نویدنو:19/04/1387                                                                     صفحه قابل چاپ است

:نویدنو

"سانترالیسم دمکراتیک" و "دمکراسی درون سازمانی" 1

 تحلیلی بر مواضع سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)

جایگزینی آنچه "دمکراسی درون سازمانی" نامیده می شود، با "سانترالیسم دمکراتیک" تقلیل دمکراسی است نه گسترده کردن دامنه ی آن

 

احمد سپیداری

 

چندی پیش سایت های سیاسی چپ نامه ی دردمندانه ی "جمعی از مادران و خانواده های جان باختگان فدائیان خلق" و به دنبال آن پاسخ روشن و توضیحی هیئت سیاسی سازمان فدائیان اکثریت به آن نامه را منشر ساختند، و در پی آن بحث ها و نقدهای بسیاری از طرف طیف وسیع چپ نسبت به آن بازتاب یافت. در دوران اخیر، شاید کمتر بحثی در میان چپ با این تمرکز و در عین حال وسعت همه را به خود مشغول داشته بود.

 

در مجموعه ی مباحث طرح و نقد شده اما نکته ای کلیدی وجود دارد که شاید باید بیشتر شکافته می شد و مورد توجه قرار می گرفت. این موضوع همانا سانترالیزم دمکراتیک بود. به نظر اینجانب، بحث سازماندهی بر اساس سانترالیسم دمکراتیک نه مسئله ای مربوط به گذشته که اتفاقا طرح واره ای اساسی برای آینده ی حیات حزبی و سازمانی و راهبری آن در درون جنبش چپ است. به نظر می رسد برخی از ما برداشت درستی از سانترالیسم دمکراتیک نداشته باشیم - چه آن ها که مقدس مابانه هر نقدی به شیوه های طرح و بکارگیری آن در گذشته را ارتداد می دانند و چه آن ها که خیلی راحت از کنارش می گذرند تا مثلا "پلورالیسم" یا "دمکراسی درون سازمانی" را به جای آن بنشانند.

در این زمینه، نظر هیئت سیاسی در "پاسخ" نامه چنین است:

 

"سازمان ما پرنسيپهای دمکراتيک را پذيرفته و  آن را در زندگی درون سازمانی هم به کار می بندد. نميتوان به دمکراسی اعتقاد داشت ولی حضور گرايشهای سياسی را  در سازمان نفی کرد. لازمه دمکراسی، پذيرش پلوراليسم سياسی در سازمان است. طبعا جريانی که از سانتراليسم ـ دمکراتيک فاصله ميگيرد و بر کاربست دمکراسی درون سازمانی تاکيد دارد، نميتواند و نبايد سازمان بسته ای درست کند که تنها از آن يک صدا برخيزد و ديگر گرايشهای سياسی خاموش بماند." 2

 

 

باید دید سانترالیسم دمکراتیک – که هیئت سیاسی آن را چیزی معادل دیکتاتوری درون سازمانی دانسته است - چیست که کنارش می گذارند و جایگزین ان ها برای این طرح واره چیست. همان "پاسخ" نامه در توضیح شیوه های جایگزین شده می نویسد:

 

"برخی از رفقای ما در نشست هائی شرکت کرده اند و مسئوليت پذيرفته اند که عمده نيروی آن را مشروطه طلبان سلطنتی تشکيل ميدهند. عملکرد آنها با عملکرد و مواضع سازمان متفاوت است و ارگانهای سازمانی هم مخالفت خود را با عملکرد اين دسته از رفقا رسما اعلام کرده اند ...

آنجا که به بيان نگرشها و مواضع برميگردد، اعضای سازمان از حق انتشار و تبليغ نظر خود برخوردارند. ولی جائيکه اعضا به اقدام سياسی مغاير با مواضع سازمان دست میزنند، با برخورد ارگانهای سازمان روبرو ميشوند. برخوردی که در اين مورد هم انجام گرفته است.

سازمان ما، سازمان پويا و زنده ای است و اعضای آن در ارتباطات گسترده با ساير گرايشهای سياسی قرار دارند. طبعا در چنين سازمانی امکان شکل گيری گرايشهای سياسی و اقدامات مغاير با پرنسيپهای حزبی وجود دارد. در چنين صورتی ميتوان همانند سازمانهای بسته و مبتنی بر سانتراليسم ـ دمکراتيک عمل کرد و دست به اخراج و تصفيه زد. اما ميتوان به گونه ديگر هم برخورد نمود." 3

 

البته اینکه سازمان چه تدابیری اتخاذ کرده و چه اهدافی را در پیش گرفته باشد، امری مربوط به خود آن سازمان است. هدف از ارائه این نقل قول طولانی تنها برای آن است که نکته ی مورد اشاره را درست در بطن خود مطلب جویا شویم.

چنانکه از این متن و دیگر نوشته های مشابه بر می آید، هنوز هیچ روش و شیوه ی مدون سازمانی قابل ارائه ای مطرح نیست و این کار به تدابیری ارجاع داده می شود که ظاهرا باید بعدا خلق شود. البته در اینجا وجود و پذیرش حاکمیت بورژوا دمکراتیک در سطح جامعه با شیوه های سازماندهی درون سازمانی نیز خلط مبحث شده که خارج از حیطه ی بحث ما است.

 

سانترالیسم دمکراتیک

سانترالیسم دمکراتیک در تجربه ی لنینی سازماندهی حزبی تاریخ و "ادبیات" بسیار پر بار و ارزنده ای دارد، گرچه مانند هر پدیده ی نظری، در یک عمل طولانی تاریخی نشیب و فراز های ویژه ی خود را داشته است. از آنجا که بسیاری از مخاطبان امروزی این مقاله به پیشداوری های عمیقا منفی نسبت به آن دچارند، ترجیح می دهم از این ادبیات قدری فاصله بگیرم و از بعد مدیریت علمی سازمانی آن را مورد بحث قرار دهم. ( از خلط مبحث دیگری در "پاسخ" نامه که امری نظری را با تجربه ای عملی به مقایسه می کشد نیز می گذرم).

 

سانترالیسم دمکراتیک شیوه ای از سازماندهی ست که مبنای کار آن بر "کار گروهی" ست. در این شیوه، گروه های کاری – هسته های حزبی – پایه ی سازماندهی یک سازمان قرا می گیرند. این گروه های کاری خود از سه جزء تشکیل می شوند: "اعضا"، "گروه" و "راهبر" (مرکز). اصول کار گروهی در این هسته ها حکم می کند که گروه اساس و مرجع تصمیم گیری باشد، اعضا بطور فردی یا جمعی در آن فعالیت داشته باشند و راهبری برای مدیریت کار گروه در مرکز آن قرار گیرد. شیوه های سازماندهی مدیریت مشارکتی علمی امروز جهان که خود نیز چیزی چز یک بهره برداری مستقیم از این شیوه ی سازماندهی چپ ها نیست، ادبیات بسیار گسترده ای در این نحوه سازماندهی از کار دارد و یک جستجوی ساده در مباحث مطرح در آن، ما را با صدها کتاب ارزنده در جزئی ترین زمینه های کاربرد این روش آشنا خواهد ساخت که احتمالا بسیاری از سازماندهندگان امروزین سازمان های چپ ما فرصتی برای مطالعه ی آن به خود نداده اند. (دردناک است که در این زمینه نیز راست ها بیش از چپ ها از دستاوردهای جنبش چپ سود برده اند).

شیوه ی کار گروهی، بطور خلاصه، در پی جایگزینی خرد و عمل رشد یافته تر و سطح بالا تر جمعی در کنار خرد و عمل فردی ست. راهبر یک گروه کاری در این شیوه ی سازماندهی تصمیم گیر گروه نیست، بلکه مرکزی ست که اعضا را به هم ارتباطی زنده، پویا و شبکه ای می دهد و هستی تازه ای به نام گروه را بوجود می آورد.

در شیوه ی سازماندهی مبتنی بر سانترالیسم دمکراتیک، برای اینکه هسته ها خود بتوانند در حزب یا گروه بزرگ تر به هم مرتبط شده و به فعالیت بپردازند، دو ارگان گروهی دیگر به نام "کنگره" و "کمیته ی مرکزی" منتخب آن تعریف شده است. کنگره را عالی ترین مرجع یک سازمان حزبی می دانند. کنگره در یک دوره ی تعیین شده ی زمانی از نمایندگان انتخابی حوزه های مختلف تشکیل می شود و در آن، برنامه و اساسنامه ی حزب و سایر آئیننامه ها یا تدابیر سیاسی و سازمانی به تصویب می رسد. کنگره همچنین یک گروه کاری دیگر به نام کمیته ی مرکزی یا هیئت سیاسی  را برای راهبری گروه کاری بزرگ تر به نام حزب تعیین می کند. وظیفه ی اصلی این مرکزیت نیز چیزی جز سازماندهی کار گروهی در کل حزب و بین هسته ها – گروه های پایه ای حزب - نیست. یک مرکزیت دمکراتیک واقعی نیز باید با برقراری ارتباط شبکه ای پویا و زنده بین هسته ها، فعالیت هسته ها را به سطح بالاتری  از کار جمعی ارتقاء دهد و به خلق یک هستی بزرگ به نام حزب دست یابد. این کمیته ی مرکزی موقت نیز نه تصمیم گیر است و نه جایگزین حزب و فعالیت آن. تصمیم گیر اصلی در واقع مجموعه ی حزب است و تصویب هر نوع راهبرد تازه در حزب در بین دو کنگره تنها بوسیله اعضا و هسته های پایه صورت می گیرد.

باید متوجه بود که اعضا و هسته های حزبی یک "سازمان پویا و زنده" در شرایطی گاه بطور جدی متفاوت و بسیار متنوع به فعالیت های مشغولند و به همین دلیل به هستی و عملکرد مستقلی در حین محدودیت به واسطه ی عضویت در حزب یا سازمان نیازمندند. دمکراسی و پلورالیسم سازمانی در کار جمعی دقیقا به آن معنی ست که برای این خلاقیت های عملی و حتی تا حدی نظری، استقلال واقعی قائل شویم، اما برای جلوگیری از نخبه گرایی و ستاره بازی های مقتدرانه ضد حزبی، تنها به هویت جمعی آن در محدوده ی یک حوزه و چارچوب وسیع مدون و منعطف حزب اصالت ببخشیم تا هدف حزب یا سازمان با عمل مشخص اجتماعی در خلال استراتژی ها و تاکتیک های معین راهبری گردد  

تجربه نشان داده که پذیرش اصالت های فردی و هویت فردی بخشیدن به نظرات و ارتقای آن ها تا حد مثلا پلتفرم های نظری و فراکسیونی تنها به نخبه گرایی هایی می انجامد که نه تنها سوسیالیستی – یکی برای همه و همه برای یکی – نیستند، حتی در سطح مفاهیم لیبرالی نیز غیر دمکراتیک است. مگر نظرات هویتی متافیزیکی و خارج از تجربه و عمل دیگر انسان ها دارد. خلق نظرات عملا خود یک کار جمعی ست و آن ها که سخنگویانش شده و یا می شوند نباید خود را مالک آن بدانند. نظریات فردی در یک کار جمعی مواد اولیه ی یک چرخه ی بحث گروهی برای تولید خرد جمعی اند و نه چیزی بیش از آن. این نظرات یا کارپایه ها تنها در عمل اجتماعی اند که محک می خورند و اصلاح می شوند و تاثیر گذاری پیدا می کنند. و عمل اجتماعی نیز چیزی جز یک کار گروهی نیست و نمی تواند باشد. سازمان نباید به محملی برای تولید نام های تجاری (برند) سیاسی تبدیل شود و اشرافیت سیاسی - سازمانی می تواند با بخشیدن وزن غیر متعادل به جایگاهش، سازمان را کاملا غیر دمکراتیک نماید. به هوش باشیم، بسیاری از کسانی که امروز یقه برای یک نظریه می درند، دیروز در زیر علم نظری کاملا مخالف سینه می زدند.

البته سانترالیسم دمکراتیک نیز آسیب پذیری های جدی داشته و دارد که برای سازماندهنگان آن امر ناآشنایی نیست. در بسیاری از موارد راهبر یک گروه یا مرکزیت یک سازمان ممکن است به جای انجام وظایف سازمانی اش به تمرکز قدرت در گرد قلمرو نظری یا سازمانی خود مبادرت ورزد و یک انتخاب از "پائین به بالا" را به از "بالا به پائین" تبدیل کند. اگر چنین اتفاقی رخ دهد، در اولین قدم سلول های پایه در هم می شکنند و سازمان به مجمو.عه ای از اعضا و مرکز تبدیل می گردد- اعضایی که به جای انجام وظیفه ی گروهی به مریدان یک مرکز مقتدر تبدیل شده اند.  اولین نشانه ی غیر دمکراتیک شدن یک سازماندهی مبتنی بر سانترالیسم دمکراتیک، عدم اصالت بخشیدن و نقض اصول کار گروهی ست.

 

از منظر دیگری نیز می توان به مسئله نگریست. بر اساس نظریه های سیستمی مدرن امروز تحت نام علوم پیچیدگی4، حزب نیز یک سیستم پیچیده خود سازمانگر 5 است و نباید و نمی توان برخوردی مکانیکی و تقلیل گرایانه به آن داشت. یک سیستم پیچیده در بسیاری از زمینه ها همانند یک موجود زنده ی عمل می کند. کاملا روشن است که در چنین وضعیتی، همبستگی متقابل همه ی ارگان های درون یک سیستم است که موجودیت و هستی آن را تامین و تضمین می کند و هویت مستقل هر جزء به هویت کلی آن موجود زنده ارتباطی دیالکتیکی و ارگانیک دارد.  به همین دلیل و در رابطه با بحث پیش رو، هر نوع برخورد مکانیکی یا اراده گرایانه با این روابط زنده و پیچیده و بویژه حذف سلول ها و هسته ها می تواند حزب یا سازمان را از یک کلیت یکپارچه و دارای "وحدت عمل" (آنچه بعنوان یک صدا مورد اعتراض قرار گرفته ) خارج ساخته به موجودیتی چند پاره و ناتوان بدل سازد که به یک کلوپ بحث تبدیل شده و فاقد کارایی و تاثیر فراگیر اجتماعی ست. 6

 

سازماندهی دمکراتیک سازمانی

از آنجا که "هیئت سیاسی" در "پاسخ" نامه ی خود به هیچ اساسنامه مدون و یا مرجع علمی و تجربه شده ای برای  سازماندهی مورد نظرش اشاره نکرده، نقد کارپایه سازماندهی عنوان شده دشوار است. به نظر می رسد، آنچه بعنوان شیوه ی سازماندهی مد نظر این رهبران قرار دارد، کپی برداری های ناقصی از شیوه های برخی احزاب بورژوایی یا سوسیال دمکرات است که برای چارچوبی مبتنی بر پارلمانتاریسم پایدار سازماندهی شده اند. اما در هر حال یک چیز ظاهرا روشن است. سازمان با حذف و انحلال فعالیت هسته های مستقل حزبی – حوزه های پایه ای سازمانی – سازمان را به یک گروه کاری بزرگ تبدیل کرده که به دو  ارگان: اعضا و مرکزیت تقلیل یافته است - به عبارت دیگر همه ی اعضا در یک سو و مرکزیتی مقتدر در میان.

باید متوجه بود که فاصله گرفتن مورد اشاره از سانترالیسم دمکراتیک نه به حذف سانترالیسم، بلکه به فاصله گرفتن از دمکراتیسم ختم شده و تغییر ادبیات و تعابیر و تفاسیر ارائه شده نظیر برخورداری از حقوق بشر و پلورالیسم و دمکراسی نمی تواند آن را چیز دیگری جلوه دهد. چرا که حذف هسته های حزبی یا سازمانی نه به افزایش قدرت اعضا، بلکه به افزایش و تمرکز قدرت مرکزیت می انجامد ( هسته ی حزبی حذف شده در نهایت یک ارگان بسیار قدرتمند پائینی ست و نه بالایی ).

اما جدا از این نقیصه ی بزرگ، اداره ی چنین گروه عظیمی از اعضا هیچ نمونه ی موفق تاریخی ندارد،  من درآوردی ست و به یک آنارشی مطلق انحلال طلبانه سازمانی می انجامد. اگر حزبی در پی دگرگونی حتی اصلاح طلبانه جدی – انقلابی پیشکشمان -  باشد، این روش نه عقلانی ست و نه عملی. به عبارت دیگر چنین سازماندهی ای آن را با یک فاجعه روبرو می سازد. در واقع عجیب نیست که یک آنارشیسم سازمانی کار را به جایی بکشد که برخی راسا به همکاری با سلطنت طلبان اقدام کنند و بخش دیگری از سازمان با نمایندگان اصلاح طلبان به نشست و برخواست بر خیزند و گروه عظیمی از اعضا و کادرها هم خارج از محدوده ی مرکزیت مستقر در خارج کشور قلمداد شده و به امان خدا رها شده باشند. اگر به این نقل قول از "پاسخ" دقت کنیم همه چیز روشن است:

"ميتوان سازمان را قانونمند  و نهادمندکرد و بر پايه قانون و پرنسيپهای دمکراتيک عمل نمود. طبعا کاربست پرنسيپهای دمکراتيک برای يک سازمان هزينه خواهد داشت. اما بايد از يکسو هزينه ها را پذيرا شد و  از سوی ديگر با نهادمند و قانونمند کردن سازمان از هزينه ها کاست. سازمان در چنين موقعيتی قرار دارد. ارگانهای سازمان هم در برخورد با کارهای مغاير با پرنسيپهای سازمانی برخوردهای قاطعی دارند و  هم به قانون و کاربست شيوه های دمکراتيک پایبند هستند."7

 

 آری همانطور که از نقل قول پیداست باید در سازماندهی کار تجدید نظر جدی صورت گیرد.

 

دستاوردها در زمینه دمکراسی نظری تا چه حد واقع بینانه است؟

"پاسخ" نامه حاوی نکته ی دیگری نیز هست که به نظر اینجانب در آن غلو شده است. اینکه این شیوه سازماندهی، منجر به ارائه آزادانه ی نظرات، پلتفرم ها و دیدگاه ها شده و دستاورد دمکراتیک خاصی را برای سازمان و جنبش چپ به ارمغان آورده که مثلا نظیرش در دیگر سازمان های "بسته" و "یک صدا" نیست، ارزیابی واقبینانه ای نیست. هم اکنون به برکت انقلاب علمی فنی و بویژه دیجیتال، در گرد هر یک از احزاب و سازمان های چپ، خیل عظیمی از سایت ها و وبلاگ ها، اطاق های گفتگو، ایمیل لیست ها و ... بوجود آمده و افراد حتی گاه با چند نام و در چند سطح و در چند سایت به ارائه آزادانه ی نظرات و کارپایه ها مشغولند که در آن احزاب و سازمان ها انعکاس جدی و اثر گذار دارد. حجم بزرگی از فعالیت های دیگر احزاب و روشنفکران چپ جهان نیز به کوشش روشنفکران درون و بیرون این احزاب و سازمان ها به فارسی ترجمه شده و انتشار می یابد که در بسیاری از زمینه ها دارای ابعاد ارزنده ی آموزشی و قابل بهره گیری ست و به مباحث گسترده ای دامن زده است.

اگر صادقانه برخورد کنیم، متاسفانه بخش کمتری از این طرح مباحث ریشه ی خود را از کانون های بحث فعال درون هیئت سیاسی سازمان می گیرند و یک کم کاری جدی در این زمینه را شاهدیم. البته دلیلش هم روشن است.  عدم سازماندهی صحیح کار همیشه به کاهش راندمان عملکردها می انجامد و خوشبختانه یا متاسفانه این عملکرد نهایی یک سازمان است که در نهایت شاخص ارزیابی درستی یا نادرستی سازماندهی آن قرار می گیرد.     

تجربه ها و بررسی های علمی نشان داده که بکارگیری شیوه های مدیریتی کارگروهی بر پایه ی "هسته های کیفی" راندمان و صحت عملکردهای سازمانی را تا چندین برابر و گاه به طرزی کیفیتا انقلابی بالا می برد و در این زمینه شیوه های هرمی مدیریت قابلیت رقابت ندارند.

 

نتیجه

باید اذعان کنم که "پاسخ" نامه حاوی مباحث بسیار دیگری ست که هر کدام نقد و بررسی جداگانه ی خود را می طلبد. من در اینجا تنها به یک بخش پرداختم که می تواند مهم ترین بخش آن باشد یا نباشد، اما همانطور که گفتم دیگر نقد ها و بررسی ها توسط برخی از دوستان و روشنفکران چپ را در این زمینه ناکافی تشخیص داده ام.

اگر روش طرح مبحث بوسیله اینجانب، دوست داران ادبیات لنینی این بحث را رنجانده باشد، بدین وسیله همدردی خود را ابراز می کنم. چه کنم که با آوار فروپاشی سوسیالیسم "واقعا" موجود بر سرمان، ما با عزیزان ضربه مغزی شده ای هم مواجهیم و چه بهتر است که بحث را گاه بدینگونه به پیش بریم.

 


 

 1- تحلیلی پیرامون پاسخ به نامه "جمعی از مادران و خانواده های جان باختگان فدائیان خلق" - هيات سياسی ـ اجرائی سازمان فدائيان خلق ايران(اکثريت)

3-- همان

 4-  Complexity Sciences

  5-Complex adaptive system

 6-دیالکتیک مارکسیستی نیز امروز مورد بهره برداری علمی در این فرارشته قرار گرفته و علوم پیچیدگی به تجزیه و تحلیل ها و مدل سازی های بسیار ارزنده ای از جمله در زمینه ی مدیریت سازمانی ((Complexity Theory and Management ،  دست یافته اند که به ما در درک عمیق میراث گرانبهای چپ کمک شایانی می کند.

 7-- همان

-  مطلب مرتبط    کارگروهی وبرخی معضلات پیش روی آن

  | می توانید نظرات خودرا اینجا ابراز نمایید .

 

بازگشت به صفحه نخست         

                            

Free Web Counters & Statistics