نویدنو:12/08/1386                                                                     صفحه قابل چاپ است

مرثیه ای برای یک رویا

دلارام علی

يكشنبه6 آبان 1386

 

این روزها شده ایم مرثیه نویس این همه مرثیه ای که شما ساخته اید برایمان. مرثیه هایی برای زینب، ناهید محبوبه، بهاره، امیر و امروز برای روناک.

چه کرده اید با ما؟؟؟ چه کرده اید که اکنون هرزنگ تلفن برایمان شده زنگ خطر؟؟؟ چه کرده اید که تمام زنگ درها شده وحشت از تکرار کابوس های گذشته؟؟؟

می دانی برادر!این روزها خواب می بینم که ما چند تنیم در پارک کوچکی حوالی نمی دانم کجا و مشغولیم به بحث و گفتگو تا امضایی بگیریم از عابرین همیشه در گذر پارک، خواب می بینم مامور پارک آرام به سمتمان می آید و وقتی به ما می رسد چای تعارفمان می کند. بیدار که می شوم باز مرثیه ای باقیست، این بار مرثیه ای برای یک رویا. واقعیت اینست، این بار دختر دیگری در بند است از شهری دیگر، کلامش بی گمان گرم و شیرین و لهجه اش رنگ ایستادگی است. مادرش می گوید خانه شان را تفتیش کرده اید. می گوید این روزها جز دشنام به او نگفته اید، می گوید امضاهایی که در خانه داشته است را نیز برده اید، دست مریزاد، کاش پاداش آنچه کرده اید را هم گرفته باشید.

پاداشش زیاد است، یادتان باشد کم نگیرید، برای هر کدام از امضاهایی که تصاحب کردید تلاشهای بسیاری شده. حداقلش را بگویم لا اقل یک ربع تا نیم ساعت برای هر امضا. ضرب و تقسیم و جمع تفریقش پای خودتان، می خواستم مدیونتان نشویم.

راستی تا یادم نرفته بگویم، پیش از آنکه امضا ها را تحویل دهید لا اقل نگاهی به آنها بیاندازید. شاید در بین آنها نام همسر و خواهر و مادر و دخترتان هم باشد. می بینید آگاهی اینگونه تکثیر می شود. حالا بروید دخترتان را حبس کنید، همسرتان را خانه نشین و خواهر و مادرتان را ملامت. برادر! کار از این حرفها گذشته، بذر پاشیده شده بی گمان ثمر خواهد داد وشیرینی طعم میوه هایش تا سالها زیر دندان خواهد ماند.

برادر این بار به اتاق کارت که بازگشتی کاغذهای امضا شده را ورق بزن تا ببینی نام چه کسانی در تاریخ خواهد ماند.

باور کن که پایان تاریخ، کشوی میز کار تو و پوشه قاضی نیست.

بازگشت به صفحه نخست                                   

Free Web Counters & Statistics