نویدنو:29/02/1387                                                                     صفحه قابل چاپ است

 

چشم‌انداز مبهم لبنان

محسن آرمین

 

كارگزاران:برخی تحلیل‌ها مبنی بر قرار گرفتن لبنان در آستانه جنگ داخلی جدید، مانع درك درست ماهیت حوادث اخیر این كشور هستند. توجه به ویژگی ژئوپلیتیك لبنان و قواعد و منطقی كه طی دهه‌های اخیر بر تحولات سیاسی این كشور حاكم بوده‌ است، علامت‌های سوال و تردیدهای جدی را در برابر تحلیل‌های مذكور می‌نشاند. واقعیت این است كه تركیبی از اراده‌های بین‌المللی و منطقه‌ای حوادث و تحولات كلان لبنان را رقم می‌زنند. دست‌كم تحولی مهم نظیر جنگ داخلی تنها در صورتی ممكن است كه اراده بین‌المللی با آن مخالفتی نداشته باشد. این در حالی است كه قدرت‌های بین‌المللی و بسیاری از قدرت‌های عربی و منطقه‌ای شعله‌ور شدن بحران و جنگ داخلی در لبنان را مغایر با منافع خود ارزیابی می‌كنند. وقوع جنگ داخلی در لبنان به معنای شكل‌گیری كانون تروریسم در مهم‌ترین و استراتژیك‌ترین نقطه خاورمیانه است. به این نكته نیز باید توجه داشت كه لبنان، عراق یا افغانستان نیست كه خشونت و تروریسم در داخل مرزهای آن محدود مانده و كشورهای دیگر اعم از كشورهای منطقه و اروپا از گزند آن مصون بمانند. تجربه جنگ ۱۵ ساله داخلی لبنان این حقیقت را بر همگان آشكار كرده است. این همان حقیقتی است كه روزنامه مصری الاهرام با نگرانی زیاد درباره آن چنین هشدار می‌دهد: «اگر این آتش گسترش یابد، بسیار دشوار است كه امید به مهار كردن آن و محدود كردنش به لبنان داشته باشیم. اعراب و لبنانی‌ها باید هرگونه اقدامی برای تشدید میدانی و تبلیغاتی اوضاع را متوقف كنند و فقط به میز گفت‌وگو و مذاكرات امید ببندند.» از سویی دیگر افكار عمومی لبنان حاضر به تجربه مجدد حرمان و ویرانی و آوارگی و ناامنی ناشی از جنگ داخلی نیست. علاوه بر این سابقه جنگ داخلی گذشته این درس را به طوایف و جریان‌های قومی - مذهبی لبنان آموخته است كه توسل به زور و خشونت نه‌تنها به حذف رقیب نخواهد انجامید بلكه آتشی را شعله‌ور خواهد ساخت كه همگی در آن خواهند سوخت. اما اطمینان نسبی از عدم‌ از سرگیری جنگ داخلی بدان معنا نیست كه عرصه لبنان در میان‌مدت آبستن هیچ حادثه‌ای نخواهد بود. بدون شك تحلیل حوادث اخیر در چارچوب منازعات حزبی درون لبنان ما را به نتایج صحیحی رهنمون نخواهد كرد.
واقعیت این است كه در حال حاضر مهم‌ترین مسائل و طرح‌های منطقه كه پیوند آشكاری با حیاتی‌ترین مسائل بین‌المللی دارد، با بن‌بست مواجه شده است. اوضاع امنیتی و سیاسی افغانستان اكنون پس از گذشت پنج سال هنوز مبهم و نامشخص است. در عراق چشم‌انداز روشنی نسبت به بهبود اوضاع و استقرار امنیت و آرامش در این كشور مشاهده نمی‌شود. بحران فلسطین پس از انشقاق میان فلسطینیان همچنان لاینحل باقی‌ مانده و نوار غزه شاهد فاجعه‌ای انسانی به معنای واقعی كلمه است. بحران ریاست‌جمهوری لبنان اكنون بیش از یك‌سال است كه لاینحل باقی ‌مانده است. بحران هسته‌ای ایران هنوز به سرانجامی مشخص و روشن نرسیده است و دولت بوش بدون موفقیت در حل بحران‌های مذكور به پایان حیات خود نزدیك می‌شود. مسائل و بحران‌های مذكور به‌رغم خود ویژگی‌ها و ظاهر مستقل، در سطح منطقه‌ای و به طریق اولی در سطح جهانی با یكدیگر مرتبطند و دست‌كم از دیدگاه قدرت‌های جهانی حلقه‌های به هم پیوسته یك زنجیر واحد را تشكیل می‌دهند. یك تغییر قابل ملاحظه در موازنه قوایی كه موجب استحكام این زنجیر خاورمیانه‌ای شده است، كافی است تا حلقه‌های آن یكی پس از دیگری گشوده شود. درك این نكته كه از دید آمریكا بهترین نقطه برای گسستن این زنجیر لبنان است، دست‌كم برای تحلیلگران آشنا با مسائل خاورمیانه و لبنان چندان مشكل نیست، زیرا لبنان به واقع نبض خاورمیانه است و عمق استراتژیك تمامی قدرت‌های منطقه‌ای به شمار می‌آید. از رژیم صهیونیستی گرفته تا سوریه و تا عربستان و مصر و تا جمهوری اسلامی ایران همگی تحولات لبنان را با منافع حیاتی خود مرتبط ارزیابی می‌كنند. ارتباط مسائل منطقه‌ای با یكدیگر و نقش ژئواستراتژیك لبنان، طبعا علاوه بر قدرت‌های منطقه‌ای، اهتمام ویژه قدرت‌های جهانی را به این كشور معطوف داشته است.
توضیحات فوق می‌تواند پاسخ روشنی به این سوال باشد كه چرا دولت هم‌پیمان آمریكا و اروپا در لبنان ظاهرا چنین نابهنگام و بدون مقدمه دست به تغییر مسوول امنیتی فرودگاه بیروت كه در منطقه امنیتی حزب‌الله قرار دارد، می‌زند و می‌كوشد حزب‌الله را از امكانات مخابراتی قدرتمند و حساس خود محروم سازد. اهمیت این اقدام زمانی روشن‌تر می‌شود كه به این نكته توجه كنیم كه حزب‌الله از نظر سیستم امنیتی و اطلاعاتی یكی از قدرتمندترین احزاب منطقه و جهان به شمار می‌رود و به مدد همین توانایی توانسته‌ است برخلاف دیگر گروه‌های مبارز فلسطینی و عربی آسیب‌پذیری خود را در برابر طرح‌های ترور رژیم صهیونیستی كاهش دهد. اقدام دولت سنیوره در این زمینه البته چندان هم بدون مقدمه نبود. این اقدام پس از ترور مشكوك عماد مغنیه مسوول امنیتی حزب‌الله در سوریه و به عنوان گام دوم در تضعیف امنیتی و اطلاعاتی حزب‌الله و ضربه‌پذیر كردن این حزب در برابر عملیات تروریستی رژیم صهیونیستی صورت ‌گرفت. این حركت در صورت موفقیت، می‌توانست موازنه قوا در لبنان را به نفع نیروهای طرفدار آمریكا و قدرت‌های منطقه‌ای مانند عربستان و مصر، دگرگون سازد و نقش تعیین‌كننده‌ای در گشودن بن‌بست‌های موجود در منطقه و جهت‌گیری تحولات در عراق و فلسطین و ایران به نفع آمریكا ایفا كند. حزب‌الله كه طی دو سال گذشته همواره در قبال احتمال رویارویی نظامی داخلی رفتاری محتاطانه از خود نشان می‌داد در برابر تصمیم دولت سنیوره كه حیات و موجودیت این حزب را هدف گرفته بود واكنشی قاطع از خود نشان داد. اعلام موضع صریح و تند سیدحسن نصرالله و تحرك سریع حزب‌الله در به دست گرفتن كنترل فرودگاه بیروت و اشغال رادیو تلویزیون المستقبل وابسته به سعد حریری متحد سنیوره و عقب راندن نیروهای طرفدار دولت، حامل این پیام صریح به طرف مقابل بود كه به خطوط قرمز حزب‌الله وارد شده و حریم آستانه تحمل این حزب را درنوردیده است. این پیام كافی بود تا بنا بر قاعده اجماعی ضرورت اجتناب از ورود به جنگ داخلی، مشكل ایجادشده در همین مرحله كنترل و مدیریت شود. عقب‌نشینی سنیوره از اجرای مصوبه اخیر دولت درباره سیستم مخابراتی حزب‌الله و ابقای مسوول امنیتی سابق فرودگاه بیروت را بی‌تردید باید ناكامی دولت سنیوره و حامیان خارجی وی در تلاش برای تغییر موازنه قوای موجود و متقابلا یك پیروزی مقطعی برای حزب‌الله ارزیابی كرد. اما در سطح استراتژیك هنوز چشم‌انداز چندان روشنی وجود ندارد. حمایت تقریبا تمامی دولت‌های قدرتمند بین‌المللی و قدرت‌های منطقه‌ای از دولت سنیوره در برابر نیروهای ملی لبنان كه تنها از حمایت سوریه و ایران برخوردارند، نامعادله خطرناكی است كه مانع ارزیابی‌های خوشبینانه درباره آینده لبنان و منطقه می‌شود. حمایت بین‌المللی، دولت سنیوره و متحدان داخلی‌اش را به لحاظ تبلیغاتی و سیاسی در موضع برتری قرار داده است. آنها با استفاده از این ظرفیت تبلیغاتی سیاسی قادرند آثار ناشی از ناكامی خود را تقلیل دهند همانگونه كه این امكان را دارند از پیروزی‌های خود بهره‌برداری بیشتری كنند. نظیر این وضعیت در رویارویی میان حزب‌الله و اسرائیل در جنگ
۳۳ روزه رخ داد. صدور قطعنامه ۱۷۰۱ كه با حمایت آمریكا و اروپا صورت گرفت در واقع تلاشی بود برای متوازن كردن نتایج جنگ مذكور. در برابر برخورداری دولت متحد غرب لبنان از این حمایت بین‌المللی آنچه عرصه رقابت و مبارزه میان دو طرف را به سود نیروهای ملی لبنان متوازن ساخته است، برخورداری این نیروها و به‌خصوص حزب‌الله از حمایت گسترده و عمیق مردمی است. اما این سرمایه مهم با توجه به مشكلات و فشارهای اقتصادی، بلاتكلیفی سیاسی كشور، معضلات روزافزون و هرج و مرج ناشی از فقدان دولت واقعی و كارآمد، می‌تواند پاشنه‌آشیل نیروهای ملی لبنانی باشد. در واقع تداوم و افزایش فشارها و مشكلات و هرج و مرج‌های مذكور می‌تواند در درازمدت به كاهش امید مردم لبنان به توانمندی نیروهای ملی و حزب‌الله به حل مشكل و كاهش انگیزه ایشان در حمایت از نیروهای مذكور بینجامد. نكته آخر تاثیر تحولات اخیر لبنان بر جمهوری اسلامی ایران است. بی‌تردید حوادث اخیر لبنان بر حساسیت‌‌های منفی قدرت‌های منطقه‌ای مانند مصر و عربستان علیه ایران خواهد افزود. موضع صریح سلیمان عواد مشاور رئیس‌جمهور مصر علیه سوریه كه خود یك كشور عربی است، از این جهت قابل قابل توجه است. عواد تصریح كرده است‌: «سیاست منفی سوریه در لبنان در قبال دولت این كشور مانع بهبود روابط مصر و عربستان با سوریه است. دو رهبر مصر و عربستان به این نتیجه رسیده‌اند كه مسئله لبنان كلید توسعه روابط اعراب است.» از این مواضع شدید‌اللحن علیه یك كشور عربی می‌توان دریافت كه موضع دولت‌های عربی منطقه درباره مسئله لبنان در قبال ایران چگونه است. از سوی دیگر آمریكا خواهد كوشید بحران اخیر لبنان و ناآرامی‌های ناشی از تحرك حزب‌الله را به حساب ایران كه اصلی‌ترین حامی این حزب به شمار می‌رود، بگذارد و متحدان اروپایی خود را به لزوم شدت عمل بیشتر علیه ایران به عنوان كشور حامی تروریسم و مانع روند صلح خاورمیانه قانع سازد. از این رو می‌توان انتظار داشت كه ماجرای اخیر لبنان صدور قطعنامه‌ای جدید علیه ایران را تسریع كند.

  | می توانید نظرات خودرا اینجا ابراز نمایید .

بازگشت به صفحه نخست         

                            

Free Web Counters & Statistics