نویدنو:31/01/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

کمپين يک ميليون امضاء به مثابه برنامه اي «اجتماعي»

کاوه مظفري

پنج شنبه 30 فروردین 1386

 

آيا هدفِ نهايي کمپين يک ميليون امضاء، برهم زدن مناسبات قدرت در سطح سياسي است، يا اينکه فعالين اين کمپين قصد دارند فرهنگي نوين را در درون جامعه رواج دهند؟ آيا کنش در چارچوبِ کمپين يک ميليون امضاء فعاليتي سياسي محسوب مي شود يا اجتماعي؟ آيا تغيير قوانين، اساساً اقدامي سياسي است؟ چگونه مي توان از درون جامعه مدني (سطح اجتماعي) براي تکوين قوانين تلاش کرد؟ ...

مجموعه اي از اين دست سوالات، نه تنها در ذهن بسياري از داوطلبيني که در درون کمپين فعاليت مي کنند وجود دارد و مجادلاتي را در ميان آنها دامن زده است، بلکه بسياري از ديگر فعالين اجتماعي و سياسي را نيز با چالش هايي مواجه کرده است. تميز دادن و تعريف کردنِ حوزة هاي عمل سياسي و اجتماعي، موضوعي است که همواره در جريانِ تدوين برنامه هاي جمعي مورد اختلاف نظرِ افراد قرار مي گيرد. بعلاوه، از آنجاييکه تفکيک حوزه هاي سياسي از اجتماعي مسئله اي نسبتاً «نظري» است (در واقع، اين تفکيک به همان نسبت که امري واقعي است، رويکردي نظري است)؛ لذا، رسيدن به اتفاق نظر در تشخيص حد و مرزهاي اين دو حوزه به راحتي ميسر نمي شود. البته، بايد اذعان داشت که قائل بودن به اين تفکيک تنها براي شناختِ [نظري] واقعيت اهميت ندارد، بلکه از اين جهت نيز ضروري است که تدوين برنامه اي جمعي با هدفِ ايجاد تغييراتي بديل در واقعيت، احتياج به تفکيکي [روش شناسانه] ميان واقعيت و رويا دارد تا در جريان عمل جمعي بتواند استراتژي مناسب را طرح ريزي کرده و به اجرا درآورد. بنابراين، اين شائبه که دفاع از کمپين به مثابه «کنشي اجتماعي»، تنها ترفندي فرافکنانه است براي کاهش هزينه ها؛ برداشتي سطحي است که در نتيجة توجه نداشتن به ضرورتِ چنين تفکيکي حاصل مي شود. در اين يادداشت، ابتدا علت ها و پيامدهاي نگاه سياسي (يک سويه) به کمپين بررسي مي شود، سپس بر جنبه هاي اجتماعي کمپين تاکيد مي گردد، و به کمپين به مثابة برنامه اي اجتماعي نگريسته مي شود.

علت ها و پيامدهاي نگاه سياسي:

جامعه ايراني، به دليلِ استبدادي تاريخي، و همچنين مطلقه شدنِ دولت از دورة پهلوي تاکنون، به جز مقاطعي کوتاه مدت، عمدتاً چهره اي زورمدار و توام با سرکوب فعاليت هاي غير دولتي داشته است. در واقع، نهاد دولت (به عنوان هسته مرکزي و در بيشترِ مواقع تماميتِ جامعه سياسي) بر تمامي ارکان اجتماعي مسلط است، و از آنجايي که مشروعيت خود را متکي بر جامعه مدني نيست، لذا توانسته مناسباتِ سياسي )مبتني بر زور و سلطه) را در سطح جامعه بسط دهد. به بيان ديگر، در نتيجه تسلط جامعه سياسي بر جامعه مدني (به دلايل تاريخِ استبدادي و در اين اواخر روي کارآمدن دولت مطلقه)، مناسبات و گفتمانِ رايج در سطح جامعه، سياسي است. در نتيجه، اکثريتِ مردمِ تحت حاکميت چنين اقتداري نيز، تمامِ امور را دولتي (سياسي) مي بينند، و عينکِ غالبِ مردمانِ اين سرزمين، از روي عادت و ناخودآگاه، عينکي سياسي است. استقلالِ بسيار زياد دولت از جامعه مدني، به دليل استفاده از رانتِ نفتي، نه تنها به ضعف تاريخي جامعه مدني دامن زده است، بلکه حتي مخالفين سياسي خود را نيز از جامعه سياسي طرد کرده و جامعه سياسي، تماماً توسط دولت قبضه شده است. در نتيجه، گفتمان و ادبياتي که در سطح جامعه رواج دارد، گفتماني به شدت سياسي است.

اين گفتمانِ سياسي هم از سوي دولت ترويج مي شود، هم از جانب مخالفين سياسي دولت تقويت مي گردد. به عبارت ديگر، علت نگاهِ سياسي – و در نتيجه ناديده گرفتنِ حوزه اي به نام حوزه اجتماعي – هم ناشي از شرايطي است که دولت به جامعه تحميل مي کند، و هم ناشي از «يکسويه نگري» مخالفان سياسي دولت است. در واقع، مخالفين سياسي دولت نيز با همان ابزاري که دولت در دست دارد، تلاش مي کنند که واقعيت را تغيير دهند، لذا بهترين چشم انداز براي آنها محدود به کسبِ قدرتي در جامعه سياسي است. بدين ترتيب، پيامدهاي چنين نگاهي، يا ناديده گرفتنِ اقدامات و تلاش هايي است که در حوزه جامعه مدني رخ مي دهند، و يا برداشتي سياسي از آنهاست. در مورد کمپين يک ميليون امضاء، چنين نگاهي هم در ميان مدافعان کمپين و هم بين مخالفان آن رواج دارد. برخي (عمدتاً راستگرايان)، اينگونه ادعا مي کنند که از آنجايي که تغيير قوانين، هدف کمپين است و اين قوانين با پايه هاي ايدئولوژيک دولت ارتباطي تنگاتنگ دارد، لذا کمپين يک ميليون امضاء اساساً فعاليتي سياسي است. در واقع، آنها با برداشتي عرفي از سياست، قوانين را جزئي از سطح سياسي مي دانند، و پايه هاي ايدئولوژيک (مذهبي) آن را صرفاً در جامعه سياسي (دولت) مي بينند. با استدلالي مشابه، برخي از مخالفين کمپين (عمدتاً چپ هاي افراطي)، اهدافِ کمپين را جزئي دانسته، و ادعا دارند که تنها طريقِ تغيير مناسبات جنسيتي، مبارزه اي سياسي با کليتِ جامعه سياسي (دولت) است.

اگرچه، نگاه سياسي از جانب نيروهايي با گرايش هاي متفاوت سياسي (از نيروهاي راست گرفته تا چپ هاي افراطي) مطرح مي شود، اما مباني نظري و پيامدهاي تحليلي مشترکي دارد. پاية نظري نگاه سياسي، کليت بخشيدن به مناسبات قدرت در جامعه سياسي (دولت)، در برابر پايه هاي زندگي مادي در جامعه مدني است. به بيان ديگر، از منظر رويکردِ سياسي، روابط و مناسباتي که در جامعه مدني قرار دارند، صرفاً مقوله هايي «جزئي» و جدا از هم هستند که بروز اجتماعي آنها در صنف گرايي است؛ اما در مقابل، سياست و مناسبات قدرتِ سياسي نمود «کلي» و عرصه اصلي منازعات اجتماعي به حساب مي آيد. نتيجة چنين نگاهي، اين است که نابرابري هاي اجتماعي (مانند نابرابري حقوقي ميان زنان و مردان)، مواردي جزئي پنداشته مي شوند که تنها از رهگذرِ «فرايندي سياسي» (با نگاهي کلان) مي توان آنها را مرتفع ساخت. بنابراين، تغييرات وسيع اجتماعي را بايد به حوزه عمل سياسي و کنشگران سياسي واگذار نمود. اگر هم در ظاهر اتفاقي در جامعه مدني در حال رخ دادن است، يا به شکست مي انجامد و يا ناخودآگاه به سمت سياسي شدن سوق پيدا مي کند.

با چنين برداشتي، بسياري از کنشگران سياسي در دوره ي اصلاحاتِ از بالا، که فضاي فعاليت در جامعه مدني کمي باز شده بود، با اهدافي سياسي و به دليل تک قطبي بودنِ جامعه سياسي به سمت جامعه مدني هجوم آوردند. در واقع، استراتژي تقويت جامعه مدني از بالا که سياست اصلي دولت خاتمي بود و بعدها در قالب پروژه «فشار از پايين – لابي از بالا» به شکست انجاميد، نمونة چنين رهيافتي به جامعه مدني است. اکنون نيز، بسياري از جريان ها نگاهي جزئي به جامعه مدني دارند و تنها راه تغيير را، اقدامِ کلان سياسي مي دانند. در مورد کمپين يک ميليون امضاء نيز، نيروهاي راستگرا، چه آنهايي که همچنان اميدوار به امکان ايجاد اصلاحات از طريق مجراهاي موجود هستند (در امتدادِ پروژه فشار از پايين، و لابي گري در بالا)، و چه آنهايي که نگاهي جسورانه تر (براندازانه) دارند؛ همگي تلاش مي کنند که کمپين را به راه راست (يعني بازي سياسي) هدايت کنند. در کنار چنين نگاهي، برخي ديگر از مخالفين کمپين، از طيفِ افراطي چپ نيز، با ادعاي اينکه تنها آنها هستند که مجموعِ مطالباتِ همه جنبش هاي اجتماعي را در قالبِ پتانسيل سياسي حزبِ آيندة خود يکجا ارائه مي دهند؛ در نتيجه، ساير فعاليت هاي مدني از جمله کمپين يک ميليون امضاء را جزئي دانسته و با برچسب رفرميستي و ليبراليستي، آنها را ارتجاعي مي دانند.

در مجموع، نيروها و جرياناتي که با عينک سياسي به واقعيتِ پوياي اجتماعي مي نگرند، به «فرايندي سياسي» اعتقاد مي يابند که بر اساسِ آن، همه منازعات اجتماعي (درون جامعه مدني) در نهايت بايد با عبور از مجرايي سياسي حل و فصل گردند. از اين منظر، هر امر اجتماعي، الزاماً سياسي است. و در حقيقت، اين سياست است که کليتِ صورتبندي يک جامعه را تعيين مي کند. بدين ترتيب، کمپين يک ميليون امضاء نيز نهايتاً اگر به يک ميليون امضايي که برنامه ريزي کرده است، نائل آيد بايد از مجرايي سياسي گذر کرده تا موفق به تغيير قوانين شود. در امتداد چنين نگاهي، حتي مي توان استدلال کرد که از آنجايي که همه چيز سياسي است؛ لذا، مسير جمع آوري امضاها نيز جزئي از يک پروژه ي سياسي به حساب مي آيد. انتقاد اصلي به رويکرد فرايند سياسي اين است که: با چنين نگاهي، نمي توان همه شرايط و موقعيت هاي پيچيده اي را که در واقعيت اجتماعي در جريان است، تحليل نمود و در برابر آنها راهبردهاي مناسب را بکار بست. به بيان ديگر، اين نگاه يک سويه، علاوه بر اينکه شناختي ناقص از واقعيت به دست مي دهد، امکانِ خلقِ روش ها و ابزارِ عمل را نيز محدود مي کند. در نهايت، رويکرد فرايند سياسي يا به افراط گرايي ختم مي شود، يا به انفعالِ ناشي از احساسِ ناتواني در برابر قدرتِ نامحدود دولت، مي انجامد.

رويکردي اجتماعي به کمپين:

در مقابل نگاهِ سياسي – که هم از سوي جريانات راستگرا مورد استفاده قرار مي گيرد و هم توسط نيروهاي چپِ افراطي بکار برده مي شود – رويکردِ ديگري نيز وجود دارد که بر مبارزة اجتماعي در جامعه مدني تاکيد دارد. رويکردي که نه تنها به جدايي حوزه هاي اجتماعي و سياسي از هم در واقعيتِ امر معتقد است، بلکه لحاظ کردنِ اين تفکيک را در تدوين و اجراي برنامه هاي جمعي ضروري مي داند. از نگاه معتقدين به اين رويکرد، اگرچه جامعه سياسي بر صورتبندي اجتماعي ايران تسلط يافته است، و دولت توانسته با برخورداري از رانت نفتي، استقلالي استثنائي بدست آورد؛ اما نبايد فراموش کرد که جامعه مدني و تحولاتِ آرامِ اجتماعي در زير لاية رقابت هاي سياسي جريان دارد؛ و جامعه مدني ايران، هر قدر هم ضعيف، اما همچنان مرکز اصلي تحولات «پايدار» به حساب مي آيد. از منظر رويکرد «اجتماعي»، ديگر نمي توان با برداشتي تقليل گرايانه امر سياسي را کلي دانست و امر اجتماعي را جزئي؛ چرا که، هر دو سطح اجتماعي و سياسي در ارتباط با هم کليتِ جامعه را تشکيل مي دهند، و حتي اگر بخواهيم به ريشه ها بيشتر توجه داشته باشيم، آنگاه بازي هاي سياسي هستند که مسائلي جزئي به حساب مي آيند. مسئله نابرابري جنسيتي نيز از اين منظر، مسئله اي کلي است که تنها جزئياتي از آن در سطح سياسي تبلور مي يابد، در حاليکه بدنه اصلي اين کوه يخ در جامعه مدني جاي دارد.

بر اساسِ نگاهي فمنيستي – انتقادي، ساختار مردسالاري، مجموعة مناسباتي را شامل مي شود که در سطح اجتماعي جريان دارد و آنچه در سطح سياسي منعکس مي شود، تنها بخش هايي از نابرابري هاي جنسيتي است که به شکل سياسي تجلي مي يابد. به عبارت ديگر، موقعيت هاي نابرابر جنسيتي برآمده از مناسبات اجتماعي (اقتصادي و فرهنگي) در بطن جامعه مدني هستند، نه رقابت براي کسب قدرت در جامعه سياسي. بنابراين، در تدوين و اجراي برنامه هاي جمعي براي رسيدن به برابري جنسيتي نيز، بايد به اقدام در جامعه مدني اولويت داده شود. از اين منظر، فرايندي که تحت برنامة کمپين يک ميليون امضاء طي مي شود تا قوانيني جديد «تکوين» يابند، درون جامعه مدني جريان دارد. در واقع، پيش از آنکه از طريق بوروکراسي سياسي، قوانينِ کاغذي تغيير کنند، توده هاي مردم در بطن جامعه، به اين اجماع و اتفاق نظر مي رسند که تکوينِ قوانينِ جديد اجتناب ناپذير است. به بيان ديگر، گفتمانِ کمپين اساساً در جامعه مدني است که توفق يافته و مستولي مي شود. بدين ترتيب، بحث تغيير قوانين لزوماً بحثي سياسي نيست، چراکه مجرا و مسيري که براي تغيير قوانين طي مي شود، از درون جامعه مدني مي گذرد. بعلاوه، تغيير يافتن اين قوانين منجر به کسب قدرتي سياسي براي هواداران کمپين نمي شود. به عبارت ديگر، ارتباط شبکه اي ميان داوطلبان کمپين با يکديگر و تماس آنها به صورتِ چهره به چهره با مردم و در مجموع روشي که به «تغيير از پايين» شهرت يافته، تمايلي معطوف به کسب موقعيت و امتياز در جامعه سياسي ندارد، بلکه ماهيتاً اجتماعي است.

فرايند شبکه سازي و در نهايت حرکت به سمت ايجاد نهادهايي «بديل» در درون جامعه مدنيِ موجود، مسئلة ديگري است که جنبة اجتماعي کمپين را برجسته مي سازد. در واقع، همزمان با جمع آوري امضاء ها در امتداد برنامه اصلي کمپين، دو پيامد عمدة ديگر نيز پيوسته با جريان اصلي بروز مي يابد: نخست، شکل گيري هسته هايي ارتباطي ميانِ داوطلبيني است که در راستايي افقي، با امکان برقراري مفاهمه و تبادل نظر، شبکه اي پويا را به وجود مي آورند که اين شبکه، زمينه هاي شکل گيري و نهادينه شدن گروهها و سازمان هايي با هويتي فمنيستي را در آينده فراهم مي سازد. دوم، ساخته شدن فرهنگي برابري خواهانه در نتيجة تعامل با مردم؛ به اين معنا که از طريق ارتباط چهره به چهره، گفتماني ساخته مي شود که نتيجه تعاملي «دوسويه» است. گفتماني آگاهي بخش که توسط هيچ رسانة مونولوگي قابل ساخته شدن نيست. به بيان ديگر، ارتباط چهره به چهره حرف هايي (نمادهايي) را در مکالمات روزمره جاي مي دهد، که پيش از اين کمتر از آنها صحبت مي شد. در نتيجه، ادبياتِ جديدي رواج مي يابد، که در صورت استمرار يافتن و تقويت شدن، ممکن است، از رد و بدل شدنِ صرفِ نمادها، به تکوين آگاهي نهادينِ جديدي در جامعه منجر شود. در مجموع، اين دو پيامدِ «اجتماعي» کمپين، چشم اندازِ پيدايش مناسباتِ نهادي متفاوتي از نهادهاي موجود در جامعه مدني را نشان مي دهد. و با توجه به اين چشم انداز، نه تنها کمپين برنامه اي رفرميستي نيست، بلکه زمينه ساز شکل گيري نهادهايي «بديل» است در درونِ وضعيت موجود، با هدفِ گذار به وضعيتي آرماني.

در انتها، بايد اذعان داشت، ويژگي عمدة اي که کمپين را به عنوان برنامه اي «اجتماعي» برجسته مي سازد، روشِ ارتباط چهره به چهره و در کل اقدام از پائين آن است. در حقيقت، مسيري که کمپين مي پيمايد و جريان اصلي آن به شمار مي آيد، رفتن به ميان توده ها و تلاش براي برقراري ارتباط با آنهاست. از اين منظر، هدف «نهايي» کمپين، تکوين قوانين در سطح جامعه مدني است، نه تلاشي در سطح سياسي با روش هايي همچون لابي کردن براي نفوذ به نهادهاي تصميم سازي مانند پارلمان. در ادامة اين استدلال، مي توان ادعا داشت که تناسب و انطباقِ پويايي ميانِ وسيله و هدف در برنامه کمپين وجود دارد. و اين ادعا را مي توان با تاکيد بر روشي که کمپين براي فعاليت پيگيري مي کند، مورد تائيد قرار داد. به گونه اي که، اگر هدفِ کمپين، تکوينِ قوانين برابري خواهانه جنسيتي است، اين قوانين اساساً در قلب مردمان شکل مي گيرد و در امضاي آنها تبلور مي يابد. و اگر هدفِ کمپين مبارزه با تبعيض عليه زنان است، اين اتفاق با همراهي خود مردم در حال رخ دادن است. به عبارتي ديگر، مسيري که کمپين دنبال مي کند، همان هدفِ کمپين است. مسيري از پايين، و از درون جامعه مدني، که با وجودِ تفاسيرِ سياسي، ايدئولوژيک، مذهبي يا لائيک از برنامة کمپين؛ ماهيتِ يگانة کمپين را حفظ مي کند. به بياني ديگر، تاکيد بر اين وجه خاص (يعني مسيرِ کمپين)، آن را کاملاً از جريان هاي ديگر متمايز مي سازد و سوگيري بديل و پيشرو آنرا نمايان مي سازد. در مجموع، رويکرد اجتماعي به کمپين، علاوه بر مزيتِ شناختي براي تحليل وضعيت موجود، فرصت و امکان خلق روش هاي جديد را نيز فراهم مي آورد.

منبع : تغییر برای برابری

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics