نویدنو:24/03/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

چاوز، اورتگا و ما

احمد سپیداری

چندی پیش خبرگزاری ها گزارش و تحلیل های مفصلی در باره ی بسته شدن یک کانال تلویزیونی اجاره ای مخالفین در ونزوئلا و تظاهرات خشونت آمیز اعتراضی متعاقب آن پخش کردند که بحث های بسیاری را در میان گروه هایی از روشنفکران چپ دامن زد و بسیاری را واداشت تا در جهت تکریم دمکراسی و جریان آزاد اطلاعات نقطه نظرات صریح و به گفته ی برخی "جسورانه" ای ارائه دهند.

سفر دانیل اورتگا رئیس جمهور نیکاراگوئه و شرکتش در جلسه ی سازمان یافته توسط بسیج دانشگاه تهران و یار غار شدنش با مسئولینی که مورد انتقاد شدید بخش های مهمی از جامعه و گروه های چپ ایران اند نیز باز همین فضا را داغ تر از گذشته به میان کشید.

این که ما برای دمکراسی چه نقشی قائل باشیم، آزادی گردش اطلاعات را چه میزان مقدس و خارج از چارچوب مبارزه ی طبقاتی بدانیم، تحلیل مان پیرامون پوپولیسم سوسیالیستی چاوز چه باشد و در صحنه مبارزه ی جهانی علیه امپریالیسم و جهانی سازی کجا بایستیم و کدام اولویت ها و اتحاد ها را بستاییم یا مورد انتقاد قرار دهیم، طیف سرخ گسترده ای از چپ را تشکیل می دهد که بقول یکی از دوستان طنزشناس از صورتی تا قرمز جگری رنگارنگ است. من قصد ندارم از این دیدگاه بحث خود را دنبال کنم، گرچه خود نیز نسبت به این مسایل قضاوتی و نظر مشخصی دارم. مسئله ای که به نظرم آمد و آسیب شناسی اش کمک مهمی به ما خواهد کرد، روش برخورد ما به این قبیل مسایل است.

انحصارات رسانه ای جهانی هر روزه موجی را می آفرینند و خبر ها و گزارشاتی را با هدف های مشخص پخش می کنند و چنان بر این فضا حاکم اند که جای قابل ذکری را برای صدا های مستقل باقی نگذاشته اند. چندی پیش آمارهای جالبی از ادغام شرکت های رسانه ای در سطح جهان و خفقان حاکم تقریبا تک صدای آن ها توسط  تحلیلگران چپ ارایه شد که قابل توجه است. تصور کنید تایم وارنر ( که ده ها نشریه مانند تایم، ایندیپندنت و ... را نشر می دهد)، AOL بزرگ ترین شبکه اینترنتی جهان (که بزرگ ترین نظر سنجی از افکار و اقدامات افراد با حضور در کامپیوتر های شخصی آن ها را در انحصار خود و دیگر شرکت های تابعه اش دارد)، مک گراهیل بزرگ ترین مرکز نشر کتب علمی جهان، والت دیسنی شرکت قدرتمند سینمایی جهانی و CNN که معرف حضور همه هست در هم ادغام شده باشند و تحت یک مدیریت و راهبری قرار گرفته باشند ( این تازه بخشی از ائتلاف ها و ادغام هاست که به لحاظ اقتصادی و انتقال سهام رو شده است)، تا صحنه روشن شود. 

بر خلاف دوستانی که این روزها مقاله می نویسند و تلاش دارند بگویند عصر این ادغام ها تمام شده و  مثلا شرکت های جهانی تحت راهبری های کشوری و منطقه ای قرار گرفته اند... کسی از قطب بندی های رسانه ای جهانی و شکستن این انحصار ها و مثلا آسیایی و اروپایی و خاورمیانه ای شدن آن ها حرفی نزده است.

اگر ما با چنین فضایی روبرو هستیم که هستیم، باید متوجه محدود بودن منابع مستقل خبری خود در هرگونه تجزیه و تحلیل سیاسی باشیم. اگر به مجموعه اطلاعات نشر یافته در سایت های اینترنتی  در رابطه با ونزوئلا  مراجعه کنیم، به سادگی متوجه کمبود های جدی در این زمینه خواهیم شد. بیایید سئوال کنیم مخالفین چاوز چه گروه هایی هستند، مواضعشان کدام است؟  از چه میزان آرا بر خوردارند؟ رسانه های دراختیارشان چیست و با چه  محدودیت هایی مواجه بوده اند؟ یا برای مثال کمونیست ها چه میزان آرا داشته اند؟ از چه تریبون هایی برخوردارند؟ چند تلویزیون دارند و... فکر نمی کنم اطلاعات دقیقی داشته باشیم. شاید این اطلاعات ما را به این نتیجه ی انتقادی برساند که برای رعایت دمکراسی این شبکه باید به آن ها اجاره داده شود. تحولات در این کشور ها را باید در نشریات، تلویزیونها، رادیو ها و سایت هایی جست که یا اغلب به آن ها دسترسی نداریم یا به زبان اسپانیولی هستند که در جامعه ما کمتر روشنفکری با آن آشناست. پس چرا از پشت اینهمه خفقانی که با آن روبرو هستیم از موضع روایتگر آگاه مسایل چنین قطعی و نهایی حرف بزنیم.

در مورد دوم نیز مسئله جالب است. انتقاد می شود که چرا دانیل اورتگا باید تحلیل درستی از بسیاری از مسایل  ایران نداشته باشد و اینگونه عمل کند. آیا می دانید سفارت نیکاراگوئه کجاست؟ آیا می دانید این کشور فقیر حتی سفارت هم در جمهوری اسلامی ندارد و تنها یک میز در وزارت خارجه دارد؟ آیا یک رهبر سیاسی صد روزه ی یک کشور بسیار ضعیف و فقیر که بدهی اندک خود به جمهوری اسلامی را نمی تواند بپردازد، باید از همه ی تحولات سیاسی اجتماعی ریز در کشورهای دیگر خبر داشته باشد؟ این باید ها از کجا می آید؟ قاعدتا ما باید بدانیم چرا این رفتار ها صورت می گیرد تا بتوانیم قضاوت کنیم از بی اطلاعی ست، نیاز است، یا خوش رقصی ست.  بالاخره فرق ها را که نمی توان نادیده گرفت، یکی ظرف صد روز آموزش و پرورش و بهداشت را برای آحاد مردم ملی و مجانی می کند، و یکی در حال خصوصی کردن هست و نیست مردم ماست. در خود جامعه ما هنوز بسیاری از مردم که با گوشت و پوست همه چیز را لمس می کنند، به تجربه های بیشتری نیاز دارند تا درک کنند چه خوابی برای آنان دیده شده است. برخی از دوستان چپ نیز چنان در مبارزه با آمریکا غرق می شوند که حاضرند کنار هر کسی چپیه به گردن اندازند. چرا ما نباید سازمان های تبلیغاتی دولتی ای را که رندانه ضعف ها را می بینند و برای سازمان دادن صحنه های تبلیغاتی چند منظوره برنامه ریزی و خرج می کنند و دیگرانی را از جمله خود ما بدام بدگویی و بد اندیشی می اندازند، مورد انتقاد و اطلاع رسانی قرار دهیم. شاید این واقع بینانه تر باشد. این ساده دیدن ها یا ساده کردن ها پاسخ دوران ما نیست. داستان هنوز قدری پیچیده تر است. نظام های تبلیغاتی امروزین متاسفانه قادرند سیاه را سپید و سپید را سیاه بنمایانند، ما فریب آن ها را نخواهیم خورد. 

چند روز پیش در روزنامه اعتماد خبر بسیار طراحی شده ای را خواندم که توجه بسیاری را به خود جلب کرده بود. ماجرا این بود که یک بیمار لهستانی پس از 19 سال از بیهوشی در آمده و در برابر جامعه تغییر یافته به موضگیری پرداخته بود. او  ظاهرا گفته که قبل از بیهوشی قفسه ی فروشگاه ها خالی بود و امروز پر از کالاست.

با خود فکر کردم که چرا این بیمار مجازی به مقایسه فاکتور هزینه های بیمارستانش قبل و بعد از این 19 سال اشاره ای نکرده، آیا با آن بطور مستقیم تری روبرو نیست؟ و  به ذهنم خطور کرد به آن مترجمین محترم روزنامه اعتماد بنویسم، خیلی ذوق زده ی خبر مشکوک بدون ذکر مرجع خود نشوند. توصیه می کنم بارها بسته شدن روزنامه هایی که در آن کار می کردند و به ناگهان بیکار شدند و آن ناامنی شغلی و اقتصادی پیش آمده را به خاطر بیاورند، تا متوجه شوند، گاه قفسه های پر از کالاهای فروشگاه ها می تواند تصویری آزارنده نیز باشد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics