نویدنو:06/05/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

آقايان ! از ما مي خواهيد چگونه باشيم؟

نفيسه آزاد

سه شنبه2 مرداد 1386

منبع : تغییر برای برابری 

اين روزها سوالي سخت خيالم را به خود مشغول کرده است ، اينکه اگر بخواهي به عنوان يک زن در ايران زندگي کني وهيچ درگيري برايت پيش نيايد و هيچ گونه اضطراب يا نگراني اجتماعي نداشته باشي بايد چگونه باشي؟ در نگاه اول به نظرم آمد که فقط کافيست کمي متعادل باشي و نخواهي زياد راديکال با اطرافت برخورد کني اما هر چه بيشتر فکر مي کنم مي بينم قضيه به اين سادگيها هم نيست، شرايط زيادي فضاي بودن را تحديد مي کند .

از ما مي خواهند رنگ را از فضاي پوشش خود حذف کنيم ، رنگهاي شاد ،لباسهاي طرح دار ، آستينهاي کمي کوتاه ،روسريهاي نخي ، لباسهاي برش دار که تراش اندام را کمي نمايان مي کنند ، مانتوهاي کوتاهتر و خلاصه هر آنچه گمان مي کنيم به خودمان برمي گردد و سليقه و فکر شخصي مان . هر بار که مي خواهي حضوري در جامعه داشته باشي بايد دقايق زيادي جلوي کمد لباسها بايستي و حدس بزني که از ديد کساني که با تو برخورد خواهند کرد،کدام يک از لباسها مخل امنيت تشخيص خواهد داده شد ، کدام رنگ ممکن است تشويش در اذهان ايجاد کند-پس نهايتا فکر و سليقه ديگران را جايگزين انتخاب خودت خواهي کرد، کم کم رنگ را از فضاي سليقه ات حذف خواهي کرد ، گشاد و سياه و يکدست خواهي شد. مهم تر، در هيچ شرايطي نمي تواني احساس امنيت کني ، در هر زمان و به دلايل مختلفي ، نيروهاي امنيتي مي توانند تو را با گرفتن ايرادي ظاهري سوار ميني بوسهاي سفيد و سبز کنند و ببرند..

از ما مي خواهند در هيچ ميدان جهاني ورزشي نباشيم ، ورزش حرفه اي را کنار بگذاريم ، در مجامع عمومي ورزشي حضور نداشته باشيم ،ديده نشويم ، از ميان همه ورزشهاي حرفه اي به معدودي از آنها که چنگي هم به دل نمي زنند ،بسنده کنيم.

از ما مي خواهند ،از سختکوشي خود در تحصيل علم بکاهيم ،اين نتيجه غير مستقيم سهميه بندي جنسيتي در دانشگاهها ست ، اگر همه چيز را به خانه برديم و همه نيروي خود را صرف درس و تحصيل علم کرديم با اين مانع روبرو خواهيم شد ، نهايت صورتبندي علمي با تبعيض جنسيتي روبرو ميشود، بايد به سهمي قانع باشيم که نه بر اساس شايستگي که بر اساس جنسيت است ، آنقدر مي توانيم دانش بياموزيم که نسبت فروتر خود را نسبت به مردان از دست ندهيم ، پس در خانه بمانيم و به بطالت خود دامن بزنيم، اين عرصه از مواردي بود که ظاهرا نه تنها کسي مخالفتي با آن نداشت بلکه تشويق هم مي شد، پس چطور شد که طرح سهميه بندي جنسيتي دانشگاهها مطرح شد. آيا تحصيل علم چيزي نيست که بايد فقط و فقط با شايستگيهاي علمي سنجيده شود؟ بهانه جامعه مرد سالار براي اين محدوديت چيست ؟ بالا رفتن سن ازدواج؟ کم شدن فرصتهاي شغلي براي مردان ؟ آيا از ما ميخواهند که اينها را بپذيريم؟ آيا بهتر نيست از ما تعهد بگيرند که در صورت پذيرفته شدن در دانشگاه پس از يک رقابت علمي ( و با وجود همه تبعيض هاي پنهان در جامعه براي تحصيل دختران ) زود ازدواج کنيم و در آينده نيز ادعاي هيچ شغلي را نداشته باشيم؟در آن صورت مي توانيم تحصيل کنيم ؟

اما آيا اين همه براي آن نيست که دانشگاه ، بهاره هدايت ها را خواهد ساخت؟ زناني که آگاهي جنسيتي و آگاهي اجتماعي را به هم مي آميزند، بهاره ها را نمي توان فريب داد نمي توان مهار کرد، شايد براي مدتي بتوان سرکوب کرد ، اما نمي توان از رشد آنها از سوالات آنها در برابر قوانين تبعيض آميز ، از پيوند ناگسستني آنها با جنبش هاي اجتماعي جلوگيري کرد.

از ما مي خواهند که در سن پايين تري از ميانگين فعلي ازدواج کنيم ،آن هم با اين شرايط : همه حقوق انساني خود را به مردي واگذار کنيم که با او پيمان زناشويي مي بنديم حق اينکه ديگر ما را نخواهد، حق اينکه هر چند تا از ما را که عشقش کشيد و نانمان را توانست بدهد، به طور همزمان بخواهد، حق اينکه فرزنداني را -که تنها وظيفه محترم ما پرورش آنها ست -، را نخواهيم و هيچ حق قانوني نسبت به آنها نداشته باشيم و، حق اينکه چطور درس بخوانيم ، کجا زندگي کنيم ، چطور و چه وقت از خانه هايمان بيرون بياييم، فعاليت اقتصادي ، اجتماعي داشته باشيم يا نه ، به سفر برويم يا نه ؟،.... و به اين پيمان نابرابر بگوييم همسري و تمام زندگي انرژي و توانمندي خود را براي آن خرج کنيم و از آن لذت ببريم و از همه مهمتر به خودمان افتخار کنيم که زنان خوب و نجيبي هستيم.

از ما مي خواهند قوانيني را بپذيريم که هر روز و هر لحظه زيستن ما را با تحقير توام مي کند، قوانيني که به شهادت ما به عنوان يک انسان کامل وقعي نمي گذارد، قانوني که تقاص کشتن ما را در مقايسه با هم نوعان مردمان نيمه مي بيند، قانوني که خون فرزندان و ولايت بر آنها را هيچ گاه و تحت هيچ شرايطي به ما واگذار نمي کند. قانوني که در همه زندگي ، هر چه هم که پيشرفت کنيم ،تحصيل کنيم ،حضور اقتصادي و اجتماعي داشته باشيم ، اختيار زندگيما ن را به دست مردي مي سپارد، تا ازدواج نکرده ايم ،پدر و در زمان تاهل شوهر.

از ما ميخواهند که اين همه را بدانيم ، بپذيريم و سخني نگوييم ، از ما مي خوا هند اعتراض نکنيم ، در خانه هايمان جمع نشويم ، کلامي نگوييم ، به هم آگاهي ندهيم ،اينها را براي خودمان تکرار نکنيم ، فراموش کنيم ، بي تفاوت باشيم،اين همه را دروني کنيم و خودمان ، خودمان را کنترل کنيم،

از ما مي خواهند نفهميم ، به آنچه در پيرامونمان مي گذرد فکر نکنيم ، فکر نکنيم که چرا قانون را اينگونه نوشته اند ، فکر نکنيم که ما بيش از اين مي توانيم و مي خواهيم ، فکر نکنيم که جهان مي تواند از اين بهتر هم باشد، فکر نکنيم که چرا ملاک جنسيت جامعه را به دو طبقه اينچنين تغيير ناپذير تقسيم کرده است ، فکر نکنيم ، حساس نباشيم ، آدم نباشيم ، زن باشيم!!!

وبا اين همه هر موقعي که صلاحديد آقايان بود ، در صحنه اجتماع حاضر باشيم ، نماد مشارکت سياسي و اجتماعي باشيم ، فرياد بزنيم ، آگاهي داشته باشيمحالا زياد هم مهم نيست که اين يک آگاهي جهت دار هم باشد و البته بهتر هم هست- همان فرزنداني را که همه زندگيمان را برايشان صرف کرده ايم ، شجاعانه – و البته مهم نيست که اين شجاعت در سالهاي متمادي و هر بار به بهانه اي پاره پاره شده است – تقديم کنيم،دوش به دوش مردان باشيم، وبعد ، زمانش که گذشت به خانه هآيمان باز گرديم و آگاهي را فراموش کنيم تا دفعه بعد که به آن نياز شد.

و اين خواستن ، يک خواستن عادي و آرام نيست ،آراسته به روشهاي دلفريب و نرم، خواستني است همراه با سخت ترين برخوردها ، همراه با زندان ، انفرادي ، بازداشت ، تعهد هاي کتبي ، شلاق و...

از ما مي خواهند نپرسيم که آيا نشان دادن مخالفت ،در اندازه هآيي اين گونه نرم و مسالمت آميز ،جوابي اين همه سخت دارد؟نپرسيم که آيا حرکتي به آرامي جمع آوري امضا براي يک کمپين مجازاتش چيزي است که براي امير يعقوبعلي در جريان است؟ يا يک گردهمايي ساده براي اينکه بگوييم ما خواهان تغيير در اين نگرشهاي قانوني هستيم مجازاتش آن است که براي دلارام علي صادر شد؟ اگر اين قانون عادلانه و مورد تاييد است چرا بايد از صحبت کردن درباره آن ميان موافقان و مخالفان اين اندازه عصبي شد ؟ نپرسيم اگر جامعه ما تحمل اين نغمه آرام اعتراض را ندارد پس چطور مي خواهد به حيات و رشد فکري خود ادامه دهد؟

از ما مي خواهند ، شعورو شور انساني را که در نظامي در هم تنيده از تعصبات و تبعيضات جنسي و قانونی ، جان دختران و زنان ايلامي و کرمانشاهي را در شعله هاي آتش مي سوزاند و پرپر مي کند ناديده بگيريم، به روي خودمان نياوريم.

مانده ام اين همه قانون و بگير و ببند براي يک جنس به قول آقايان لطيف کمي دست و دلبازي در مبارزه نيست ؟ مانده ام اگر بخواهم شهروند بي آزار اين جامعه باشم و سرو کارم با قاضي و دادگاه و زندان نيفتد از عهده اين همه خواسته بر مي آيم يا نه ؟

اميل دورکيم (1917-1858) ، جامعه شناس کارکرد گراي فرانسوي ، که از ايده وجود نظم و وفاق در جامعه دفاع مي کند و از اتفاق بر نقش مهم همبستگي اجتماعي تاکيد وافر دارد، در بحث خود درباره انحراف و بزهکاري –توجه داشته باشيم انحراف و بزهکاري ، نه جريانات معقول اجتماعي – بحث جالبي دارد، " او بر خلاف بيشتر جرم شناسان که جرم را يک پديده آسيب شناختي تلقي مي کردند و به دنبال علت هاي روانشناختي آن در ذهن بزهکار بودند ، رخداد جرم را يک پديده بهنجار مي دانست و حتي براي پيامدهاي آن کارکردهاي مثبت اجتماعي هم قائل شده بود .جرم براي آن بهنجار است که هيچ جامعه اي نيست که بتواند سازگاري تام با دستورهاي اجتماعي را بر همه اعضايش تحميل کند و اگر هم بتواند چنين کاري را انجام دهد ، چنان سرکوبگر مي شود که براي همکاريهاي اجتماعي افرادش هيچگونه آزادي عملي باقي نمي گذارد، براي آنکه جامعه انعطاف پذير بماند و درهايش به روي دگرگوني و تطبيقهاي تازه باز باشد، انحراف از هنجارهاي جامعه ضرورت دارد. "هرجا جرم وجود داشته باشد ، احساسات جمعي به آن اندازه انعطاف پذيري دارند که صورت تازه اي به خود گيرند ... يک جرم اگر بارها در جامعه رخ دهد ، در واقع نشان دهنده صورت اخلاقي آينده است و از پيش تعيين مي کند که اخلاق در آينده چه صورتي به خود خواهد گرفت""(لوئيس کوزر،23،1379)

از ما مي خواهند، هم شکل ، هم فکر و همسان شويم ، مطيع و سر به زير در برابر همه آنچه در زندگيمان مي گذارد، دورکيم به آن مي گويد سرکوبگري ، اما سرکوبگري ،آن هم به اين شيوه آشکار و عيني ، نه تنها آگاهي را از ميان برنمي دارد، نه تنها مانع از رشد اعتراض نمي شود، نه تنها جامعه را يکدست نمي کند ، بلکه بيشتر انسانها را به فکر وامي دارد، حساسيت ها را برمي انگيزد ، تعداد زيادي از دانشجويان و زناني هم که شايد ، تا ديروز بي تفاوت تر از ديگران بودند امروز از خود مي پرسند چه گناهي بهاره و دوستانش ، دلارام و امير و ديگران را به مجازاتي چنين سخت مستحق مي کند ؟!!

و اين آغاز تغيير است

،آغاز تفکر و

آغاز شناخت.

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics