|
||
نویدنو:31/05/1386 صفحه قابل چاپ است |
||
مسيح علينژاد اعتماد ملی هنوز تب تند قطعنامه و مقابله هستهاي آمريكا در برابر ايران فروكش نكرده كه اينبار تب تند ديگري پيشاني سياستمداران آمريكايي را داغ ميكند تا هذياني ديگر بگويند. وقتي تب تند حقوق بشري و دموكراسيخواهي بوش و هوادارانش هر از چند گاهي بالا ميگيرد، گاه همپيمانان او نيز به گوشه و حاشيه بر كلماتي كه حاصل اين دوران است، به ديده ترديد مينگرند اما اين دليل نميشود كه مخاطبان كلمات مسموم يك بيمار، به هواي آنكه اين نوع سخنپراكنيها را در عرف ديپلماتيك غريبه ميدانند، بستر پايين آمدن اين تب و فروكش كردن داغي بيش از حد آن را فراهم نسازند. وقتي كه <دشمن> تب دارد و هذيان ميگويد، تكليف آنان كه به مقابل نشسته و جنس اين كلمات را ميشناسند چيست؟ ماجرا از اين قرار است كه اين روزها فاز مخالفت و چالشسازي آمريكا براي ايران از مسير صدور قطعنامههاي مكرر و پيچيده كردن پرونده هستهاي ايران و ايجاد تنگناهاي اقتصادي به مسير ديگري هدايت شده است تا كماكان قطار متهمسازي ايران بر همان ريل بهانه و بحران، سرعت گيرد و بتازد.هدف آمريكا مهياسازي افكار عمومي در عرصههاي بينالمللي است تا اذهان را متوجه آن نوع از ايراني سازد كه نيازمند دخالت اين كشور براي برونرفت از شرايط موجود است و طبيعي است در اين گذرگاه هر آنچه كه بتواند منويات آمريكا در منطقه را به مرحله اجرا نزديكتر سازد به راحتي در دستوركار قرار ميگيرد. بدين ترتيب براي اين هدف، گذاردن نام بخشي از نيروهاي نظامي ايران در فهرست سازمانهاي تروريستي به عنوان دستوركار بعدي مطرح ميشود. در چنين شرايطي، ساز و كار دستگاه ديپلماسي و سكانداران عرصه سياست خارجي ايران، به عنوان دارندگان نقش اصلي، هر آنچه كه باشد، ساير اجزاي حكومت نيز در جايگاه خود ميتوانند ايفاكننده نقشهاي فرعي باشند تا به عنوان بازوهاي قدرتمند در كنار بدنه اصلي اجرايي و تصميمسازي، تشديد بحران در منطقه را سدي محكم و تقويت منافع ملي را اسبابي مسلم باشند. در چنين شرايطي به طور طبيعي حمايت احزاب، رسانهها و نهادهاي مردمي كه هيچگونه شائبه تبليغاتي و دولتي بودن از آن تلقي نشود بسيار اثرگذارتر و رساتر از هرگونه موضعگيريهاي رسمي و دولتي است كه البته اين به معناي نفي تدبير و تدوين راهبردهاي منطقي تصميمسازان عرصه سياست خارجي نيست. بدين ترتيب، درست زماني كه روزنامههاي نيويوركتايمز و واشنگتنپست، دستوركار جديد آمريكا براي توجه دادن افكار عمومي جهاني به سمت و سوي ايران مورد نظر خودشان را به مرحله اجرا درآوردهاند، طبيعي است كه نگاه همان افكار عمومي جهاني اينك متوجه رسانهها و آژانسهاي خبري داخلي ايران ميشود، و البته طبيعيتر آن است كه در چنين اوضاعي، هر گونه تحرك داخلي با دقت افزونتري زير ذرهبين قرار خواهد گرفت. با تعريف چنين وظيفهاي، حال در نظر بگيريد روزنامه نيويوركتايمز به صراحت از تحرك كاندوليزا رايس وزير امور خارجه آمريكا براي قرار دادن نام سپاه پاسداران در فهرست گروههاي تروريستي خبر ميدهد و همزمان واشنگتنپست ايران نيز پاسداران و نيروهاي سپاهي ايران را متهم ميكند، تكليف بدنه اصلي دستگاه ديپلماسي ايران در متن و اجزاي فرعي آن در حاشيه چه بايد باشد؟ چه برنامهاي براي ايجاد يك وحدت تعريفشده در داخل به منظور مقابله با چنين تحركات گستردهاي كه جهان را مهياي هر گونه دخالت چه بسا نظامي در ايران ميكند، وجود دارد؟ آيا اساسا بايد وحدتي باشد يا همانند سابق، نيروها و گروههاي داخلي كماكان بايد براي هرگونه ائتلاف و اتفاق و نقد و نظر، به چانهزني و هشداردهي و شاخ و شانه كشيدنهاي سياسي و حزبي خود ادامه دهند؟ بدان معني كه از يك سوي سخن نخست محافل بينالمللي، برنامه و نقشه جديد آمريكا براي نشان دادن يك چهره تروريستي از بخش نظامي يك كشور مستقل باشد و از سوي ديگر سخن نخست محافل داخلي آن كشور، هشدار رئيس ستاد كل نيروهاي مسلح به منتقدان داخلي تحت عنوان <همراهان دشمن> باشد. در تمام دنيا وقتي زنگ خطري براي يك كشور نواخته ميشود، اتحاد داخلي ابزار نخست پاسخگويي به آن زنگ خطر است، ما را چه ميشود كه درست در همان زمان كه ميبايد چشم بر نزاعهاي كوچك براي منافعي بزرگتر بست و بزرگي پيشه كرد و خرده بر منتقدان داخلي نگرفت، سينه سپر ميكنيم اما نه در برابر دشمن، كه در برابر خودي؟ چگونه است كه براي دفاع از كيان كشور در عرف و منطق دفاع، يارگيري و جذب نيرو حرف نخست را ميزند اما مردان بزرگي كه بايد به روزهاي دفاعشان از اين مرز و بوم بباليم اينك نيروهاي داخلي و خودي را خود به آغوش دشمن سوق ميدهند و چنين هشدار روا ميدارند: <جناحهاي سياسي كه دستاندركاران و كارگزاران انقلاب و برخي وسايل ارتباطجمعي كه ما آنها را <خودي> ميدانيم، جريان سايه تشكيل دادهاند كه نهتنها با احمدينژاد همراهي نميكنند بلكه كارهايي ميكنند كه بعضا با دشمن همراهي ميكنند.> 11) كدام سايه؟ كدام همراهي؟نه سرلشكر، ناهمراهي و نقد احمدينژاد، همراهي و همدلي با دشمن نيست. خيالتان راحت كه تمام منتقدان احمدينژاد، آنگاه كه پاي منافعي بزرگتر از حد و قواره يك دولت- فرقي نميكند دولت اصولگرا باشد يا غيراصولگرا- به ميدان آيد، ديگر به هيچ ائتلاف شكنندهاي رضا نميدهند، پس شما نيز رضا ندهيد كه با دست خود، <خوديها> را به سمت دشمن تقسيم كنيد و ديده بر انكارشان در همراهي با دشمن بربنديد و بر هشدارتان اصرار كنيد. پينوشت: 1- سخنان سرلشكر فيروزآبادي |
||
|