خانه - سیاست - اقتصاد-  کتاب -  زنان -صلح  - رحمان هاتفی فرهنگ وادب - درباره ما - پیوندها - تماس وهمکاری - ویژه نامه               

یازدهم سپتامبرِ پنج‌ساله

هم‌چنان خود را بازتولید می‌کند

نویدنو:29/6/1385

 

یازدهم سپتامبرِ پنج‌ساله

هم‌چنان خود را بازتولید می‌کند

 

هادی پاکزاد

Hadi.pakzad@yahoo.com

 

هیاهوی تروریسم(*)

بعد از انفجارهاي يازدهم سپتامبر 2001  در نيويورك و واشنگتن، پديده‌ی ديرپايي به نام «تروريسم» در سطح جهان به رفراندوم گذ‎اشته شد. در اين همه‎پرسيِ خود‎به‌خوديِ جهانی، تمامِ كشورها، دولت‎هايشان، احزاب، گروه‎ها، سازمان‎ها، انجمن‎ها، فرقه‎ها، دسته و جمعيت‎ها، سازمان ملل متحد و تمامي نهاد‎هاي وابسته به آن و به‌خصوص مردمِ سراسر جهان ، پديده‎اي به نام «تروريسم» را يك‎صدا محكوم كردند و مشتاقانه براي مبارزه جمعي با آن داوطلب شدند، ولي متأسفانه اين همبستگيِ جهانيِ نفرت از تروريسم، هنوز به دركي واحد از مفهوم آن در سطح جهان نایل نشده است. از اين‎رو تا زماني كه بشريت نتواند براي پديده‎اي به نام «تروريسم» معنايي نزديك به هم و در نهايت يك‌ساني بيابد ، سخن از مبارزه‌ی جهاني با تروريسم سرابي بيش نيست‎. دليل اين امر، بديهي و روشن است زيرا مگر مي‎شود همه، یعنی: آمريكا، كشورهاي اروپايي، آسيايي، آفريقايي، دولت‎ها، احزاب و ملت‌ها با «تروريسم» مخالف باشند، اما هم‌چنان تروريست‎ها حضور داشته و بتوانند وحشت بيآفرينند. بنابراين اگر بپذيريم همه‌ی بشريت ـ آن‎گونه كه اعلام كرده‎اند ـ ضد تروريسم هستند، پس نبايد تروريستي در جهان يافت شود، اما در كمال تأسف اين پديده‌ی ضدِ انساني نه تنها وجود دارد بلكه بيش از گذشته حضورش را فراگيرتر وجهاني‎تر كرده است.

باور چنين نيست كه مخالفت و مبارزه با تروريسم كه همبستگي ظاهري جهاني را با خود به‌همراه دارد، كذب و فريب باشد! حتي ايالت متحد‎ه آمريكا و ديگر امپرياليست‎ها و دست‎نشانده‎هاي آنان كه در پروسه رشد تاريخي‎ِشان سوابقي آشكار از تجاوز و سركوبِ ملل تحت ستم را در حافظه تاريخيِ ملل جهان ثبت و حك كرده‎اند نيز فغان و فريادشان از اعمال تروريستي كه برآنان وارد مي‎آيد وجهي از حقيقت را در خود دارد‎. هيچ قدرتي هر اندازه كوچك يا بزرگ، در ابراز انزجار از مقوله‎اي به نام تروريسم، كم‌ترين شك و ترديدي به خود راه نداده است؛  همه و بدون استثناء در مبارزه با تروريسم اتفاق نظر دارند و همه نسبت به آن‌چه از ديدگاه خود مي‎گويند، شاید صادق هم باشند.

تعمق در عملكرد متفاوتِ همين ديدگاه‎ها در عرصه حيات اجتماعي، می‌تواند  هويت تروريسم را برملا ‎سازد: ساده‎انگارانه است كه تروريست را موجودي فضايي و خيالي تصور کرد كه به بهاي نابودي و مرگِ داوطلبانه براي خودش، قصدي جز آدم‌كشي ندارد‎. او فرزند ناقص‎الخلقه‌ی والدينِ خود است و تكثير آن بستگي به فراهم بودن شرايط و بستر مناسب در جوامعي دارد كه قدرت‎هاي حاكمه‌ی آن جوامع، شرطِ بقا و وجودشان را در «همانند سازي همه چيز و همه كس» با خود مي‎دانند. اين نوع جوامع دایماً در حال توليدِ «خطوط قرمز» هستند و مرتباً در صدد كشف قوانين بازدارنده بوده و براي اجراي «قانون»، پيگير و پيوسته با صرف مبالغِ كلان، ابزارهايي فراهم مي‎كنند تا وارد شوندگانِ احتمالي در خطوط قرمز را خفه کنند. جوامعي كه اصرار بر «همانند سازي» دارند، در خوشبينانه‎ترين فرضيه كه آمران را خيرخواه و به حق تصوير كند، باز هم نمي‎توانند حرفي از «آزادي» به ميان آورند. «منِ» تهي شده از هويتِ خود، يا بايد «وجود» نداشته باشم و يا عروسكي بيش براي «همانند‎سازِ» خود نيستم.  در چنين شرايطي، هر دولت و يا حاكميتِ «همانندساز» جامعه‎اي را حاكم است كه  ماسك به چهره‎داران، چاپلوس‎ها، متظاهر‎ها، غيرمولد‎ها، لمپن‎ها، غيرمتخصص‎ها، نادانسته‎ نگه‎داشته شده‎ها، هيپنوتيزم شده‎ها و نالايق‎ها اداره‌ی امور را در دست دارند كه برآيند آن چيزي جز تفاوت فاحش ثروت و فقر، افزايش توقف‎ناپذير جرم و جنايت در حوزه‎هاي گوناگون زندگي اجتماعي نمي‎تواند باشد.

 

براي تروريسم تعريف وجود دارد

تروريسم فقط  اعمال كور و مأيوسانه‌ی آن‌هايي كه به دليل فقد‎ان بستر مناسب و اختناق دست به اعمالي مي‎زنند، نيست. تروريسم مجموعه‎اي از اعمال و رفتار كساني است كه  «هروسيله‎اي را براي رسيدن به اهداف و مقاصدِ فردي، گروهي و حتی ملي‎ِشان»، به بهاي كشتار مستقيم و غير مستقيمِ انسان‎هاي بي‎پناه، قانوني و مشروع مي‎دانند. اين متد‎هاي ماكياوليستي، حتي اگر به صورت «قانون» هم درآمده باشند نه تنها مفهومِ تروريسم را قلب نمي‎كند بلكه به درستي واژه «تروريسم دولتي» را داراي معنا مي‎سازد. تروريسم دولتي كه در پيِ گسترش نفوذ براي منافعِ سيري‎ناپذير انحصاراتِ خود است، از بدو حضورش در عرصه‌ی جهاني، در اين مسير خانمان‎برانداز گام برداشته و هم‌چنان گام برمي‎دارد. وجه مشترك تروريسم دولتي با «تروريسم» در استفاده‌ی كور از هر وسيله براي رسيدن به هدف است. اما تفاوت آن‎ها در اين است كه اولي با قدرتش آدم‎كشي مي‎كند، ولي دومي با قرباني كردنِ خود، همان كار را انجام مي‎دهد. تروريسم دولتي، درك مخصوص به خود از دموكراسي براي باند، دسته، گروه و حتي ملتِ همانند ساخته شده‌ی خودش دارد و شعار هرآن كس كه با ما نيست، پس دشمن است سر مي‎دهد. بر اين اساس، فرق نمی‌کند اين دشمن مي‎تواند درون كشور و يا بيرون از آن باشد، مهم اين است كه هميشه بايد دشمن وجود داشته باشد، بدون دشمن، تروريسم دولتي دوام نمي‎آورد. اما «تروريسم كور» خود، آزادي و دمكراسيِ ملتش را ناخواسته و نادانسته نابود مي‎سازد. تروريسم كور مزدور ناآگاهِ تروريسم دولتي و ضرورت وجود آن مي‎گردد، درحالي‌ ‎كه خود ]تروريسم[ محصول بي‎چون‌ ‎و چرايِ تروريسم دولتي است.

اتفاقِ نظر همگاني در صدمه ديدن از «تروريسم» و مبارزه با آن واقعيتي آشكار است كه ديگر هيچ قدرتي در جهان كنوني بركنار از آن نیست و خلاصي از اين بحران نيز توسط يك يا چند كشور كه بخواهند بر اساس نگرش و منافع ملي خاص خويش به آن بنگرند و با آن مبارزه کنند امكان‎پذير نبوده و نخواهد بود. از آن‎جا كه عواملِ پيدايي اين امر (تروريسم) كاملا جهاني ـ ملي، و ملي ـ جهاني شده است، مبارزه با آن نيز ضرورتاً بايد ملي ـ جهاني و به‎عكس باشد.

 

بستر لازم براي مبارزه با تروریسم

همبستگيِ ملي كشورها در پيوند با جهانِ غيرقابلِ انكار كنوني، براي ملل جهان صلحِ دایمي، توسعه‌ی پايدار، رفاه و جهاني عاري از وحشت و تروریسم را به ارمغان مي‎آورد. اين  در‎صورتي ا‎ست ‎كه انسانِ زمان ما بتواند بر اساس شرايط اقتصادي ـ اجتماعيِ دگرگون شده در آغاز قرنِ بيست و يكم كه تنها دو گزينه را پيش روي بشريت قرار داده است، به انتخاب عدالت دست يابد .

