|
||
نویدنو:05/02/1386 صفحه قابل چاپ است |
||
علی رضا جباری(آ ذرنگ)
هان تو ابرنوبهار، گریه کن ! اشک پاک خود به لاله های د شت هدیه کن! های غنچه ها به روی شاخه ها لبا ن به خنده واکنید! گلبنان باغ آرزو دامن بهار را پر از شکوفه ها کنید! های آذرخش شعله های تازه بر فکن! وین طلسم تیرگی تو بر شکن ! های رعد بر شکن سکوت مرگ ! بلبلک! ترانه نو سرا به شاخ و برگ! عاشقانه های نو به نو دوباره سازکن! قاصدک! ز قلب خون فشان عشق باز نامه ای بیار و بازکن! زان پیام های نو بر آتش درون ما شرارهای نو بزن! زان شراره ها تو تار و پود دل به شعله های نو فکن ! های مردمان به تن دوباره جامه های نو کنید! بزم روزنو به پا دوباره با ترانه های نو کنید!
نو بهار و بلبلان چنین خموش! زاغ ها به شاخه ها نشسته وای بوف ها فزون ! کرکسان چنان در انتظارخون!
آبشار ها چنان خموش ! رود های خفته بی خروش! گله گرگ های گرسنه در کمین به د شت و کوهسا ر این دگرچه نوبهار !
های مردم ستوره های دیر سال! شو تو نو بهار دیگری بسا ز با ترنم نوا ی سا زخویش! از پی خزان و بهمنان سرد و دیرپای نغمه ی بهار را به گوش رهروان رسان! از فراز قله ی بلند عزم کار ساز خویش!
علی رضا جباری{آ ذرنگ} 27/12/69{18/3/81}
|
||
|