|
||
نویدنو:05/02/1386 صفحه قابل چاپ است |
||
مسيح علينژاد
تصوير اول تصوير دوم خجالت ميكشم، عرق شرم بر پيشاني سردم مينشيند و در برابر تمام آن شايعات كه من هم به عنوان يك روزنامهنگار منتقد سهم كوچكي در آن داشتم، خلع سلاح ميشوم وقتي كه ميشنوم مردي اينچنين آرام، اذعان ميكند كه دغدغه او پس از نشستن بر كرسي رياستجمهوري، جمع و جور كردن دو تار موي خانومها نيست و ما بيهوده از اين ابزار براي تبليغات به نفع كانديداي مورد حمايت خود بهره ميجستيم. تصوير سوم طبق عادت هموارهاش سوال را با سوال جواب ميدهد، لبخند را چاشني آن ميكند... تا به تمام حكايات بيهوده و عبثي كه حول پوشيدن كاپشن به جاي كت و شلوار رسمي براي يك رئيسجمهور در گرفته است، در ميدان مصاحبهاي ديگر و به يك خبرنگار فرانسوي چنين پاسخ دهد: <فكر ميكنم حق انتخاب لباس، سادهترين حق يك انسان است.> تصوير چهارم خجالت ميكشم، عرق شرم بر پيشاني سردم مينشيند و به عنوان يك روزنامهنگار منتقد.... هنوز حجم نگاههاي تحقيرشده برادران ايرانيام در فرودگاه اورلي فرانسه روي شانههايم سنگيني ميكند، آنگاه كه ماموران كنترل گيت، تمام حجاب برگزيده زنان محجوب را در برابر چشم برادرانشان از تن ميگيرند تا اطمينان حاصل كنند كه از نگاه امنيتي و كنترلگر آنان، دشنه و خنجري در پس آن حجاب پنهان نمانده باشد. هنوز از تصور اينكه اگر مادرم را با همان تسبيح كربلايياش به تفتيشي اينگونه در ملاءعام واميداشتند، قطعا آن لحظه جان ميسپرد، فارغ نشدهام كه به فرودگاه مهرآباد ميرسم. زنان غربي به صف ايستادهاند و هر يك براي بستن گره روسري و پوشيدن لباسي جديد، به دست ديگري نگاه ميكنند تا نحوه اجراي قانون كشورم را آنگونه كه بايد از ديگري ياد بگيرند. تا اينجاي كار، هيچيك از 4 تصوير بالا را قدرت شكلگيري دوباره در اين ذهن سيال نيست، اما كمي، تنها كمي كه از هزار فكر مغشوش براي چگونگي يافتن راهكاري به منظور تن دادن به قانون كشورها به شيوه منطقيتر و مسالمتآميزتر رها ميشوم، تازه ميرسم به سطح شهر و جامعهاي كه هنوز براي رعايت اهالي و اتباع كشور خود به قانون، ناگزير شيوههاي برخوردي را جايگزين كرده است؛ نيروي انتظامي در جايجاي تهران بزرگ، مامورانش را به برخورد با بدحجابها حكم داده است و به هر طرف كه رو ميكني زني به دليل انتخاب نحوه پوشش خود كه متعارف با عرف و شرع جامعه نيست به دنبال برادران و خواهران مامور كشيده ميشود و اين نوع كشاكش براي تمكين به قانون كشور، صيقلي هم بر ذهن هر نظارهگري ميكشد؛ اينجاست كه همان 4 تصوير، نقش ناگزيرش را در ذهن احيا ميكند و در نهايت به اين نتيجه ميرسم كه اگر آن روزها دغدغه تفكر پيروز در انتخابات رياستجمهوري، آن دو تار موي خانمها نبود و ما غير از اين پنداشتيم و نوشتيم و نقد كرديم، بايد عذر بخواهم. با اينكه ميدانم كمي براي عذرخواهي دير شده است اما براي تمام آن روزهايي كه بگير و ببندها و برخوردهاي غيرفرهنگي، مرام و مشرب و دغدغه و اولويت اين جريان نبود و ما بيهوده چنين نگاشتيم، عذر ميخواهم. براي همه آن روزهايي كه دغدغه تفكر پيروز در انتخابات، رفع تبعيض و فقر و بيعدالتي و مهار تورم و گراني بود و ما بيهوده نگران طرح جداسازي خانمها و آقايان بوديم، عذر ميخواهم. اگرچه بايد از فرداي همان روز كه به گوش خود از رسانه ملي شنيدم مشكل واقعي كشور دو تار موي خانمها نيست، بيهيچ غروري عذر ميخواستم اما كمي دير شده است و امروز بايد براي روزهاي پس از آن نيز از شما عذر بخواهم. براي همه آن روزهايي كه همه ذهنم را معطوف و مشغول چرايي پوشش ساده يك رئيسجمهور كردم. آقاي رئيس جمهور ! امروز برخوردهايي كه در سطح شهر، توسط نيروي انتظامي تحت نظارت وزارت كشور شما با زنان صورت ميگيرد، آيا ناشي از يك سوءبرداشت است يا واقعا مشكلات اساسي مردم يعني همان فقر و بيعدالتي حل شده و اينك موضوعي كه به تعبير شما مشكل واقعي مردم نبوده در اولويت قرار گرفته است؟ شما در برابر اين برخوردها كه نيك ميدانيد شيوه منطقي و متعارفي براي ترويج و توزيع پوشش اسلامي نيست، سكوت كردهايد درست مثل رقبايتان. لذا هوشيار باشيد كه اين دو سكوت به نفع چه جناحي تمام خواهد شد؟ به نفع شما يا رقبايتان كه با سكوت خود احتمالا به مردم يادآور ميشوند كه اين روزها را از قبل هشدار داده بودند و اين شرايط، نتيجه انتخاب آنان است و چنين و چنان؟ مبادا ما نيز در رسانههامان با سكوت خويش در پي تنبيه مردمي كه شما را برگزيدهاند باشيم. لذا به جاي نقد، بار دگر راه ترغيب پيش گيريم چراكه نگراني امروز اين است كه اين شيوههاي تجربه شده باز هم به ثمر ننشيند و عدهاي ديگر از مجموعه كشور به گوشهاي رانده و از حضور در صحنه مشاركت محروم شوند.نگراني اين است كه با اتخاذ اين شيوهها از انديشيدن به راهكارهاي منطقيتر غافل مانيم. در حالي كه اگر همان دغدغههاي شما حل شود، يعني مشكل بيكاري، گراني، فقرزدايي و توزيع عدالت اجتماعي آغاز شود و جوانان بدانند كه ميتوانند <روح> و استعدادهاي <درون> خود را در قلمرو خلاقيتهاي اقتصادي و فرهنگي به جامعه نشان دهند، ديگر اشتياق و اصرار و نيازي به نشان دادن <روي> و <بيرون> خود نداشته باشند.
|
||
|