نویدنو:24/04/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

به آذين، نمونه اي برجسته از يك "روشنفكر ارگانيك توده هاي زحمتكش ايران"

هنرمندي سياسي، يا سياستمداري هنرمند؟
مهندس سهراب مژده


sohrab.mojdeh@yahoo.it
بيستم خرداد 1386

هنر، و تعهد هنري، نسبت به مردم و زحمتكشان، اگر به همت، كيميا گران پاكي، تركيب شود، نمي تواند از سياست جدا باشد. زيرا در اين ميدان، سياست، به مفهوم وسيله ايست، نه هدف. وسيله اي است نه براي گذران روزمره زندگي، نه براي تجمع قدرت ونام، ني براي خشونت ها و خود نمائيها، بلكه وسيله ايست براي تغيير و برش اجتماعي بسوي جامعه اي انساني تر، كه لايق نام شگرف انسان، به مفهوم خاص آن است.

سياستمدار، يعني نه يك مشاهده گر پاسيو و منفعل، نه يك راضي به رضاي خدا، و ني فردي كه بدنبال ناجي در آسمانها و چاهها ميگردد، بلكه در اينجا، سياست، يعني يافتن انديشه اي براي تغيير آنچه گه با تيرگي و زشتيها جوش خورده است و براي انسان در مفهوم واقعي خويش ديگر جذابيتي ندارد.

در اينجا سياست و تاختن ماهرانه در ميدان آن، يعني راهيابي به تعالي روحي و اخلاقي.

به آذين، سنتزي است عالي از عناصر نامبرده، كه با اميد بسوي جامعه اي دور از دسترس، با شكوه و پر غرور مي تازد، و اگر آن جامعه ي رويائي او، دور از دسترس ماست، او كه خشت مايه ي اين جامعه است يك تصور نيست، او وجود دارد؛ تو ومن ميتوانيم او را لمس كنيم، او را ببوئيم و از عطر وجود او سر مست شويم.
آري او خشت مايه ي جامعه اي است كه ما بدنبال آنيم، و در اين ره ما را نه وحشتي از مال است و ني جان، و در آن "طولاني كردن شاخه ي عمر"* را به هيچ قيمتي جايگاهي نيست.
نويسنده اين سياهه، بر اساس انديشه ي آنتونيو گرامشي، به خود اجازه ميدهد، به آذين را نمونه ي يك "روشنفكر ارگانيك توده هاي زحمتكش ايران"، قلمداد كند.
براي اثبات درستي اين نظر، كافيست به چهره ي كساني بنگريد كه هر بار به بالين وخاك او زانو ميزنند، و با او به زمزمه و سوگند مي نشينند.
سياستمدار، بدون ارتباط با هنر، موجودي خشك و بي انعطاف است، كه در درون هستي، و در هر حركت خويش، بدنبال كشف و زيستن زيبائي ها نيست، در نتيجه بيشتر به تيرگيها راه مي يابد تا به روشني ها، و مي تواند فاجعه ها بيافريند، زيرا بر اسب وحشي قدرت ميتازد و مي نازد، و نيروي بازدارنده ي پليدي ها، كه از خلوص دروني مي جوشند، ناتوان و بي قدرت اند، تا بي رحمانه بر دستها و زبانش لگام زنند؛ در حاليكه همراهي او با هنر جنبه هاي زيباشناسي و اسيته تيك را افزايش داده و او را از خشونت ها دور مي كند، و ناهمواري هاي روحي او را صيقل ميدهد.

در اين حالت دو چراغ راهنما در دست او روشن است كه بدو تعادل مي بخشد: بينش سياسي، بينش هنري.

تمامي هنرمندان سياسي و يا سياستمدار، كه در ميدان مردمي فعاليت داشته اند، نامي خوش از آنان باقي مانده است. در ميهن ما آنقدر فراوانند كه لازم به ياد آوري نيست. در مورد ايران ما تنها به شخصيتي بي قيل وقال چون ماني اشاره ميكنيم كه معجوني بود، از روحانيت پاك، سياستمداري ورزيده، موسيقي دان، و نقاشي بي همتا، و شاعري پر شور؛ بگونه اي كه، قرنها دشمني و دشنام به او نتوانست چهره ي مردمي او را بپوشاند.

نمونه ها بسيارند مانند، ماكسم گوركي، ماياكوفسكي، پير پائولو پازوليني، پيكاسو، و يا شخصيت هاي سياسي مانند گرامشي، كه همه ي عرصه ها را كنكاش ميكردند. تنها به سياست خالص دست يازيدن و نازيدن، شخصيتهاي يكجانبه، غير قابل انعطاف و بسيار خطر ناك مي پرورد ، خطر اين افراد در شرايط بحراني اجتماعي- آنجا كه هر تصميم سياسي كوچكي بازتابي بي پايان دارد- ابعادي گسترده بخود مي گيرد.

چرا هنر براي يك سياستمدار لازم است؟

مطلق بيني ها را در ذهن اومي شكند
قدرت آفرينندگي را در او گسترش ميدهد
حس زيباشناسي را در روح او تقويت مي كند
رنگها و رمز زيبائيهاي هستي را بدو مي شناساند و واورا از لميدن برسايه اي سپيد و سياه ميرهاند
اينگونه او مي آموزد كه سرلوحه ي هستي جايگاه عشق است، و قدرت، بال به پروازي بلند نمي گشايد.

نويسنده ي سياهه ي حاضر، معتقد است كه به آذين، شخصيتي است، جذاب از زاويه هاي مختلف هستي؛ او مي تواند نه تنها براي هنرمندان ما - بويژه آنان كه هر روز در اثر اختلافات بي اساس، از گروهي به گروهي ديگر هجرت ميكنند، اختلافاتي كه ناشي از تفاوتها ي بينشي و يا جريانهاي هنري نيست، بلكه از ضعفهاي روحي آنان ناشي ميشود- استادي ارزنده باشد، بلكه براي سياستمداران ما نيز، چه آنان كه بر اريكه ي قدرت قفل شده اند و چه آنان كه هنوز در ابتداي راه جاي دارند، به چراغي پر نوربدل گردد. بسيارند استادان پر قدرتي كه تازه بعد از مرگ، كلاسهايشان پر تر از شاگردان زمان حياتشان ميگردد، به آذين فرزند پاك اين كاروان است.

من از اينكه طبيعت، و يا نيروهاي ماوراء طبيعي، دست در دست هم دادند تا به آذين، پاي بر اين خاك پر رنج نهد، از آنان سپاسگزارم، و از شادي مي گريم. تو چه مي كني؟
..................................................................
* اشاره به شعري است از احسان طبري

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics