نویدنو:14/11/1385                                                                     صفحه قابل چاپ است

 

سلسله بحث های چپ های آلمان
چپ جدید باید سوسیالیستی باشد

Hans Modrow - مترجم: ناهید جعفرپور

 

 

توضیح : چگونه اعتراضات و مقاومت ها شکل می گیرند؟ اهداف استراتژیک چپ های آلمان که بتوان بر مبنی آن حرکت نمود کدامند؟ چه چیزی باعث می شود که مردم برای اعتراض به خیابانها گسیل شوند و همزمان چه موانعی از آمدن آنها جلوگیری می کند؟ حزب جدید چپ آلمان چه نقشی را باید بازی کند؟
تمامی این پرسش ها در کنفرانس بین المللی رزا لوگزامبورگ در برلین مورد بحث و گفتگو قرار گرفت و نمایندگان احزاب و سازمانهای چپ آلمان در این کنفرانس نظرات خویش را اعلام نمودند. درنوشته زیر به نظرات هانس مودرو دبیر اول افتخاری حزب چپ "پ د اس" در این باره توجه می نمائیم.

تاریخ جنبش کارگری آلمان از آغاز تا به امروز سراسر از انشعابات و ائتلافات و مبارزات دائمی در جهت گرفتن آراء انتخاباتی و تلاش های فراوان در جهت رسیدن به وحدت و یکپارچگی چپ هاست. برای درک تمامی آن گذشته ای که امروز هم بنوع خود تکرار می شود، مجبوریم اجمالا در ابتدا نگاهی کوتاه به تاریخ گذشته بیاندازیم. اما به علت تنوع وقایع، من در این نوشته تنها به برخی از وقایع مهم تاریخ آلمان اشاره می کنم.
در انتخایات ۱٨۷۵ آلمان یعنی چهار سال بعد از تاسیس رایش آلمان (پادشاهی آلمان) با ۴۱ میلیون شهروند و ٨،۱ میلیون شهروند دارای رای، کاندیداهای سوسیال دمکراتها در حدود ۶،٨ درصد آراء را یعنی ٣۵۰۰۰۰ رای را بخود اختصاص دادند. طبق قوانین انتخابات رایش آنها تنها به ۹ نماینده از ٣۹۷ نماینده مجلس احتیاج داشتند که چیزی در حدود ۲،٣ درصد کرسی های مجلس می شد تا بتوانند صدای چپ را از مجلس رایش بگوش همه برسانند و به این کار موفق شدند.
در سال ۱۹۰۴ در منطقه زاکسن طرفداران ببل - لیبکنشت در حدود ٣۵% آراء انتخابات را بخود اختصاص دادند. این موفقیت آنهم تنها در یک شهر آلمان در واقع پشتوانه ای بود برای آینده سوسیال دمکرات های آلمان.
درتاریخ ۲۹ آگوست ۱۹۰۷ کنگره بین المللی سوسیالیست ها در اشتوتگارد از طبقه کارگر خواست که هر کاری را انجام دهد تا مانع جنگ شود و سپس این کنگره اعلام نمود که: در صورتیکه جنگ در گرفت، باید هر آن چه که در توان است انجام داد تا جنگ به پایان برسد تا بدین وسیله از بحران سیاسی و اقتصادی ای که در اثر جنگ پدید آمده است برای بسیج مردم استفاده نمود و از این طریق به پروسه انهدام رهبریت طبقاتی سرمایه داری شدت و حدت و سرعت بخشید. در نوامبر ۱۹۱۲ همان کنگره کاراکتر جنگ احتمالی را جنایتی دیوانه وار تجزیه و تحلیل نمود.
در ماه آگوست ۱۹۱۲ ببل در مجلس شهر درسنر اعلام نمود که: "من می خواهم دشمن تا سر حد مرگ این جامعه بورژوازی و این نظم دولتی بمانم تا اینکه آن را در شرایط وجودیش مدفون کنم و اگر بتوانم آنرا منهدم کنم." در ماه یولی ۱۹۱۴ در بسیاری از شهرهای آلمان تظاهرات ضدجنگ انجام پذیرفت و سپس در ٣۰ آگوست همان سال رهبریت حزب تغییر موضع اساسی داد و فراخوان "دفاع از میهن" را داد. در تاریخ ۲ دسامبر ۱۹۱۴ کارل لیبکنشت به عنوان تنها رای در مجلس رایش بر علیه موافقت با اعتبار های جنگی برخواست. سپس رزا لوگزامبورگ، کلارا ستکین و فرانس مرینگ اعلام پشتیبانی از لیبکنشت نمودند. این اپوزیسیون چپی که در حزب سوسیال دمکراسی شکل گرفت، موفق شد در ۱٨ ژانویه ۱۹۱۷ با آراء ۲۹ بر علیه ۱۰ بر نظر رهبریت حزب پیروز شود. گروه اسپارتاکوس طرفدار لیبکنشت و رزالوگزامبورگ به خواست های کنگره بین المللی سوسیالیست ها امین ماند و مبارزه برای پایان دادن به جنگ را به پیش برد. آنها همچنین با وجود داشتن نظرات انتقادی اما اعلام پشتیبانی از انقلاب اکتبر روسیه نمودند. در برنامه آنها که در نوامبر ۱۹۱٨ نوشته شد آمده است که: "انقلاب پرولتری می تواند تنها مرحله به مرحله و قدم به قدم در پیچ و خم تجربیات تلخ و شیرین شکست ها و پیروزی ها به شفافیت و بلوغ برسد".
گروه اسپارتاکوس از همان آغاز پیروز نشد بلکه این امر در پایان انقلاب اتفاق افتاد. در تاریخ ٣۰ دسامبر ۱۹۱٨ کنفرانس گروه اسپارتاکوس در ساختمان امروزی مجلس برلین تصمیم گرفت که حزب کمونیست آلمان را تاسیس کند. در این کنفرانس رزالوگزامبورگ در سخنرانی اش در باره برنامه حزب جدید کمونیست آلمان اعلام نمود که: "ما مجددا در کنار مارکس و زیر پرچمش قرار گرفته ایم".

 

حزب چپ جدیدی که می خواهد در سال ۲۰۰۷ در آلمان تاسیس شود، برنامه اش باید مناسبات واقعی کاپیتالیسم امروزی و تضاد هایش را بررسی و تجزیه و تحلیل نماید. این حزب نمی تواند چون حزب سوسیال دمکراسی (اس پ د) خود را تنها به تعمیرات اجتماعی جهان سرمایه داری قرن ۲۱ محدود سازد. بلکه باید به دنبال جستجوی هسته های مرکزی سوسیالیسم دمکراتیک باشد و روی آن متمرکز شود. اگر در تاریخ ۱۵ و ۱۶ یونی ۲۰۰۷ حزب چپ "پ د اس" و سازمان های ائتلافی بدیل انتخاباتی برای عدالت اجتماعی "و آ اس گ" یعنی دو حزب با دو تاریخچه کاملا متفاوت می خواهند این روند را با هم به پیش برند، هر دو باید در ابتدا بدنبال جستجوی این باشند که عمق ریشه سنت هایشان تا چه حدی است و چه رلی را می خواهند در جامعه بازی کنند و چه اهدافی را می خواهند در جامعه پیاده کنند؟
موفقیت مشترک آنها در انتخابات مجلس آلمان و راهی را که تا به امروز با هم پیموده اند می تواند این دو حزب را به هم نزدیک تر کند وتجربه ای باشد برای یکی شدن آنها.
حزب "پ د اس" در سال ۱۹٨۹ از حزب "اس ای د" که در سال ۱۹۴۶ تاسیس شده بود به وجود آمد و به عنوان حزب جانشین آن حزب سنتی اعلام موجودیت نمود. احزاب بلوک شرقی واقع در آلمان شرقی و همچنین حزب جدید تاسیس "پ د اس" در چهلمین سالگرد تاسیس آلمان شرقی به همراه احزاب آلمان غربی با هم میز گردی را تشکیل دادند تا بدینوسیله بتوانند متحدا برنامه ای مشترک برای موفقیت در انتخابات اتحادیه ملی آلمان شرقی ارائه دهند.

انتخابات ۱٨ مارس ۱۹۹۰ اتحادیه ملی آلمان شرقی بر بستر دمکرات ترین قوانین انتخاباتی تاریخ آلمان انجام پذیرفت. اما در بخش غربی آلمان به دلیل دخالت مستقیم دولت آلمان غربی روند این انتخابات از دمکراسی بسیار کمتری برخوردار بود. "اتحاد برای آلمان" در واقع چیزی دیگر نبود جز نقشه ای جدید که مرکز رهبریت طراحان آن در برلین غربی و شهر بن بود. حزب سوسیال دمکرات آلمان "اس پ د" قبل از انتخابات افکارعمومی را خوب پخته و به آنان اطمینان خاطر داده بود ومی بایست منتظر شکستی تلخ باشد. از سوی دیگر با وجود محدودیت پنج درصدی تمامی بخش های میزگرد نامبرده در آخرین اتحادیه ملی آلمان شرقی نمایندگی نشده بودند.

آخرین جلسه حزب "اس ا د" در ٨ و ۹ و همچنین ۱۶ و ۱۷ دسامبر در شهر برلین برگزار گردید. پرسش محوری در این نشست انحلال و یا بازسازی حزب بود. در نهایت در این نشست تصمیم به بازسازی حزب وظهور حزب جدید "پ د اس" به عنوان جانشین و ادامه دهنده راه "اس ا د" گرفته شد. در این نشست همچنین حزب با عقب گرد از استراتژی استالینیستی و همچنین پرنسیب های سیاسی و ساختاری خود، تصمیم گرفت که برنامه ریزی پایه ای برای ایجاد حزب سوسیالیسم دمکراتیک را آغاز نماید. در واقع از نگاه تاریخی این نشست استثنائی حزب مهمترین نشست از زمان اتحاد حزب کمونیست آلمان "کا پ د" و حزب سوسیال دمکراسی "اس پ د" و پیدایش حزب "اس ا د" در سال ۱۹۴۶ بود. حزبی که در پیشرفت های بعدی مشکلات و فشاری زیادی را از سوی شوروی متحمل می شد. اما این واقعیت که طبق آمار های گذشته این حزب ۶٨۰۰۰۰ عضو "اس پ د" و ۶۲۰۰۰۰ عضو "ک پ د" را در یک حزب جمع کرده بود را نمی توان تنها با فشار از سوی شوروی توضیح داد. بخش بزرگ این اعضا از همان ابتدای تاسیس حزب یعنی سال ۱۹۴۶ به حزب پیوسته بودند و سپس به همراه اعضائی که در زمان اتحاد به حزب پیوستند در حقیقت دینامیک سیاسی برای یک حزب جدید کارگری بعد از شکست فاشیسم به وجود آورده بودند.

توسعه حزب "پ د اس" به هیچ وجه در یک مسیر مستقیم پیش نرفت. اما این حزب همواره تمایل به تطابق خود با تغییرات مناسبات اجتماعی داشت. در ٣ دسامبر ۱۹۹۰ یعنی درست بعد از ۴۱ سال از تاسیس آلمان شرقی این حزب در انتخابات مجلس آلمان شرکت نمود. پرداختن به تک تک بحران های بعدی از حوصله این مقاله خارج است.اما تنها می توانم بگویم که اختلافات و پرداختن به حل اختلافات در کل حزب توانسته بود روند این تطابق را به شکل های گوناگون تحت تاثیر قرار دهد و برخا جلوی این تطابق را ترمز کند اما همواره درخود حزب تغییری رخ نداد زیرا که برای بارورکردن پولورالیسمی که جزء ارکان حزب "پ د اس" بود مشکلات فراوان در پیش روی قرار داشت و ثابت شد که کاری بسیار مشکل است. در ماه مه ۱۹۹۵ گروهی از اعضا ء حزب با نگرانی زیاد اعلام وجود نمودند و در ماه یونی همان سال "فوروم مارکسیستی" را شکل دادند. بسیاری از مقالات آنزمانی منتشر شده این گروه در بحث های کنونی ارزش خود را از دست نداده اند و قابل تفکرند اما متاسفانه کسی به این بحث ها توجه ای ندارد. پرسش محوری در بحث های آن زمان این گروه و بحث های کنونی، در رابطه با تصمیمات حقیقی سیاسی حزب "پ د اس" به صورت زیر دسته بندی شده اند: کاراکتر حزب به عنوان حزب ضد جنگ، رابطه حزب با آلمان شرقی "د. د. ار"، ارزش گذاری حزب از تاریخ، مبارزه برای عدالت اجتماعی و شرکت در دولت، مناسبات حزب در رابطه با مالکیت، پایداری، طرح قانون اساسی اتحادیه اروپا، در رابطه با ضد سرمایه داری و حفظ سوسیالیسم دمکراتیک بعنوان نظم نوین اجتماعی.
در حالیکه حزب "پ د اس" در بخش آلمان غربی قدیم تعداد اعضایش در حدود همان تعداد اعضای حزب کمونیست آلمان "د کا پ" قرار داشت و در انتخابات در واقع چیزی در حدود ۱ % بود ، اما حزب در انتخابات در منطقه آلمان شرقی قدیم شروع به رشد نموده بود.
اشتباهات سخت سیاسی که از سوی رهبریت حزب هیچگاه به صورت اساسی و با مسئولیت بررسی نشد در انتخابات مجلس آلمان در سال ۲۰۰۲ منجر به یک نتیجه فاجعه بار شد و تنها دو نفر نماینده به مجلس آلمان راه یافت و این باعث شد که نمای سیاسی و تصویر حزب "پ د اس" در افکار عمومی بیشتر شکسته شود. در چنین شرایطی نیروهای چپ تلاش نمودند خود را در اتحادیه های کارگری بیان کنند و از این منطق پیروی کنند که دیگر حزبی به آن شکل وجود ندارد که بتواند در مقابل انهدام اجتماع وخدمات اجتماعی و از بین بردن دولت اجتماعی ایستادگی نماید: نه سوسیال دمکراسی "اس پ د" که بسیاری به آن وابسته بودند و نه "پ د اس" که بتواند در شرکت در دولت در مقابل سیاست های نئولیبرالی منتفدانه برخورد کند و ایستادگی کند.
دو سازمان به وجود آمد که یکی "بدیل انتخابات" و دیگری سازمان برای عدالت اجتماعی نام گرفت. این دو سازمان نسبت به حزب "پ د اس" فاصله ای منتقدانه داشتند اما با این وجود آنها چه در گذشته و چه در حال حاضر نقشی تعیین کننده داشته و دارند. این دو سازمان بر سر مسئله خواست های اجتماعی آنطور که بنظر می رسید به اندازه کافی از برائی و استفامت کافی برخوردار نبودند. خیلی زود هر دو سازمان به این مسئله رسیدند که در آلمان شرکت در سیاست تنها از طریق حضور در یک حزب و شرکت آن حزب در انتخابات امکان پذیر است. آنها تصمیم گرفتند که در این راه قدم بگذارند و در جهت شکل گیری یک چپ جدید در آلمان هر دو سازمان با هم متحد شدند تا بدین وسیله بتوانند برای انتخابات مجلسی ایالت (نورد راین وستفالن) در تاریخ ۲۲ ماه مه ۲۰۰۵ به عنوان یک حزب چپ در رقابت با حزب "پ د اس" وارد عمل شوند.
هیچکدام از این دو حزب در رقابت این انتخابات موفق نشد به اهداف خود دست یابد. حزب "پ د اس" درست مثل گذشته ها در همان ۹/۰ درصد باقی ماند و حزب "و آ اس گ" با ۲/۰ هیچ جائی در مجلس پیدا نکرد. در واقع نتیجه این انتخابات برای هر دو حزب بسیار تلخ و ناگوار بود. اولین درس درست از این شکست حضورمتحد این دو حزب در انتخابات مجلس آلمان در تاریخ ۱٨ سپتامبر ۲۰۰۵ بود. البته اعضا ی هر دو حزب و بخصوص رهبران و سازماندهان هر دو حزب از این تجربیات بسیار آموختند و درس ها گرفتند. دینامیک سیاسی جامعه به رشد ( به لحاظ تعداد اعضا) حزب "و آ اس گ" انجامید و در حزب "پ د اس" به تقلیل اعضا انجامید. در حال حاضر کمبود یک چنین دینامیکی دیده می شود با وجود اینکه در تائید کسانی که حزب چپ را انتخاب نموده اند هنوز تغییری به وجود نیامده است اما خطر همانطوری که رای دهندگان در برلین نشان دادند بسیار بزرگ است . اما از سوئی هم در همه پرسی اخیر نشان داده شد که خوشبختانه حزب چپ هنوز موقعیتش خوب است. نتیجه انتخابات مجلس آلمان در سال ۲۰۰۵ برای حزب چپ چیزی بین ۱۰ تا ۱٣ % بود و در واقع آنچه مهم است در این سال حزب چپ از سوی اکثرمنتخبینش با آگاهی تمام در آلمان انتخاب شد.

چند مسئله اساسی در باره شکل گیری حزب

بیش از یکسال است که فراکسیون چپ با ۵٣ نماینده به مجلس آلمان راه یافته است. از آنجا که پشت این ۵٣ نماینده دو حزب قرار گرفته است لذا دو نفر سخنگوئی و ریاست این ۵٣ نماینده در مجلس را بعهده دارند.
در برخی از موارد روند شکل گیری حزب چپ از طریق یک سری از موانع و مطالبات حقوقی متوقف می شود که ما باید به لحاظ منافع شخصیمان هم که شده به آنها دقت نمائیم. البته توجه و دقت به شروط حقوقی ضروری مسئله ای عادی است. باید توجه نمود که روند واقعی شکل گیری حزب چپ بسیار پیچیده است و هنوز در پیش پای ما مشکلات و دست و پنجه نرم کردن های دشواری قرار گرفته است.
حزب سوسیالیسم دمکراتیک "پ د اس" تصمیم گرفت که نام خود را تغییر دهد و خود را "حزب چپ" نامید. اگر کسی از اعضا هنوز می خواست که این حزب "پ د اس" بماند می توانست آن نام را ضمیمه حزب چپ کند اما لزومی هم نداشت چون در این فاصله تنها حزب چپ وجود دارد و هر آنچه به دنبال آن بود گم شد.
در روند شکل گیری حزب چپ، حضورحزب متحد یعنی "و آ اس گ" برای اینکه متحدا در انتخابات ظاهرشوند بسیار مهم بود و در حقیقت هم موفقیت ٨،۷% نتیجه این حضور مشترک دو حزب بود. تصمیم اخیر(تشکیل حزب چپ آلمان) را می توان بعنوان ضرورتی حقوقی تصویر نمود. در هر صورت این مسئله خود هم قدمی حقوقی و هم قدمی سیاسی است.
در این فاصله مهمترین مدارک برای تاسیس یک حزب چپ جدید آماده شده است و همزمان صدای بیشماری برای توضیح مواضع گذشته و همچنین مواضع آینده به وضوح بلند شده است: یکی شدن، شکل گیری حزب، اتحاد، در هم حل شدن، به یک توافق رسیدن و همکاری و... اما جدا از این بحث ها و تصمیم ها مسائل اساسی که برای شکل گیری یک حزب مهم هستند بخشا به فراموشی سپرده شده اند. این پرسش ها و مسائل به اعتقاد من چنین هستند:

آیا ما می خواهیم که جایگاه سیاسیمان در آلمان و همچنین در صحنه بین المللی متاثراز تاریخ جنبش کارگری آلمان و همچنین تاریخ جنبش بین المللی کارگری باشد یا نه؟ زیرا که مبارزات کارگری اتحادیه های کارگری مهم ترین بخش این سنت تاریخی است. آیا ما می خواهیم که با حزب چپ جدید مبارزات تاریخی جدیدی را به پیش بریم؟ و اصولا برای پیش برد اهدافمان تا کجاها پیش خواهیم رفت؟
منظور من در اینجا توضیح تک تک موارد و ریزه کاری ها نیست بلکه منظور من مبانی اساسی نظری حزب چپ است. آلترناتیو رزا لوگزامبورک یعنی "سوسیالیسم یا بربریت" به ما این شناخت را می دهد که حزبی را تشکیل دهیم که خواست محوری اش پیاده کردن سوسیالیسم قرن ۲۱ است و همواره بدنیال راه ها و رسیدن به اکثریتی است که بتواند این سوسیالیسم را پیاده کند.
تقلیل هزینه های زندگی انسانها وفقر ناشی از آن به مفهوم بربریت است. پیشرفت هائی که در آمریکای لاتین انجام پذیرفته شده است بر علیه نئولیبرالیسم است و همچنین این پیشرفت ها چشم انداز سوسیالیستی دارند.
زمانی که بعد از انتخابات مجلس آلمان در سال ۲۰۰۵ این نظر داده شد که باید چپ ها با سوسیال دمکرات های "اس پ د" و سبزها اکثریت چپی را تشکیل دهند اسکار لافونته آنرا تائید نمود و آنرا سیاستی درست نامید و گفت: تنها یک چپ وجود دارد و آنهم ما هستیم. ماتیاس پلاتسچ رئیس اسبق حزب سوسیال دمکراسی "اس پ د" هم با وجود همکاری در اجرای "برنامه ۲۰۱۰" (برنامه ای که تا سال ۲۰۱۰ تمامی ملزومات زندگی انسانها چون آب و برق و بهداشت و .... خصوصی بشود) از اینکه چنین ادعائی کند و خود را چپ بخواند خجالت نکشید.
استفاده از نام "چپ" به تنهائی بیانگر هیچگونه پایگاه اجتماعی تعیین کننده ای نیست. تنها وتنها چپ سوسیالیست می تواند این پایگاه و مقام را در اجتماع بیابد.
در سطوح کشوری آلمان بعد از یکسال ائتلاف بزرگ میان احزاب "س د او/ س اس او و "اس پ د" که قاعدتا تا سال ۲۰۰۹ طول خواهد کشید، همه چیز دیگر روشن شده است. هر دو طرف این ائتلاف از هم اکنون برای ریاست جمهوری جدید خود را آماده می کنند. البته هر دو طرف ائتلاف هم کماکان تمایل زیاد به داشتن شریکی کوچک و یا مجددا وارد شدن به ائتلافی بزرگ دارند.
چپ جدید آنچنان که پیشرفت قضایا نشان می دهد اگر آگاه باشد خواهد توانست در سال ۲۰۰۹ با توانائی و قدرت در انتخابات شرکت کند و توازن قوا را به نفع خود بچرخاند. اما از سوی دیگر هم در سطوح کشوری به خاطر حقه بازی های ائتلافیون شانس زیادی ندارد بخصوص اینکه از سوی رای دهندگان شهر برلین هم خاطرات تلخی تجربه کرده است. کسی که تقریبا نیمی از انتخاب کنندگانش را از