نویدنو:10/02/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

چپ و کار فکری

شاهین درویش

 مطلب رسیده

بزرگترین خدمتی که علم مدیریت در قرن بیستم به اربابان خود کرد، افزایش پنجاه برابری در بهره وری نیروی کار یدی در فرآیند تولید بود. پیتر. اف. دراکر از تئوریسین های علم مدیریت ضمن اشاره به مطلب فوق اذعان می دارد که مهمترین خدمتی که علم مدیریت در قرن بیست و یکم باید بکند اینست که به شکل مشابهی بهره وری کار فکری و کارکنان فکری را افزایش دهد.

اگر خواسته باشیم مطلب مذکور را به زبان و ادبیات چپ بازگو کنیم، باید بگوییم سرمایه داری با انواع تمهیدات و لطایف الحیل استثمار کارگران کار بدنی را تا کنون تشدید کرده است و حالا قصد دارد انواع و اقسام حیله ها را بیابد و بیازماید تا به شدید ترین وجه ممکن کارکنان فکری را استثمار کند.

از اینروست که در قرن بیست و یکم همچنان که شاهد آنیم اهمیت کار فکری و کارکنان فکری به مراتب بیش از قرون پیشین برجسته می گردد. سرمایه داران به استثمار شدیدتری می اندیشند که بیش از آنکه نتیجه کار بدنی و تولید صرفاً مکانیکی باشد، نتیجه تلاش و صرف انرژی هدفمند کارکنان فکری یعنی دانشمندان، مهندسان، تکنسین ها، پزشکان، هنرمندان، کارشناسان متخصص در رشته های مختلف می باشد.

استثمار کار فکری نه با جمع کردن ارزش اضافی تک تک کارگران یدی در طی روزها و سالها، بلکه ممکن است یک شبه سرمایه داران را را به سود های نجومی و هنگفت برساند. خلاقیت در اختراع کالاهای جدید، ابتکار در بهینه سازی فرآیند تولید و نوآوری در راههای کسب ارزش افزوده همه نتایج فعالیت های فکری مزدکاران یا همان کارکنان فکری جامعه است که کار خود را در قبال دریافت مزد به سرمایه داران می فروشند.

راست است که کارکنان فکری معمولاً از رفاه نسبی بیشتری نسبت به کارگران بدنی برخوردارند. ولی واقعیت اینست که همچنان و به شکل حادتر و شدیدتری در معرض استثمار سرمایه داران قرار دارند. حال ممکن است این سئوال پیش آید که اگر کارکنان فکری دارای رفاه و زندگی خوبی هستند پس اشکال مسئله کجاست؟ آیا آنها می توانند معترض وضعیت موجود باشند؟ پاسخ اینست که در وهله نخست بسیاری از کارکنان فکری جز نخبه ترین آنها که تا حدی دارای قدرت نبوغ و خلاقیت باشند، بقیه زندگی راحت و آسوده ای ندارند و در جامعه سرمایه داری دائماً در معرض انواع و اقسام نا بسامانیهای شغلی و معیشتی و در نتیجه آن اضطراب دائمی برای تامین زندگی قرار دارند. علاوه بر آن آنان نیز که رفاه نسبی بیشتری دارند چون انسانهای متفکری هستند دائماً درباره نتیجه کار خود از خویشتن پرسش می کنند و از اینکه می بینند حاصل کار آنان نه در جهت رفاه و بهروزی آحاد جامعه، بلکه در خدمت ارضای هوسهای لوکس و زیاده طلبانه معدودی سرمایه داران مرفه و بستگان آنان قرار می گیرد، در رنجند.

برای انسان متفکر بسیار مهم است که بداند برای چه کس و کسانی و با چه هدفی کار میکند. و حاصل تلاش او در خدمت چه افرادی قرار می گیرد. به طور مثال مهندسی که مشاهده می کند حاصل کار و تلاش او صرف عیاشی و ارضای شهوات افسار گسیخته و سیری ناپذیر سهامدارانی می شود که هیچ آرمان یا دغدغه معنوی در رابطه با بهبود زندگی همنوعانشان ندارند. و در همان حال شاهد وضعیت زندگی فلاکت بار میلیونها انسان زحمتکش که از داشتن ابتدایی ترین ضروریات زندگی خود محرومند، مسلماً عذاب می کشد و از کار و شرایط زندگی خود احساس رضایت نمی کند.

انسان اندیشمند از کار برای سیستمی که اهداف و رسالتهای آن مورد پذیرش او نباشد احساس سرخوردگی میکند و دچار مشکلات روحی و روانی می گردد. هم از اینروست که بسیاری از کارکنان فکری جامعه سرمایه داری با وجود داشتن زندگی مرفه، به دلیل همین مشکلات روحی و امثال آن به انواع و اقسام مسکن های موقتی و مخدرات مثل سیگار، مشروب، افیون و دارو های آرامبخش پناه می برند.

جامعه سرمایه داری جز برای آنان که رفاه دارند و به هیچ آرمان انسانی هم اندیشه نمی کنند، رضایت فراهم نمی کند. تنها انسانی می تواند در جامعه سرمایه داری آسوده زندگی کند که فلسفه زندگی او بی خبری و لذت بردن باشد و علاوه بر آن به هر دلیلی امکانات لذت بردن هم برای او فراهم باشد. از اینروست که در جامعه سرمایه داری به اشکال مختلف، پنهان و آشکار انواع و اقسام  فلسفه های لذت جویی یا هدونیسم تبلیغ و ترویج می شود. ناگفته نماند که برخی از انواع تفکرات مذهبی که انسان را دچار توهمات می سازند و او را از عالم واقعی دور می سازند و لذت معنوی کاذبی ناشی از ذکر گویی و عبادت دائمی برای او فراهم می سازند را نیز باید در همین مقوله گنجاند.

سوسیالیسم اما حس هم نوع دوستی را در انسان پرورش می دهد و او را نسبت به سرنوشت بشریت حساس، علاقمند و مسئول می سازد. در جامعه سوسیالیستی انسان تنها برای ارضای نیازهای مادی خود کار نمی کند. بلکه برای آن کار می کند که علاوه بر نیازهای مادی، نیازهای معنوی خود را نیز مرتفع سازد. جایگاه اجتماعی انسان و سلسله مراتب مدیریتی و سازمانی نه بر اساس میزان دارائی و یا خصوصیات منفی مثل توان تملق گویی و غیره بدون در نظر گرفتن صلاحیت های فردی و شخصیتی بلکه بر پایهٌ شایستگی های فردی هم از لحاظ کارایی حرفه ای و هم از نقطه نظر صلاحیت های اخلاقی ،ارزشی و اجتماعی تعیین می گردد.

سوسیالیسم تنها راه اداره جوامع انسانهای متمدن امروزی است. انسان امروزی چه کار فکری بکند و چه کار بدنی ، چه دارای رفاه باشد و چه در فقر و محرومیت زندگی کند شایستگی زندگی در جامعه ای انسانی تر از جامعه سرمایه داری را داراست. زندگی در جامعه سرمایه داری زیبنده انسان امروزین نیست. نظام سرمایه داری که برای برآورده ساختن حقیرترین و بی ارزش ترین آرزو های فردی خود حاضر است هر دم انسان های دیگر را قربانی سازد و در هر لحظه آتش جنگی ویرانگر را در هر نقطه از جهان برافروزد، باید نابود شود و جای آن را در سراسر جهان نظامی بگیرد که هدفش سعادت ، بهروزی و صلح برای بشریت باشد. به گفته متفکران انسان دوست معاصر: سوسیالیسم یا بربریت. راه دیگری وجود ندارد.

 

شاهین درویش

تهران

07/02/1386   

   

http://chapedemocrat.blogspot.com

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics