتالیتر و کمونیست معرفی می کنند که تلاش دارند اقتصاد خوب سرمایه داری را نابود کنند. البته این یک دروغ اشکار است، اما حتی اگر درست هم بود، باید این را در نظر گرفت که از زمان قدرت گرفتن این دولت ها، میزان مرگ و میر نوزادان، بی سوادی، دستیابی به بهداشت و حقوق پایه به شدت بهتر از سابق شده است. میلیون ها میلیون انسان کمتر از سابق رنج می کشند، و بهتر زندگی می کنند. و این آن چیزی ست که اکنون در السالوادور تکرار می شود. رسانه ها اکثرا چنین ادعا می کنند که توده ها در چنین حالتی به قیمت تحلیل رفتن ونزوئلای تولید کننده نفت است که چیزی کسب می کنند و نه سیاست های  رئیس جمهور چپگرای قدرتمند آن  هوگوچاوز.

این دروغی آشکار است. پیش از چاوز، تمام پول نفت به جیب چند هزارنفر و چند شرکت می رفت، که برخی از آن ها کانادایی بودند و در حالی ست که ونزوئلا در فقر بسیار بیشتری نسبت به امروز به سر می برد. این تنها چاوز نیست که باید شما را نگران کند. رئیس جمهور سوسیالیست برزیل لولا، بر یک سرمایه داری فعال و اقتصادی روبه رشد فرمان می راند.  کارخانه دار صاحب صنعت هواپیما سازی این کشور، امبرار، حتی اخیرا بامباردیر کانادا را محدود کرده، و کارخانه کانادائی را در رقابتی برای ارائه ی هواپیما به ایرکانادا شکست داده است.

اتفاق بسیار ساده ای در آمریکای لاتین دارد می افتد. مردم با دل و جان پیام اسقف به قتل رسیده ی السالوادور، اسکار رومرو را شنیده اند که عقیده داشت جامعه ی جهانی اول باید بر فقرا متمرکز شود، و در تصمیم گیری ها، توافق های بین المللی و ساختارهای حکومتی، منافع فقرا باید برهر چیز و هر کس ارجح باشد. وی در24 ماه مارس 1980 به واسطه ی داشتن چنین عقایدی کشته شد. اما این درک که قتل وی منجر به زنده ماندن و رشد این عقیده در میان مردم السالوادور می شود، در یکشنبه به حقیقت پیوست.

در حالی که هزاران نفر آوازخوانان و رقصان و با پرچم هایی در دست و هوراکشان ازکنار من و آن پسر هشت ساله که در پیاده رو خوابیده بود، رد می شدند، یکی از رهگذران آن پسربچه را از خواب بیدار کرد. او که از خواب پریده بود به میان جشن و سروری که پیش روی وی برپا بود، رفت و برق خوشحالی در چشمان درشت قهوه ای اش برق زد و خنده لبانش را که بسیار غمگین به نظر می آمد پوشاند. خنده ی وی به واسطه ی آگاهی سیاسی وی نبود، کسی نمی تواند همچین انتظاری داشته باشد. شاید فکر می کرد که سیرک همین الان وارد شهرشده است. اما او در هر حال حق داشت که بخندد.

اف ام ال ان شاید زندگی وی و سیستمی را که میلیون ها نفر السالودری را آزار داد تغییر بدهد و شاید هم ندهد، اما تلاش خود را می کند. ما هم می توانیم تلاش خود را با توجه به قراردادهای تجاری غیرعادلانه ای که در آن مشارکت داریم و کارهایی که شرکت های ما انجام می دهند بکنیم. باید دید کدام سازمان ها به دنبال تغییر سیستم جهان اند و کدام به دنبال تغییر شرایط این فرد یا آن فرد در این گوشه یا آن گوشه از جهان.


 

[2] جبهه آزادی بخش فارابوندو مارتی -

 


 

بازگشت به صفحه نخست         

                            

Free Web Counters & Statistics