دست می دهد نمی تواند بدون بررسی منتقدانه و نتیجه گیری اساسی از روند کارش مجددا به راهبردی سازنده دست یابد. این مسلم است که روی کار آمدن یک حزب در ابتدا از طریق گرفتن آراء در انتخابات پیش می رود. اگر کسی نظر به انتخابات آینده دارد باید در آن باره هم فکر کند که چگونه می تواند آراء از دست رفته را مجددا برای خود کسب کند. این موضع اسکار لافونته که می گوید "کسی که وارد ائتلاف می شود باید حد و مرزدردش را خیلی روشن بیان کند" حرفی است کاملا درست. همچنین باید تا انتخابات مجلس در سال ۲۰۰۹ به نتایج عملکردهای سیاسی هم اندیشید. البته اعتراضات برلینی ها هم کاملا سطحی بود و به موضوعات کشوری ربطی نداشت بیشتر آنها به محورهای برنامه ای و مسائل و مشکلات مختلف مربوط به ایالت ها برخورد داشتند.
دینامیک متغییر این دو حزب در مدت زمان روند شکل گیری حزب چپ بخوبی قابل رویت است. حزب "پ د اس" دربرلین بخصوص در شرق آلمان بشدت آراء اش را باخته است و در مکلنبورگ هم پیش برنامه را باخته اند.
از وظایف مهم حزب چپ "پ د اس" و هم چنین "و آ اس گ" رد کردن تمامی سیاست های نئولیبرالی و ابزار پیاده کردن این سیاست ها (انهدام خدمات اجتماعی، خصوصی سازی و...) و مخصوصا برقراری رابطه تنگاتنگ با اتحادیه های کارگری است.
برای اینکه بهتر بفهمیم که اوضاع از چه قرار است و چپ اگر به وظایفش عمل نکند چه آراء ای را از دست می دهد به ارقام زیر توجه می کنیم: در شرق آلمان ۲،۲ میلیون رای برای چپ وجود دارد یعنی در حدود ۲۵% در غرب اما در حدود ۵% . در شرق حزب چپ جدید در میان هر ۱۵ میلیون شهروند درحدود ۵۶۰۰۰ عضو دارد در حالیکه در غرب از میان ۶۷ میلیون در حدود ۱۵۰۰۰ عضو دارد.
به لحاظ حقوقی که بنگریم تشکیل یک حزب چپ لازم است اما مسئله مهم خود حزب است که آیا این حزب از این توانائی برخوردار و یا اصولا خواهان این است که بتواند بعنوان نماینده جنبش اجتماعی و جنبشی برای همه به مبارزه و پیاده کردن خواست های جنبش اجتماعی بپردازد؟
کسانی که در حزب چپ نقشی تعیین کننده دارند که خوشبختانه اکثریتشان نسبت به سن متوسط حزب جوانند باید بیشتر به عضویت در کلیت خود توجه داشته باشند. بدنبال مقام دویدن و .... هیچگونه کمکی به حزب نخواهد کرد.
زمانی که برای شکل گیری یک حزب چپ در نظر گرفته شده خیلی کوتاه است. کارها و بحث های قبل از تشکیل حزب کم نیستند و اصولا کافی هم نیستند. تدارکات تنها در بخش های بوروکراتیک و چگونگی گرداندن حزب سیر می کنند. بحث و گفتگو در باره برنامه و اهداف حزب بسیار سطحی است و در بحث ها به ضرورت رای گیری مستقیم در باره وحدت سیاسی کم بها داده می شود.

برای اینکه بتوانیم تا سال ۲۰۰٨ به یک برنامه دراز مدت حقیقی حزب برسیم که این برنامه قادر باشد و از این توانائی برخوردار باشد در کلیت حزب کاراکتر پولورالیستی را قوت بخشد، باید اهداف و راه و ماهیت و کاراکتر حزب برای میلیون ها رای دهنده زن و مرد و نمایندگان جنبش های اجتماعی و همچنین اتحادیه های کارگری روشن و واضح و قانع کننده باشد.

روند تشکیل یک حزب جدید هر چقدر هم که چند جانبه باشد اما به سه عامل باید توجه خاص و جدی کند . تنها با یک کلمه "آری" موقعیت و موضع سیاسی مشخص و تعیین نمی شود. شناختن ناموفقیت ها و شکست خود و دلائل این شکست و بررسی و تجزیه و تحلیل آن باعث می شوند که ما از شکست های آتی جلوگیری کنیم. کسی که تنها به امروز می نگرد هیچ چشم اندازی برای فردا نخواهد داشت. رهبریتی که به این مسائل توجه نکند بزودی به همان موقعیتی در خواهد افتاد که در سال ۲۰۰۲ در آن قرار داشت.
حزب سوسیال دمکرات "اس پ د" در پیش نویس برنامه جدیدش تنها یکبار از واژه سوسیال دمکراسی که در برنامه ۱۹٨۹ این حزب یک بخش کامل برایش در نظر گرفته شده بود، نام برده است.
در محور های برنامه ای حزب چپ جدید هم در اثر فشار بحث های اعضا مسئله سوسیالیسم دمکراتیک جایگاهی گرفته است. خواسته های سوسیالیسم دمکراتیک در واقع همان خواسته های سوسیال دمکراسی است و ربطی به گذر از سرمایه داری ندارد. حزب چپ جدید باید بطور جدی بررسی کند که آیا هدف مورد اختلاف و اعتراف به سوسیال دمکراسی بصورتی پیگیرانه و مصرانه حتی در نام این حزب هم وجود ندارد؟
در مدارک موجود با اسم حزب به مانند مسئله ای قطعی و تصمیم گرفته شده برخورد می شود. همانطور که تاریخ و شرایط کنونی نشان می دهند، "چپ" به یک رابطه چند جانبه و عمومی تبدیل شده است. در فرانسه سوسیالیست های متمایل به سوسیال دمکراسی به عنوان چپ خوانده می شوند. در آلمان "سرخ" به مفهوم چپ پذیرفته می شود. سرخ ـ سرخ به مفهوم سنای برلین است. برای اینکه بتوانیم از حیطه دلبخواهی چپ کنونی بیرون بیائیم باید چپ جدید چپی سوسیالیست باشد. ما نمی توانیم خود را بخش چپ این چپ موجود بخوانیم. چپ سوسیالیست می تواند بهترین بیانگر ما باشد.
بزودی زمان آن خواهد رسید که برنامه ای را که رهبری بیرون داده است به آراء اعضا گذاشته شود. روند شکل گیری حزب باید اکنون بیش از گذشته آنچنان صریح و روشن برنامه ریزی شود که برای همه قابل لمس و قابل درک باشد و برای کسانی که از توانائی رهبریت برخوردارند روشن باشد که آنها در یک موضوع سوسیالیستی قدم می گذارند و باید برای سوسیالیسم حرکت کنند تا بتوانند اعتماد اعضا و رای دهندگان را جلب نمایند. اعضا و رای دهندگانی که در این موقعیت قرار دارند در بحث های جدل انگیز و متضاد با توجه به تجربیات متضاد احترام و توجه به دیگران را حفظ نمایند.
در باره روند شکل گیری حزب به درستی گفته می شود که موضوع بر سر شانس هائی است که به هیچ وجه بدون ریسک نخواهند بود. ما باید در مرحله نخست به محتویات برنامه ای و روند پیاده کردن این برنامه منطبق با مبارزات تاریخی توجه کنیم. این باید برای ما روشن باشد که به هیچ وجه کوتاه نخواهیم آمد و بسادگی هم به اهدافمان نخواهیم رسید.

منبع: اخبار روز 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست  

Free Web Counters & Statistics