تصادفي نيست كه «تروريسم» نيز همانندِ «سرمايه»اي كه مي‎رود كميتِ جهاني سازی‌اش پايان پذيرد، حضوري جهاني پيدا كرده است. بشريت بابت رشد و تكاملِ حركتِ انحصاري سرمايه، از بدو تولدش تا امروز، از يك طرف دستاوردهاي بسياري داشته و از طرف ديگر بهاي فوقِ سنگيني پرداخته است كه حاصلِ خلاصه شده‌ی آن: تعدادِ كمتر از ده تا بيست كشورِ پيشرفته است كه حدود هشتاد در صد امكاناتِ مالي، توليدي، تكنولوژيكيِ جهان را در اختيار دارند كه تازه صاحبانِ عمده و اصلي آن در ميانِ همين كشورها به چند هزار نفر نمي‎رسند . در كنار آن، صدها ميليون نفر در سراسر جهان در فقر مطلق و به دلیلِ گرسنگي ازبين مي‎روند وصدها ميليون نفر ديگر در زير خط فقر قرار دارند كه هر سال بر اين جمعيتِ بالاي چهار ميليارد نفري كه سهمي بيشتر از بيست درصد امكانات جهاني را در اختيار ندارند، اضافه مي‎شود. اين در حالي‎ست كه ثروتِ اين چند هزار اَبر ثروتمندِ جهاني، ثمره‌ی مشترك نيروي كار و منابعِ همه مردم جهان بوده است. پس بازتابِ چنين معادله‎اي با اين فاصله فاحش در توزيع امكاناتي كه لازمه‌ی توليد آن، كارِ به‎هم پيوسته جهاني را تا اين اندازه ضروري كرده است، نمي‎تواند ستايش و قدرداني از «سرمايه جهاني» را در‌پی داشته باشد!

سرمايه جهاني كه در راس آن آمريكا قرار دارد، بنا بر سرشتِ سيري‎ناپذيرش، هرگز نمي‎تواند به آن‎چه دارد بسنده كند. آمريكا با اين‎كه بيش از سي‎وپنج درصد توليد جهان را به‎تنهايي در اختيار دارد، لحظه‎اي هم به مخيله‎اش خطور نمي‎كند تا لطف كرده ، به كسي چيزي ندهد و تمام مناسبات خود را با همه‌ی كشورها قطع كند و با خيال راحت در بهشتي كه سال‎ها با چپاول و غارت، توطئه، لشكركشي و جنگ... به دست آورده ، خوش باشد. اين كار براي «سرمايه» به‎خصوص از نوعِ جهاني شده‎اش به اين مي‎ماند كه كسي تصميم بگيرد آب اقيانوسي را بنوشد!. سرمايه تا حضور دارد، چاره‎اي جز پف كردن ندارد. نتيجه‌ی حاصل، اين‎كه چند هزار امپرياليستِ پوف كرده از سرمايه، هم اكنون جهان را در لبه‌ی پرتگاهي قرار داده‎اند كه يا جهان و خود را نابود مي‎كنند و يا اجماع جهاني، تحولِ پويايي را از بطنِ آن بيرون خواهد كشيد كه بهترين گزينه نيز همين است.

تهاجم و تجاوزِ آشكار آمريكا و انگليس به افغانستان، آن‎هم به بهانه‌ی مبارزه با تروريسم، توهين آشكار به شعور بشريت است. توهينِ چند هزار امپرياليستِ پوف كرده از سرمايه به مردم آمريكا، انگليس، فرانسه، آلمان و ديگر كشورهاي اروپايي و در يك كلام توهينِ آن‎ها به شعور مردمِ همه‌ی جهان است. پرچم‎دار باصطلاح مبارزه با  تروريسمِ جهاني، چرا بن‎لادن (قهرمانِ رونالد ريگان) را نابغه‌ی تروريست‎ها معرفي كرده است؟ چرا گروه طالبان و بن‎لادن را با صرف میليون‎ها دلار سخاوتِ دست و دل‎بازانه به‌وجود آورد و آن را بر كشور عقب‎مانده‌ی بسيار رنج‎كشيده‌ی افغانستان حاكم نمود؟ چرا بايد برج‎هاي سر به فلك‎كشيده تجارت جهاني توسط بن‎لادن فرو ريزند؟ چرا عامل جنايت در برج‎هاي دوقلو فوراً و با اين سرعت شناخته شد؟ چرا مردمِ خسته از جنگِ افغانستانِ ناتوان از دفاع، بايد قربانيِ تروريست‎هاي دست‎پرورده‌ی آمريكا باشند؟ و چرا... ؟ آيا آمريكا به هيچ يك از اين سؤال ها پاسخي داده است؟

 

ستم‎ديده نمي‎تواند تروريست باشد

ترديد نبايد كرد كه در عصر انفجار جهاني امپرياليسم ، امپرياليست‎ها براي بقاء و استمرارِ سرشتِ انحصارگرايانه‌ی خود  به دنبال نفوذ در ته‎مانده‌ی منطقه‌ی آسياي ميانه و خليج فارس هستند از این رو تلاش دارند تا با بن‎لادن پروري‎هاي جديد، تكليف كشورهاي مستقلِ منطقه را، يك‎بار و براي هميشه، روشن سازند. هدفِ امريكا، مبارزه با دست‌پروردهاي خود نيست. افغانستان، قربانيِ توطئه‌ی امپرياليسمِ جهاني است، همان‎طوركه قرباني‎هاي برج‎هاي تجارتِ جهاني، محصولِ توطئه پرچم‎دار مبارزه با تروريسم جهاني هستند .

در سرشتِ ملل تحت ستم، ستم نيست. قربانيِ ستم، نمي‎تواند ستمگري كند، مبارزه‌ی مللِ تحت ستم، براي دفع و نفيِ ستم است. نفيِ ستم، عدالت نام دارد، و اين فرياد عدالت‎خواهي ملت‎هاست كه امپرياليست‎ها را در طولِ تاريخ برآشفته نگه داشته است‎. همين است كه آن‎ها را وادار به توطئه‎اي در پسِ توطئه‎اي ديگر مي‎كند. همين است كه ديكتاتورهاي دست‎نشانده پرورش مي‎دهند، از عقب مانده‎ترين و متحجرترين حكومت‎هاي وامانده‌ی تاريخي حمايت و پشتيباني مي‎كنند و قهرماناني مي‎سازند تا جهت موجِ كوبنده عدالت‎خواهانه‌ی توده‎ها را منحرف كنند، تا باز هم بتوانند بر امواج خروشانِ ره گم شده ملل تحت ستم به موج‎سواري‎هاي بيشترشان ادامه دهند. غافل از اين‎كه ايجادِ انحراف در مبارزه‌ی برحق مللِ در زير يوغ امپرياليست‎ها و حمايت از حاكميتِ حكومت‎هاي تماميت‎خواه و ديكتاتورهايِ واپس‎گرايِ مستبد در اين كشورها، نه تنها صورت مسئله را پاك نخواهد كرد بلكه به دليل تحميلِ آنارشي در مبارزه‌ی قانونمندِ ملل، جریان حرکت را آن‎چنان بي‎نظام مي‎سازد كه برآيند آن «ظهور تروريسم كور» مي‎شود، تا حدي‎كه مبارزه عادلانه و عدالت‎خواهانه را از اساس قلب كرده، به ضد اهدافِ انساني‎اش تغيير ماهيت مي‌دهد. تداومِ اين روند دراقصي نقاط جهان، سبب شده است كه‎جهانِ متمدن ـ نه امپرياليست‎ها‎ـ در تميز دادنِ مبارزاتِ آزادي‎بخش با اعمال تروريستي دچار ابهام شود. وجودِ چنين ابهامي كه دقيقا در راستاي منافعِ امپرياليست‎ها سودمند واقع مي‎شود، به همبستگيِ جهاني در مبارزه‌ی برحق ملل تحت ستم آسيب‎هاي غيرقابل انكاري وارد آورده است.

اگر نهضت‎هاي آزادي‎خواهانه‌ی جهان در گرداب توطئه‎هاي امپرياليست‎ها فرو روند و تحت هدايت مستقيم و غير مستقيم آن قرار گیرند، حمايت‎هاي مقطعي و مالي آن را باور كنند و یا در روياي مبارزه‌ی خودفداسازي‎هاي خويش مسخ گردند، تاريخِ ماندگاري از ايثارگري‎ براي رهايي ملت‎هاي خود به يادگار نخواهند گذاشت. حقانيتِ نهضت‌های آزادی‌خواهانه، دقیقاً در شيوه‌ی صحیح و انسانیِ مبارزه‌ی آن‌ها با ستم‎گر است، اگر مانند ستم‎گرـ كه از هر وسيله‎اي براي سركوب استفاده مي‎كند و تمام لوازمِ قانوني آن را مصوب مي‎گرداند و در يك كلام شيوه سركوب و ستم‎گريش چيزي جز تروريسم نام ندارد ـ  عمل کنند، مفهوم عدالت وستم گم شده و به سختي مي‎توان جايگاهِ هر يك را در افكار عمومي ملل جهان مشخص نمود. در اين صورت چه كساني از اين آشفتگيِ مفاهيم سود خواهند برد؟ كساني‎كه با تكيه بر همان قدرت‎هاي ميليتاريستي وفاشيستي‎اشان، تروريسم را آن‎گونه كه در راستاي منافع غارتگرانه‎اشان است توضيح مي‎دهند و از زمينه‌ی فراهم شده در افكارِ ناآگاهِ عمومي مردمان كشور تحتِ حاكميتِ‎شان استفاده كرده، خود را پرچم‎دار مبارزه با تروريسم جا زده تا بتوانند توطئه‌ی جهانيِ نفوذ در منطقه را با قرباني كردنِ ملتِ بي‎پناه افغانستان و دیگر ملل، به سرانجام مقصود برسانند.

در مبارزه رهايي‎بخش ملتِ ويتنام بر عليه تجاوزاتِ سفاكانه‌ی فرانسه ودر نهايت آمريكايِ ماهيتاً متجاوز ودست‎نشاندگانِ آن‎ها، ملت قهرمانِ ويتنام نه تنها حقانيتِ خود را در جبهه جنگ بلكه نزد افكار عمومي جهان و به ويژه مردمِ آمريكا آشكار كرد و در نتيجه، بخش عمده‎اي از پيروزيش را كه حاصل مخالفت فعالِ افكار عمومي آمريكاييان و مردم جهان با امپرياليست‎هاي تجاوزكار بود، به دست آورد كه بدون آن شكستِ آمريكا ممكن نمي‎گرديد.

امروز، بار ديگر آمريكا آموزه‌ی تاريخيِ شكست در ويتنام را در پس گذشتِ سال‎ها  از حافظه‌‎اش پاک کرده و به‎خاطر موفقيت در هجوم به كشور كوچكِ پاناما و عراقِ متجاوز به كويت و فروپاشي اتحاد شوروي، حمله‌ی ددمنشانه‎اش را به افغانستانِ از هم فروريخته و بسيار دردكشيده، به بهانه‌ی مبارزه با تروريسمِ آفريده خود، آغاز كرده است.

 

سرمايه‎گذاري براي تروريسم

بايد پذيرفت كه امپرياليست‎ها به سركردگي آمريكا در طرح‎ريزي براي دور جديدي از تجاوزاتشان، بهانه مقبولي در آماده سازي افكار عموميِ بخش وسيعي از مردم جهان، به‎وجود آورد‎ه‎اند: اين‎كه «تروريسم» مرز نمي‎شناسد و مي‎تواند هر نقطه‎اي را در جهان هدف گيرد. تروريسم توانسته است ترس و وحشت را در سراسر كشورهاي پيشرفته به‌وجود آورد. مردمِ اين كشورها را در خطر انفجارهايي قرار دهد كه معلوم نيست در كجا رخ خواهند داد. زندگيِ آن‌ها هر لحظه در معرض انفجارهاي ميكربي و شيميايي قرار دارد، هيچ بعيد نيست تا بار ديگر هواپيماهاي مسافربري ربوده نشوند و با مسافرانشان جايي را منهدم نسازند و هزاران بي‎گناه را با مرگي دلخراش و غافلگير كننده مواجه نسازند. آيا اين‎ها براي كشورهايِ مدرن لقب گرفته در زمانه‌ی ما كه امپرياليست‎ها برآن‎ها حاكميت دارند كافي نيست تا بخش وسيعي از افكار عمومي مردم را برای تجاوز جهان‌خوارانه‌ی خود آماده سازند؟ بي‎جهت نيست كه در این شرایط اجماعِ جهانيِ مبارزه با تروريسم در تمام كشورها اپيدمي مي‎گردد، چرا‎كه امپرياليست‎ها براي رسيدن به مقاصدِ‎شان كه همانا پف كردنِ توقف‎ناپذير «سرمايه» است، به افكار عموميِ مردم اكثر كشورها نياز دارند.

اين كار، توسط عواملِ سرسپرده محلي آن‎ها در كشورهايِ ريز و درشتِ عقب نگه‎داشته شده، با اِعمالِ وحشيانه‎ترين  تروريسمِ دولتيِ درون كشوري، زمينه‌سازي و اجرا مي‎گردد. حاكميت‎هاي تماميت‎خواهِ چنين كشورهايي با هر حربه‌ی سازگار با بافت تاريخي كشور خود، در راستاي منافع استراتژيكِ اربابانشان، توده‎هاي مردم را به منظور اطاعت و استثمار هر چه بيشتر، تحت شديد‎ترين و بي‎رحمانه‎ترين روش‎هاي سركوب و خفقان قرار مي‎دهند. در چنين كشورهايي، تحملِ شنيدنِ هيچ صداي ديگري وجود ندارد. قوانين بازدارنده، يكي پس از ديگري مصوب مي‎شوند تا هر صدايي را در حلقوم خفه کنند. وسايل و ابزارهاي سركوب به‎كار مي‎افتند تا از حريمِ «تابو» هاي حاكميتِ اين تروريسم‎هاي دولتيِ درونِ كشورهاي عاملِ حفظ تقدس «سرمايه‌ی جهاني» پاسداري كنند. امپرياليسم و عواملِ كوچك و بزرگِ آن‎ها به كجايشان لطمه مي‎خورد كه در جهانِ فوقِ پيشرفته‎اي كه آنان به بشريت عرضه كرده‎اند، هم اكنون ميليون‎ها، ميليون‎ها نفر از انسان‎هايي كه كار مي‎كنند و ارزش‎ها را مي‎آفرينند به مرگِ تدريجي محكومند و بقيه نيز بايد در وحشتي به نام شبح تروریسم جهانی، كه ثمره آفرينندگانِ تمدنِ يكپارچه شده‌ی «سرمايه جهاني» است، به‎سر برند.

تروريسم دولتيِ اسراييل كه يكي از شاخص‎ترينِ آن‎ها ا‎ست، بايد آفريده شود تا به‎عنوان يكي از اصلي‌ترين پايگاه‎هاي امپرياليست‌ها، در راستاي منافعِ جهاني آنان، ايفاي نقش كند. مبارزه با صهيونيست‎هاي تروريستِ اسراييل كه عاملان آن  شاملِ نفراتي از همان چند هزار امپرياليستِ جهاني هستند، هرگز نبايد به‎گونه‎اي جهت يابد كه مبارزه با قوم يهود تبليغ گردد. تروريسمِ جهاني بستر لازم براي چنين تبليغي را  براي پاسخ‎گويي به وجدانِ انسانيِ مردم كشورهاي خود و جهان فراهم مي‎كند تا دستشان براي سركوبِ ملل منطقه، با قرباني كردنِ ملت آواره‌ی فلسطين باز باشد. حاكمان صهيونيست ـ امپرياليستِ اسراييل مي‎توانند خالقِ قتل‎عام‎هاي دسته‎جمعي مردم بي‎دفاع و بی‌پناهِ فلسطين باشند، آن‎ها اجازه دارند در كنار ثروت‎هاي غارت شده‌ی همين مردم، چادرها و مخروبه‎هاي فلسطيني‎ها را با ساكنانش به آتش كشند و هر جنبنده‎اي را كه به متجاوزان «نه» بگويد در ليست ترور قرار دهند... اما فلسطيني‎ها نيز همانند ويتنامي‎ها نبايد براي انتقام ـ حتي ـ مردمِ عادي مسخ شده‌ی اسراييل را تحت هردليلي آماج حملات خود قرار دهند. امپرياليست‎ها با هر شكل و شمايلي  باشند، هيچ مردمي با هر دين و مذهبي برايشان فرقي نمي‎كند؛ آنان، تنها كساني هستند كه كاملا با مفاهيمي نظير ، وطن، قوم، ملت ، دين و مذهب و... بيگانه‎اند. «سرمايه جهاني» كم‎ترين تعصبي نسبت به هيچ ملتي ندارد، سرمايه جهاني اگر بداند فرو ریزی تمام برج‎های جهان و نابودي مردمِ بي‎گناه آن‎ها ، انباشتِ سرمايه‎ اش را در پي مي‎آورد، كم‎ترين ترديد در نابودي همه چيز را به خود راه نخواهد داد.

صهيونيست‎هايِ امپرياليستِ اسراييلي، از دين به عنوان ابزاري براي ايجاد وحدتِ مردمي سرگردان و رنج‎كشيده در اكثر كشورهاي جهان استفاده كردند تا از  آنان براي سرپوش‎گذاشتن بر مقاصدِ امپرياليسم جهاني استفاده كنند.

نهضت‎هاي آزادي‎بخش مترقي در سراسر كشورهايِ با حاكميت‎هاي ارتجاعي، نيك مي‎دانند كه مللِ تمام جهان، هر قوميت و دين و مذهبي كه داشته باشند، با يكديگر همبسته بوده و داراي منافع مشترك در مبارزه با امپرياليست‎ها هستند. از اين رو، هر مبارزه‌ی آزادي‎خواهانه و رهايي‎بخش، نبايد خود را در عرصه عملِ واكنشي كه ارتجاع و امپرياليست‎ها به آن تحمیل مي‎كنند، غوطه ور ساخته و در آن غرق شود. برآيند چنان اعمالي، چيزي جز ايجاد خدشه در مبارزه همبسته‌ی جهانيِ توده‎هاي تحت ستم به بار نياورده و نخواهد آورد.

 

چه كساني حق دارند با تروريسم مبارزه كنند

با پيش‎آمدن وقايعِ شومِ نيويورك و واشنگتن، اکثرِ كشورها و دولت‎ها، خواهانِ اجماع جهاني در مبارزه با تروريسم، تحت رهبري سازمان ملل شده‎اند تا با همكاري يكديگر علاوه بر تعريفِ تروريسم، شيوه‎هاي مبارزه با آن را در دستور كار همه‌ی كشورها قرار دهند. آيا چنين كاري امكان‎پذير است؟. چگونگي پاسخ به اين سؤال از طرف مردمِ تمام ملل جهان و دولت‎هاي مردمي و مردم‎سالارِ كشورهاي پيشرو، به دو گزينه‎اي مربوط مي‎شود كه در شرايط حاضر امپرياليست‎ها پيش روي بشريت قرار داده‎اند‎. آيا امپرياليست‎ها مي‎توانند رهبري مبارزه امري را به‌پيش برند كه خود «علت‎العللِ» آن بوده و تداوم حياتشان بسته به تروريسم و تروريست ‎آفريني است؟ در صفوفِ امپرياليست‎ها نه تنها از مبارزه با تروريسم خبري نيست بلكه آن‎ها براي ملت‎ها وحشت، جنگ و تجاوز، و مرگ و نيستي را تدارك ديده‎اند. حتي آنان كه در اثر اختناق و فشارهاي نابخردانه‌ی دولت‎هاي خودشان، به امپرياليسم دل خوش مي‎كنند، ديري نمي‎پايد كه بهاي سنگينِ آن را خواهند پرداخت. در عصر كنوني، مبارزه جهاني با تروريسم، معنايي جز مبارزه با امپرياليسم ندارد و در اين مبارزه،  ملل كشورهاي تحت حاكميت امپرياليست‎ها، بيش‎ترين سهم را دارند زیرا در همبستگي با ديگر ملت‎ها مي‎توانند پوزه‌ی اين ببر‎هاي فسيل شده را به خاك بمالند‎. در اين راستا عملكردِ مللِ كشورهاي تحت ستم كه جمعيتي بالاي چهار ميليارد نفر را پوشش مي‎دهند، نقشي تعيين‎كننده دارد، چگونگي عملكرد آنان  در مبارزه‌ی جهاني عليه امپرياليسم و تروريسم مي‎تواند كار ساز باشد‎.

كشورهايي كه اصرار در «همانند سازيِ» همه مردمان خويش دارند، دانسته يا ندانسته، همان شعار امپرياليست‎ها را مي‎دهند كه مي‎گويند، «همه بايد تكليفِ خودشان را با هرآن‎چه ما مي‎گوييم روشن كنند» . اگر تروريسمِ جهاني زاده‌ی عملكرد ميليتاريستي و سياستِ چماقِ گردن‎كشانِ امپرياليسم جهاني است، تروريسمِ درون كشوري نيز در تمامِ كشورها حاصلِ نگرشِ قدرت‎هاي حاكم بر حقانيت مطلقِ خويش است كه همين نگرش، مجوز اِعمال هرگونه رفتاري را نسبت به مخالفين مي‎دهد. با وجودي كه اين كشورها  عميقاً از تروريسمِ درون كشوري رنج مي‎برند، ـ در خوشبينانه ترين فرض ـ خود نمي‎دانند كه حاصلِ عملكردشان را، دير يا زود، درو مي‎كنند.

براي مبارزه با تروريسمِ جهاني، هيچ كشوري  نمي‎تواند به تنهايي پرچم‎دار آن باشد، چرا كه هر کشوری تنها با تعريفِ منطبق با منافعِ خويش تروريسم رامي‎شناسد، اين امر در موردِ « تروريسم درون حكومتي» كشورها نيزصادق است: حكومت‎هايي كه براساسِ منافع و پايگاهِ اجتماعيشان، تعريف از حق و عدالت را مطلقاً در انحصار خود مي‎دانند و به هيچ گرايش فكري ديگر كه برآيند حضور طبقات و ديگر قشرهاي مردم است بها نمي‎دهند و آن‌ها را با  تمام امكانات و وسايل ممكن سركوب و تحقير مي‎كنند و در يك كلام «تروريسمِ دولتيِ درون كشوري» را عينيت مي‎بخشند، نمي‎توانند نقش و سهمي واقعي در مبارزه با تروريسم جهاني، يعني مبارزه با امپرياليسم داشته باشند. در خوشبينانه‎ترين نگاه به اين دسته از كشورها، تنها در صورتي‎كه جناح‎هاي مترقي و دورنگر و نيروهاي خيرخواهِ مردمي، بتوانند از روي ناچاري و ياس تحت تاثير تئوري‎هاي تروريستي قرار نگيرند، و با در پيش گرفتنِ مبارزه‌ی فعالِ مردمي، ساختار قدرت‎هاي حاكمِ چنين كشورهايي را مردم‎سالار کنند، در اين صورت است كه چنين كشورهايي مي‎توانند در عرصه جهاني، سهمي در مبارزه با تروريسمِ جهاني، كه همان مبارزه با امپرياليسم است، داشته باشند.

اگر تمام و يا اكثر نيروهاي پیشرو «درون كشوريِ» ممالكِ تحت ستمِ امپرياليسم و مللِ مترقيِ آن كشورها به اين باور برسند كه « انحصار سرمايه جهانيِ» امپرياليسم، ته مانده‌ی نفس كشورها را بي‎توجه به‎اين‎كه آن‎ها از چه قوم و نژاد و دين و آييني هستند ، قطع كرده و مي‎كند، و اگر ضرورت‎هاي حاكم بر جهان امروز، همگان را به استراتژي واحدي در مبارزه با تروريسم جهاني رهنمون شود، امپرياليست‎هاي پف كرده از سرمايه نيز به نظمِ جهانيِ تحت مديريتِ سازمان ملل متحدِ تجديد ساختار شده‌ی آينده كه در راستاي عدالت براي مردمِ سراسرجهان گام برخواهد داشت، تن درخواهند داد.

در شرايط «جهاني سازی» سرمايه‌ در جهان، همانطور که مبارزاتِ درون كشوريِ مردم هر كشور  با ارتجاعِ داخلي، نمي‎تواند بدون مبارزه با امپرياليسمِ جهاني، حرفي براي گفتن داشته باشد، مبارزه جهاني با امپرياليست‎هاي تروريست نیز بدونِ مبارزه با حكومت‎هاي ارتجاعيِ درون كشوري امكان پذير نيست. چنين ارتباط پيوسته‎اي، از آن جهت نمودش را به طور عيني برجسته نموده كه ديگر نمي‎توان از مناسباتِ نيمه بسته در شرايط«درون‎كشوري» هر كشور، در بيگانگي نسبي با مناسبات حاكم بر جهان، فاكتي كارساز ارایه داد. هيچ نيرويي در جهان وجود ندارد كه بتواند روند «جهاني شدن» را متوقف گرداند. خصلت رشد توفنده‌ی نيروهاي مولده جهاني، به هيچ «توليد»ي اجازه نمي‎دهد تا در محدوده‌ی يك كشور و به دور از كارِ بهم‎پيوسته جهاني قابل عرضه گردد، به بياني ديگر «كار» كه توليد، حاصل و نمودِ آن است بيش از هر زمان ديگري جهاني شده است. «كارِ» جهاني، مناسباتِ جهاني را گريزناپذير ساخته است.

كم‎ترين ترديد نبايد داشت كه مبارزانِ بسيار پيشرفته و مترقيِ ملل كشورهاي جهان، با «جهاني شدن» نيست كه سر ستيز دارند، آن پيشگامانِ مبارزه‌ی جهاني، قبل از همه، صداي شومِ انحصارات يك‎پارچه شده‌ی امپرياليست‎ها را در پس آن مي‎شنوند و در صورتِ رخ‎داد كاملِ آن، كه هم‎اكنون با هجوم ددمنشانه‎اش به افغانستانِ خسته از جنگ نمودِ آشكارتري پيدا كرده است، فاجعه‎اي هولناك را براي كلِ بشريت پيش‎بيني مي‎كنند. سخنِ آنان مبارزه با جهاني‌سازي اقتصادِ انحصارگرانِ امپرياليسم است. آن‎ها با آمريت و سلطه امپرياليسم در مناسبات اقتصادي ـ سياسي بر جهان سر ستيز دارند و در اين راستاست كه بايد تمامِ مللِ كشورهاي توسعه نيافته نيز، حركت اساسي در مبارزاتِ درون كشوري خود را در پيوند و رابطه با مبارزه‌ی جهاني عليه امپرياليست‎ها سازمان دهند و مبارزه جهاني عليه ريشه‌ی تروريسم را در جهتِ منافعِ ملي خود تعريف نمايند. اين حرف بدين معناست كه بايد همه نيروهاي مبارز و پيشرفته‌ی‌ «درون كشوريِ» هر كشور بتوانند با لحاظ كردنِ منافعِ يك‎ديگر و دست‎يابي به وحدتِ ملي واقعي، به عام‎ترين تفاهم در مبارزه با امپرياليسم برسند و اين كار زماني ميسر است كه بستر لازم در امكان بروزِ واكنش توده‎هاي متنوع مردم در رابطه با مقبوليت پيش‎گامانِ آن‎ها فراهم شود. موفقيت در اين امر وابسته به گريز از هر حركتِ انتزاعي‎ست كه بدونِ «مردم» تصميم‎گيري شود. هيچ نيروي بدونِ مردم، نيروي مردمي نيست، حتي اگر بتواند آنان را به ظاهر وادار به اطاعت كند. نيروي بدونِ مردم، وحشت مي‎آفريند و وحشت، هويتِ مردمي توده‎ها را قلب مي‎كند و در تكامل‎يافته‎ترين شكلش فاشيزم را به وجود مي‎آورد.                                        

(*) برگرفته از کتابِ «جهان دیگری ممکن است».

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست  


Free Web Counters & Statistics