نویدنو:20/10/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

گفت وگوى اختصاصى «ايران» با شون هيلى
(استاد اقتصاد دانشگاه بيرمنگام انگلستان)

شعبده جهانى سازى

شون هیلی

]ارسلان مرشدى/ ترجمه: محمد معماريان]
 


شون هيلى صاحب كرسى اقتصاد دانشگاه بيرمنگام بريتانيا و يكى از منتقدان برجسته جهانى شدن است و مقالات و كتاب هاى انتقادى متعددى از وى تاكنون به چاپ رسيده است. هيلى در آخرين كتابش با عنوان «آيا جهانى شدن اجتناب ناپذير است » انتقادهاى متعددى را متوجه حاميان و مروجان جهانى شدن كه وى آنها را «بى تدبير» مى خواند، كرده است. وى يكى از اعضاى ثابت مجمع جهانى دولت و به تعبيرى يكى از بنيانگذاران آن هم است كه همواره به دنبال راهبردى در جهت جهانى كردن پايدار مبتنى بر رهيافت هاى عادلانه و متوازن بوده است. امسال هم در نشست مجمع جهانى دولت در پراگ، هيلى يكى از سخنرانان مطرح به شمار مى رفت. وى در سخنرانى خود كه بيشتر بر محور هويت و فرهنگ استوار بود، خبر از وقوع يك سونامى هويتى به دنبال موج هاى ويرانگر جهانى كردن داد. سخنرانى وى به حدى انتقادى و تهاجمى بود كه روزنامه فايننشال تايمز با چاپ قسمت هايى از سخنان هيلى وى را يك «مدافع بى رحم» كشورهاى پيرامونى عنوان كرد. چندى پيش متن سخنرانى او در مجمع دولت را در صفحه فرهنگ و انديشه تقديم علاقه مندان كرديم. ويژگى هاى انديشه هيلى به مثابه انديشه معطوف به حمايت از ضعفا ما را بر آن داشت تا با اين اقتصاددان برجسته گفت وگويى را هم ترتيب دهيم. آنچه در زير آمده نتيجه گفت وگوى اختصاصى «ايران» با اوست.

* آقاى هيلى، جهانى شدن در مفهوم پست مدرن آن محصول يكى دو دهه اخير است، يعنى به زمانى بازمى گردد كه نظريه دهكده جهانى توسط «مارشال مك لوهان» مطرح شد. بسيارى جهانى سازى و جهانى شدن را ادامه روند «مك دونالدى» شدن مى دانند، [اما نظر عده اى ديگر بر اين است كه اين دو مقوله، از هم متمايزند]. مايل هستم شما پيش از آغاز گفت وگو، مرز بين جهانى سازى و جهانى شدن را مشخص سازيد.
حاكمان هميشه عمل شان را با واژه هاى زيبا و ادعاهاى جذاب توجيه مى كنند. آنها مى كوشند بر جايگاه بلند اخلاقيات صعود كرده و از «ضرورتى اجتناب ناپذير» سخن بگويند [كه مى تواند توجيه كننده كارهاى آنها باشد]. امپراتوران روم، بردگى اروپا و خاورميانه را تمدن ناميده بودند. صاحبان كارگاه هاى تاريك و تنگ، انقلاب صنعتى حاصل از كارشان را نشانه پيشرفت مى دانستند. بانكداران، قماربازان بازار سهام و رؤساى كمپانى هاى سرمايه سالار امروز هم، بردگى جهان را جهانى كردن خوانده اند. ساده ترين تعريف جهانى كردن يعنى وابستگى و پيوستگى بيشتر و عميق تر اقتصادهاى جهان به يكديگر و به اين تعبير مى توان آن را تحولى اجتناب ناپذير دانست. در طول قرن ها، ميزان توليد اقتصادها به موازات پيشرفت آنها افزايش پيدا كرده است و اين يعنى يك پروسه جهانى سازى.
جهانى سازى مقوله اى جديد نيست؛ [بلكه] مفهوم جهانى سازى، از آغاز [پيدايش] صنايع مكانيكى وجود داشته است. ماركوپولو و كريستف كلمب را نيز مى توان مروجان جهانى سازى دانست، كه اگر نقش شان بيشتر از بيل گيتز و جورج سوروس نبوده باشد، قطعاً كمتر نبوده است. [اما] وقتى حاكمان جهانى از جهانى شدن و جهانى سازى سخن مى گويند، چيز ديگرى را منظور دارند. به همان صورتى كه وقتى اگوستوس سزار و كاليگولا از جهانى كردن تمدن روم سخن مى گفتند، منظورشان سوادآموزى، ساختن جاده و امكانات بهداشتى بيشتر نبود. آنها تلاش مى كنند تا ما را متقاعد سازند كه جهانى سازى بدين معناست، اما اينگونه نيست. در واقع، جهانى سازى واژه ساخته و پرداخته آنهاست، استعاره پرسروصداى شان براى سرمايه سالارى جهانى (كه در
۲۰ سال گذشته شكل گرفته است تا ما را مجبور كند كه جهانى شويم).
* فكر نمى كنيد كه تصادفى نبوده و نيست كه در همه كشورهاى سرمايه دارى صنعتى دولت رفاه كه از دستاوردهاى اقتصاد «كينزى» در سال هاى جنگ جهانى دوم بوده اند، زير فشار جهانى شدن قرار گرفته اند با توجه به اين كه بخشى از پروژه جهانى كردن معطوف به گسترش تهيدستى، زيادكردن شكاف فقر جهانى از طريق شعله وركردن آتش بى عدالتى در توزيع ثروت و امكانات جامعه جهانى است.
جهانى شدن اقتصادها به همراه انقلاب الكترونيكى، توليد و اشتغال كامل مورد نظر معماران دولت رفاه بعد از جنگ را از بين برده است. در طول دهه
۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ تنها برخى قسمت هاى خاص از اقتصادهاى كشورهاى كينزى دچار تغيير شده اند. در بسيارى موارد ديگر نه فقط به هم نزديك شدنى اتفاق نيفتاده بلكه فاصله ها بيشتر شده است. در طول دهه ۱۹۹۰ شكاف بين فقيرترين و غنى ترين ۲۰ درصد بشر كه به نسبت يك به ۶۰ بود به يك به ۷۴ افزايش يافته است. براساس پژوهشى كه من در فوريه انجام دادم تنها ۲۵ درصد جمعيت اين كشورها و دستاوردهاى دولت رفاه در اقتصادهاى مبتنى بر توازن درآمدى كينزى، دستخوش تغيير نشده است و اين در حالى است كه حتى رشد اقتصادى كه قرار است منشأ برترى تاريخى نظام سرمايه سالارى باشد نيز تغيير داده شده است. واقعيت اين است كه ديوارهاى قلعه كشورهاى غنى هر روزه براى كنار نگاه داشتن توده هاى روى هم انباشت شده بالا تر مى رود.
اكنون اين [ديوار] مى تواند به همراه بالا و پائين رفتن نرخ سود و يا ميل و تمايل صاحبان سرمايه تا هر جايى كه مى خواهد كشيده شود و يا هر جاى [ديگرى] كشيده نشود. قدرت و كنترل و آزادى براى مانور شركت هاى چندمليتى نيز اين امر را تسهيل مى كند. همه اينها يعنى جهانى كردن بعضى چيزها و جهانى نكردن بسيارى چيزهاى ديگر؛ اين روند، اولاً آن شكاف را عميق تر مى كند و ثانياً كاملاً برنامه ريزى شده است و در نتيجه مى توان گفت كه نه تصادفى است و نه پيامد يك فرآيند اجتناب ناپذير تاريخى. [بلكه] نتيجه طرح هايى عمدى [و برنامه ريزى شده] است كه در دفاتر كمپانى هاى بزرگ، يا نشست هاى ديپلماتيك و كنفرانس هاى بين المللى، يا كلوپ هاى عمومى يا خصوصى، و در راستاى گسترش فقر جهانى (آن هم در جهانى كه براى جهانى شدن مى كوشد) انجام مى گيرد.
* شما در كتاب «آيا جهانى شدن اجتناب ناپذير است » گفته ايد كه جهانى كردن، آخرين مرحله امپرياليسم اقتصادى براى تسلط بر شريان اقتصاد جهانى است. شما تهديدهاى تحقق اين مرحله توسط نئوليبراليسم سرمايه دارى را چه مى دانيد
بايد راهى براى مقابله با فناورى و پديده جهانى سازى بيابيم. اين فرآيند كه به دنبال ايجاد جهانى منفك از جامعه و فرهنگ است، لزوماً به ويرانى جامعه انسانى و محيط زيست غيرانسان ها منجر مى شود. نقش ليبراليسم، در جهانى كه تجمل و تنوع مفرط به عنوان اصل بنيادين آن شناخته مى شود، نمى تواند حمايت از اقتصادهاى محلى و ملى يا شيوه خاص عملكرد آنها باشد. پس بايد راهى براى پايان دادن به اين پروژه خودخواهانه يافت، پروژه اى كه مى خواهد جهان را به صورت مجموعه اى از انسان هاى منفرد دربياورد كه نه جزئى از يك جامعه اند و نه فرهنگى دارند؛ پروژه اى كه هدف آن، بسط چتر سرمايه دارى بر سر دنياى كنونى است. حركت نئوليبراليسم به سمت انحصار اقتصادى، پايان كار نيست. [ در واقع، هدف فرآيند جهانى سازى، صرفاً يك تغيير نظام افتصادى نيست و مسلماً از اين مرحله فراتر مى رود.] به عقيده من، در مقابل تهديد تهاجمى غرب، ما بايد مبشر انترناسيوناليسمى باشيم كه براساس تساهل و مدارا و احترام بنا شده و از تنوع جوامع انسانى و تنوع شيوه زندگى حمايت مى كند.
* در كشورهاى پيرو اقتصاد ماركسيستى [كه مخالف بازار آزاد جهانى هستند]، جهت گيرى هاى سازمان تجارت جهانى به نابودى اقتصاد اين كشورها منجر شد. شما مشكلات كشورهايى را كه به سمت جهانى سازى حركت مى كنند چه مى دانيد و آينده اقتصاد ماركسيستى را چگونه پيش بينى مى كنيد
در فرآيند بين المللى شدن اقتصادها، فعاليت اقتصاد بين الملل را مى توان ادامه فعاليت اقتصاد ملى دانست. شركت هاى چند مليتى پايگاه ملى خود را حفظ مى كنند و تابع مقررات كشور مادر، يعنى كشورى كه در آن ثبت شده اند، مى باشند. البته در اين مورد، اقتصادهايى را كه در وضعيت گذراى جهانى شدن قرار دارند در نظر نمى گيريم، زيرا در اين وضعيت، اقتصاد ملى متمايز وجود ندارد و واحدهاى اقتصادى در يك سيستم اقتصادى كلى و مبادلات بين المللى ادغام مى شوند.
در كشورهاى مبتنى بر توازن درآمد، شركت هاى فرامليتى (كه ارتباط و پيوند آنها با [نظام] مديريت بين المللى، ويژگى هاى ملى را ندارند) جايگزين شركت هاى چند مليتى مى گردند. نظام اقتصاد ماركس، بين المللى، مستقل و خود مختار مى شود، اما تنها در سطح بين المللى قابل كنترل خواهد بود. نمونه آشكار آن هم اقتصاد كوبا است. حركت به سوى جهانى شدن در چنين سيستم هايى با آزادى ورود و خروج سرمايه، آزادى تجارت، آزاد سازى بازارهاى مالى و كاهش مداخله دولت در اقتصاد صورت مى گيرد. اما اين تنها ظاهر قضيه است. ما ظاهراً از چنين تغييراتى حمايت مى كنيم، اما در واقع مايل به متوقف كردن اين راهكارها هستيم. اين سياست تعديلى است كه صندوق بين المللى پول و بانك جهانى براى ارتقاى وضعيت اقتصاد در اينگونه كشورها توصيه مى كنند. ادغام اقتصادها در يك اقتصاد جهانى و آزادسازى تجارت، رقابت بين واحدهاى توليدى را افزايش مى دهد. تجارت آزاد باعث مى شود كه بيشتر به فرآيند جهانى سازى وابسته شوند. تحميل سياست هاى تعديل يك جانبه صندوق بين المللى پول و بانك جهانى، دليل اصلى جانشين شدن اقتصاد ليبرالى به جاى اقتصاد كشورهاى ماركسيستى بوده است. در اين حالت، با اين بهانه كه «كسرى بودجه دولت، تورم ايجاد مى كند و در نتيجه قدرت رقابت كالاهاى ساخت كشور را در بازارهاى جهانى كاهش مى دهد»، هزينه [و ميزان دخالت] دولت را كاهش داده و به سمت حذف آنها از اين رقابت پيش مى رويم.
* تأثير كاركرد سازمان هاى بين المللى بر اقتصاد كشورهايى كه از سياست هاى سازمان هاى بين المللى (مانند بانك جهانى، صندوق بين المللى پول و سازمان تجارت جهانى) تبعيت مى كنند، [همچنين] شيوه اجراى اين سياست ها، بدهكارى هميشگى كشورهاى جهان سوم را سبب شده است و با وجود اين كه هرساله بخشى از بودجه اين كشورها صرف بازپرداخت بدهى ها و بهره آن مى شود، نه تنها نشانه اى مبنى بر استهلاك اين بدهى ها ديده نمى شود، بلكه روز به روز بر ميزان آنها نيز افزوده مى شود. كشورهاى آرژانتين و برزيل، از اين نمونه ها هستند. بخشى از سياست اين سازمان ها تحت عنوان استراتژى مساعدت به كشورها طراحى شده و سياست هاى تعديل ساختارى قسمتى از اين استراتژى است. من مى خواهم اين سؤال را بپرسم شما نقش سازمان هاى جهانى را در گسترش فقر جهانى چگونه مى بينيد
سازمان هاى بين المللى مانند صندوق بين المللى پول و حتى بانك جهانى كه آزادسازى در بازار كار را پيشنهاد مى كنند و معتقدند كه عرضه و تقاضا بايد اشتغال و دستمزد را تعيين كنند، نيروى كار را نيز يك كالا در نظر مى گيرند و فرض مى كنند با مقررات زدايى از بازار كار، اشتغال افزايش مى يابد و انعطاف پذيرى بازار كار، بيكارى را كاهش مى دهد. اقتصادهاى ملى، در مسير جهانى شدن، تحت نام «استراتژى مساعدت به كشورها» به سياست هاى تعديل ساختارى روى مى آورند. با انعطاف پذيرى بيشتر در بازار كار، مشاغل نيمه وقت، جاى مشاغل تمام وقت را مى گيرند و بروز اين مسأله، به واسطه كاهش مشاغل در صنعت و در نتيجه كاهش عضويت در اتحاديه هاى كارگرى بوده است. اين روند از كشورهاى اروپايى آغاز شده است.
سياست هاى تعديل ساختارى نهادهاى جهانى در حالى در كوتاه مدت به پذيرش درصد سرمايه گذارى مى انجامد كه نهايتاً و در درازمدت رو به سوى قابليت ناهمسانى با روند تثبيت شده مى گذارد. نگاهى كوتاه به افزايش سرسام آور ميزان بدهى
۳۰ كشور مقروض به سازمان تجارت جهانى و بانك جهانى، گوياى اين واقعيت است كه اين روند به بردگى بيشتر اين كشورها مى انجامد.
* «جهانى شدن با توجه به نقش سازمان هاى بين المللى در جهت تقويت آن، واقعيتى است برگشت ناپذير كه ايستادگى در برابر آن نه عملى است و نه منطقى.» اين بخشى از گفته شما در اجلاس «جهانى سازى؛ بن بست اقتصادى» در سال گذشته در اسلو بود. شما چه راهى را براى مقاومت در برابر فقر جهانى پيشنهاد مى كنيد
من فكر مى كنم اگر جهانى سازى (يا به واقع: جهانى كردن جريان مالى قدرت شركت ها و آزاد سازى اقتصادى) نتيجه طرح ريزى است، يعنى نتيجه طرح هاى دقيقاً تدوين شده و عمدى برخى افراد است، پس افراد ديگرى نيز با طرح هاى دقيقاً تدوين شده و عمدى مى توانند اين فرآيند را به عقب برگردانند. اموال خصوصى كرده را مى توان دوباره به مالكيت دولت ها در آورد. مى توان آزادى ها را [از شركت ها گرفت و] به ملت ها برگرداند. بار ماليات فقرا را مى توان بردوش ثروتمندان نهاد. مى توان براى راحت تر مردن رانت خواران برنامه ريزى كرد و از سلب مالكيت كنندگان، سلب مالكيت كرد.
يك دليل ديگر هم وجود دارد كه نشان مى دهد كه چرا جهانى سازى واقعيتى اجتناب ناپذير نيست كه به قول شما نتوان در مقابل آن ايستادگى كرد و آن هم اين كه معماران جهانى سازى خود به اجتناب ناپذيرى اش اعتقاد ندارند. اگر جهانى سازى اجتناب ناپذير است، پس چرا رئيس سازمان تجارت جهانى، مايك مور و نمايندگان تجارتى آمريكا و اروپا دائم در حال مسافرت از يك گوشه به گوشه ديگر دنيا و اعمال فشار بر دولت ها هستند تا گردهمايى آينده اين سازمان در قطر سرانجامى مثل گردهمايى سياتل نداشته باشد و رهاورد فقر دوحه به ديگر كشورها نرود . من مى خواهم اين را بگويم كه اگر جهانى سازى واقعاً اجتناب ناپذير است، پس چرا جلسات عوامل [اصلى] جهانى سازى در كشورهاى بزرگ در پشت سيم هاى خاردار و صف هاى پليس ضد شورش برگزار مى شود و به علاوه چرا تعداد مخالفت ها در سرتاسر جهان در حال افزايش است سه روز قبل از نشست مجمع جهانى دولت، هزاران تن از سرتاسر اروپا در پراگ پايتخت جمهورى چك گرد آمدند تا همراه با ما عليه جلسه سالانه بانك جهانى و صندوق بين المللى پول اعتراض نمايند. كسانى كه خود را پرچمدار ليبراليسم اقتصادى مى دانند در رسانه هاى خود نوشتند كه تظاهركنندگان درست مى گويند كه مهم ترين پرسش اخلاقى، سياسى و اقتصادى عصر كنونى، فقر كشورهاى جهان سوم است. به علاوه اينجا هم حق به جانب آنهاست كه موج جهانى كردن - اگرچه موتورى كه آن را به حركت در مى آورد بسيار قدرتمند است - ولى مى تواند به عقب رانده شود.
اين واقعيت كه در خصوص اين دو نكته حق به جانب اعتراض كنندگان است، باعث مى شود كه آنها و از آن مهم تر آن بخشى از افكار عمومى كه با آنها همدردى مى كند به طور هراس آورى خطرناك باشد و ادعاى اجتناب ناپذيربودن در نسيمى كه مى وزد گم مى شود. ما آگاهانه از يك استراتژى در راستاى [جلوگيرى از] بن بست اقصادى سخن مى گوئيم كه منطق بازار و كارآمدى در عرصه هزينه را تحت الشعاع ارزش هايى چون امنيت، برابرى و همبستگى اجتماعى قرار مى دهد. ما از اقتصادى كه در خدمت جامعه است و نه هدايت جامعه بوسيله اقتصاد، سخن مى گوئيم. رها كردن جهانى سازى و اعطاى قدرت به محلى ها و ملى ها، تنها مى تواند در يك نظام جانشين براى اداره اقتصاد جهانى به موفقيت برسد اما واقعاً مختصات اين نظام اقتصادى جهانى كدام است
جواب ما را مى توان در انتقاداتى يافت كه از برتون وودز و سازمان تجارت جهانى داريم: اقتصاد جهانى، نظامى است تك مضمونى با قواعد جهانى كه از سوى نهادهايى شديداً متمركز (و به منظور افزايش منابع شركت هاى هاى بزرگ) اعمال مى شود. كوشش براى جايگزينى نظم موجود با قواعد و نهادهاى يك جهان متمركز ديگر (حتى اگر اصول متفاوتى بكار گرفته شوند) احتمالاً همان تله قديمى را تكرار مى كند. همان تله اى كه سازمان هايى كاملاً متفاوت مثل صندوق بين المللى پول از آن استفاده كرده اند، اما قادر به تحمل و بهره گيرى از كثرت گرايى نمى باشند.
من مى گويم كه امروز، نيازى به يك سازمان متمركز جهانى نيست. آنچه نياز داريم، تمركز زدايى از قدرت نهادها و ايجاد نظام كثرت گراى نهادها وسازمان هايى است كه با هم و در كنار هم فعاليت مى كنند؛ و توافق ها و تفاهم هايى انعطاف پذير، راهنماى عمل آنها را تشكيل مى دهد. ما از يك مفهوم كاملاً نو، سخن نمى گوييم. در تحت نظامى كثرت گرا براى اداره اقتصاد جهانى، يعنى وقتى كه قدرت هژمونيك به صورت سازمان هاى بين المللى همه گير نهادينه نشده بود، شمارى از كشورهاى آمريكاى لاتين و آسيا توانستند به حدى از رشد صنعتى دست پيدا كنند.
* مجمع جهانى دولت كه هدف جهانى شدن را دنبال مى كند، در اكتبر گذشته نشستى در نيويورك با حضور
۱۰۰۰ نفر از ۸۰ كشور جهان پيرامون اين موضوع تشكيل داد. در اين نشست چهره هاى برجسته اى از قبيل ميخائيل گورباچف، يوشيره ناكازونه، جهان سادات، ژان برتراند آريستيد و بسيارى ديگر حضور داشتند و شما در آن نشست بر تهديد هويت جهانى تأكيد داشتيد. اين تهديد را چقدر جدى مى دانيد
نقشه هاى فرهنگى ما ديگر چشم اندازهاى اجتماعى و فرهنگى ما را نشان نمى دهند؛ چرا كه ما با كسانى روياروى مى شويم كه هويت و سرشت آن ها براى ما معلوم نيست. ما حتى ديگر راجع خود به خودمان هم مطمئن نيستيم. از نظر ما، برخلاف نسل هاى قبل، آينده آنقدرها هم قابل پيش بينى نيست. نسبى كردن فرهنگ ها، تصور سنتى از فرهنگ به مانند امر مطلق، پايدار و فراتاريخى را بى اعتبار مى كند و اختلالى جدى در وظيفه هويت سازى آن پديد مى آورد و سرانجام با تكثير مرجع هاى اجتماعى، هويت سازى سنتى را دشوار مى سازد. از آنجا كه جهانى كردن بر هويت هاى مختلف، تأثيرات متفاوتى دارد، آيا مى توان وجه مشخصى براى [تفكيك و] تحليل هويت هاى مختلف به دست آورد
فرهنگ ها از ظرفيت هاى استفاده نشده اى برخوردارند كه به هنگام برخورد با فرهنگ هاى ديگر مى توانند از آن ظرفيت هاى بالقوه استفاده نمايند. با تأثيرات جهانى فرهنگ ها بر هم، يك مراسم گراميداشت در رم تبديل به يكى از مراسم هاى جهانى مى شود كه گستره اى به وسعت تمام قاره ها مى يابد. تكثر و عدم تمركز هويتى، به مرور لايه هاى جديدى از فراهويت ها را به وجود مى آورند. اين فراهويت به انسان محدود، اجازه ورود به عرصه هاى بزرگ تر را مى دهد. اما اكنون آنها تصميم مى گيرند كه فرهنگ خود را مبادله كنند، چون فكر مى كنند فرهنگ هاى سنتى توان اجابت كليه نيازمندى هاى بشر امروزى را ندارد و لذا بشر امروزى دست به گزينش فرهنگى مى زند . من از سومين رويداد بزرگ تاريخ جهان به عنوان «فروپاشى فضا و نفوذ پذيرى مرزها» ياد مى كنم و مى گويم كه با اين سير لجام گسيخته اختلال فرهنگى، ما ديگر در قلمرو خود احساس هويت و امنيت فرهنگى نمى كنيم.
* آيا تمام منافع جهانى سازى، مختص كشورهاى صنعتى است جهانى شدن چه منافعى براى كشورهاى در حال توسعه دارد
پيوستن به سازمان تجارت جهانى يا ادغام در اقتصاد جهانى به نفع تمامى ماست. اما به شرطى كه در مبادلات تجارى و اقتصادى هم ما و هم شركاى تجارى مان، هر دو، منافعى به دست آوريم و اين جز با افزايش قدرت اقتصادى و پيشرفت در صنعت و خدمات امكان پذير نمى باشد. جهانى شدن براى اقتصادهاى پويا كه توانايى بهبود وضعيت توليد از طريق سياست هاى مناسب براى افزايش مزيت نسبى كالاهاى توليد شده در داخل را دارند يك فرصت است و اين فرصت براى كشورهاى صنعتى فراهم شده است. اين كار مى تواند موانعى را كه بر سر راه [صدور] كالاهاى يك كشور وجود دارد، از ميان بردارد. كاهش تعرفه ها، به كاهش قيمت كالاهاى صادارتى يك كشور در بازارهاى خارجى مى انجامد، و اين كار موجب افزايش قدرت رقابت آنها در بازارهاى خارجى مى شود. اما اگر كشور نتواند كالاهايى با كيفيت و قيمت مناسب توليد كند، كاهش تعرفه كشورهاى خارجى نمى تواند مزيتى نسبى براى محصولات كشور ايجاد كند، و بنابراين اين كشور نمى تواند از فرصتى كه كاهش تعرفه ها برايش ايجاد كرده است بهره بردارى نمايد. از سوى ديگر، كاهش تعرفه هاى يك كشور باعث مى شود كه قدرت رقابت [كالاهاى خارجى] در داخل افزايش يافته و صنعت كشور نابود شود. اين رويه در كشورهاى در حال توسعه طى مى شود و ما شاهديم كه با وجود حركت هاى زيادى كه در راستاى همگونى با بازار جهانى انجام مى دهند، منافع اندكى براى آنان به ارمغان آورده مى شود؛ كه البته اين هم نتيجه استراتژى هاى يك جانبه جهانى سازى است. گسترش و افزايش ميدان بازارهاى منطقه اى بين كشورهاى در حال توسعه، به افزايش سهم آنان از جهانى سازى منجر مى شود.
* با توجه به تعرفه بالاى ورود كالاهاى چينى در كشورهايى مثل آمريكا آيا چين تهديدى براى جهانى شدن محسوب مى شود آيا هند در آينده وضعيت مشابهى با چين پيدا خواهد كرد
در حال حاضر به نظر مى رسد كه اكثر كشورها، تهديدى بالقوه بر عليه ساير كشورها هستند. برخى از كشورهاى آسيايى در
۲۵ سال گذشته قدرت اقتصادى خود را افزايش داده اند و به سمت بهره گيرى از نرخ سرمايه گذارى افزوده داخلى روى آورده اند. اكنون شكاف بين ببرهاى چين با كشورهاى صنعتى غرب، كاهش يافته است. من فكر مى كنم كه به خاطر اين دليل اصلى، امريكا به افزايش تعرفه ها روى آورده است. امروزه، اين اقتصادها، عوامل اصلى خارج شدن كنترل بازارها از دست كشورهاى صنعتى دنيا است. در كشورهاى اروپايى كه كانون تكنولوژى خودرو هستند، كشورى چون چين سالانه ۵ ميليون خودرو مى فروشد؛ ما مى توانيم نتيجه بگيريم كه چين با پيچيدگى خاصى به سمت تهديد پنهان پيش مى رود.
اين اقتصاد، وضعيتى مانند اقتصاد ژاپن در سال هاى اوليه بعد از جنگ دوم جهانى پيدا كرده است. تغيير زيرساخت هاى اجتماعى و تلاش و كوشش مردم در اين كشور، اين تحول را در اقتصاد چين به وجود آورده است و ما امروز مى بينيم كه چين به سمت رقابت با قدرت هاى كشورهاى غربى مى رود. شايد بتوان هند را در رده اى پائين تر از چين قرار داد، اما اين وضعيت پايدار نمى ماند. در واقع، هند نمى تواند به سادگى به چين نزديك شود. با اين همه من معتقدم اكنون ديگر سران دهلى به اين راحتى در بازارهاى جهانى نمى بازند.
* آيا جهانى شدن منجر به انتشار سبك زندگى يكسانى در تمام جهان خواهد شد آيا جهانى شدن اقتصاد، تهديدى براى ميراث فرهنگى بشر محسوب مى شود
در فرآيند جهانى سازى، بسيارى از كشورهاى پيشرفته و صنعتى، فرهنگ ها و خرده فرهنگ ها را ناديده گرفته اند. نهادها و سياست هايى كه بر فرآيند جهانى سازى حاكم اند بايد اصلاح شوند، زيرا صرفاً منافع گروه هايى خاص در اين كشورها را مدنظر دارند و منافع كشورهاى در حال توسعه و مردم اين كشورها را ناديده مى گيرند. البته منظورم منافع و كاركردهاى هويتى است. گفتم كه ما به سوى پذيرش يك ميراث و ماندگارى واحد جهانى مى رويم و اين بسيار خطرناك است.
* با توجه به مطالعه كوتاهى كه در بحث پيوستن ايران به سازمان جهانى تجارت داشتيد و خلاصه اى از آن در مقاله منتشر شده ماه گذشته شما در اكونوميست با عنوان «بررسى موج دوم كشورهاى تجارت جهانى» هم به چاپ رسيد، به عنوان سؤال پايانى تحليل خودتان را در باب الحاق ايران بگوييد و اينكه شما چقدر عضويت ايران را در اين زمان يك ضرورت مى دانيد
جهانى شدن به نفع كشورهاى با اقتصاد پرقدرت و غنى و به زيان كشورهاى كم قدرت و فقير است. [در اين حالت] توليد كالاها با مزيت نسبى آنها ارتباط دارد. من از شما مى پرسم كشورهايى كه صرفاً اندكى مزيت نسبى دارند، آيا مى توانند از بازشدن اقتصادها و ادغام در اقتصاد جهانى سود ببرند قطعاً شما هم مثل من معتقديد جهانى شدن به زيان چنين كشورهايى است. حداقل چنين كشورهايى در كوتاه مدت با كاهش درآمد، كاهش اشتغال و نرخ هاى تورم بالا روبه رو خواهند شد.
براى اين كه توزيع منافع ناشى از جهانى شدن برابر باشد من معتقدم بايد كشورهاى فقير خود را به سطح كشورهاى ثروتمند برسانند. ساليان سال است كه حركت اكثر اين كشورها براى كاهش فاصله با كشورهاى صنعتى، كند بوده است. سود بردن از فرآيند جهانى شدن نياز به انباشت بيش تر سرمايه، افزايش هزينه هاى توسعه و تحقيق، پيشرفت تكنولوژى و بهبود بخشيدن به زيرساخت هاى اقتصادى و اجتماعى دارد. تا زمانى كه اقتصاد، اقتصادى پويا و پرقدرت نشود و در بازارهاى جهانى با مزيت نسبى و نرخ برابرى موازنه اى همراه نباشد پيوستن به سازمان تجارت جهانى و بازكردن درهاى اقتصاد به روى فناورى و كالاهاى خارجى زيان آور و فاجعه بار مى باشد.

منبع: http://www.iran-newspaper.com/1386/861019/html/think.htm

 

نشانی برخی از نوشته های هیلی: http://www.zmag.org/search/search_results2.cfm

ومتن کامل مقاله آیا جهانی سازی اجتناب ناپذیر است؟ http://www.zmag.org/CrisesCurEvts/Globalism/is_globalisation_inevitable.htm

 

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics