نویدنو:09/12/1385                                                                     صفحه قابل چاپ است

تلفات جانبی

سوسن آرام

منبع : روشنگری
* اين داستان عدالت چيست؟ ماجرای ,سوسياليسم احمدی نژاد, از کجا آب ميخورد؟ در ,نخبه فريبی, پديده احمدی نژاد خطری هست که به ,عوامفريبی, او پهلو ميزند،اين خطر چيست و دامن کدام نيروها به آن آلوده است...

نخستين بار احتمالا روزنامه شرق بود که در جريان انتخابات رياست جمهوری از حرکت با چراغ خاموش صحبت به ميان آورد. چراغ ها ی روی صحنه هرگز روشن نشدند. اين اگرچه عمدتا بخاطر راز داری مقامات اداره کننده رژيم از هردو جناح است، اما تخريب اطلاعاتی اپوزيسيون راست و منابع وابسته به آمريکا نقش مهمی در نيمه تاريک نگاهداشتن صحنه بازی ميکنند. همه چيز گفته ميشود، اما پاره پاره و بدون ارتباط با هم، بطوريکه اصل اين قضيه که چه تحول مهمی در سياست رژيم صورت گرفته و چرا، همچنان در پرده ابهام باقی مانده است.

يکی از برجسته ترين نمودهای اين ابهام آفرينی را ميتوان در رابطه با ,سياست اقتصادی, دولت احمدی نژاد مشاهده کرد. با اين که گسترده ترين کارزار هم در واقعيت و هم در رسانه ها دراين زمينه جريان دارد، اما سرانجام معلوم نيست که اين ,طرح عدالت, دولت احمدی نژاد چيست؟ تصويری که هم رسانه های رژيم و هم رسانه های اپوزيسيون و ,نيمه پوزيسيون, راست آن و منابع خارجی همزبان با اينها به دست ميدهند اين است که گويا اين هم همان منازعه قديمی ,اقتصاد يا سوسياليسم دولتی, و ,بازار ليبرال يا نوليبرال, است، با همه مفاهيم آشنای آن. جنبه های واقعی کارزار را هم، بويژه در رابطه با تحريم، هردوطرف ميگويند، اما بريده بريده و اغلب در قالب های انحرافی و بدون ارتباط با هم.

ما از اطلاعات پشت صحنه نمی توانيم اطلاع داشته باشيم، اما مجموعه همين سياست ها که در تاريک و روشن صحنه از مقابل چشم ما رژه ميرود، به شدت هشدار دهنده است و هم ماهيت واقعی نيروهايی گوناگون داخلی و خارجی را که در مقابل منافع مردم ايران قرار دارند به نمايش ميگذارد، و هم نشان ميدهد که رژيم و آمريکا در زور آزمايی خود فقط بلوف نمی زنند بلکه هر دو طرف برنامه هايی را در نظر گرفته اند که ميتواند نه فقط امروز، بلکه فردای بعد از سقوط رژيم را به صحنه منازعات خونين و ضد انسانی نيروهای لجام گسيخته و درعين حال مستاصلی تبديل کند که برای رسيدن به مقصود و اهداف خود از هيچ جنايتی فروگذار نمی کنند. قبلا هشدار داده شده بود که عراق با اجرای طرح های آمريکا بدتر از يوگسلاوی خواهد بود و اين ارزيابی به طرز دردناکی درست از آب در آمد. حالا بايد تاکيد کرد که اگر رژيم و آمريکا را در اين نزاع به حال خود واگذار کنيم، ايران بدتر از عراق خواهد شد. اما اين سرنوشت محتوم نيست و نبايد گذاشت اين اتفاق بيفتد.

اين داستان عدالت چيست؟
از همان لحظه نخست که ,طرح عدالت, اعلام شد، معلوم بود با ,طرح ايستادگی, در پرونده هسته ای ارتباط دارد. در مورد چگونگی اين تصميم گيری ابهاماتی وجود دارد اما چيزی که مسلم است اين است که بخش مهم و تعيين کننده ای از نظام در مقابل سياست ,تغيير رژيم, آمريکا تصميم گرفتند که ايستادگی بر سر غنی سازی را به عنوان ,گرانبها, ترين وسيله در خدمت ,چانه زنی-
Great bargain, به کار بگيرند و به هر دليل که فعلا به آن نمی پردازيم، به درست يا غلط به اين نتيجه رسيدند که اولا ,ايستادگی, راه بهتری برای نجات يا افزايش عمر رژيم است و ثانيا ممکن است رويارويی با آمريکا چه به صورت تحريم های گسترده و چه به صورت اشکال مختلف برخورد نظامی اجتناب ناپذير باشد و بايد برای حفظ سر نظام در چنان شرايطی تدارک ببيند.

آنچه که در يک ساله اخير و توسط دولت احمدی نژاد پيش برده شده، آرايش جنگی مبتنی بر چنين تدبيری را نشان ميدهد و احتمالا همان چيزی است که مقاما ت رژيم در اظهار نظرهای علنی خود از آن به عنوان ,آمادگی, ياد ميکنند. مشخصات عمده ی اين تدارکات که طی سال گذشته شاهد آن بوديم عبارتنداز:
در وجه سياسی: يک بخش که عمدتا در رابطه با مقاومت مردم است عبارت بود از افزايش کنترل سياسی و ايجاد يا تقويت ساختارهايی که قدرت سرکوب و کنترل رژيم را در همه حوزه های مدنی و سياسی به لحاظ کيفی بالا ببرد. محدود کردن ,زندان شيشه ای, و جلوگيری ازاستفاده کنترل نشده از آن توسط زندانيان و مخالفان، کاربرد موثر و حساب شده ی مشت محکم، در صورت لزوم در خفا، در جايی که خطر جدی است، تمرکز بر سرکوب سياسی و مسامحه در برخی حوزه های مدنی اما به صورتی که کنترل از دست نرود.

بخش ديگر، مربوط به ساختار خود دولت و سياست های کلان آن است که برای اجرای آن تلاش شده و ميشود، از جمله: فشرده کردن دستگاه دولت، تنگ کردن دامنه پلوراليسم درونی آن، محدود کردن مراکز قدرت و تمرکز قدرت در دست بخش کوچکی که ميتواند از جناح های مختلف هم باشد، ولی به هرحال بايد کاملا مطمئن و قابل اعتماد باشند، کاهش نقش نهادهای به اصطلاح انتخابي، تقويت دستگاه اجرايی و سپردن اهرم های مهم آن در تمام سطوح به مهره های مطلقا قابل اعتماد به عنوان تضمين اجرای سياست های نظامي، امنيتي، اداری و اقتصادي، ورود گسترده تر نظاميان و امنيتی ها در ساختارسياسی و اداري، جابجايی هايی وسيع در وزارت خانه ها و تغييرات در ساختار آنها يا موسسات مهمی مثل سازمان برنامه و تصويب طرح هايی مثل گزينش، تغيير قانون انتخابات و يک سلسله تمهيدات مشابه به منظور پيش بردن سياست های فوق.

به لحاظ ايدئولوژيک نيز رژيم عنصر ناسيوناليسم، هم در بعد تاريخی و فلسفی و هم در بعد سياسی و عملي، را در گفتمان خود وارد کرده و در کنار اسلام مورد استفاده قرار داد. بعلاوه متناسب با فرصت هايی که آمريکا برای آن فراهم آورده است، تغييراتی در مشخصات گفتمان سياسی خود بوجود آورد، بويژه در رابطه با انتقال محور گفتمان از سياست داخلی به سياست خارجی و تکيه بر نابرابری ها و ستم های موجود در نظام جهاني، ونيز از آزادی به عدالت در داخل کشور. در هردو محور، دشمن خارجی و اپوزيسيون راست رژيم به همان شدت زير ضرب و متهم هستند که خود رژيم در برابر جنبش دموکراسی خواهی و البته اين امر به قدرت مانور رژيم کمک ميکند.

طبيعتا اجرای اين سياست ها در رژيمی مثل جمهوری اسلامی که رژيم استبداد تک نفره نيست، با دشواری هايی عظيم روبروست که بعد به آنها اشاره ای خواهدرفت.
اما نکته مهم در رابطه با بحث اين مقاله جايگاه ,طرح عدالت, در اين تحولات است. روشن است برنامه اقتصادی و هماهنگی آن با طرح های نظامی و سياسی و امنيتی عنصر کليدی در اجرای چنين سياست هايی است و بدون آن سازمان دادن آرايش جنگی غيرقابل تصور است. آنچه که در سال گذشته شاهد آن بوديم گواه تلاش در اين جهت و ناظر بر دو محور اصلی بود: يکی در بالا شامل سپردن اهرم های اقتصادی در بخش های کليدی به دست ارگان های معتمد به نحوی که امکان اجرای برنامه ها و نيز نقل و انتقال سريع سرمايه، دارايی و بودجه را ممکن کند. از قبيل: افزايش سهم بودجه ای که زير نظارت نيست، انتقال موسسات بزرگ به ارگان های تحت نظارت رهبري، انتقال بخشی از پروژه ها به سپاه و نيروهای امنيتي، واگذاری سهام به ارگان های دولت، تغييرات در مديريت بانکها، انتقال اختيار مصرف بودجه از سازمان برنامه به استانداری ها.

دوم،در رابطه با پائين: تاکيد بر نيازهای بنيادی از يک طرف و تحول در توزيع به نحوی که هم از شورش آسيب پذيرترين بخش جمعيت جلوگيری کند، و هم بتواند نيرويی از اين بخش را حول رژيم گرد آورد. طبيعتا در اين برنامه سهم ارگان های خودی مثل بسيج بيش از همه در نظر گرفته ميشود. باوجود اين اگر قرار باشد هدف برنامه به اجرا در آيد، بايد تلاش کنند برنامه، اقشار آسيب پذير وسيع تری را در بر بگيرد. در اين زمينه شاهد يک سری سياست ها بوديم از قبيل تسهيلات در رابطه با وام مسکن و تعاونی ها، تغييراتی در ساختار واردات و بستن تعرفه به کالاهايی که مصرف انبوه ندارند مثل تلفن همراه، ايجاد صندوق های ,خيريه مستقل, برای پرداخت وام، اختصاص بخشی از برنامه خصوصی سازی به دو دهک پائين و ,سهام عدالت,[ که البته تيغ دو لبه است و در شرايطی به سرعت ميتواند در جهت معکوس به خدمت گرفته شود]، و برنامه های ديگری که در طول سال گذشته موضوع منازعات داخلی و خارجی در رابطه با برنامه اقتصادی رژيم بود.

در عين حال تقريبا تمام جناح های رژيم با اصل خصوصی سازی توافق دارند، هرچند اختلافی هم بين جناح های مختلف در مورد جهت گيری آن هست. اگرچه اين امر ظاهرا با برنامه های فوق که در مجموعه ی خود اختيارات دولت را در اقتصاد بالا ميبرد، در تناقض به نظر ميرسد، اما بايد دو نکته را به خاطر داشت: يکی اينکه رژيم اسلامی در طول حيات خود هم به علت مواضع اعتقادی و سياسی رهبران و مديران نظام و هم به خاطر مشکلات خود با نظام مسلط جهاني، هميشه تلاش کرده است که از طريق انطباق ,موازين نظام اقتصاد جمهوری اسلامی, با موازين نظام بازار ازمحاصره کامل خود توسط بازار جهانی جلوگيری کند، ثانيا اين امر هميشه با نيازهای نظام استبداد فراگير مذهبی و درگير با قدرت های جهانی در تناقض می افتاد و رژيم کوشيده است با زيگزاگ هايی از درون اين تناقض عبور کند. برنامه جديد هم خارج از چارچوب همان ,موازين نظام اقتصاد جمهوری اسلامی, نيست که تناقضات آن هم تشديد يافته است. بی ترديد رژيم ميکوشد نه تنها در ارتباط با کالاهای اساسی و يا نيازهای ,دو دهک پائينی,، بلکه در خصوصی کردن هم نيازهای جنگی و,سهام خاص, و,سهم خواص, را در نظر بگيرد و اين امرهم نقش دولت را در اين دوره تقويت و هم تناقضات آن را تشديد ميکند.

يک سوال مهم اين است: آيا اين برنامه مردم را از عوارض تحريم و جنگ محفوظ نگاه ميدارد؟ در پاسخ به اين سوال بايد توجه داشت:
اولا رژيم ودولت کنونی آن هدف های حداقلی را دنبال ميکنند، يعنی به استفاده از آخرين امکانات برای حفظ نظام می انديشند و همين که تدابيری اتخاذ کنند که درشرايط محاصره و احتمالا حمله نظامی سرپا بمانند، برای آن ها موفقيت محسوب ميشود. عواقب غير قابل مهار و آسيب هايی که به مردم وارد می آيد برای آن ها ,تلفات جانبی, محسوب ميشود. اصطلاح ,تلفات جانبی, که توسط مقامات آمريکا در جنگ ويتنام رايج شد، اشاره به آسيبی است که به شهروندان غيرنظامی ويا نيروهای خودی که هدف اصلی عمليات نبوده اند وارد می آيد. رژيم اسلامی به عنوان يک دولت، البته نميخواهد که تمام شهروندان کشور را به گرسنگی و فلاکت بکشد يا حمله نظامی آمريکا به ايران را ترغيب کند، اما اگر سياست ,ايستادگی, را به درست يا غلط برای حفظ سر خود مفيد ببيند، معلوم است که از,تلفات جانبی,اين سياست هيچ ابايی ندارد. اين واقعيت را احمدی نژاد در يک جمله البته در قالبی انحرافی بيان ميکند: ,اين بها به هسته ای شدن می ارزد, که مفهوم واقعی آن اين است: اين بها برای حفظ نظام لازم است و بايد کاری کرد تا سياست ,تغيير رژيم, آمريکا از درون دره قربانيان مردم عبور کندو باتلاقی مملو از پيکربه زمين افتاده ها و خون و جسد راه دسترسی به سر نظام را برای آمريکا دشوار کند.
اين ها اولين دسته ای هستند که مردم را ظاهرا تلفات جانبی برنامه های خود به شمار می آورند. اما پائين تر خواهيم ديد مهاجمينی که ,تلفات جانبی, به بار می آورند، به دار ودسته حاکم يا آمريکا محدود نيستند، وتلفات آنها خيلی هم ,جانبی, نيست، بلکه نهايتا مردم و منافع شان به عنوان,هدف اصلی, انتخاب شده اند.

ثانيا، نکته مهمی که پی آمد,برنامه عدالت,، است - چه موفق بشود چه موفق نشود – که احتمال دومی بيشتر است – اين است که به يک نزاع اجتماعی و سياسی دامن ميزند که در آن رژيم، دولتش و جناح هايی که ميگويند ميخواهند در برابر آمريکا بايستند، ادعا ميکنند از توزيع به نفع طبقات زحمتکش دفاع ميکنند، و آمريکا و بازار و بخشی از اصلاح طلبان با آن مخالفت ميکنند. در اين نزاع که پخش بودجه دولتی هم پشتيبان آن است اگر رژيم نه دو دهک پائينی بلکه فقط يک هزارک يا يک ده هزارک يک جمعيت 70 ميليونی را به خود متمايل يا متوهم کند، گوشت دم توپ خود را فراهم کرده است، چه برای شرايط تحريم و جنگ و چه بعد از آن. بويژه وقتی توجه کنيم که با افزايش فشار آمريکا و تهديدهای نظامي، ناسيوناليسم دفاعی اکثريت مردم جدا از ماهيت رژيمی که بر آن ها حکومت ميکند، تقويت خواهد شد و فضای عمومی را تغيير خواهد داد. هرچند بخشی از روشنفکران آگاهانه و بخشی از سربی اطلاعی و پاره ای به نيت خير و به خاطر مقابله با رژيم يا اپوزيسيون راست آن به تحقير اين نوع ناسيوناليسم دفاعی برخاسته اند، ولی دفاع از کشور در مقابل مطامع و تجاوز خارجي، اختراع اين رژيم نيست که سی سال با مفهوم ,ملت ايران, جنگيد. انگيزه ای است که مردم کشورها با آن از حقوق دمکراتيک خود دفاع کرده اند ودر خود ايران يکی از پايه های مهم انقلاب مشروطيت و بعد جنبش استقلال خواهی دوره مصدق و حتی انقلاب ايران بود که تحت رهبری خمينی و اسلامی شدن انقلاب گنديده شد. مساله اين است که سياست تجاوز و مداخله آمريکا و موتلفان داخلی و خارجی اش مجال استفاده ابزاری از يک مفهوم برحق را برای رژيمی نابرحق فراهم ميکند. برای مبارزه با سوء استفاده رژيم از يک حق، نميتوان و نبايد با خود حق مبارزه کرد. اين فقط امکان سوء استفاده رژيم را بيشتر ميکند. بويژه که در شرايط کنونی در چارچوب دفاع از اين حق است که ميتوان با سياست های تجاوزکارانه و مداخله گرانه خارجی و خود رژيم اسلامی حاکم و برای دموکراسی جنگيد. فراموش نکنيم که همه آرزوهايی که مردم ايران دارند اعم از آزادي، برابری و استقلال، بنا برقاعده و مثل همه کشورهای ديگراساسا در چارچوب دفاع از حق حاکميت ملي، يعنی حق حاکميت مردم ايران بر سرنوشت خود قابل تحقق است.

تخريب اطلاعات و داستان سوسياليسم ومقابله با نئو ليبراليسم
حتی يک نگاه کلی به سياست های فوق نشان ميدهد تدابيری که تحت عنوان ,برنامه عدالت, در پيش گرفته شد و يا فقط تبليغ شد، چيزی نيست به جز بخشی از آرايش جنگی رژيم. به عبارت ديگر ,نظام, بطورکامل و در همه سطوح آرايش جنگی به خود ميگيرد و دولت به عنوان اتاق مرکزی جنگ ظرفيت ، عملکرد و تحرک آن را در همه سطوح متناسب با شرايط بحران و جنگ سازمان ميدهد.
عليرغم اين واقعيت آشکار، در يک ساله گذشته اپوزيسيون راست رژيم و جناح هايی از پوزيسيون و نيمه پوزيسيون که متکی به تريبون های وسيع هم هستند، تبليغات گسترده ای به راه انداختند تا برنامه دولت جنگ را که احمدی نژاد پيش ميبرد يک ,برنامه سوسياليستی, و عواقب و شکست تاکنونی آن را، ,تازه ترين نمونه شکست برنامه سوسياليستی در جهان, جلوه دهند. آنها برای اين کار از تبليغات آگاهانه خود رژيم و مقامات اصلی آن مثل خامنه ای و احمدی نژاد عليه نئو ليبراليسم هم بهره برداری کردند.

اين گونه ,تبليغ و ترويج, از جانب منابع آمريکايی و موتلفان رسمی و غيررسمی آن غير منتظره نيست و نبايد تعجب ما را برانگيزد. نسبت به مخالفان خود بايد منصف باشيم وسياست های آنهارا با دقت زير نظر بگيريم. آنها از فرصتی که سياست جنگی رژيم فراهم آورده به سود خود استفاده ميکنند، همانطور که رژيم هم از فرصتی که سياست تهاجم ومداخله آمريکا برای آن فراهم کرده استفاده ميکند.

اما از نقطه نظر منافع مردم ايران، تبليغات اين دسته همانقدر عوامفريبانه است که تبليغات خامنه ای يا احمدی نژاد عليه ,نئوليبراليسم,. طبيعتا آمريکا و متحدان آن به خوبی ميدانند برنامه ای که توسط رژيم دردوره احمدی نژاد به اجرا گذاشته شده، ربطی به مخالفت با نئوليبراليسم از موضعی عدالتجويانه ندارد، بلکه ماهيتا نوعی برنامه است که اغلب دولت های در حال جنگ صرفنظر از ماهيت تهاجمی يا تدافعی آن کم و بيش در پيش ميگيرند و اين سياست ربطی به سرمايه داری يا سوسياليستي، دمکراسی يا استبدادی بودن دولت ها هم ندارد.هردولتی اعم از دموکراتيک يا استبدادي، مدافع بازار آزاد يا مخالف نئوليبراليسم ميتواند آرايش جنگی به خود بگيرد. مثلا در جنگ اول جهانی کشورهای معظم سرمايه داری مثل فرانسه و انگليس يک چرخش اساسی در اين جهت نشان دادند که عواقب آن چند دهه به طول انجاميد.

نمونه نزديک تر خود رژيم اسلامی در دوره جنگ 8 ساله است. همانطور که در آن سالها شاهد بوديم تمام وجوه اقتصاد، حتی مصرف خانواده ها و کشيدن سيم برق در چارچوب برنامه جنگی تنظيم ميشد، اما طبيعتا بخش مهمی از اين برنامه نيز تامين نيازهای نظامی دولت در مفهوم اخص کلمه است. در آخرين مقاله سيمور هرش در مورد حمله به ايران، به نمونه ای از فعاليت اقتصادی سپاه در آن دوره برای تامين نيازهای اقتصاد ی آن از طريق جزايری متحرک که در دريا ايجاد کرده بودند اشاره شده است. چنين فعاليت هايی بخشا شامل قاچاق نيز هست. همانطور که رژيم صدام حسين نيز در دوره تحريم به آن اقدام ميکرد و چنانکه بازرسان سازمان ملل گزارش دادند بخشی از مصالح شبکه های شهر و روستا را از اين طريق تامين ميکرد. بالتبع اين وضعيت علاوه بر بر تامين نيازهای جنگی دولت، زمينه فساد گسترده توسط نخبگان دستگاه را نيز فراهم ميکند.

در هرحال، در جريان جدل های مربوط به اجرای برنامه به اصطلاح ,عدالت,احمدی نژاد، مثلا هنگام برگزاری مراسم بزرگداشت عالی نسب، برخی از سخنرانان بطور ضمنی يا آشکاربه اين واقعيات اشاره کرده و برنامه اقتصادی رژيم را کنار آرايش جنگی دوره جنگ با صدام قرار ميدادند و دقيقا حسرت دورانی را ميخوردند که جناح های رژيم در پيشبرد برنامه اقتصادی دوره جنگ 8 ساله اتفاق نظر بيشتری داشتند.آنها خاطر نشان ميکردند که در آن دوره با در پيش گرفتن اين نوع برنامه توانستند هم جنگ را اداره کنند و هم از قحطی جلوگيری به عمل آورند.

حتی خود دولت آمريکا که بر خلاف رژيم اسلامی يک دولت دمکراتيک است از زمانی که تسخير و توزيع مجدد منابع جهان به زور اسلحه را به اصل مهم سياست خارجی خود تبديل کرد، تحولاتی در جهت نظامی کردن ساختار دولت و اقتصاد آن بوجود آورد. بخشی از ساختارها و قواعد دمکراتيک در آمريکا تعليق شده و به رئيس جمهور در حوزه های سياست خارجی و نظامی و امنيت داخل و خارج نقش سزار داده شده است. بوش اخيرا اين اختيارات را به تمام حوزه های مدنی گسترش داد و ديگر حتی مصرف دارو و حفظ محيط زيست و بيانيه ها و اطلاعيه های ادارات مربوطه بايد زيرنظارت و کنترل مامور کاخ سفيد انجام بگيرد و با نيازهای ,امنيتی, و جنگی کاخ سفيد انطباق يابد. کاخ سفيد عملا به اتاق فرماندهی جنگ تبديل شده است. پنتاگون تا حدود زياد وبه بهانه اختيارات فوق العاده به رئيس جمهور، از زير نظارت ساختار های مدنی خارج شدو رامسفلد يک دفتر اطلاعاتی ويژه بازکرد که عملا از سازمان سيا که هنوز زير نظر ساختارهای مدنی بود خلغ يد کرد و به کمک همان دفتر زمينه های تجاوز به عراق را فراهم نمود. در مرحله بعد همه نهادهای جاسوسی و اطلاعاتی و امنيتی را متمرکز کردند و مستقيم زير نظر رئيس جمهور قرار دادند که از طريق کاخ سفيد و نه کنگره سياست های خود را پيش می برد. مقامات امنيتی و نظامی وارد ساختارهای مدنی شده اند. حتی ساختارهای بين المللی مثل سازمان ملل و نهادهای اجتماعی آن مثل سازمان غذا و نهادهای حقوق بشری آن و بانک جهانی از اين سياست ضد دمکراتيک و اقتدارگرايانه در امان نمانده اند و ماموران ايالات متحده گاهی به زور و تهديد در راس آن ها نشانده ميشوند تا حوزه های لجستيک نقشه جنگی آمريکا را که نام آن را ,جنگ با ترور, گذاشته اند، اداره کنند. مقامات خود بانک های وام دهنده بزرگ به خبرنگاران گفته اند بعد از انتصاب پل ولفو ويتز، يکی از سفرای به نام جنگ کاخ سفيد، به رياست بانک جهانی نيمی از 29 مدير درجه اول بانک آن را ترک کرده اند. آخرين آن ها
Christiaan Poortman که در مقاومت به فشار شديد برای افزايش اختصاص وام و پرسنل برای عراق در سپتامبر گذشته استعفا داد و کار به جايی رسيده که مقامات بانکی را نگران کرده و ميگويند بانک جهانی در رابطه با نيروی انسانی دچار خونريزی داخلی است. در حوزه اقتصادی نيز در سطح بين المللی عليرغم تاکيد بر سياست درهای بازبرای ديگران، خود آمريکا بطرف پروتکسيونيسم حرکت کرده و حتی دور مذاکرات دوحه را به اين دليل به شکست کشانده است. در حاليکه در داخل آمريکا بوش در دوره اول رياست جمهوری به منظور راضی نگاهداشتن اکثريت جمعيت آمريکاو فراهم آوردن گوشت دم توپ در عراق به وعده های انتخاباتی خود در موردکاهش ماليات و مصارف دولت عمل نکرد و در اين زمينه فرياد مدافعان آزادی سرمايه را در آورد. اين در حالی است که بوش امسال علنا به جای بودجه عمومی يک بودجه نظامی ارائه داد و در توجيه آن گفت ,ميهن پرستانه, است. اگر دولت آمريکا در سطح جهانی از بازار نئوليبرال و بازکردن درهای اقتصاد کشورديگر حمايت ميکند به اين دليل است که ,نئوليبراليسم, درمقياس کلان و جهانی در يک کلام چيزی نيست به جز تصرف دارايی های ملت های ديگرتوسط بزرگ ترين سرمايه ها و در راس آن ها سرمايه های آمريکايی به کمک قدرت پول و زور سوار بر مکانيسم بازار.

به هرحال، جنگ دولت آمريکا و رژيم اسلامي، جنگ بازار و برنامه نيست. مقامات عاليه رژيم اسلامی - و نه فقط جناح رفسنجانی يا خاتمی- طی 16 سال تعديل اقتصادی و توليد اليگارش ها در همه حوزه های اقتصاد نشان داده اند هيچ مخالفتی با بازار لجام گسيخته نئوليبرالی ندارند. اگر چه از آغاز برای حفظ اقتدار دستگاه مرکزی رژيم در کار بازار اختلال ايجاد کرده اند، ولی نه ترس از مردم يا آنطور که ميگويند مشارکت اقشار ميانی در حکومت، بلکه بيش از همه جنگ منطقه ای با آمريکاست که مشوق دستگاه رهبری در تحت اختيار گرفتن بخش بزرگی از دارايی ها و بازار است، و گرنه در دوره های ,تعديل, مردم را سرکوب کردند و بخش نازکی از طبقه متوسط را از طريق شريک کردن آنها در بازار غارت و فساد خود عليرغم نارضايتی عميق شان از دولت مذهبي، آرام نمودند و اگر آمريکا بنا بر دلايل روشن دعوت های مکرر رژيم را رد نمی کرد، به شدت مايل بودند به شيوه هايی که در بسياری از کشورهای استبدادی ديگرمعمول است، برنامه خصوصی سازی را پيش ببرند و دستگاه اقتدار خود را نيزچه عليه طبقه زحمتکش چه عليه طبقه متوسط و نيز عليه درخواست های دمکراتيک همه مردم، مثل پاکستان يا مصر و ديگران به کمک نهادهای نظامی و امنيتی حفظ کنند. البته ناز و نياز يک طرفه نيست و رژيم هم هروقت فشار و خطر ضربه از پائين بالا برود، حتی اگر آمريکا هم تمايل داشته باشد، باز فيلش ياد هندوستان ميکند و به ,ضد امپرياليسم, ارتجاعی اش رو می آورد و همين است که رابطه آمريکا و رژيم را به کلاف سر در گمی تبديل کرده است.

اما آمريکا و موتلفانش با تعريف سياست جنگی رژيم به عنوان يک سياست ضد بازاری يا حتی ,سوسياليستی, از يک طرف و تشويق احتکار و گران فروشی و خانه خرابی مردم از طرف ديگر، با يک تير دو نشان و بلکه سه نشان ميزنند. اول اينکه با سوسياليستی جلوه دادن برنامه اقتصادی يک رژيم تماميت گرای تحت محاصره داخلی و خارجی و غرق در فساد و تباهي، گفتمان نئوليبرالی خود را در ميان بخشی از روشنفکران جا می اندازند و به استراتژی خود برای تسخير جهان به کمک قدرت پول و زور نظامی کمک ميکنند. دوم اين که بعد از شکست عراق استراتژی اعلام شده و رسمی آمريکا در ,تغيير رژيم,، در مرحله نخست ايجاد يک ائتلاف بين المللی از طريق تحريم يعنی دامن زدن به فلاکت اقتصادی است. کسانی که ميخواهند از طريق کشتن مردم از گرسنگی يا به بمب بستن کشور از شر اين رژيم خلاص شوند، از ,تلفات جانبی, تحريم استقبال ميکنند و هرنوع برنامه را که رژيم به منظور بر پا داشتن اقتصاد خود يا جلوگيری از شورش نان، يا جذب نيرو از مردم تهی دست و فراهم آوردن گوشت دم توپ و استفاده از مقاومت مردم در برابر حمله خارجی تنظيم کند، در مقابله با تاکتيک خود می بينند و برای تخريب آن ميکوشند. سوم اين که به تخريب اطلاعات می پردازند تا مردم متوجه نشوند سرشاخ شدن اين دو نيروی مخرب هم اکنون، مردم، مبارزات دمکراتيک و اجتماعی آنها و اقتصاد کشور را قربانی منازعه آن ها کرده است و هرچه اين نزاع تندتر شود، از هرطرف که باشد آمريکا يا رژيم، شرايط برای تبديل ايران به دره ای پر از قربانيان نزاع آنها و بدتر از عراقی ديگر مساعد تر می شود.

حتی در مواضع علنی آمريکا و موتلفانش نيز مردم ايران,بلاگردان, محسوب ميشوند.حالا ديگر مفسران سياسی آنها علنا ميگويند تحريم و صدمات ناشی از آن، به متوقف کردن برنامه هسته ای رژيم ,می ارزد, و مبلغانشان با گستاخی مردم ايران را به استقبال از آن فرا ميخوانند. درست به همان ترتيب که احمدی نژاد ميگويد هسته ای شدن به بهايش می ارزد و با گستاخی مردم را به قربانی دادن در راه آن فرا ميخواند.

البته سياست رسمی اين است که بگويند از اعمال تحريم و نقشه هايی که برای بمباران های وسيع ايران ميکشند متاسفند و ملت ايران، ,ملتی بزرگ با تاريخی پرشکوه است, و شايسته چنين برخوردی نيست، ولی چه کنند که رژيم آن ها را ,مجبور, ميکند که وقتی لازم ببينند اين ملت را با تحريم يا بمب به خاک سياه بکشانند تا ,رفتار رژيم را تغيير دهند,. مصاحبه معروف و احتمالا آگاهانه ژاک شيراک از جمله همين حقيقت را بروز ميداد وقتی که گفت بمب رژيم آن طور هم که ميگويند تهديد به شمار نمی آيد و هنوز 200 متر بالا نرفته ,ما،طرف های سوم,، فورا دست به کار ميشويم و ,تهران را از جا می کنيم,. او در مصاحبه دوم خود چند جمله را پس گرفت، از جمله همين جمله را و مشخصا گفت:اشتباه کردم که گفتم تهران را از روی زمين محو ميکنيم,، ,من حتی تصور هم نمی کنم که ما بتوانيم چنين کاری را بکنيم,، ,اين که بگوئيم تهران را نابود می کنيم بی معناست,. اشتباه لپي، اعلام مضمون اختلاف نبود که شيراک در ,تصحيح, جملات خود مجددا بر آن تاکيد کرد، افشای اين حقيقت بود که دولت های معظم، نابود کردن ملت ها و از جا کندن تمام يک شهر را يکی از ,گزينه های مشروع, جدال های خود بر سرقدرت ميدانند. و حالا در رابطه با پرونده هسته اي، آنها و رژيم اسلامی از دو قطب متضاد به يک نقطه مشترک رسيده اند: سوزاندن مردم ايران در کوره تحريم و جنگ به عنوان يک ,گزينه مشروع, در جدال برای حفظ نظام سلطه نامشروع خودشان. هسته ای شدن يا نشدن همانطور که شيراک به درستی اشاره کرد فقط بهانه است.

انتخابات رياست جمهوری و کمک به ابهامات
آنچه در مورد سياست رژيم گفته شد بر اساس شواهدی است که در صحنه علنی گذشته است. اما ابهامات هم زياد است از جمله در مورد: آرايش نيروهای اصلی که برنامه,ايستادگی, و تمام منضمات آن مثل طرح عدالت را پيش می برند، نقش خامنه ای در آرايش نيروهای پشت صحنه، ميزان توافق او با وجوه و سطوح مختلف برنامه و رابطه او با ساير نيروهای مدافع برنامه بويژه با احمدی نژاد و دستگاه های نظامي، ميزان قدرت مدافعين سرسخت تر اين برنامه در مجموعه دستگاه حکومتي، رابطه برنامه با دستگاه روحانی در معنای وسيع آن، وجود يا عدم وجود شکاف در دستگاه های نظامی امنيتی و مسايل ديگری از اين قبيل. حتی هنوز معلوم نيست، برکشيدن احمدی نژاد و سازمان دادن ترتيباتی برای رسيدن او به رياست جمهوری از ابتدا با اطلاع خامنه ای صورت گرفته بود يا در ميانه راه به او تحميل شد. مقامات اصلی رژيم طبيعتا مصلحت نظام را از هر چيز بالاتر دانسته وآنچه را هم که ميدانند رو نمی کنند. دستگاه های امنيتی آمريکا و اسرائيل احتمالا به بخشی از اطلاعات دست يافته اند و يا تحليلی از آن دارند ولی نه تنها آن را رو نمی کنند بلکه به دلايل روشن به تخريب آن هم مشغولند. بخش بزرگی را هم نمی دانند. مثلا وقتی احمدی نژاد رئيس جمهور شد، همه تريبون های وابسته به آمريکا نخست او را دست نشانده ی خامنه ای خواندند. اما اندکی بعد از يک طرف مقامات مهم رژيم مثل هاشمی و خاتمی و از طرف ديگر منابع آمريکايی و حتی عوامل دست چندم مرتبط با آنها مثل سازگارا در مورد احمدی نژاد و نظاميان پشت او به خامنه ای هشدار دادند. در خبرهاو مقالات آن ها همين نوع سرگشتگی اطلاعاتی در مورد مقامات درجه اول سپاه ورابطه آن ها با خامنه ای و رابطه آن ها با نيروهای پائين سپاه و بسيج و ساير ارگان های اخص ديده ميشد.

مراجعه به جناح بندی سنتی رژيم و ترکيب ناشی از انتخابات رياست جمهوري، برای پاسخ به اين سوال ها کافی نيست، و حتی ميتواند گمراه کننده باشد. زيرا کارزار انتخاباتی که تصميمات رژيم از درون آن به اجرا در آمد و چهره بيرونی اين تصميمات را به نمايش ميگذاشت، در عين حال وظايف يک کارزار انتخاباتی عادی را هم بر عهده داشت، يعنی سازماندهی ائتلاف های وسيع توسط هردو جناح اصلی هم به منظور استفاده از ابزار دولتی و هم برای جلب آرای مردم به انتخابات. خصلت چنين ائتلاف هايی تاکتيکی و به منظور دست يابی به هدف انتخابات است نه استراتژيک. از اين رو در ائتلاف اصول گرايان که جناح اصلی حاکم و دولت احمدی نژاد را در بر ميگيرد هم دستگاه امنيتی اصلی خامنه ای بودکه وظيفه اخص حفظ سرنظام را دارد، هم طيف گسترده ای از محفل عسگراولادی تا محفل کيهان که وظيفه اصلی خود را دفاع از منافع فرقه ای ميدانند که از قبل نظام ميبرند، هم نيروهای سپاه و بسيج که بويژه در دوره 8 ساله در خارج با عراق و موتلفان آن و در داخل با مردم جنگيده اند و کشور را ,مال, خود می دانند و آنطور که در سخنرانی های مقطع انتخابات می گفتند و سی دی های آن وسيعا پخش شد، بخش هايی ازهيات حاکمه و اصلاح طلبانی را که در آن دوره مشغول تحصيل و کسب مقام بودند يا حتی قشری از آخوندها را که به نظر آن ها فقط از ,نعمات, جمهوری اسلامی برخوردار شده اند نه از ,زحمات, آن، انگل ميدانستند، هم گروه وسيع آخوندهای قشری که طبيعتا محافظه کار و ضدغرب و ضد مدنيت هستند ولی اکنون جمع و جور کردن دامنه پلوراليسم و کم شدن نقش خود يا تاکيد بر ناسيوناليسم يا کوچک ترين مسامحه در سرکوب مدنی را به نفع خود نمی بينند، هم نيروی فشار اقشار پائين سپاه و بسيج و پياده نظامی که برای نظام فقط گوشت دم توپ بودند و بويژه در دوره سازندگی 16 ساله به فلاکت کشيده شدند و همه منزلت خود را از همه سو از دست دادند. طبيعتا اين طيف با هم اختلافات زيادی دارند و همه ,محرم, همه ی اسرار نيستند، و هنگام اجرای برنامه دايم به هم پشت پا ميزنند.

جدا از ابهاماتی که اين صحنه شلوغ ايجاد ميکند از نقطه نظر منافع مردم ايران در مقطع کنونی و درجريان پرونده هسته اي، در اين پراکندگی يک حسن هست و آن اين که برخی از جناح ها و نيروهای رژيم پافشاری بيش از حد برغنی سازی يا برخی سياست های تند در اين زمينه راخطرناک ميدانند. اگر چه اختلاف آنها يک عامل فشار درونی در رابطه با پرونده هسته ای محسوب شده و از اين نظر به نفع مردم است و بايد از اين اختلاف استقبال کرد، اما اشتباه خطرناکی است اگر تصور شود که ميتوان از طريق هرنوع همدستی با آنها و بدون افشای بی محابای ماهيت و برنامه های ضدانسانی آنهاو بدون مبارزه با روش های مخرب آنها، از اين اختلاف به نفع مردم استفاده کرد.

نبايد از خاطر برد بخش بزرگی از همين ها اعم ازاصلاح طلب يا اپوزيسيون و نيمه پوزيسيون که برخی از آن ها هم بطور خزنده از سياست آمريکا دفاع ميکنند، گروه های فاسد و غارتگر ی هستند که در چارچوب برنامه تعديل 16 ساله آن هم بعد از يک جنگ 8 ساله به اليگارش های هار يک اقتصاد نه چندان کوچک تبديل شده اند يا از قبل آنها هويت و مقامی يافته اند. اينها دفاع از منافع خود را پشت نقاب مخالفت با سياست های فاجعه بار دولت کنونی پنهان کرده اند. تضاد منافع آنها با مردم زحمتکش در حدی است که حتی وقتی اين دولت سراپا ضد کارگری به قصد نجات خود، يا عوامفريبی يا جنگ يا هر علت ديگری ميخواهد يا فقط ادعا ميکند قصد دارد دو تومان به حقوق کارگر اضافه کند، سربه عصيان برميدارند. شورش اينها هنگام اعلام افزايش حداقل دستمزد کارگران يا اعطای وام مسکن يا سياست هايی از اين قبيل، تماشايی بود. با اينکه خودشان بهتر از هرکس ميدانستند اين يک نيروی ضد کارگری است که حتی نگاه چپ هم به دولت ,آقا, نميکند، تمام تريبون های عظيم شان، از تريبون های رسمی و نيمه رسمی رژيم گرفته تا بی بی سی و راديو فردا و نشريات خارجی را به خدمت گرفته و تمام قصه های يک قرنی در مورد ,برنامه يا بازار, و ,دولت کوچک و بزرگ, و ,اختيار يا اجبار, و امثال آن را برسر مشتريان خود خراب کردند. گويا در رژيم جمهوری اسلامی اصلا دولت ميتواند ,کوچک, شود، يا آدم و اقتصاد و سياست ميتوانند ,آزاد, باشند و يا برنامه ای به جز حفظ نظام ميتواند در کار باشد. گويا اين رژيم اساسا قصد دارد چيزی به جز يک شام نذری به مردم بدهد وگويا اگر ازاين ,اسراف, و اين ,خسران جبران ناپذير, جلوگيری نشود، دارايی های غصب شده ی مردم را دو دستی به مردم تحويل ميدهند و در شکم آقا و دستگاه آقايی اش، و بازار و آقازاده هايش نمی ريزند. کسانی که از ريختن بمب های مگاتنی بر سر اقتصاد و موجوديت ايران دفاع ميکنند، ناگهان به فکر افتادند که اگر اين دو تومان به حقوق کارگر اضافه شود، سرمايه سرگردان و اقتصاد ايران ويران ميشود. کسانی که با همدستی آقازاده ها و خود ,آقا, ومباشرانش اقتصاد ايران راهمراه دختران ايران به مزايده و مناقصه و حراج گذاشتند و به دوبی بردند و جوانان ايران را به کليه فروشی و کارتن خوابی و تن فروشی و سرگردانی و دام شبکه قاچاق کشاندند، ناگهان به فکر آن افتادند که افزايش ,غيرمعقول, و , نامتناسب, دستمزد کارگران و ,خانه خرابی, کارفرمايان ,کار ساز,، جوانان ايران را بيکار ميکند. حتی خود آمريکايی ها که در پنتاگون ژنرال های شان عمليات ذوب کردن تمام نطنز يا اراک يا 2000 نقطه ديگر را تمرين ميکنند و به نوشته برخی تحليل گران معتبر يکی از ,گزينه های مشروع, شان بالا کشيدن نفت خوزستان و افزودن بر تعداد شيخ نشين های ,ميانه رو, است، ناگهان دچار دلشوره شدند که مبادا با پرداخت اين دو تومان ها به کارگران ذخيره ارزی ايران ته بکشد و برای زير ساخت اقتصاد ايران چيزی باقی نماند. البته بر آمريکايی ها حرجی نيست. به هرحال نيروی هوايی ,رزمنده, آمريکا عادت ندارد دشت های خالی از سکنه و عاری از زيربناهای پايه ای و کارخانه ها را بمباران کند و حتما بايد چيزهايی را ويران کنند که بعد هاليبورتون و ادارات تابعه خانم اليزابت چنی به بازسازی آن مبادرت کنند. در واقع نوليبرال های ايرانی در بحث های اين دوره نشان دادند که آنها فقط به شرطی حاضرند برای نجات مردم از شر غنی سازی و تحريم و بمباران اندکی با ما همزبان شوند، که خودشان وظيفه ژنرال ها و بمب افکن های آمريکايی را در بازار بر عهده گيرند و فعلا ,عندالمعامله, اين کار را با دامن زدن به احتکار و گرانی و اخراج کارگران و هزار دوز وکلک و فساد ديگر بطور دو فاکتو آغاز کرده اند.
در جريان مباحثات داغ مربوط به اين موضوع خيالشان هم راحت است که ميتوانند بحث را,دوقطبی, کنند و منتقدان خودشان را به طرفداری از ,اقتصاد دولتی, و ,سوسياليسم شکست خورده, که گويا حالا احمدی نژاد و برنامه عدالتش در ايران نماينده آن است بچسبانند وبی زحمتی از اين بحث ,پيروز, بيرون بيايند. ساده لوحانه ترين برخورد با اينها افتادن در دام بحث برنامه يا بازار است. در جمهوری اسلامی برنامه و بازار هردو در خدمت نظام است. از اين نظام هرچيزی که برای مردم گرفته شود، از خرس مويی است. فقط همين. تمام حرف و حديثی هم که طرفداران بازار نئوليبرال چه داخلی چه خارجي، به بهانه مخالفت با احمدی نژاد راه انداختند فقط اين واقعيت را نشان ميدهد که آنها اگر نه با دولت ضد کارگری و استبدادی احمدی نژاد، بلکه با يک نيروی واقعا دموکرات و يک برنامه واقعا عدالت جويانه روبرو باشند چه بلايی بر سرش خواهند آورد.

اين ها دسته سومی هستند که فلاکت مردم را,خسارت جانبی, جدال خود با رقبا تلقی ميکنند و حتی افزودن بر فلاکت ناشی از برنامه جنگی و تحريم را بهترين وسيله برای رقابت در بازار سياست هم ميدانند. به عبارت ديگر آنها از تحريم وشرايط جنگی از دو سو سود ميبرند، از يکسو به کمک تحريم و شرايط جنگی به غارت مردم می پردازند و منافع اقتصادی خود را تامين ميکنند، از سوی ديگر به عنوان مخالف يا منتقد دولت جای پای خود را به عنوان آلترناتيو درسياست سفت ميکنند. اين خاصيت دوگانه تحريم وشرايط جنگی برای نخبگان انگل، پديده ای ناشناخته نيست و بويژه در يو گسلاوی در ابعاد وسيع خود را نشان داده بود. بطوريکه در دوره مذاکرات هسته ای بين رژيم و اروپا، بسياری از مشاوران دولت های اروپايی با انگشت گذاردن روی نمونه يوگسلاوي، در مورد نتايج مشابه تحريم در ايران و رشد خطرناک فساد در ابعادی غيرقابل مهار هشدار داده بودند.

بنابراين تا همين جا که هنوز تحريم ها و شرايط جنگی در آغاز راه است، سه نيروی عمده علنا يا بطور ضمنی به تبديل مردم ايران به ,تلفات جانبی, جدال خودشان مشروعيت داده اند: رژيم، آمريکا و بخشی از اپوزيسيون و نيمه پوزيسيون راست. در حاليکه رژيم با بی رحمی فزاينده سر مردم ايران را در قمار بزرگ خود داو قرار داده، دو دسته ديگر با تحريم يا دامن زدن به آشفتگی و آسيب های ناشی از تحريم بر سر و روی مردم ميکوبند و سعی ميکنند بر ,تلفات جانبی, اين جدال بيفزايند.

عوام فريبی يا نخبه فريبي؟
يکی از محورهای تخريب اطلاعات که در سال گذشته به کمک رژيم و اپوزيسيون راست به اجرا در آمد، نوعی از نگاه و برخورد به شخص احمدی نژاد بود. گويا خرفتی سياسي، يا توهمات مذهبی و اعتقاد به چاه چمکران يا هاله نور، عقب ماندگی ذهني، سواد و حتی ريخت و لباس و ,عامی, بودن، عامل جهت گيری خطرناک در سياست خارجی رژيم است. اين برخورد کاملا به پديده ی
Bush-Bashingدر آمريکا شباهت دارد. طبيعتا بخش بزرگی از مردم بويژه جوانان و وبلاگ نويسان در هردو کشور به خاطر نفرت و بيزاری خود از سياست های رژيم های مربوطه از اين برخورد استقبال ميکنند. اما اين پديده در هر دو کشور به گمراه کردن مردم و پوشيده نگاهداشتن اهداف سياست خارجی دو دولت کمک کرده است. در ايران وقتی کفگير به ته ديگ خورد و نارسايی اين نوع انتقادات و نازل بودن آن عيان شد، برخی ,نخبگان معتبر, به کشف ,پوپوليسم, احمدی نژاد نايل شده و در راديو فردا و نشريات خارجی به توضيح نقش رهبران پوپوليست در جذب ,عوام,سرخورده از سياست های تعديل پرداختند.

اساسا بسياری از روشنفکران دوست دارند تصور کنند سواد و انديشه و معيارهای رفتاری مطلوب آنهاست که به سياست دولت ها جهت ميدهد و اگر دولتی به آرای دوران ساز آنها گردن نگذارد، دستگاه قدرتش به لرزه خواهد افتاد. گروه های اصلی قدرت در کشورها نيز به توهمات اين نوع نخبگان روشنفکر مجال بلندپروازی ميدهند. خبر بد برای آنها اين است که واقعيت عکس اين است و در همه کشورها، حتی در همين جمهوری اسلامي، انبوهی از روشنفکران را با تطميع يا تحميق برای خدمت به سياستمداران اجير يا حتی تحميق ميکنند و خود سياستمداران نيز چيزی فراتر از ابزار قدرت های اصلی محسوب نميشوند. در اين عصر ارتباطات بويژه صورت ظاهر آن ها- خل و چل يا بسيار عاقل، شيک پوش يا ژنده پوش، حتی با سوادی يا بيسوادی آنها نيز به همين منظور به خدمت گرفته ميشود. معروف است رنالد ريگان آنقدر از بحث های جدی بی زار بود که در جلسات مهم دايما برميخاست و قهوه ميريخت و به همه تعارف ميکرد تا خستگی خود را چاره کند و از درد سر بحث هايی که نمی فهميد خلاص شود. در مورد همين خانواده بوش که بر کاخ سفيد حاکم است يکی از تحليل گران آمريکايی از قول برندن گيل نويسنده قديمی نيويورکر نقل ميکند که شبی رادر ويلای تابستانی و پرت افتاده خانواده بوش در کنار اقيانوس آرام سر کرد و برای اينکه بتواند بخوابد تلاش کرد کتابی پيدا کند، ولی هرچه جستجو کرد چيزی پيدا نکرد به ,کتاب های گوز
Fart books,.

روشن است کسانی که راه را برای روی کارآمدن ريگان يا بوش يا احمدی نژاد باز کردند، به خصوصيات ظاهری آنها و فوايد آن توجه داشتند. اتفاقا در هر سه مورد در حاليکه وفاداری سياسی به نظام سياسی در درجه اول اهميت قرار داشت، استفاده ,پوپوليستی, از نيمرخ ظاهر برای جلب اقشار وسيع پائين مورد نظر بود. با وجود اين دولت احمدی نژاد ، دولت پوپوليستی از هيچ نوع آن نيست، او نه خوان پرون است، نه چاوز نه حتی نصرالله. او هم مثل دو همتای آمريکايی اش ,ظهور نکرده, ، ,تعيين شده, است. او آمده تا تاکتيک های جديد همان نظام سياسی موجود را به اجرا بگذارد و برخلاف ,عوام فريبی, هايش در مورد هاله نور و چاه چمکران و ساختن انرژی اتمی توسط يک کودک دانش آموز، به نظر ميرسد از خبرگی سياسی برای اين کار بهره کافی دارد.

ظاهرا احمدی نژاد بيش از آن که ,عوام, را فريب داده باشد، ,نخبگان, را فريب داده و آن ها را به خود مشغول کرده است. چيزی که نبايد از خاطر برد آنست که اين تصميم نظام به ادامه غنی سازی است که نيروی تخريبی عظيمی را در سطح جهانی عليه کشور ما بسيج کرده است و فشار بر ,نظام, برای عقب نشينی فوری از اين موضع، گام نخست و ضروری مقابله با اين بسيج خطرناک است. حالا منابع مهم و اصلی همه جناح های رژيم اذعان کرده اند که ,طرح ايستادگی,، يعنی تغيير سياست هسته ای و شکستن تعليق، تصميمی است که توسط شورايی در عالی ترين سطوح نظام گرفته شد و آن ها حتی قبل از انتخابات رياست جمهوري، دريک حرکت نمايشی اتحاد نيروهای اصلی رژيم را در مورد آن روی صحنه بردند.

روشن است که احمدی نژاد و نيرو های تندرو پشت او، با مواضع افراطی خود بيشترين خدمت را به جناح های تحريم طلب و جنگ طلب آمريکا ميکنند، اما اپوزيسيون و ,نيمه پوزيسيون, راست و برخی از اصلاح طلبان نيز که به بهانه مبارزه با تندروی ها و سياست های سرکوبگرانه دولت احمدی نژاد، به دفاع از بازاريان محتکر و بخش خصوصی فاسد ايران و سياست های نوليبرال می پردازند، يا ستم و تبعيض موجود در نظام جهانی را تاييد کرده و بر ستم های آمريکا و اسرائيل در منطقه چشم می پوشند، هم شمشير جنگ طلبان را تيز ميکنند و هم در خدمت اهداف جناح های تندروی رژ يم قرار ميگيرند که مزورانه سعی ميکنند همه مخالفان رژيم را لاشخور و ميهن فروش و طرفدار جنگ و ستم و تبعيض بنمايانند.

بيهوده نيست که آمريکايی ها به جنگ جناحی اين همه علاقمندند. از هرجناح چيزی را می گيرند که به آن احتياج دارند. از جناح تندرو، اهرم های لازم برای پيشروی به سوی تحريم و حمله نظامي، از جناح کندرواهرم های لازم برای دفاع از بازار، بخش خصوصی ، احتکار و چپاول و موثر کردن تحريم و افزايش تلفات مردم. وقتی پای عمل، نه حرف، در ميان باشد در برنامه انواع دشمنان داخلی و خارجی مردم ايران هرگز صلح،آزادي، عدالت و دمکراسی يعنی حق تعيين سرنوشت مردم ايران و عدم مداخله خارجی جمع پذير نيستند و هميشه يکی دوتای آن ها با هم در تضاد اساسی و آشتی ناپذير قرار ميگيرند.
اما درست در ترکيب اين خواست هاست که منافع مردم ايران تامين ميشود. به همين دليل هردوطرف گوه خود را برای ايجاد شکاف در اين ترکيب به کار انداخته اند.

همه اين ها به معنای انکار واقعيت اختلافات درون رژيم و اهميت توجه به اين اختلافات نيست. اما آنچه مسلم است اين است که سياست ايستادگی توسط ,دستگاه اقتدار رژيم, گرفته شده است، همه طرح های ديگراز جمله ,طرح عدالت, منضم به آن است. دستگاه مرکزی اقتدار اين رژيم ويژه را نميتوان به فرد، حتی اگر آن فرد نقشی چون خامنه ای داشته باشد تقليل داد. اين هسته اقتدار حاصل جمع منافعی است که برخی از آنها با هم در تضادند ولی هريک به دليلی به هسته اصلی اقتدار رژيم نيرو داده و آن را به رسميت می شناسند. اساسا درهمه ساختارهای قدرت که بر توافق گروه های صاحب منافع بنا شده روال کار اين است. به همين دليل است که ,جامعه جهانی, عليرغم اختلاف منافع عميق اينهمه به حفظ اقتدار آمريکا اهميت ميدهد. در خود آمريکا که نوع خاص دمکراسی سياسی آن از آغاز شکل گيری بر توافق و زد وبند گروه های صاحب منفعت شکل گرفت، روندی که در پديده لابيگری کنونی ابعاد انفجاری و به شدت فساد آميز و ضد دمکراتيک به خود گرفته است، نيز همين طور است و بويژه اکنون که شکست عراق دولت آمريکا را در بحران عميقی فرو برده است، مشاهده ميکنيم که دمکرات ها و جمهوريخواهان عليرغم اختلاف منافع جدی و اختلاف نظرگسترده تا به آنجا همراهی ميکنند که به بوش اختيارات سزاری ميدهند و هيچ مانع جدی بويژه در رابطه با تامين هزينه های جنگی بوش بوجود نمی آورند. برخورد سهل انگارانه به قوانين حرکت يک سيستم - يا به تعبير گويای خود رژيم، ,نظام,- و ناديده گرفتن چگونگی شکل گيری و کارکرد دستگاه اقتدار مرکزی آن منجر به اشتباهات سياسی فاحش ميشود و در خود ايران، در طول حيات رژيم به سياست های فاجعه بار اپوزيسيون و استفاده رژيم از آن منجر شده است. هرنوع استفاده از اختلافات جناحی توسط نيروهای ضد سيستمی تنها در صورتی ممکن است که وحدت سيستميک جناح های حاکم و کارکرد دستگاه اقتدار مرکزی آن در نظر گرفته شود. در حقيقت در,نخبه فريبی, پديده ی احمدی نژاد خطری هست که به ,عوام فريبی, او پهلو ميزندو آن کم رنگ کردن وحدت نظام پشت تفرق آن، و پنهان کردن ,عقلانيت, به شدت خطرناک نظام پشت ,بی عقلی,های نمايشی يا واقعی فردی است و در دامن زندن به اين نوع فريبکاری دست اصلاح طلبان و اپوزيسيون راست و بلندگوهای آمريکا و متحدانش همانقدر آلوده است که دست جناح حاکم.

آرايش جنگی رژيم و طرح عدالت را نميتوان فقط به تمايلات يک جناح تقليل داد. بحث ,طرح عدالت,، بحث اقتصادی نيست، يک بحث سياسی و مربوط به حياتی ترين مساله روز يعنی پرونده هسته ای است. سوال اساسی در رابطه با برنامه عدالت اين نيست که برنامه خوب است يا بازار، دادن وام مسکن يا ايجاد تعاونی ها و کارگاه های کوچک، کاهش يا افزايش نرخ بهره، بالا بردن يا نبردن حداقل دستمزد خوب است يا بد. سوال های اساسی اين هاست: چرا هردو رژيم آرايش جنگی گرفته اند؟ تحريم ها قرار است تا کجا پيش برود و ابعاد درگيری های نظامی که هم اکنون شروع شده است و حتی احتمال حمله مستقيم نظامی تا چه حد است که هردو طرف اقتصاد و دولت را بيش از پيش ميليتاريزه ميکنند و روی ,خسارت جانبی,خود و تلفات اقتصادی مردم متمرکز شده اند؟ وقتی ,طرح عدالت, در اين چارچوب مطرح شود، آنوقت همه مختصات بحث تغيير ميکند. آنوقت اذهان روی تصميمات ,عقل نظام, در هردو طرف متمرکز ميشود، هرقدر اين تصميمات بيخردانه باشد. آنوقت اين سوال برجسته ميشود کدام تعقلی دستگاه اقتدار و,مغز, دو طرف را به سوی تصميمات بی خردانه می برد.آنوقت خطراتی که از سوی دستگاه محوری قدرت در نظام های دو طرف متوجه مردم ماست وخصلت فاجعه زای آن آشکار ميشود و کسانی را که به دمکراسی و منافع مردم ايران می انديشند به مقابله و پيشگيری از خطر واميدارد. بيهوده نيست که هردو طرف، بحث عدالت را در صحنه ای با چراغ های خاموش پيش برده اند.

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics