نویدنو:27/10/1388                                                                    صفحه قابل چاپ است

 نویدنو

 

 

 مقاله دریافتی

توضیح نویدنو: مقاله حاضر از سوی برگرداننده محترم برای نویدنوارسال شده است.برگردان دیگری از این مقاله نیز  در فضای وب منتشر شده است. نویدنو با توجه به تنوع دیدگاه چپ جهانی درباره رویدادهای ایران ،اقدام به انتشار آن می نماید. همین جا از دقت نظر برگرداننده محترم سپاسگذاری می گردد. با امید به ادامه همکاری برگرداننده محترم .

 

بناپارت بازاری

نوشته: جیمز باکن -برگردان: ک.مترجم

منبع:New Left Review

هگل در سخنرانی های خود می گوید: تاریخ برای آن که روشن و قابل فهم باشد، باید خودش را تکرار کند¹. مارکس در هجدهم برومر لویی بناپارت(1852) با اشاره به این جمله است که می نویسد، اول به شکلی تراژیک و سپس به صورت کمیک.² از نظر مارکس کودتای شاهزاده ناپلئون در سال 1851، بازنمایشی کمیک از تصاحب قدرت ناپلئون بناپارت در هجدهم برومر-سال هشتم تقویم انقلابی فرانسه(1799)-جز یک قدرت نمایی تاریخی اما در شرایطی آماده، چیز دیگری نبود. هگل و مارکس در مورد روزهای ژوئن(خرداد) در ایران چه می گفتند؟ پیروزی محمود احمدی نژاد در دهمین انتخابات ریاست جمهوری ایران در بیست و دوم خرداد، یا دوازدهم ژوئن، برای حامیانش مرحمتی الهی و برای رقیبانش تقلبی وقیحانه بود. برای کسی که تاریخ ایران را دنبال می کند، دوازدهم ژوئن در همان الگویی قرار دارد که انقلاب های مردمی (1285 و 1357) با کودتایی یکی پس از دیگری نابود شدند. به جای محمد علی شاه قاجار، علی خامنه ای را داریم، برای لیاخف فرمانده‌ی قزاق، محصولی وزیر کشور را داریم و برای رضا]شاه[ هم محمود احمدی نژاد هست، بناپارت کاپشن به تن ایرانی.

 برای ایرانیان مذهبی، تاریخ کشورشان سرشار از مزاحمت های پی در پی توطئه گران ، مزدوران، دولت های خارجی، لیبرال ها و بی بی سی فارسی در مشیت الهی است.  اما برای کسانی که گرایش های سکولار دارند،  مسیر رشد کشور به سوی روشنگری در دوره هایی سیاه و غیر قابل پیش بینی-مثل قطاری که مسیری کوهستانی را می پیماید- دچار گسست هایی شده است. به همین خاطر نتیجه نوعی آشفتگی خواهد بود، و ایران نه به کامیابی و عدالت می رسد و نه پیش چشم خدا به مرتبه ای می رسد که لایقش هست.

   درون این الگوی گیج کننده، تضادی بنیادی وجود دارد، چنان که از سرزمینی که مانویت را به جهان عرضه کرد انتظار می رود در دوره‌های مختلف تاریخی، اشکال گوناگونی به خود بگیرد. استبداد با مشروطیت می‌جنگد، سلطنت با مجلس، راست با چپ، خدا با شیطان، اصول گرایان با اصلاح طلب‌ها. دوازدهم ژوئن فصل جدیدی را گشود. بن بستی که مدت‌هاست پس از مرگ (آیت الله) روح الله خمینی رهبر انقلاب به وجود آمده است- اصلاح طلب‌ها ناتوان در اصلاح و اصول گرایان ناتوان در اصول گرایی بودند- اکنون از بین رفته است. جمهوریت ایرانی زخمی است و با روحانیت در خصومت است. ما وارد دوره‌ی جدیدی شده‌ایم، مقابله با قدرت‌های غربی و مهدویت. جایی در کویرهای عظیم ایران به زودی انفجاری اتمی خواهیم داشت.

سلطنت و مشروطیت

در سال 1905(1284)، ایران جایی دور افتاده بود که مظاهر مدرنیته‌ی اروپایی، چند کالسکه‌ی اسبی، پنج مایل خط آهن زیارتی(ماشین دودی که به شاه عبدل عظیم می رفت.م)، یک کارخانه‌ی قند و شکر ورشکسته، یک دارالفنون ، نیروهای نظامی قزاق و سی میلیون روبل قرضه ملی برای تامین هزینه‌های خانواده‌ی شاه و مخارج چشمه‌های آب گرم شاه در فرانسه. اعتراضات به فلک کردن دو تاجر قند و بانک]استقراضی[ روس، تبدیل به نهضتی علیه استبداد قاجار قحطی، گرانی و فروش امتیازات به اروپایی‌ها شد. روحانیون مترقی، کسبه، صنعت گران، و تعداد اندکی از آزادی خواهان و سوسیال دموکرات‌ها درخواست ایجاد "عدالت خانه"، و بعد از آن درخواست مجلس، قانون و حتی مشروطه کردند. مظفرالدین شاه که از نقرس و سنگ کلیه رنج می‌برد، در پنجم آگست 1906 مشروطیت را پذیرفت و دو ماه بعد مجلس گشوده شد. در آن زمان که هنوز نام خانوادگی وجود نداشت، نماینده‌ها خود را با حرفه شان معرفی می کردند: آقایان کتاب فروش، خیاط باشی، حریر فروش، سقط فروش، تیر فروش، بلور فروش، بقال، پلوپز، دلال، ساعت ساز.³

مظفرالدین در زمستان همان سال درگذشت و پسرش محمد علی ]وقتی روی کار آمد[ با همه‌ی محدودیت‌هایی (قانونی) که برای اختیارات سلطنتی به وجود آمده بود مخالفت کرد. در بیست و چهار ژوئیه سال 1908 فرمانده‌ی نیروهای قزاق، ولادیمیر لیاخوف، ساختمان مجلس را به توپ بست. از آن به بعد بسیاری از روحانیون نسبت به حکومت دموکراتیک و آزادی و برابری بدگمان شدند. شیخ فضل الله نوری عالم‌ترین و با نفوذترین روحانی تهران به این نتیجه رسید که امام زمان- امام دوازدهم که اصل نسب او از طریق فاطمه دختر پیغمبر به پیغمبر مربوط می شود- باید از غیبتش ظهور کند و عصر عدالت، قیامت و حکومتی بر اساس قوانین اسلام برقرار کند. از نظر احمد کسروی، تاریخ نویس ضد مذهب، انقلاب مشروطه زودرس بوده است. او در سال 1920 می نویسد:

     "انبوه مردم بیکبار از مشروطه و معنی آن نا آگاه می بودند و تنها بنام پیروی از پیشروان بجوش و تکان برخاستند

            این بود در آغاز جنبش کسانی میبایست که بمردم راهنما و آموزگار باشند و معنی زندگانی توده ای و کشور ، و چگونگی پیشرفت را بدانسان که در میان اروپاییان میبود بهمگی یاد دهند و آنان را بکارهای سودمندی وادارند."

"استبداد صغیر" همان‌طور که از نامش پیداست، یک سال طول کشید. نیرویی از مشروطه خواهان ایل بختیاری در اصفهان جمع شدند و ارتش پادشاهی را شکست دادند و مجلس را دوباره گشودند. شیخ فضل الله در سی‌ام ژوئن 1909 اعدام شده بود. اما مشروطه خواهی رفته رفته فروپاشید و اکثر روحانی‌ها به حوزه‌های علمیه‌شان بازگشتند یا خود را خلع لباس کردند. در سال 1921، یک افسر قزاق به نام رضا قدرت را تصرف کرد و چهار سال بعد قاجارها را بیرون کرد و استبدادی مدرن را بنیان گذاشت کرد. خارجی ها هم واکنش نشان دادند: در سال 1926 خانم‌های انگلیسی در مراسم تاج گزاری رضا شرکت کردند و برایش یونیفرمی درباری از روی الگو های کاخ کنسینگتون طراحی کردند، پرفسوری آلمانی کلمه‌ی فارسی و باستانی "پهلوی" را پیدا کرد تا به این حکومت تازه به دوران رسیده "تقدس" داده شود. شرق شناسان روس در Novy Vostok به رضا لقب بورژوای انقلابی، ضد فئودال و ضد امپریالیست را دادند، کسی که جامعه‌ای صنعتی، آماده‌ی انقلاب کارگری را خواهد ساخت.

رضا همان طور که می بایست، استفاده از نام خانوادگی و لباس پهلوی و خدمت سربازی را اجباری کرد، یک بانک ملی، یک دانشگاه، یک شرکت بیمه و کارخانه‌هایی را تاسیس کرد. قرض‌های خارجی را پرداخت کرد و مقام‌های دولتی را وادار کرد تا با همسران‌شان در انظار ظاهر شوند. او خانواده‌های اشرافی ایران را تار و مار کرد، آن‌ها را به قتل رساند یا این که آن‌ها را مجبور به خود کشی کرد و مردان و زنان همه‌ی طبقات را به انزوا راند. رضا از آن‌جایی که در محاصره‌ی سیاست‌های بازرگانی شوروی بود و از سلطه‌ی انگلیس بر صنعت نفت در جنوب ایران ناراضی بود، جذب "ویمار" و حزب ناسیونال سوسیالیت آلمان شد. خط آهنی از شمال تا جنوب کشور کشید و مخارجش را از مالیات بستن به کالاهای لوکس(چای و قند کالای لوکس نبودند.بعدها احمد سیف در این باره توضیحات جالبی داده است.م)-چای و قند- مصرفی مردم کشورش پرداخت، همین عمل موجب نابودی‌اش بود.

در سال 1941، انگلیس و شوروی که به خط آهن ایران نیاز داشتند برای آن که بمب افکن ها و خودروهای نظامی آمریکایی را به ارتش سرخ برسانند، به ایران حمله کردند و رضا را تبعید کردند. پسرش محمد رضا جای او را گرفت، پیش از آن‌که بتواند دست و پای خود را پیدا کند، حکومت نمایندگی توانست اندکی پیشرفت و شکوفایی کسب کند. در سایه‌ی قدرت ارتش سرخ در شمال ایران حزب مردمی "توده"، قدرت ونفوذ کسب کرد. در سال 1953 پس از آن‌که اشراف زاده‌ی مریض احوال به نام مصدق صنعت نفت را که در دست انگلیسی‌ها بود ملی کرد، در بحبوحه‌ی شور و شوق و هیجان مردمی، بازاریان تبهکار و روحانیون ضد کمونیست ]که آمریکا و انگلیس سخاوتمندانه به آن‌ها رشوه داده بودند[ سومین کودتا را به پا کردند. محمد رضا که دوباره تخت پادشاهی را پس گرفته بود، حکومت نمایندگی را نابود کرد، مخالف‌های سکولار را سرکوب کرد و کوشید روحانیت را که به عنوان یک نیروی سیاسی عمل می کرد با تبعید کردن (آیت الله) خمینی دردسرساز در سال 1964 از بین ببرد.

با وقوع انقلاب در سرمای سخت سال 79-1378، شعارهای گذشته‌ی مشروطیت، استقلال و قانون با مراسم عزاداری شیعیان که برای شهدای خاندان پیامبر برگزار می‌شد در هم آمیخت. مردم، مسحور صحبت‌های (آیت الله) خمینی در تلویزیون، برای پنچ شب به سخنرانی( آیت الله) خمینی درباره‌ی شش کلمه‌ی ابتدای قرآن گوش کردند. در همین حال، دانشجویان افراطی سفارت آمریکا را اشغال کردند، و حزب جمهوری اسلامی که میرحسین موسوی مدیر مسئول روزنامه‌اش بود،اقدام به مسخره کردن آزادی خواهان کرد. در قانون اساسی جدید که به دست تئوری پردازان حزب جمهوری اسلامی تهیه شده بود، حکومت نمایندگی سال 1906 دوباره احیا شده بود اما به وسیله‌ی نهادهایی انتصابی از جمله شورای نگهبان محدود شد تا نفوذ و تسلط روحانیون حفظ شود. قانون اساسی جدید با رفراندومی در 24 اکتبر 1979 به تصویب رسید و در صدر امور قرار گرفت (اول برای ایران و بعد جهان)، و فقهایی که در حوزه تحصیل کرده اند به عنوان یک نایب تا لحظه‌ی مسرت بخش ظهور امام زمان انتخاب شدند. این چیدمان که می‌توانست موجب وقوع اختلافات و درگیری‌های سیاسی و مکتبی و نظری بسیاری شود، طی سی سال با انتخابات‌های ریاست جمهوری، مجلس و ...  صحیح و سالم باقی ماند. که در ژوئن 2009 اوضاع دگرگون شد.

یک کودتای انتخاباتی

نه تنها ایران تنها کشور اسلامی است که در آن معجزه رخ می‌دهد بلکه تعداد این معجزات روز به روز بیشتر هم می‌شوند، نتیجه‌ی دهمین انتخابات ریاست جمهوری شگفت‌آور بود. آیت الله خامنه‌ای، جانشین (آیت الله) خمینی به عنوان رهبر، در این رای گیری مرحمت مخصوص امام زمان را برای مردم ایران و نظام جمهوری اسلامی مشاهده کرد.( انسان دست مبارك ولى‏عصر را پشت سر حوادثى با اين عظمت مى‏بيند) در مقابل آیت‌الله حسینعلی منتظری، انقلابی سالخورده‌ای که دوران بازنشستگی‌اش را در نزدیکی اصفهان می گذراند (آیت الله منتظری دوران حصر و کناره گیری خود را در قم می گذراند.م)، می‌گوید: "این نتايج را‏ ‏هيچ عقل سليمی نمی‌پذيرد". این که 85 درصد از واجدان شرایط رای دهی را پای صندوق رای بیاورید یک مسئله است و این که تقریبا همه‌ی رای دهنده‌های اضافه شده به احمدی نژاد رای دهند مسئله‌ی دیگر است. در استان آذربایجان شرقی که زادگاه رقیب اصلی او، میر حسین موسوی است، احمدی نژاد تعداد رای‌هایش را در مقایسه با سال 2005 ده برابر کرد. در دو استان یزد و مازندران، تعداد رای دهندگان بیشتر از واجدان شرایط رای دهی بود و در چهار استان دیگر میزان شرکت در رای گیری 95 درصد بود. هر ایرانی می‌تواند با داشتن شناسنامه هر کجا که بخواهد رای دهد، و یزد شهر خوب و زیبایی است، با اقلیت زرتشی، سنت های پارچه و حریر بافی و ...، اما رسیدن به آن منطقه مدت بسیاری طول می‌کشد. جایی که برای مثال شمارش آرای رای گیری مجلس سال 1943 شش ماه طول کشید، در این انتخابات ریاست جمهوری نتایج در ساعت اول شمارش مشخص شده بود.

در سیاست، مهم آن چیزی است که مردم فکر می‌کنند. میلیون ایرانی بر این باورند که رهبریت مذهبی و وزارت کشور که در دست صادق محصولی است حق رای آن‌ها را گرفته‌اند. گویی ایرانی‌ها همان رعیت‌های کاهل هستند، نه جامعه‌ای که پیش از همه‌ی آسیایی‌ها حکومت نمایندگی را در سال 1906 برقرار کرد، استبداد تا دندان مسلح را در سال 1979 سرنگون کرد، و نسل آخرش پیشرفت‌های بسیاری در زمینه‌ی سواد آموزی و تحصیلات دانشگاهی داشته است. جامعه‌ی امروز ایران، جامعه‌ی سال 1906 و حتی 1979 نیست، بلکه جمعیتی تحصیل کرده هستند که در کلان‌شهرها زندگی می‌کنند و غرق در تاریخ خودشان هستند. مردم می‌دانند که حکومت نمایندگی عامل موثری است. مجلس بود که اجازه نداد ایران در سال 1919 به دست لرد کرزن تحت الحمایه‌ی انگلیس شود، در سال 1946 جلوی شوروی ایستاد، مدیر اسکاتلندی شرکت نفت انگلیسی-ایرانی را در سال 1951برکنار کرد و قانون یک جانبه‌ی طلاق را در سال 1967 اصلاح کرد.

انتخابات تقلبی در ایران پدیده‌ی چندان جدیدی هم نیست. نهمین انتخابات ریاست جمهوری در سال 2005 که احمدی نژاد، شهردار قبلی تهران را برای دوره‌ی اولش روی کار آورد، به هیچ وجه با محاسبات ایرانی‌ها سازگار نبود. این بارسوال این است که تشکیلات اسلامی ایران که در فارسی نظام گفته می‌شود، چه طور به این نتیجه رسید که به صلاحش است این کودتای هردمبیل کوچک را در سال 1388 تقویم خورشیدی ایران به پا کند، عوارض این کار برای حیات و شکوفایی جمهوری اسلامی چه خواهد بود؟

رقبا

از بین چهارصد و هفتاد و پنج زن و مردی که خود را به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری معرفی کردند همه‌شان به جز چهار نفر رد شدند. احمدی نژاد که در شغل کنونی‌اش بود. فرمانده‌ی سابق سپاه پاسداران، محسن رضایی. یک روحانی مسن و رییس سابق مجلس، مهدی کروبی. یک نخست وزیر بازنشسته، میرحسین موسوی. در بین رقیب‌ها فقط موسوی شانس بالایی داشت. او که (به همراه همسرش،زهرا رهنورد) از شاگردان شریعتی، فلسفه دان فانونیست بود، در تابستان شوم 1981 زمانی که اولین نسل از یاران خمینی در بمب گذاری‌ها و ترورهای مجاهدین الترا چپ کشته شدند به قدرت رسید. به دنبال آن کابوس ترور به راه افتاد که نه تنها مجاهدین بلکه چپ های سکولار و کردهای جدایی طلب هم کشته و یا تبعید شدند. زندان اوین به یک‌باره تبدیل به بازداشتگاه زندانیان سیاسی شد، و سه هزار جوان اعدام شدند.

به عنوان یک نخست وزیر در دوران ترورها و جنگ با عراق بعثی، از موسوی به خاطر سیستم عادلانه‌ی سهمیه‌بندی غذا و نفت، و رابطه‌ی بدی که خامنه‌ای داشت یاد می شود. بعد از آتش بس در سال 1988، موسوی استعفا داد. کمی بعد از آن، مرگ (آیت الله) خمینی باعث شد پشتیبان اصلی او از بین برود و (آیت الله) خامنه‌ای-که قبل از آن رییس جمهور بود- جانشین (آیت الله) خمینی شد، مقام نخست وزیری برچیده شد، حزب جمهوری اسلامی منحل شد و موسوی به زندگی خصوصی رفت. در دوران بازسازی پس از جنگ بازماندگان جناح چپ اسلامی به همراهی نسل ناامید جوان جناح "اصلاح طلبان" را تشکیل دادند، و موسوی با حمایت روحانی محبوب-محمد خاتمی- برای ریاست جمهوری داوطلب شد.

از رفتار"فرزند کوچک انقلاب"، همانطور که خودش(موسوی) می گوید، به نظر نمی‌آمد که برای نظام و قصد آن برای ساختن سلاح هسته‌ای تهدیدی باشد. برای مثال موسوی قبل از انتخابات به مجله‌ی تایم گفته بود: استفاده‌ی ایرانی‌ها از انرژی هسته‌ای برای ساختن سلاح هسته‌ای "قابل مذاکره" است. با این حال پروژه‌ی غنی سازی اورانیوم زیر نظر رییس جمهور ایران نیست. یک تروریست پشیمان برای ایرانیان جوانی که آرزوی پایان دادن به انزوای‌شان و تبعید شده‌هایی که امید بازگشت دارند بهترین انتخاب نیست. به هر حال، حکومت‌های کهنه‌ی ایرانی، تمایل زیادی دارند که عمری طولانی داشته باشند. قانون اساسی جمهوری اسلامی، با مخلوطی از دموکراسی مجلس و دیکتاتوری دینی، از سال 1979 تا کنون با تغییرات اندکی که مهم‌ترین آن حذف شدن نخست وزیر بوده است، پا بر جا مانده است.

موسوی و کروبی در ده روز مبارزه انتخاباتی بیش از آن‌که به سیاست های خود بپردازند، روی رفتار احمدی نژاد تمرکز کرده بودند. مردی که در کارهای اجرایی‌اش خرافاتی و پرهرج مرج بود، به صداقتش هم اطمینانی نبود. رفتارش در صحنه دیپلماتیک روستایی و حتی لوده‌وار بود. احمدی نژاد با استفاده از منش لمپنی، ولخرجی با پول‌های دولت، رابطه‌اش با امام زمان، کارهای ملانصرالدینی و یهودی ستیزی با رقبایش مقابله می‌کرد. احمدی نژاد در مناظره-که برای مردم ایران تازگی داشت-  اهانت‌هایی به صداقت مالی رقیبانش کرد و به زهرا رهنورد بی احترامی کرد.

وقتی فعالیت‌های تبلیغاتی موسوی قدرت گرفت، رنگ سبز را به عنوان نماد انتخاب کردند که هم هوشمندانه بود و هم بی دقت. هوشمندانه بود، از آن جهت که رنگ خانواده‌ی پیامبر است. بی دقت بود به این خاطر که موجب شد فرمانده‌ی سپاه پاسداران انقلاب از احتمال براندازی بیمناک شود. رنگ سبز هواداران موسوی یاد آور رز گرجستانی‌ها، نارنجی اوکراینی‌ها، ولاله‌ی قرقیزها بود. از آن‌جایی که آن جنبش‌ها برای نابود کردن آثار و بقایای قوانین شوروی بود، به نظر نمی‌رسد رابطه‌ای با ایران، که در سال 1946 ارتش سرخ را بیرون راند داشته باشد. در دهم ژوئن یدالله جوانی، رییس اداره‌ی سیاسی سپاه پاسداران، نسبت به خنثی سازی انقلاب مخملی هشدار داد. او گفت: نشانه های بسیاری هست که نشان می دهد برخی گروه‌های افراطی قصد اجرای "انقلاب رنگی" را دارند، و هر تلاشی برای اجرای انقلاب مخملی را در نطفه خفه می‌کنیم.

اغلب یک رییس جمهور دموکرات در واشنگتن، یک رژیم خودکامه را در ایران به هم می‌ریزد. جان اف کندی در سال 1962 و جیمی کارتر در سال 1976 بر اصلاحاتی پافشاری کردند که نهایتا برای محمد رضا پهلوی مصیبت بار بود. همان طور که توکویل می گوید یک حکومت ضعیف هیچ گاه آسیب پذیرتر از زمانی نیست که شروع به اصلاح خود کرده است.¹ایران انقلابی در برابر تهدیدات خارجی وابسته به حمایت مردم است، هم به لحاظ سیاسی و هم نظری. باراک اوباما با دراز کردن دست دوستی به سوی ایران خطری که موجب می‌شود ایران به صورت مداوم در تنش باشد را کم کرد- دو تای دیگر، یکی تهدید حمله از طرف اسراییل و دیگری فرقه‌گرایی سنی است چه سعودی باشد، چه بن لادنی یا دیوبندی (یک جنبش احیاگر اسلامی از شاخه سنی صوفی است که از هندوستان آغاز شد و در دوران معاصر به افغانستان، آفریقای جنوبی و بریتانیا نیز گسترش یافته‌است.- ویکی پدیا.م).

انتخابات ریاست جمهوری در ایران در دو دور برگزار می‌شود، روشی که (آیت الله) خامنه ای و مشاورانش در سال 1979 مثل یک بسته شیرینی بادامی با چمدان از پاریس آوردند. اگر کاندیدایی نتواند پنجاه درصد به علاوه یک رای را در دور اول به دست آورد، پس از دو هفته دور دوم انتخابات بین دو کاندیدای پیشتاز برگزار می‌شود. این نشان می‌دهد، شصت و دو درصدی که با شتاب زدگی شبهه انگیز در صبح 13 ژوئن به احمدی نژاد داده شد، دقیقا برای اجتناب از این احتمال بود. اجتناب از دور دوم که احتمالا "موج سبز" به سیلی تبدیل می‌شد و احمدی نژاد را نابود می‌کرد. طبق معمول، چیزی که به نظر باید پی آمد باشد،در واقعیت علت است. هر چه واقعیت باشد، احمدی نژاد بسیار مشتاق است که بگوید همه به زودی خواهیم دانست.

هفته‌ی بعد از آن شاهد جان گرفتن مردم ایران بود، نیرویی که از تدفین (آیت الله) خمینی در سال 1989 به بعد در سیاست ایران دیده نشده بود. دست کم    34 جوان شناسایی شد که به دست نیروهای امنیتی کشته شدند. بسیاری در حمله‌ی پیشگیرانه به خوابگاه دانشگاه تهران طی ساعات اولیه ی 15 ژوئن و روز بعد در راهپیمایی میلیونی با تیر اندازی پایگاه بسیج، پای شهیاد(برج آزادی.م) کشته شدند. طبق رسم پذیرفته شده مارکس، طرفداران موسوی خود را با نماد های انقلاب 1979 آراستند. به همان شکل که در ژانویه ی آن سال هر شب فریاد "الله و اکبر" از روی بام‌ها طنین انداز می‌شد و در کوه‌های شمالی می‌پیچید. مثل سال 1979، داد می‌زدند "مرگ بر دیکتاتور" اگرچه این بار دیکتاتور خامنه ای بود و ولایت فقیه هم دیکتاتوری بود. اگر خاطر طرفداران موسوی پر از سال‌های 1979،1953 و 1908 بود، نظام هم تسلیم نوستالژی شد، احمدی نژاد دست نامرئی دولت آمریکا را دید و دم شیر انگلیسی را که داخل لانه ی آجری در خیابان فردوسی خوابیده بود نیشگون گرفت. چیزی که تازگی داشت روش سرکوبگری بود. چماقداران قدیمی که تظاهرات چپ‌ها یا زنان را در سال 1980 متفرق می‌کردند، در کنار سربازها مجهز به موتور سیکلت‌های خوش ترکیب و اسلحه‌های اتوماتیک بودند. چند صد مخالف در آگست دستگیر شدند، گروه بزرگی در دادگاه عمومی محاکمه شدند. در محاکمه، محمدعلی ابطحی یکی از مشاوران کروبی، با زیر شلوار زندان و بدون عمامه، اعتراف کرد اشتباه کرده است که ادعا کرده بود نتایج انتخابات تقلبی است. او گفت خاتمی، موسوی و علی اکبر رفسنجانی برای اجرای کودتای مخملی توطئه چینی کرده بودند. در ایران هیچ کس به چنین اعترافاتی که ویژگی ایرانی‌ها از زمان پهلوی است اهمیت نمی دهد، یا واکنشی جز همدردی نشان نمی‌دهند. نمایش تلخ و اندوه‌بار ابطحی، صرفا هشداری بود برای آدم‌های شریف نامبرده شده که آن‌ها هم به زودی اقامت‌گاهشان اوین خواهد بود.

جمعیت فاقد رهبری بود. موسوی، همسرش و دوستانش راضی نبودند طرفداران جوان‌شان در معرض خون و خونریزی قرار بگیرند. آن‌ها فاقد برنامه بودند، فقط یک سوال مشروطه خواهانه: رای من کو؟ سازماندهی نداشتند، به جز اتحادهای حزب‌های کوچک که فقط حرفه‌ای‌های عرصه‌ی سیاسی ایران می‌شناختند، مانند مجمع روحانیون مبارز، جبهه‌ی مشارکت ایران اسلامی. درست مثل انقلاب سال‌های 6-1905 که روزنامه و تلگرام را کشف کردند، طرفداران موسوی هم وسایل ارتباطی نوظهور داشتند. حملات از راه دور به وب سایت‌های (آیت الله) خامنه‌ای و بقیه، همگی بسیار خوب بود اما جایگزینی برای عمل مستقیم سال‌های 6-1905 نبودند: بستن بازار، پناهندگی جمعی به سفارت انگلیس و مهاجرت دسته جمعی روحانیون مشروطه خواه به قم. حتی مثل کودتای 1908 نبود که ایل‌ها، جایی برای تجدید قوای نیروهای مشروطه خواه بود، مانند زمانی که ایل بختیاری به تهران آمد و ارتش سلطنتی را نابود کرد. پهلوی قبایل را نابود کرد، همان طور که همه چیز را در ایران قدیم نابود کردند. و کاری را که رضا شروع کرده بود، سپاه پاسداران با اعدام خسرو خان-رییس ایل قشقایی- درمیدان شهر فیروز آباد در اکتبر 1982 کامل کرد.

در درجه‌ی اول طرفداران موسوی موفق نشدند بازار را با خود همراه کنند. اگرچه با توجه به ضعف اقتصادی ایران و عملکردهای تورم‌زای احمدی نژاد، بازار ناخرسند است، اما این مسئله با پایان ژوئن نا تمام ماند. خبری از اقدامات فلج کننده‌ی صنایع نبود، که نه تنها در سال 1906 بلکه در پاییز 1978هم نقش مهمی داشتند،آن زمان که پهلوی نمی‌توانست عوارض گمرکی‌اش را وصول کند یا سوخت قوای موتوریزه‌اش را تهیه کند. حتی اقتصاد آشفته و بی نظمی مانند اقتصاد ایران درآمدی تولید می‌کند که بین سپاه، نیرو های معمولی، پلیس، بسیج، صنایع ملی، سربازان بازمانده‌ی جنگ عراق، نوکران دولت، تشکیلات مذهبی و حوزه‌های علمیه، بنزین و غذای سوبسیدی تقسیم می‌شود و خودش لشکری از ایرانیان می‌سازد. استفاده‌ی بیشتر از این درآمد به وسیله‌ی تورم انجام می‌شود که همیشه راحت‌ترین راه برای مالیات گرفتن از مردم است، چون مالیاتی است که نمی‌توانند از آن فرار کنند. استانداردهای زندگی، اگر بر حسب درآمد سرانه حساب کنیم، از زمان محمدرضا بهتر نشده‌اند، اما نابرابری‌های درآمدی نسبت به دوران پهلوی کمتر به چشم می‌آید و ضوابطی قوی برای تعدیل مخارج وجود دارد. تا زمانی که رژیم از رقابت خارجی دوری می‌کند و مردم را وادار می کند که چه بپوشند و اخلاق و رفتار اجتماعی برای‌شان تعیین می‌کند، می‌تواند روی بازار حساب کند. قدرت پاسدارها که احتمالا از ارتش شاه قوی‌تر نیستند، تا به حال در خیابان ها و بلوارها آزمایش نشده بود.

فعالیت‌های تبعید شده‌ها در تویتر که از هفته‌ی سوم ژوئن شروع شد، در حد جیک جیک پرنده‌های کوچک روی سیم‌های برق بود. در نماز جمعه‌ی دانشگاه تهران در روز 19 ژوئن، (آیت الله) خامنه ای از موضع قدرت سخنرانی کرد و گفت تقلب در حد یک میلیون رای ممکن بود اما نه یازده میلیون. اعلام کرد قضیه تمام شده است و تهدید کرد اگر اعتراضات ادامه پیدا کند، معترضان مجازات خواهند شد. در 29 ژوئن شورای نگهبان نتیجه ی انتخابات را تایید کرد. در پنجم آگست احمدی نژاد رسما رییس جمهور شد.

پی آمدها

پی آمدها چیست؟ محمدرضا]شاه[ می گفت هرکس از این تمدن بی نظیرخوشش نمی‌آید می تواند برود. از سال 1979 بهترین چاره برای سرکوب افراد سرکش تبعید است ولی نه زیاد. هر حرکتی از سوی رژیم موجی از مهاجرت به وجود می‌آورد. سلطنت‌طلب ها، ساواکی ها، نظامی‌ها، یهودی‌ها و بهایی‌ها در سال 1979 ایران را ترک کردند. آزادی خواهان و چپ‌ها بعد از ترورهای سال 1981 رفتند. درسال 1990، وقتی قیمت هر بشکه نفت ده دلار شد، اقتصاد دچار رکود شد و ارزش پول افت کرد، صدها هزار نفر از جوانان به خارج از ایران رفتند، مثلا به حوزه‌ی نفتی باکو و معادن کریوی روگ.(شاید منظور نویسنده مهاجرت ایرانیان در دوران حکومت قاجار است که به مناطق جنوبی باکو مهاجرت می کردند) بدون شک طرفداران موسوی هم چهارمین موج مهاجرت‌ها را به وجود می آورند.

چنین تصفیه‌ای به روش تبعید، دو اثر بهداشتی دارد. اول موجب حفظ نمایی از وحدت می‌شود که مظهر سیاست‌های اسلام در اصول الهی است. دوم محدود کردن خواست طبقه متوسط ایران و پایین نگه داشتن شخصیت مذهبی، سنتی و خرده بورژوازی این طبقه است. عواقب این مسئله، به وجود آمدن لشکر عظیمی از یک میلیون- حتی بیشتر- ایرانی می‌شود که به آمریکا، کانادا، انگلیس، آلمان و سوئد تبعید شده‌اند، همه‌ی آن‌ها به جز اندکی به موفقیت دست یافته‌اند و همه‌شان به جز اندکی تا سر حد مرگ به وطن‌شان اشتیاق می‌ورزند.

با این حال اتفاقی است که رخ داده است. این که نظام به شکل غیر منتظره‌ای کنترلش را از دست داد، موجب از بین رفتن اعتبارش شد. با وجود این‌که بسیاری از افراد نامنتخب در مجلس و ریاست جمهوری چیده شده‌اند با این حال رژیم نمی‌تواند بدون تقلب شدید و تیر اندازی به چندین دختر جوان به خواسته‌هایش برسد. فرقه‌ای که زمانی امید داشت حکومت اسلامی را در عراق برقرار کند (یا حداقل درحوزه‌ی علمیه‌ی نجف که خمینی در دوران تبعیدش در دهه ی 1960 و 70 از آن متنفر بود نفوذ کند) حالا به دست یک آرشیتکت و مردمی بی سلاح به لرزه درآمده است. انقلابی که وعده داده بود برای جهان قانون تعیین کند و بیت المقدس را به مسلمانان بازگرداند، تبدیل به کشوری شده است که همه‌ی شیعیان جهان را در خودش جای داده و پشت دیوار اعتقادات و اخلاق اجتماعی-که دائما نقض می شوند-سنگر بسته است.

در مورد آیت الله محمد تقی مصباح یزدی فقیه و عالمی در قم که احمدی‌نژاد و گروه سیاسی‌اش یعنی "آبادگران" بیشتر وابسته به اوست، این بدبینی تبدیل به یاس و ناامیدی شده است. از نظر مصباح یزدی، ایران مورد حمله‌ی مداوم است، نه فقط حمله نظامی. مثلا یک بار در حوزه اقتصادی گفته است:

لذا گاهي اين جنگ در محاصره اقتصادي و توطئه‌هاي بين‌المللي براي جلوگيري از پيشرفت اقتصادي و علمي مسلمانان متبلور مي‌شود و گاهي در فتنه‌انگيزي سياسي و ايجاد تفرقه در ميان مسلمانان به وسيله مزدوران و خيانت‌کاران داخلي ظهور و بروز پيدا مي‌کند. مهم‌ترين صحنه جنگ، تهاجم همه جانبه فرهنگي است که استعمارگران و مستکبران از زمان قديم با روش‌ها و ترفندهاي گوناگون عليه مسلمانان اجرا مي‌کرده‌اند و متأسفانه امروزه نشانه‌هاي پيروزي آن‌ها را در کشورهايمان و بلکه در خانه‌هايمان مشاهده مي‌کنيم

در یک سخنرانی در مشهد در 19 جولای گفت کسانی که می گویند انتخابات باید باطل شود، اصول ساده ی ولایت فقیه را قبول ندارند.¹¹

قانون اساسی جمهوری اسلامی نتیجه داد. این که مردم می‌توانستند نماینده‌ای انتخاب کنند موجب می‌شد حس کنند سهمی در حکومت دارند، و این، لفافه‌ای از مشروعیت مردمی برای قدرت سیاسی ایران به وجود آورده بود. بیایید به گذشته نگاه کنیم، خودداری پهلوی از قبول حکومت نمایندگی بود که باعث شد نتواند با مخالفان کنار بیاید. رضا همان بلایی که بر سر بر نمایندگان مجلس آورد که بر سرهمدستان و شریکانش آورده بود و از تبعید شدنش پس از تعرض انگیس و شوروی استقبال شد چون این امر موجب احیا پارلمان می‌شد. پسرش محمد رضا که از یک جوان ترسوی سال‌های جنگ که به مدل مونترکسی پدرش تبدیل شده بود، با مرور زمان در سال 1976دیگر جایی نداشت جز یک حزب بی اعتبار و غیر مردمی به نام رستاخیز. تصور این که دوران یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری بتواند شور و علاقه‌ای ایجاد کند مشکل است. با این که (آیت الله) خامنه‌ای موقع نماز جمعه‌ی نوزدهم ژوئن ناراحت به نظر می‌رسید، احمدی نژاد که در ردیف اول نشسته بود مثل یک دانش آموز شاگرد اول می‌خندید، احتمالا ]آیت‌الله خامنه ای[ با خودش فکر می کرد چطور می توانم در این چهار سال از شر این مرد خلاص بشم؟ احتمالا انتخابات به یک بیعت تبدیل می‌شود، به همان شکلی که شیخ فضل الله در نظر داشت.

تشیع علاوه بر نگرش تراژیکش بر تاریخ و وعده‌ی رستگاری‌اش، از زمان صفویان، وسیله ی اصلی برای تصاحب و حفظ قدرت در این سرزمین بوده است. در مواجهه با معضل کتاب های آسمانی، که در زمان خودشان به صورت ابدی نوشته شده اند، شیعه ی ایران به کسانی که می توانند استاد دروس سخت و طاقت فرسای حوزه ی علمیه باشند، آزادی زیادی برای وضع قانون می دهد. همین آزادی بود که به شیعه ها اجازه داد بسیاری از سرمایه ها و محصولات فکری اروپایی قرن نوزدهم، ازجمله مشروطیت وفراماسیون را وارد کنند و حالا اینترنت. اما هیچ وقت در هیچ کجای سرزمین های اسلامی چنین ابتکاری که (آیت الله) خمینی در تئوری اش برای تصاحب و حفظ قدرت مطرح کرد وجود نداشته است. اگر به سخنرانی (آیت الله) خمینی در ژانویه و فوریه ی  1970 در نجف توجه کنیم، که اکنون با عنوان حکومت اسلامی: دوره‌ی حکومت فقها شناخته می‌شود، به این مسئله می پردازد که چگونه بحث نه با قدرت (بر اساس عقاید اسلام) بلکه با پافشاری به برحق بودن، پیش می‌رود. گویی (آیت الله) خمینی در سفر به خارج از عرفان های ایرانی در سال های 1920 و 1930، به اسرار عرفانی گم شده تسلط پیدا کرده است به طوری که به او اجازه می دهد از طرف خدا سخن بگوید.

این نظریه‌های غیر علمی ایرانی هیچ گاه جاذبه‌ی زیادی در خارج از ایران نداشته است. این نظریه‌ها بر خلاف عقاید سنی‌هاست و برای شیعه‌های جنوب عراق و جنوب لبنان و هند نا شناخته است. وقتی (آیت الله) خمینی در سال 1964 به دست محمد رضا تبعید شد، به مرقد امام علی در نجف رفت، و در نجف هم روحانی شیعه‌ی ارشد او را طرد کرد.¹² مورد احترام‌ترین آیت‌الله حال حاضر، آیت‌الله سیستانی، یک ایرانی از نسل بعدی (آیت الله) خمینی، خودش شخصیتی مشروطه خواه در اوایل قرن بیستم است. حکم او در سال 2005، نقش بی نظیری برای نجات عراق داشت، که شیعیان برای انتخابات مجلس رای دادند.

حتی در ایران وحدت روحانی‌های طرفدار (آیت الله) خمینی از بین رفته است. آیت الله‌های پرقدرت، سکوت کرده‌اند و یا بازنشسته شده‌اند. قهرمان‌های نهضت خمینی، که تبعیدها و زندان‌ها و گلوله‌های آدمکش‌ها را تحمل کردند، می بینند جای‌شان با تشنه‌های قدرت و حقه‌بازها عوض شده است. منتظری که خمینی زمانی او را "میوه‌ی عمر و ثمره‌ی حیات من" نامید، تا سال 1997 در خانه‌اش در نجف آباد حبس شده بود. در سال 2002، آیت الله جلال الدین طاهری امام جمعه ی پیشین اصفهان در نامه‌ای سرگشاده با سخنانی که روح حقیقی سال 1906 را در آن دمید استعفایش را اعلام کرد:"هنگامی که از وعده‌ها و قول و قرارهای اول انقلاب یاد می‌آورم، همچون بید بر سر ایمان خویش می‌لرزم. من عمرم را آفتاب لب بام می‌بینم، آردم را بیخته و غربالم را آویخته‌ام، ]اما از اینکه می‌شنوم تعدادی از آقازادگان و از ما بهتران که بعضاً خرقه‌پوش و دستاربند هم هستند، در سبقت از سرمایه و ثروت کشور در راه اهداف خویش با یکدیگر رقابت گذاشته‌اند، به یاد می‌آورم که ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد. آنها که اموال مردم را به غارت می‌برند، آری برای آنان که بیت‌المال مسلمین را از خود و کشور را ملک طلق و ثروت موروثی خویش می‌پندارند[، عرق شرم می‌ریزم"¹³

وی در اوایل جولای بیانیه ای منتشر کرد و در آن دست بردن در انتخابات را محکوم کرد. به همین خاطر ایرانیان پرهیزگاری که از خشونت و سازش حکومت متنفر شده‌اند، قدرت‌های جایگزین یا "مرجع" دارند.

مانند مشروطه‌ی فرانسوی در سال 1848، که به تعبیر مارکس "با هوشمندی مصون از تعرض ماند" مشروطه‌ی جمهوری اسلامی می‌تواند"مثل آشیل از یک جا زخمی شود. نه در پاشنه بلکه در سر."¹ عنوان رهبر یا نایب که در سال 1979 برای خمینی قهرمان ساخته شد، به تن جانشین‌های معمولی بزرگ است. هاشمی رفسنجانی روحانی پشت پرده، به عنوان خائنی به میراث خمینی در نماز جمعه ی 12 ژوئن حاضر شد. "شما این حرف‌هایی که از من می‌شنوید از کسی دارید می‌شنوید که از پیش و لحظه شروع مبارزات که امام راحلمان آغاز کردند لحظه لحظه همراه انقلاب بوده و صحبت از ۶۰ سال پیش است و تا امروز. ما می دانیم که امام چه می خواستند و می دانیم که اساس تفکر امام چه بود".¹

نشانه ها

پشت سر نسلی که آن‌ها را به دنیا آورده است ایدئولوژی‌های اندکی باقی مانده است. جوانانی که در 12 ژوئن برای اولین بار اجازه‌ی رای دادن داشتند از دولت خاتمی در سال 1997، مرگ خمینی، دفاع مقدس علیه عراق در دهه ی 1980، انقلاب یا دوران عرق خوری محمد رضا نا آگاه بودند. نمادهای تکان دهنده‌ی آن دوران چیزی در مخیله‌ی آن‌ها برنمی‌انگیزد. موعظه‌گری بی پایان درباره‌ی خائن‌ها و مزدوران و توطئه‌های انگلیس بازخوردی ندارد. هیچ وقت فکر نمی‌کردند، آزادی به واسطه‌ی دخالت خارجی به معنای انزوا از جریان اصلی رویدادهای جهان، و بیکاری در کشوری که تشنه و نیازمند سرمایه و متفکران است باشد. آن‌ها ترسی از بازگشت سلطنت ندارند، یا تصور نادرستی از ماهیت سلطنت دارند. آن‌ها خواهان آزادی هستند، نه به مفهوم بی بند و باری، بلکه به معنای آن چیزی که ما حریم خصوصی می‌نامیم.

چیزی که عایدشان خواهد شد، منحرف سازی خواهد بود، مثل ما. هیوم در تاریخ طبیعی مذهب عقاید مذهبی را به صورت بحث انگیزی به دو دسته‌ی متعصب و خرافاتی تقسیم کرده است. خمینی، کسی که در زمان خودش به نظر می‌آمد از دنیای فانی پرت بود گویی نسبت به پدیده‌ها بی تفاوت است، تاب تحمل هیچ خرافه‌ای راجع به خود را نداشت. آن دسته از ایرانیانی که قسم خوردند در روز 16 ژانویه 1979 چهره‌ی خمینی را در ماه شب چهارده دیده‌اند، مورد بی توجهی قرار گرفتند. احمدی نژاد، مردی که در مقابل مردم نسبت به رفتارش حساس است، خرافات عامیانه ایرانی‌ها را می‌خواهد. شاه عباس بهترین اسب‌ها را در اصطبلش، زین شده و با افسار، آماده‌ی استفاده برای امام دوازدهم نگه می‌داشت. احمدی نژاد هم عشاق سینه چاک چاه جمکران را پرورش داده است، جایی بیرون از قم که بر اساس داستان، امام زمان برای لحظه‌ای در آن ظاهر شده است و انتظار دارند به همان جا بازگردد. در معاد شناسی ناآرامی‌های این روزها، نظام شاید بتواند در قهوه‌خانه‌های بین راهی در فارس یا سیستان که شاید ایرانیانی امل آن‌جا باشند، چیزی پیدا کند. فقط می‌توانند خودشان را سرزنش کنند. اگر (آیت الله) خامنه ای و رضا (شاه) وجه مشترک دیگری نداشتند، این یکی را دارند: در ایرانی که من در آن نفس می کشم هیچ پیغمبری وجود نخواهد داشت.

مسئله‌ی انحرافی دیگر سلاح هسته‌ای است. باوری نادرست در ایران وجود دارد که بمب اتمی سلطه‌ی آخوندها را برای همیشه تثبیت می‌کند. مسئله این است که توانایی منفجر کردن یک بمب هسته‌ای کافی نیست، بمب هسته ای کمکی به حفظ قدرت رژیم آپارتاید یا دولت نظامی پاکستان نکرد. غنی سازی برای ساختن احتمالی بمب هسته ای ادامه خواهد داشت. اگر اروپایی ها را به وحشت اندازد یا اسراییل را به حمله تحریک کند، دیگر چه بهتر، وحدت مردم تضمین می شود. اگر قرار است آینده مواجهه با غرب، مهدویت، سازگاری با جامعه، و حوزه‌ی علمیه ی هسته ای باشد، تعجبی ندارد این همه ایرانی در ژوئن از انقلاب تا آزادی راهپیمایی کنند. تا آن زمان می توانند احمدی نژاد را تماشا کنند که مثل  لویی ناپلئون در پارگراف آخر هجده برومرعمل می کند:

او که بر اساس جاه طلبی های متناقض موقعیتش تا اینجا پیش رفته است، و مجبور است هر لحظه عملی شگفت آور انجام دهد تا توجه مردم را به خود جلب کند، به همین خاطر باید روزی یک کودتای مینیاتوری به پا کند. به این وسیله تمام اقتصاد بورژوازی را آشفته می کند، هر چیزی که در انقلاب نقض نشده بود را پایمال می کند، و هاله ی قداست ماشین دولت را برمی دارد و دولت را هم نفرت انگیز و هم مضحک می کند.¹

 

1. G. W. F. Hegel, Vorlesungen über die Philosophie der Weltgeschichte, ed. Georg Lasson، هامبورگ 1967، جلد سوم، صفحه ی 712

2. 1973Surveys from Exile, Harmondsworth، صفحه ی 146

3. حبل المتین، کلکته، 1907 نقل شده در تاریخ مشروطه ی ایران نوشته ی احمد کسروی، تهران 1384 صفحه ی181

4.تاریخ، کسروی، 273

5.روح الله خمینی، تفسیر حمد، قم 1363

6.خطبه های نماز جمعه ی تهران، 29 خرداد 1388، موجود  در khamenei.ir

7. پیام آیت الله منتظری پیرامون نتایج انتخابات، 26 خرداد 1388، موجود در www.montazeri.com

8.جو کلاین و ناهید سیامدوست ‘The Man Who Could Beat Ahmadinejad’  تایم ژوئن 2009

9.صبح صادق، 18 خرداد 1388

10. Alexis de Tocqueville, The Old Regime and the Revolution, Book iii, Ch. 4.

11.در مسیر دفاع همه جانبه از اسلام، رمضان 1425، موجود در www.mesbahyazdi.org ; سخنرانی مشهد موجود در www.parlemannews.ir

12.حمید روحانی، نهضت امام خمینی، تهران 1381 جلد سوم صفحه ی219

13.نوروز، 18 تیر 1381 موجود به زبان انگلیسی در BBC Monitoring، دهم جولای 2002

14. Surveys from Exile, p. 160.

15. bbc Monitoring, 19 July 2009

16. Surveys from Exile, p. 248

  

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

بازگشت به صفحه نخست