نویدنو:17/04/1388                                                                     صفحه قابل چاپ است

 نویدنو

 

ایران و ابهام در موضع گیری برخی از چپ ها [1]

نوشته ی ریز ارلیخ[2]

وقتی از سفر به ایران برای پوشش اخبار انتخابات ریاست جمهوری بازگشتم، از حجم زیاد ایمیل های نویسندگان، دانشگاهیان، و وبلاگ نویسان مترقی در گیر شده در بحران اخیر این کشور شگفت زده شدم. بسیاری از آن ها با توجه به سابقه ی طولانی رودررویی آمریکا با ایران این نتیجه را می گرفتند که سر نخ ناآرامی های اخیر نیز حتما باید زیر سر امپراطوری آمریکا باشد.

چنین موضع گیری هایی برای کسانی که جانشان را برای اعتراض به پایمال شدن حقوق سیاسی و اجتماعی ، و اقتصادی شان در کف دست گرفته اند، بی نهایت دردناک بوده است. برخی حتی برای اثبات ادعایشان در دخالت آمریکا در این ناآرامی ها به کتاب من به نام "پروژه ایران" نیز استناد کرده اند که تعجب برانگیز است.

اکثریت مردم آمریکا بویژه چپ ها و نیروهای مترقی با موج تظاهرات ایرانی ها همبستگی نشان داده و مخالفت خود را با هرگونه مداخله سیاسی یا نظامی توسط ایالات متحده ابراز داشته اند. در عین حال بخش کوچک اما قابل توجهی از صاحب نظران سیاسی نظیر نویسندگان مانتلی ریویو ، فورین پالیسی ژورنال ، و جیمز پتراس این دیدگاه را زیر علامت سئوال قرارداده اند.

روش استدلالی همه ی آن ها بر قیاس و مشابهت سازی ها تکیه دارد. آن ها به درستی اذعان می دارند که سازمان سیا تلاش های بسیاری برای سرنگون کردن دولت ها در کشورهای مختلف به خرج داده که در برخی از آن ها اشکالی از تظاهرات توده ای مردم نیز سازمان یافته است.اما اثبات این امر در موارد متعدد گذشته دلیل آن نمی شود که در این یک مورد مشخص نیز عینا همین امر صادق باشد. صادقانه بگویم ، ویژگی چند طبقه ای شرکت کنندگان در تظاهرات و اعتراضات در ایران که به صورت خودجوش آغاز شد و به سرعت گسترش یافت، حتی از کنترل نیروهای اصلاح طلب معترض در انتخابات هم خارج بود ، چه رسد به سازمان سیای آمریکا.

فرض کنیم آمریکا در صدد بوده برای رسیدن به اهداف خود تظاهراتی را در این کشور براه بیندازد. آیا این اعتراضات چنین ویژگی هایی داشت یا خشم و نفرت جمع شده اکثریت ایرانیانی را به نمایش می گذاشت که مدت سی سال تحت سلطه ی یک حکومت ارتجاعی سرکوب کننده  کارگران، زنان، و اقلیت های قومی به سر برده اند. آیا محمود احمدی نژاد مطابق ادعای عده ای ، یک ملی گرای پوپولیست و یک متحد برای نیروهایی ست که در سراسر جهان علیه برتری طلبی های ایالات متحده اقدام می کنند یا یک دیکتاتور سرکوبگر که که با اقداماتش به مبارزه جهانی علیه هژمونی آمریکا ضربه می زند؟

اجازه بدهید قبل از ورود به این بحث نکته ای را باز کنم.  من می توانم بگویم ، هیچکدام از این تحلیلگران حتی یک بار ( یا حداقل برای بررسی این شورش های اعتراضی) به ایران سفر نکرده اند. شاید بتوان بدون داشتن اطلاعاتی دست اول راجع به یک کشور اظهار نظر نمود، اما من فکر می کنم اگر در مورد وقایع اخیر ایران با مردم این کشور صحبت شود  بسیار بسیار آموزنده باشد.

چپ گرایان مخالف را می توان به سه گروه تقسیم کرد که با سه گزاره ی زیر مدعای خود را بیان داشته اند.

گزاره اول : آقای احمدی نژاد پیروز انتخابات بوده و یا این که مخالفان نتوانسته اند عکس آن را ثابت کنند.

آقای مایکل ویلووا مشاور بنیاد حقوقی ایالات غرب آمریکا نقطه نظرات خود را در سایت مانتلی ریویو چنین شرح داده است :

گروه های صلح آمریکا به سرعت این انتخابات را تقلبی آشکار از طرف ملاهای جنون زده قلمداد کردند و این همان لحنی ست که از دست راستی های آمریکایی به خشم آمده به گوش می رسد که به خاطربه اصطلاح ربوده شدن آرای ایرانیان بر سر و سینه می کوبند.

جیمز پتراس استاد جامعه شناسی دانشگاه بینگ هامتون نیویورک می نویسد[3]:

کوچکترین شواهدی در تقلب آمیز بودن انتخابات چه به صورت مکتوب و چه به صورت شفاهی ، چه در جریان کارزار انتخاباتی و چه تا هفته ای بعد از شمارش آراء ارائه نشده است.

این واقعیت ندارد. ایرانیان نگرانی بسیاری در مورد تقلب های انتخاباتی از پیش از شمارش آراء داشتند. حتی در انتخابات ریاست جمهوری سال 2005 که من باز برای پوشش خبری در ایران بودم ، احمدی نژاد رای اندکی بیش از کروبی برای راه یافتن به دور دوم داشت. کروبی دلایل متعددی ارائه داد مبنی بر اینکه احمدی نژاد با تقلب به دور دوم راه یافته است. اما با وجود شورای نگهبان ناظر بر انتخابات امکان فرجام خواهی ای وجود نداشت و او مجبور شد کار را به خداوند واگذار کند.

در روز برگزاری انتخابات اخیر نیز بسیاری از ناظران نمایندگان مخالف احمدی نژاد از ستاد های رای گیری اخراج شدند و سیستم ارتباطی بویژه اس ام اس که باید توسط این ناظرین مستقل برای اطلاع رسانی در مورد نسبت آراء بکار گرفته می شد، در روز رای گیری قطع شد. لذا شمارش آرا تنها توسط کسانی صورت گرفت که آشکارا به یک سمت تمایل داشتند.

من شواهد متعددی را شنیدم مبنی بر اینکه صندوق ها از قبل پر از رای بوده و تعداد تعرفه های چاپ شده بسیار بیش از تعرفه هایی بوده که به صورت رسمی به چاپ رسیده است و به نظر نمی رسید مقامات مسئول اجازه ی تفحص دقیقی در مورد شمارش آراء بدهند.

یک بررسی مستقل توسط اساتید مطالعات ایران در موسسه چات هام هاوس دانشگاه سنت آندرو اسکاتلند نشان داده که در آرای ارائه شده اشکالات جدی به چشم می خورد. برای این که رای استناد داده شده به احمدی نژاد در یک سوم استان ها درست باشد،  او باید علاوه بر رای موافقین خود در انتخابات قبلی ،رای همه رای اولی ها و نیز 44% مخالفین اصلاح طلبش را جذب کرده باشد.

باید توجه داشت که پیروزی احمدی نژاد در چارچوب انتخاباتی صورت می گیرد که به شدت کنترل شده است. شورای نگهبان تصمیم می گیرد که کدام کاندیداها صلاحیت لازم را برای شرکت در انتخابات دارند . تا کنون هیچ زنی اجازه نامزدی ریاست جمهوری رانداشته و حتی نمایندگان حاضر در مجلس نیز به علت نداشتن صلاحیت اسلامی خط زده شده اند.

قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران یک دیکتاتوری مذهبی را به شکلی سازمان می دهد که نیروهای حاکم همیشه دست بالا را در دفاع از موقعیت خود دارند ، چه آن را از طریق انتخابات کسب کنند و چه از طریق سرکوب. ایران یک مثال بسیار مناسب از کشوری است که در آن انتخابات برگزار می شود بدون آن که دمکراتیک باشد.

گزاره دوم : ایالات متحده تاریخی طولانی در مداخله در امور داخلی ایران دارد ، پس باید دست او را در پشت سر این رویدادها هم دید.

جرمی آر هموند دروبسایت پیشرو فورین پالیسی ژورنال می نویسد که :

اگر به تاریخ مداخلات آمریکا در امور داخلی ایران و تلاش برای تغییر رژیم آن نگاهی بیندازیم ، به نظر ممکن و حتی محتمل به نظر می رسد که این بار نیز ایالات متحده نقش کلیدی در ایجاد بحران اخیر داشته باشد تا بوسیله آن دولت حاکم را به زیر بکشد.

اریک مارگولیس نویسنده شرکت رسانه ای ای کبکور درکانادا درنشریه هافینگتون پست می نویسد :

در حالی که اکثریت تظاهر کنندگان در تهران به شکلی خلاقانه و خودجوش وارد خیابان ها شده اند ، ما سازمان های اطلاعاتی آمریکا را می بینیم که با پشتیبانی رسانه ای و در اختیار گذاشتن ابزارهای مدرن ارتباطی نظیر تویتر نقشی تعیین کننده در پایدار نمودن شورش ها ایفا می کند. همین تکنیک ها در اکراین و گرجستان نیز برای روی کار آوردن یک حکومت طرفدار آمریکا بکار گرفته شد.

 

هر دو نویسنده موارد زیادی از سرنگونی حکومت های قانونی توسط آمریکا را مورد استناد قرار داده اند.

سیا با راه اندازی تظاهرات ، ترور ها ، بمب گذاری های مختلف توانست دکتر محمد مصدق نخست وزیر قانونی منتخب مجلس  را هم در سال 1953 سرنگون کند. همین روش نیز برای سرنگونی هوگوچاوز در سال 2002 بکار گرفته شد.

 

هموند به کتاب من : "پروژه ایران"  و مصاحبه من با رادیو "دمکراسی اکنون" استناد می کند تا نشان دهد که ایالات متحده بر اقلیت های قومی برای سرنگونی دولت مرکزی  در سال 2007 سرمایه گذاری کرده است.

تمام این ادعاها بر اساس قیاس و تطبیق است. نه این دو نویسنده و نه هیچ کس دیگررا ندیده ام که کوچک ترین شواهدی دال بر انجام مهندسی عملیات توسط دولت اوباما درآمریکا یا حداقل دخالت در این زمینه ارائه داده باشند.

بگذارید ببینیم در عالم واقع چه رخ داده است. ده ها میلیون ایرانی جمعه شب به خواب رفتند با این اطمینان که یا موسوی برنده انتخابات خواهد بود یا کار به دور دوم کشیده خواهد شد. بسیاری از افراد به من گفتند که آن ها روز شنبه از خواب بیدار شدند و از این که با یک کودتا روبرو شده اند خشکشان زد. این خشم مرزهای طبقاتی را پشت سر گذاشت و از هسته تشکیلاتی موسوی و دانشجویان نیز فراتر رفت.

در طی دو روز صدها هزار تن از مردم در تهران و دیگر شهر های بزرگ دست به راهپیمایی های آرام زدند. آیا سازمان سیا می توانست چنین سازماندهی ای را در ظرف مدت دو روز انجام دهد؟ آیا حتی این امکان را داشت که بر این اعتراضات تاثیری بگذارد یا آن ها را تحت کنترل بگیرد؟ این نه تنها بی احترامی به تظاهر کنندگان است، بلکه اعتبار بخشیدن به سازمان سیا نیزهست.

این ادعا که تکنولوژی تویتر در این زمینه نقش داشته نیز اصلا واقع بینانه نیست. بسیاری از ایرانیان اصلا به تویتر دسترسی ندارند و تظاهرات آشکارا توسط اطلاع رسانی های شفاهی و تلفنی بین مردم هماهنگی شد. بسیاری از مردم تلویزیون های ماهواره ای رانظیر وی او آ و بی بی سی فارسی را نگاه می کنند. خوب تجهیزات ماهواره چیزی حدود 100 دلار هزینه دارد و ماهانه هم برخلاف اینجا پرداختی نمی خواهد. اگر چنین چیزی را مداخله بدانیم، باید نتیجه بگیریم که آیت الله خمینی نیز با کمک بی بی سی در سال 1357 به قدرت رسیده است، زیرا رادیو بی بی سی نقش تعیین کننده در خبر رسانی مبارزه ی مردم علیه شاه در آن سال ها داشت.

صادقانه بگویم، مشاهدات من بیانگر آن بود که هیچ سازماندهی و راهبری برای آن تظاهرات وجود نداشت . ظرف مدت یک هفته اعتراض به نتیجه تقلب آمیز انتخابات به خواست برای آزادی های وسیعتر تبدیل شد. شما با تغییر در نیروهای شرکت کننده می توانستید واقعیت را ببینید. این تنها بچه های طبقات میانی با شلوار جین و عینک های آفتابی نبودند که در تظاهرات شرکت می کردند، بلکه تعداد کارگران و زحمتکشان و زنانی با چادرهای مشکی به سرعت افزایش می یاقت.

جوانان ایرانی از آقای احمدی نژاد به خاطر حمایتش از سرکوب جوانان و زنان خشمگین بوده اند. کارگران از یک تورم 24 درصدی که جیب هایشان را خالی کرده و افزایش حقوقشان را بی معنی ساخته ناراحت هستند. سندیکاهای مستقل کارگری برای افزایش حقوقی متعادل با تورم و حق تشکل مبارزه می کرده اند.

برخی از تظاهر کنندگان خواهان دولتی معتدل تر هستند.برخی خواهان جدا شدن مساجد از حکومت و بازگشت به سیستم پارلمانی قبل از کودتای 28 مرداد اند. البته اغلب مردم باور دارند که گسترش انرژی هسته ای حق آن هاست. ایرانی ها از مبارزه ی مردم فلسطین علیه اشغال اسرائیلی حمایت می کنند و خواهان آن هستند که آمریکا از عراق بیرون برود.

 

به همین دلیل اگر این کار کار سازمان سیا بوده، باید آن را کاری وحشتناک ضعیف قلمداد کرد. در این تردیدی نیست که سازمان سیا در پی تاثیر گذاری باشد، اما این که گفته شود این تاثیر را داشته واقع بینانه نیست. اگر چنین ادعایی بکنیم دست خود را در دست احمدی نژاد و نیروهای بسیار ارتجاعی متحدش گذاشته ایم که همه چیز را کار انگلیس و آمریکا می خوانند.

گزاره سوم : احمدی نژاد یک ملی گرای پوپولیست و مخالف ایالات متحده است. اقدام برای برکنار کردنش تنها به نفع آمریکاست.

جیمز پتراس می نویسد :

"موضعگیری قوی احمدی نژاد در مقابل آمریکا کاملا با موضعگیری های ضعیف و یا همسویی با غرب کاندیداهای مخالفش متفاوت است. پیروزی احمدی نژاد در انتخابات تعجب آور نیست. در چنین انتخاباتی بود که ملی گراهای پوپولیست متعددی علیه رقبای لیبرال طرفدار غرب در کشورشان پیروز شده اند. مثال های گذشته مانند پرون در در آرژانتین و مثال های اخیر چاوز در ونزوئلا و مورالس در بولیوی ست."(منبع 3)

وزیر خارجه ونزوئلا در وب سایت خود می نویسد :

دولت بولیواری ونزوئلا مخالفت قاطع خود را با اعتراضات بی پایه و ساختگی و هدایت شده از خارج برای بی اعتبار کردن نظام و تخریب فضای سیاسی کشور برادر جمهوری اسلامی اعلام می دارد. از نقطه نظر ما این مداخلات در امور داخلی جمهوری اسلامی بوده که با هدف بی ثبات کردن انقلاب اسلامی صورت می گیرد و به همین دلیل از نظر ما محکوم است.

شاهنشاه ایران از سال 1953 تا 1979 مردم خود را بی رحمانه سرکوب کرد و خود را بعنوان متحدین آمریکا و اسرائیل قلمداد نمود. بعد از انقلاب اسلامی در سال 1979 نیز حکومت جدید اگر چه پیوندهای خود را با آمریکا و اسرائیل گسست، اما همچنان به سرکوب مردم ادامه داد. این امر باعث شده برخی از چپ ها در تحلیل مسائل دچار ابهام شوند.

من کتاب ها و مقالات متعددی نوشته ام که در آن ها سیاست آمریکا در مقابل ایران و از جمله تلاش بوش برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی مورد نقد قرار گرفته است. این یک حقیقت است که ایالات متحده دست به مسئله سازی های متعددی در رابطه با جمهوری اسلامی زده است که هدف آن تحت سلطه قرار دادن این رژیم بوده است. از جمله این اقدامات ، می توان به مسئله انرژی هسته ای، حمایت از حماس و حزب الله و گروه های شیعه عراق اشاره کرد.

احمدی نژاد طی چهار سال گذشته از شعارهای ضد امپریالیستی این کشور فراتر رفته و خود را رهبر جهان اسلام خوانده است. در این زمینه شاهد شعارهای آتشین علیه اسرائیل و نفی هولوکاست هستیم ( البته از نظر رسمی احمدی نژاد هولوکاست را زیر سئوال برده و خواهان بررسی بیشتر شده است. این مرا به یاد خالق گرایانی می اندازد که معتقدند تکامل یه نظریه است که به بررسی بیشتری نیاز دارد. ) همانطور که بوسیله کاندیداهای منتقد عنوان شد، این شعارهای احمدی نژاد تنها نفرت مردم در سراسر جهان را برانگیخته و باعث دشواری بیشترمبارزات فلسطینیان شده است. در جهان واقعیات، احمدی نژاد جز پشتیبانی مالی از حماس کار دیگری برای فلسطینیان نکرده است. جدا از شعارهای تبلیغاتی علیه آمریکا و اسرائیل، ایران تاثیر چندانی بر حل معضلات فلسطینیان نداشته است.

به همین دلیل مقایسه ی احمدی نژاد با هوگو چاوز و مورالس بی معنی ست. من گزارش های متعددی از ونزوئلا و بولیوی تهیه و ارائه داده ام. این دو کشور از جنبش های اجتماعی اصیل  و گسترده ای برخوردارند که این رهبران را انتخاب و مورد حمایت قرارداده است. آن ها اصلاحات متعددی را انجام داده اند که به نفع کارگران و زحمتکشان بوده است. تنها کار احمدی نژاد تورم 24 درصدی و بیکاری های گسترده بوده است.

موضعگیری های ونزوئلا و هوگو چاوز خیلی ساده اشتباه است. قابل درک است که از نظر دیپلماتیک ونزوئلا و ایران منافع مشترکی دارند . آن ها هر دو تحت فشار آمریکا هستند و تلاش می شود تغییر رژیم به آن ها تحمیل شود. چه ونزوئلا و چه سایر کشورها در سراسر جهان مجبورند رسما احمدی نژاد را بعنوان رئیس جمهور موجود جمهوری اسلامی بپذیرند و زیر سئوال بردن این انتخابات مسائلی را در روابط دیپلماتیک شان با این کشور پدید خواهد آورد.

اما این بهانه نمی شود که جنبش اعتراضی در خیابان های شهرهای ایران را مثل هوگو چاوز وارونه جلوه دهیم. جنبش مردمی در ایران این کشور را قوی تر و دخالت های خارجی  بوسیله ایالات متحده یا هر نیروی دیگری را بی تاثیرتر خواهد کرد.

این یک بحث آکادمیک یا خوراک دادن به وبلاگ نویسان نیست. جان های مردم در خطر قرارگرفته. یک حکومت سرکوبگر حداقل 17 نفر را کشته و صدها  تن از مردم بی دفاع را به گلوله بسته. شاید این جنبش توده ای هنوز آنقدر قوی نباشد که تغییرات در سیستم را باعث شود، اما بذر نبرد های آتی همین امروز کاشته شده است.

تحلیل گران چپ از همین امروز باید روشن کنند که در کدام جبهه خواهند ایستاد : جبهه ی مردم یا نیروهای سرکوبگر.



[1] Monday, June 29, 2009 by CommonDreams.org

[2] Reese Erlich

 

[3] http://petras.lahaine.org/articulo.php?p=1781&more=1&c=1 برای مطالعه ترجمه مقاله جیمزپتراس به آدرس زیر مراجعه کنید :

http://www.edalat.org/sys/content/view/3376/ 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست         

                            

Free Web Counters & Statistics