خانه - سیاست - اقتصاد-  کتاب -  زنان -صلح  - رحمان هاتفی فرهنگ وادب - درباره ما - پیوندها - تماس وهمکاری - ویژه نامه               

  تجربه 28 مرداد

نویدنو:28/5/1385

 

 

  تجربه 28 مرداد

 

 

 

نظری به تاریخ جنبش ملی شدن نفت ایران

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ف. م. جوانشیر


 

 

بخش اول  

پیش گفتار

 

                                                                                شد آن که اهل نظر بر کناره می رفتند

هزار گونه سخن بر دهان و لب خاموش

حافظ

 

با تاریخ معاصر نهضت کارگران و زحمتکشان ایران زیر رهبری حزب توده ایران همان رفته است که با تاریخ همه نهضت های خلقی و قیام های زحمتکشان و ستم دیدگان ایران از جنبش مزدکی تا به امروز. خداوندان زر و زور هربار که به ضرب شمشیر و تازیانه و تزویر بر این جنبش ها پیروز شده اند مشتی کاتب دیوان خود فروخته را در کنار جوی خون مبازران نشانده اند تا "فتح نامه" بنویسند، تاریخ را به سود ستم گران پیروز تحریف کنند و چهره درخشان ستم دیدگان به پاخاسته تاریخ ساز را با دروغ و بهتان بیالایند. در این تاریخ تحریف شده پردروغ قاتلش دیوانان "عادل" لقب دارند و کوتوله های ناقص الخلقه تاریخ "آریامهر" ولی مزدک ها، ارانی ها، و روزبه ها به هزار عیب و علت متهم اند.

    تفاوتی که در این مساله، امروز با دیروز وجود دارد این است که امروز تحریف تاریخ جنبش های انقلابی منظم تر و طبق نقشه دقیق تری انجام می گیرد. تحریف تاریخ جنبش های کارگری و احزاب کارگری کمونیستی بخش مهمی است از جنگ روانی که سرمایه داری امپریالیستی جهان علیه طبقات ستم کش به راه انداخته است. ده ها دانشگاه و موسسه به اصطلاح علمی با هزاران کارمند و با دستگاه عظیم تبلیغاتی و رسانه های گروهی ماموریت دارند تا جنبش های انقلابی و به ویژه  جنبش کارگری و کمونیستی را بکوبند، گذشته آن را سیاه و آینده آن را بی دورنما معرفی نمایند.

    تاریخ سی ـ چهل ساله اخیر ایران هنوز تاریخ نیست. مساله و مشغله روز است. با این حال از فردای 28 مرداد تا به امروز ده ها "مورخ" ریز و درشت به تحریف حقایق آن پرداخته و از دیدگاه دشمنان نهضت توده ای و خلقی این تاریخ را "بررسی" کرده اند و درباره یکی از گره گاه های اصلی آن یعنی جنبش ملی شدن نفت و پایان غم انگیز آن صدها "تحلیل" به دست داده اند. این تلاش خستگی ناپذیر و پی گیر برای تحریف تاریخ جنبش، جزئی است از همان کودتای 28 مرداد و ادامه مستقیم این کودتا است. سازمان های جاسوسی امپریالیستی که این کودتای جنایت بار را به ثمر رسانیدند به درستی می دانستند که تا وقتی اندیشه های انقلابی در میان خلق ریشه و روح پیکارجویی در مردم زنده باشد، پیروزی آنان موقتی است، باید روح مردم را شکست و توده ها را نسبت به راهی که رفته اند دچار تردید و بدبینی ساخت. باید آنچه را که می تواند مایه پیروزی آینده باشد معیوب و مشکوک جلوه گرساخت و بی راهه ها را شاهراه.

    طی 25 سالی که ازکودتا می گذرد قریب 100 جلد کتاب و جزوه به زبان فارسی در ارتباط به دوران ملی شدن نفت نوشته شده و یا به فارسی ترجمه شده است. به علاوه در اکثر مقاله های روزنامه های فارسی زبان ـ چه در خارج و چه در داخل کشور معمولا" به مسایل جنبش ملی شدن اشاره می کنند. اکثریت قریب به اتفاق این نوشته ها و این اشاره ها تکراری و از موضع بورژوازی وابسته و سازمان های سیاسی ضد توده ای است. در برخی از این کتاب ها بحث های فنی درباره مذاکرات مربوط به پیشنهادهای مختلف انحصارات نفتی در طول حکومت مصدق مطرح شده که این جا و آن جا قابل استفاده است. ولی هربار که نویسندگان به بحث پیرامون مسایل سیاسی و مناسبات نیروهای سیاسی پرداخته اند از حقیقت دوره شده و دشمنی طبقاتی خود را با جنبش کارگری ایران و جنبش جهان کمونیستی به جای واقعیت خارج گذاشته اند.

    چنان که گفتیم این امر تصادفی نیست. بخشی است از پیکار عمومی علیه جنبش های رهایی بخش و کارگری که سازمان های جاسوسی امپریالیستی و شعبه های آن ها در ایران به راه انداخته اند. کافی است یادآوری کنیم که فرمانداری نظامی تیموربختیار و ساواک نخستین "آکادمی های علوم اجتماعی" بودند که "بررسی" بخوان تحریف! – تاریخ حزب توده ایران را در پیوند با جنبش ملی شدن نفت آغاز کردند و "اشتباهات" و "خیانت های" حزب توده ایران را برشمردند. اینان نه تنها آغازگران و پیش کسوتان تحریف این تاریخ بلکه فعال ترین بخش آن هسنند. در 25 سال پس از کودتای 28 مرداد از جانب اینان به طور غیرمستقیم ده ها جلد کتاب و جزوه و هزاران مقاله و به طور مستقیم و رسمی لااقل سه جلد کتاب قطور و یک دوره مجله درباره تاریخ حزب توده ایران منتشر شده است[1]. فرمانداری نظامی بختیار و ساواک در باره هیچ سازمان سیاسی دیگری چنین وظیفه  برعهده نگرفته و برای هیچ سازمان دیگری تاریخ ننوشته اند.

    طبیعی است که قصد مامورین رژیم کودتا بررسی تاریخ جنبش رهایی بخش مردم ایران و نقش واقعی حزب توده ایران در این جنبش نبوده است. آنان برای پنهان کردن دست های خون آلود جنایت کاران کودتا گر و به قصد منحرف کردن و متوجه نمودن نفرت و کینه خلق از این جنایت کاران به سوی نیرو های راستین انقلاب و ایجاد و تقویت یاس در توده ها و سلب اعتماد آنان، گام به میدان " تاریخ نویسی " نهاده اند . نتیجه " بررسی " های آنان ـ همانند آرای داد گاه های نظامی شاه ـ از پیش تعیین شده و به هدف مورد نظر خدمت می کند .

   بلا فاصله پس از شکست 28 مرداد دژخیمان دربار پهلوی و "سیا" ـ زمانی که مبارزان توده ای را گروه گروه به زندان کشیده، شکنجه کرده و به جوخه اعدام می سپردند – با این روح "تاریخ" می نوشتند که جنایات خود را در افکار عمومی توجیه کنند. در این زمان حزب توده ایران سازمان مخوف و پر قدرتی مجسم می شد که کم مانده بود ایران را پشت "پرده آهنین " ببرد ، ولی کودتا رسید و ایران "نجات " یافت .

    در این زمان دژخیمان کودتاچی حزب ما را به اتهام " قیام علیه سلطنت مشروطه "، "تلاش برای استقرار جمهوری دموکراتیک"، " تدارک قیام مسلحانه "، " نقض انضباط ارتش و ایجاد سازمان نظامی"، "ساختن و انبار کردن اسلحه " و هزار "جرم" نابخشودنی دیگر می کوبیدند و چنان است که، هدفی جز استقرار بلاواسطه سوسیا لیسم در ایران ندارد... چهره ای که در این زمان از حزب ما ترسیم می شده، چهره سازمان توطئه گری بود که گویا کارهای وسیع توده ای آن فقط برای فریب ساده لوحان است و در پشت پرده مقاصد دیگری دنبال می شود .

     چند سال بعد، زمانی که کودتاچیان موفق شدند جنبش انقلابی زحمتکشان ایران و به ویژه پیشاهنگ آن حزب توده ایران را با خون و تازیانه سرکوب کرده کشور ما را به گورستان  بدل سازند، لحن و جهت نوشته های ضد انقلابی عمال پنهان و آشکار ساواک 180 درجه تغییر کرد. انواع گروهک های خرابکار پدید آمدند که ادعا کردند،  حزب توده ایران " هرگز به فکر قیام مسلح نبود "، " همواره از اسلحه می ترسید"، " مدافع سلطنت مشروطه بود "، "با قدرت حاکم هر چه باشد می ساخت "، " به رو یزیونیسم تاریخی دچار بود "، " هرگز حزب طبقه کارگر نبود " و ...

     بسیاری از این گروهک ها ما ئوئیست بودند و از نظر ایده ئولوژی از پکن سرچشمه می گرفتند ولی ریشه آن ها از محافل ضد انقلابی ایران و سازمان های خرابکار امپریالیستی آب می خورد. نمونه های فراوانی از پیوند مستقیم این گونه گروهک های ضد توده ای با ساواک و سیا وجود دارد. اما مهم تر از این رابطه مستقیم، رابطه عمیق روحی است که میان آنان برقرار است. این گروهک ها در آنچه مربوط به تاریخ جنبش انقلابی ایران است : 

اولا"، از سفره ضد کمونیستی که ساواک گسترد تغذیه می کردند ( و می کنند )، از محیط یاس و بد بینی حاصل از شکست و جو ضد کمونیستی که ساواک به وجود آورد مایه می گرفتند و اکثر استدلال های ساواک بود (و هست ).      

   ثانیا"، هدف آنان عین ساواک: سرکوب جنبش انقلابی، لجن مال کردن تاریخ آن، افشاندن بذر یاس و بی اعتمادی و جلو گیری از رشد جنبش کمونیستی بود. فعالیت خرابکارانه این گروهک ها برای لجن مال کردن تاریخ جنبش انقلابی ایران و تاریخ حزب توده ای ما جزء مهمی از جنگ روانی ضد کمونیستی محافل امپریالیستی را تشکیل می داد .

   ثالثا"، شیوه بررسی " مورخین " وابسته به این گروهک ها عینا" منطبق است بر شیوه ساواک: ذهن گرا، غرض ورز و کینه توز، پرونده ساز، تعیین نتیجه قبل از" بررسی" و یافتن " سند " برای اثبات نتیجه از قبل اعلام شده و ...

   این گروهک ها بسته به نظریه های از پیش ساخته ظاهرا" متفاوتی که عرضه
می کردند، از تاریخ جنبش نتایج ظاهرا" متفاوتی می گرفتند. آن که مامور تبلیغ " محاصره شهر از روستا " بود ادعا می کرد که عیب حزب توده ایران بود که شهرها را از طریق روستا محاصره نکرد، و آن که می کوشید جوانان را وادار کند جهان را از لوله تفنگ ببینند علت شکست را در این شناخت که حزب توده ایران از این لوله به جهان ننگریست
.     

       ولی در واقع امر میان این گروهک ها از نظر برداشتی که از تاریخ جنبش انقلابی ایران دارند تفاوتی نیست. هیچ یک از آنان کاری جز لجن مال کردن این تاریخ نداشته است. هیچ کدام حتی یک صفحه که بوی جدی بودن بدهد و یا ساعتی زحمت پژوهش علمی در پشت سر داشته باشد و چند صباحی دوام بیاورد منتشر نکرده است.

       جنبش ملی شدن نفت ایران، جنبش یکسره توده ای نیست. جنبشی است که قشرهای وسیعی از طبقات مختلف مردم زیر رهبری سازمان ها و جریان های فکری و سیاسی گوناگون، در آن شرکت کرده اند. خلاصه کردن تاریخ این جنبش در تاریخ حزب توده ایران به هیچ وجه پایه علمی و واقعی ندارد. این جنبش را با همه بزرگی و اهمیت آن باید شناخت و آن را از زیر آوار کودتای 28 مرداد بیرون کشید. باید اجزای گوناگون شرکت کننده در جنبش را هم شناخت و معرفی کرد. در جریان مبارزه عظیم برای ملی شدن نفت، طبقات و قشرهای گوناگون جامعه ایران هدف ها، سیاست ها، مشی ها و شیوه های مبارزه ای را که پیشنهاد می کنند و قادربه از پیش بردن آنند ارائه داده و به محک تجربه زدند. باید دید این مشی ها چه بوده و در عمل چه نتایجی به بار آورده است. چنین بررسی همه جانبه ای بسیار ضروری است. توشه ای است از گذشته برای آینده.  

    متاسفانه غیر از حزب توده ایران هیچ یک از احزاب و سازمان های شرکت کننده در جنبش ملی شدن نفت، بررسی آن را جدی نگرفت. بسیاری از این سازمان ها و احزاب که برای انجام وظایف ویژه ای مانند قارچ در همان لحظه روییده بودند پس از شکست موقت جنبش از میان رفتند، طبیعی است که علاقه ای هم به بررسی واقعی گذشته نداشتند تا دست تبه کارشان رو نشود. در جنبش ملی شدن نفت جبهه ملی ایران نقش بسیار موثری داشت. این جبهه پس از 28 مرداد از هم پاشید و آن بخش از سازمان ها و دقیق تر بگوییم افراد و عناصری نیز که کوشیدند موجودیت "جبهه ملی" را حفظ کنند به هیچ رو خود را در کشف حقایق تاریخی گذشته ذینفع ندانستند. بسیارند کسانی که از نام مصدق برای خود سرمایه سیاسی می سازند، اما هنوز حتی یک نفر از آنان نکوشیده است تاریخ جنبش را بررسی کند و جوانب مثبت و منفی کار جبهه ملی را روشن سازد. غباری به نام "راه مصدق" بالای سرآنان پرسه می زند که مطلقا" گنگ و آشفته است. هیچ کدام از آنان نیز تمایلی احساس نمی کند که این گنگی را از میان بردارد و صاف و روشن بیان کند که راه مصدق کدام است.

    درسال های پس از 28 مرداد کسانی که خود را عضو جبهه ملی و ادامه دهنده راه مصدق معرفی می کردند دو بار در اروپا کنگره تشکیل داند. جبهه ملی دوم و سوم پدید آوردند. اعلامیه های پرزرق و برق دادند ولی درباره گذشته جنبش و مشی جناح های گوناگون جبهه ملی در زمان ملی شدن نفت مطلقا" سکوت کدند و ضمن خودستایی پرطمطراق دور از فروتنی درعین حال که خود را همه کاره جنبش اعلام می کردند مسئولیت شکست را طبق روش ساواک به گردن حزب توده ایران انداختند.

    حزب ایران که در سال های ملی شدن نفت از مهم ترین سازمان های ترکیب کننده جبهه ملی ایران بود در یک سال گذشته دو جزوه به نام های «برای آگاهی نسل جوان» و «تاریخچه جبهه ملی ایران» منتشر کرده که به بررسی بخشی از تاریخ جنبش ملی شدن نفت اختصاص دارد. ولی بیش از آن که به روشن شدن تاری گذشته کمک کند، سرعت درجه تنزل اخلاقی و سیاسی این سازمان در حال فروپاشی را برملا می کند. در این دو کتاب محض نمونه هم شده یک سند، یک اندیشه، و یا حتی یک اشاره که تازگی داشته و از انتشارات ساواک – مائوئیستی منشا نگرفته باشد وجود ندارد. جز این که جزوه های حزب ایران ناقص تر و مبتذل ترند.

    از رهبران سابق جبهه ملی تنها برخی خاطرات پراکنده، اظهارنظرهای گسیخته و در مواردی دفاعیات در دادگاه باقی است. این سند حوادث معینی را روشن می کنند و طرز تفکر و برداشت نویسنده و جناحی را که وی نماینده آن است بیان می دارند که به جای خود قابل استفاده اند و ما از آن بهره گرفته ایم.

    برخی از افراد وابسته به گروه های " چپ نو" و چریکی نیز در سال های اخیر مطالبی درباره تاریخ دوران ملی شدن نفت ایران نوشته اند. از آن جمله است: "تاریخ سی ساله ایران" نوشته بیژن جزنی و" 28 مرداد و حزب توده " نوشته حسن ضیاء ظریفی. نویسندگان این گونه جزوه ها متاسفانه امکان بررسی مستقل و عمیق نداشته اند. کارمایه آنان نوشته ها و اظهارات دیگران است که در زندان و آزادی شنیده و خوانده اند ولی امکان و فرصت تحقیق درصحت و سقم آن ها را نداشتنه اند. قضاوت های آنان نیز خواه ناخواه توام با پیش داوری و برای اثبات نظرازپیش پذیرفته ای است. لذا نوشته های آنان درهیچ موردی سندیت ندارد.

    پس از پیروزی انقلاب بهمن محافل ضدکمونیستی با حرارتی دوچندان جنگ روانی ضد توده ای را آغاز کرده اند و برای پیش برد مقاصد خویش طبق معمول به تحریف تاریخ جنبش روی آورده اند. در همین یک سال ده ها کتاب و جزوه و صدها مقاله انتشار یافته که متاسفانه حتی یکی از آن ها نیز حاصل پژوهش مستقل و عمیق نیست. تکراری است با کمی تغییر شکل از پرونده سازی ساواکی – مائوئیستی. این گونه نویسندگان که بر سرسفره ساواک نشسته اند و از غذاهای مسموم آن تغذیه می کنند، بسیاری از ادعاهای ساواک، سیا – مائو را به عنوان امر مسلمی که نیازی به اثبات ندارد از صبح تا شب تکرار می کنند، با این هدف که از طریق تحریف تاریخ جنبش، هرگونه اتحاد حزب توده ایران و جنبش اسلامی زحمتکشان را امکان ناپذیر اعلام نمایند و مشی کنونی حزب توده ایران را فرصت طلبانه و سطحی جلوه دهند. تا شاید فاجعه 28 مرداد را در شکل نو تکرار کنند.

    جدل بر سر 28 مرداد برای تکرار 28 مرداد از ویژگی های جنگ روانی لحظه کنونی است.

    در برابر تمام این انحراف ها و این موج بزرگ جهانی روانی بهترین پاسخ نشان دادن واقعیت است. زحمتکشان ایران باید تاریخ کشور و به ویژه تاریخ معاصر را که این چنین طبق نقشه و سازمان یافته تحریف می شود از نو بنویسند و واقعیت ها را چنان که هست نشان دهند تا بتوانند از گذشته بیاموزند و از تکرار 28 مردادها جلو گیرند.

    حزب توده ایران تنها سازمان سیاسی است که با احساس مسئولیت در راه کشف واقعیت های تاریخ معاصر ایران کوشیده و می کوشد. حزب توده ایران نفعی در تحریف تاریخ ندارد. ما می خواهیم پیروز شویم و قطعا" پیروز خواهیم شد. شرط پیروزی نیز دیدن واقعیت ها، کشف اشتباهات و دریافت جنبه های مثبت و منفی مبارزه است. حزب ما تنها حزبی است که گذشته خود را مورد بررسی دقیق قرار داده و هربار برای اصلاح مسیر، تصمیمات مشخص سیاسی – تشکیلاتی گرفته و اجرا کرده است. پلنوم های کمیته مرکزی حزب توده ایران در اتخاذ تصمیمات معتبر و رسمی نقش اساسی ایفا کرده اند. به علاوه در نشریات حزب از جمله درمجله دنیا نشریه تئوریک و سیاسی کمیته مرکزی حزب تاکنون نوشته ها و تحقیقات علمی فراوانی درباره گذشته حزب و جنبش منتشر شده است.

    بررسی های شادروان رفیق عبدالصمد کامبخش درباره تاریخ حزب که تحت عنوان شمه ای درباره تاریخ جنبش کارگری ایران (سوسیال دموکراسی انقلابی، حزب کمونیست ایران، حزب توده ایران) جداگانه نیز منتشر شده برجسته ترین نمونه این گونه نوشته ها و تجلی وجدان علمی مبارزان توده ای است.

    کتابی که اینک به خوانندگان تقدیم می شود به یکی از پرماجراترین دوره های تاریخ معاصر ایران که بیش از همه تحریف شده و می شود یعنی جنبش ملی شدن نفت ایران و دوره حکومت ملی مصدق اختصاص دارد. از آن جا که این دوره تاریخ معاصر ایران موضوع اختلاف و بحث و جدل سازمان های گوناگون است و کوهی از لجن و گرد و غبار تبلیغات امپریالیستی – ارتجاعی روی آن را پوشانیده، ما انتظار نداریم که نتیجه گیری های آن به یکسان مورد پذیرش خوانندگان باشد. اما ادعا می کنیم که هیچ کس نمی تواند در صحت اسناد و مدارکی که در این کتاب ارائه شده و منطق سالمی که در تحلیل این اسناد به کار رفته تردید کند.

    درباره مدارکی که در این کتاب مورد استفاده قرارگرفته شایان ذکر است که ما کوشیده ایم تا حدالمقدور مدارک و اسناد ضرور برای بررس را جمع آوری کنیم. تمام نتیجه گیری های ما به اسناد معتبر انکارناپذیر متکی است.

    چنان که می دانیم یکی از اساسی ترین راه های تحریف تاریخ جنبش کاربرد شیوه نادرست و غیرعلمی در جمع آوری اسناد است. کار محافل ضدانقلابی در این زمینه عبارت از جمع آوری اسناد نیست بلکه جدا کردن "شبه اسناد" و پرونده سازی است. اگر به نوشته های این محافل بنگریم خواهیم دید که آنان تقریبا" هرگز به اسناد رسمی حزب توده ایران و عمل کردهای مشخص حزب ما استناد نمی کنند. آن ها از میان انبوه انتشارات و مطبوعات حزبی جمله هایی را که ناموفق بوده و گاه نقطه مقابل اسناد رسمی حزبی و عمل کرد حزب است گرد می آورند. نمونه های مشخصی وجود دارد که نشان می دهد آنان نوشته های کسانی را که حزب ده ها سال پیش از صفوف خود رانده، هنوز هم به حساب حزب توده ایران می گذارند. نمونه هایی وجود دارد حاکی از این که یک جمله ناموفق و یا حتی اشتباه چاپی مدت 20 سال تمام در همه انتشارات ضدانقلابی به عنوان سند علیه حزب ما مورد استفاده قرار گرفته و تمام اسناد رسمی حزبی و اقدامات مشخص عملی حزب در همان مورد، که صدها برابر بیشتر و معتبرتر است، نادیده گرفته شده است. درحالی که این یا آن جمله درنوشته یک رفیق حزبی که با اسناد رسمی و عمل حزب تطبیق نکند در بدترین حالت نشانه وجود اختلاف نظر میان آن فرد و حزب است و نه چیز دیگر و در حالت عادی
می تواند دلیل عدم توجه، عدم درک سیاست حزب و یا حتی غلط چاپی باشد. جمع آوری این گونه "مدارک" و تاریخ نویسی برپایه آن چیزی نیست جز پرونده سازی.

    ما بررسی خود را برپایه اسناد معتبر گذاشته ایم حتی در مورد دشمنان انقلاب ایران و توطئه گران نیز ما به خود اجازه نداده ایم که نوشته ها و اظهارات درجه دوم را که منعکس کننده سیاست و مشی واقعی آنان نباشد، به عنوان مدرک و سند مورد استفاده قرار دهیم.

    درباره اسناد رسمی حزب، باید یادآوری کنیم که این اسناد به طور عمده منتشر شده است. حزب ما خود در پنهانی ترین شرایط نیز اسنادی را که بیان گر مشی آن باشد پنهان نمی کرد. تنها برخی اسناد و تصمیمات مربوط به مسایل فنی و طرز اجرای تصمیمات رهبری بود که منتشر نمی شد. با این حال اگر همه این گونه اسناد حزبی و صورت جلسات ارگان های مسئول حزبی در آن زمان باقی مانده بود اثبات حقانیت حزب ما آسان تر و قاطع تر می بود. متاسفانه شرایط کار پنهانی اجازه نمی داد که همه بحث ها و مذاکرات ثبت شود. به علاوه هجوم مکرر پلیس ما را مجبور می کرد که این گونه اسناد را اگر هم وجود داشت از میان ببریم. در این گونه موارد ما از خاطرات برخی از رفقای مسئول و از جمله رفیق نورالدین کیانوری بهره گرفته ایم.

    چند کلمه ای هم باید پیرامون شیوه تحلیل و منطق بررسی بگوییم.

    ما در این کتاب حوادث کشورمان را در ارتباط با حوادث بین المللی، حوادث سیاسی را در پیوند با مناسبات اجتماعی و نبرد طبقاتی، روش هر حزب و سازمان و طبقه اجتماعی را در رابطه با روش سایر سازمان ها و طبقات و همه این ها را در مسیر تکاملی شان درنظر گرفته و بررسی کرده ایم.

    به نظر ما، این شیوه تنها شیوه صحیح و علمی است. دشمنان جنبش کارگری برای این که این جنبش را به لجن بکشند و بورژوازی سازشکار و ترسوی ایران را از زیر ضربه بیرون آورند به جای بررسی تاریخ جنبش درمجموع خویش، به جای بررسی مناسبات میان طبقات و سازمان های مختلف و به جای گذاشتن هر حادثه در جای خود و در جمع حوادث دیگر، به جای ارائه مشی همه سازمانهای سیاسی که امکان مقایسه را بدهد، فقط به "بررسی" حزب توده ایران، به "بررسی" فقط و فقط جوانب معینی از فعالیت این حزب، آن هم به استناد این یا آن جمله گسیخته از متن حوادث و مشی حزب می پردازند. هرکس از جایش بر می خیزد درباره روش حزب توده ایران بحث می کند اما هیچ کس به بررسی و بحث پیرامون مجموع حوادث تاریخی و نقش همه سازمان های سیاسی نمی پردازد. با این شیوه غیرعلمی است که حزب توده ایران، مسئول" اشتباهات شمرده می شود و سایر سازمان ها و سایر مشی ها – با تمام نادرستی آن ها – ستوده می شوند. محافل بورژوایی در عین حال که از بررسی تاریخ فعالیت خویش مطلقا" امتناع می کنند، به استناد لنینیسم!! از حزب توده ایران می خواهند که از خودش انتقاد کند.

    حزب ما در گذشته، و در مراجع مسئول حزبی نقش خود را در دوران ملی شدن نفت به طور جداگانه بررسی کرده است. هم جوانب مثبت کار و هم نقایص آن را برشمرده است. ما در این زمینه آنقدر قاطع بوده ایم که تا کنون هیچ کسی نتوانسته است انتقاد سالمی برآنچه خود حزب گفته بیفزاید، اما اینک جای آن است که نه فقط فعالیت حزب ما بلکه مجموعه جنبش و سیر تکاملی و تحولی آن بررسی شود. ما در این نوشته چنین کرده ایم.

    این کتاب را به مبارزان توده ای که بار مصایب بعد از شکست 28 مرداد را بردوش کشیده و چون کوه استوار ایستادند، به سربازان گمنام توده ای که به رغم همه دشواری های دهشتناک اجاق حزب را در دورافتاده ترین نقاط کشور روشن نگاه داشتند تقدیم می کنیم. امید است نسل جوان توده ای از تجربه غنی گذشته بیاموزد و در نبرد آینده برافتخارات عظیم حزب خود بیفزاید و پرچم خونین و پرافتخار حزب کارگری مان را تا پیروزی نهایی پیش برد.


 

 

 [1] ـ سرکمونیسم درایران، از شهریور 1320 تا فروردین، تهران، 1336. کتاب سیاه درباره سازمان افسران توده، با مقدمه تیموربختیار، تهران، 1334. کمونیزم در ایران یا تاریخ مختصر کمونیست ها در ایران منتسب به سرهنگ علی زیبایی (جنایت کار معروف ساواک)، تهران1344 و مجله عبرت.


 

 

  فصل اول

تزلزل  پایه های قرارداد 1933

 

1. تکوین مبارزه علیه شرکت امپریالیستی نفت انگلیس و ایران

    در1901، دوران زبونی کامل دولت قاجار و آغاز تدارک انقلاب مشروطه ایران، امتیاز اکتشاف و استخراج و بهره برداری و فروش مواد ئیدروکربور در "تمام وسعت ممالک ایران"، برای مدت شصت سال به ویلیام دارسی انگلیسی واگذار شد. براساس این امتیاز یک انحصار جهانی سرمایه داری پدید آمد که هم اکنون نیز از ارکان اصلی کارتل بین المللی نفت و یکی از قدرت های جهانی سرمایه داری است.

     این امتیاز نامه در مجلس های پس از مشروطه تصویب نشد و لذا به عنوان این که قبل از انقلاب و از طرف شاه خودکامه واگذار شده همواره می توانست زیر علامت سئوال قرار گیرد. در سال 1312 (1933) رضاشاه این "نقص" را برطرف کرد. امتیازنامه دارسی را با برخی تغییرات ـ که بسیاری از آن ها به زیان ایران و به مراتب بدتر از امتیازنامه دارسی بود ــ به تصویب مجلس فرمایشی رسانید و برای تحمیق مردم ایران چراغانی به راه انداخت که گویا امتیازنامه استعماری دارسی را لغو کرده و داد مردم ایران را از شرکت نفت انگلیس ستانده است.

     در زمان رضا شاه، هنگامی که این خیانت به منافع ملی ایران انجام شد هیچ سازمان سیاسی و یا شخصیت ملی نبود که علیه آن اعتراض کند جز کمونیست های ایران که به تنهایی با شرکت استعماری انگلیس مبارزه می کردند و ماهیت آن را به مردم ایران می شناسانیدند. تا سوم شهریور 1320 غیراز حزب کمونیست ایران هیچ حزب و سازمان دیگری حتی یک سطر هم در افشای این شرکت ننوشت و یک گام هم علیه آن برنداشت. تنها حزب کمونیست ایران بود که با تکیه به تئوری لنینی امپریالیسم، ماهیت شرکت نفت انگلیس را شناخت و به مردم توضیح داد. و فقط این حزب بود که در مناطق نفت خیز به کار سازماندهی پرداخت و کارگران نفت را متشکل کرد و در 1308 نخستین اعتصاب بزرگ کارگری را که خصلت ضدامپریالیستی داشت در صنایع نفت جنوب سازمان داد.

    با توجه به گسترش فعالیت ضدامپریالیستی و ملی حزب کمونیست ایران بود که رضاشاه بنا به توصیه انتلیجنس سرویس انگلیس درست در موقع تدارک قرارداد خائنانه 1933، هجوم گسترده ضدکمونیستی را آغاز کرد و در 1310 (1931) دقیقا" در همان سالی که امضای قرارداد 1933 تدارک می شد ـ قانون سیاه ضد کمونیستی را به تصویب رسانید (همان قانونی که در روزهای پس از انقلاب هنوز هم برخی ها مدعی بودند که تا لغو نشده به قوت خود باقی است) آن قانون ضد کمونیستی مستقیما" با امتیاز 1933 مربوط است و هر دو با یک مرکب نوشته شده اند.

    در سوم شهریور1320 با ورود قوای متفقین به ایران رژیم رضاخانی یک شبه فرو ریخت، مردم با بسیاری حقایق تلخ دوران رضاشاهی آشنا شدند و از جمله دریافتند که قرارداد 1933 ـ برای آن چراغانی مفصلی هم شده بود ـ قرارداد خائنانه ای است. کینه و نفرت علیه شرکت نفت انگلیس رفته رفته اوج گرفت. در کار روشن گری مردم و افشای استعمارانگلیس نقش اصلی را حزب توده ایران برعهده داشت.

    در نیمه جنگ دوم جهانی، زمانی که استعمارگران انگلیسی احساس کردند که پیروزی متفقین بر ماشین جنگی هیتلری محتمل و نزدیک است، نقشه تشکیل امپراطوری نوین بریتانیایی را کشیدند که مرکز آن می بایست در خلیج فارس باشد و مرکز ثقل آن را نفت خلیج و قدرت شرکت نفت انگلیس و ایران را تشکیل دهد. ظواهر امر به سود آن ها بود، در عراق، سواحل عربی خلیج فارس، عدن، یمن، مصر، اردن و فلسطین تسلط بلامنازع داشتند. نفت ایران به طور کامل در دست آن ها بود و دربار و دولت ایران را زیر نفوذ داشتند. ترکیه، منطقه نفوذ آنان به حساب می آمد، سوریه و لبنان را می توانستند به چنگ آورند.

    اما همه این حساب ها فقط در روی کاغذ و یا دقیق تر بگوییم برای مدت کوتاهی درست بود. استعمارگران انگلیس تحولی را که در جهان به وقوع می پیوست درک نمی کردند. کهنه اندیشی آنان شگفت آور بود. در مورد ایران این کهنه اندیشی را می توان از اینجا دریافت که آنان رشد جنبش ملی ضد انگلیسی ـ ضد شرکت سابق نفت ـ مردم ایران را که روزافزون بود نمی دیدند، رقیب پرقدرتی مانند امپریالیسم آمریکا را درست ارزیابی نمی کردند و امیدوار بودند که بر همه نیروهای مخالف چیره خواهند شد.

    بسیاری از ملاکین فئودال ایران و اشراف روشنفکر پیوندهای عمیقی با استعمارانگلیس داشتند. اینان که در دوره رضاشاهی الزاما" به لانه خزیده و فقط به دریافت سهم خود از غارت رعایا اکتفا کرده بودند پس از سوم شهریور از لانه ها بیرون آمدند و کرسی های مجلس و دولت را اشغال کردند. با حضور این دوله ها و مله ها  و ملک ها در صحنه سید ضیاءالدین طباطبائی را از فلسطین آوردند و او با این "بشارت" پا به خاک وطن گذاشت که از "عنعنات ملی" مردم ایران حمایت خواهد کرد. این "عنعنات" از کلاه پوستی به جای "کلاه لگنی" (اصطلاحات خود سید) شروع می شد و به خط نستعلیق و چای نعنا به جای چای معمولی پایان می یافت، بازگشتی بود به ظواهر رسوم کهنه و کهنه پرستی با مضمون استعماری.

    مهم ترین نیرویی که پس از شهریور علیه استعمارانگلیس قد علم کرد و توطئه های آن را نقش برآب ساخت حزب توده ایران بود. در این مبارزه ـ برخلاف مبارزه حزب کمونیست ایران علیه شرکت نفت انگلیس ـ حزب ما تنهای تنها نبود. برخی از رجال و شخصیت های سیاسی و برخی سازمان ها نیز در مبارزه علیه استعمارانگلیس با حزب ما همصدا شدند که از آن جمله است دکتر مصدق و حزب ایران. ولی به هر صورت سنگینی اصلی مبارزه با استعمار انگلیس و شرکت سابق نفت در این سال ها به دوش حزب توده ایران افتاد که آن را با صداقت و افتخار پیش برد.

    مهمترین پیامد سوم شهریور و فروپاشی دیکتاتوری رضاخانی بیداری توده مردم و تشکل و حرکت طبقاتی و ملی ـ ضدامپریالیستی بود. نخستین ماه های پس از شهریور هنوز توده ها متشکل نشده و به حرکت در نیامده بودند. بسیاری از روشنفکران نیز هنوز در زیر نفوذ اندیشه های فاشیستی و ضدکمونیستی بودند. ولی فعالیت پرثمر حزب توده ایران و انتخاب شعارهای درست از جانب این حزب و فداکاری و از جان گذشتگی مبارزین حزبی سدها را شکست به طوری که هنوز سه سال از تشکیل حزب ما نگذشته بود که موج عظیم توده ای بسیاری از مناطق ایران را فرا گرفت. جنبش عظیم دهقانی مسئله نابودی فئودالیسم و جنبش عظیم کارگری ضرورت نوسازی نظام اقتصادی کشور را مطرح ساخت.

    زیر رهبری حزب توده ایران جنبش توده ها سمت آشکار ضد استعماری و از جمله ضد انگلیسی به خود گرفت.

    حزب توده ایران موفق شد توطئه استعمارانگلیس را که با علم کردن سید ضیا قصد فریب توده ها و تحکیم مواضع شرکت سابق نفت را داشت بشکند. عمده ترین، پی گیرترین و آگاه ترین نیروی ضد سید ضیا یعنی ضد انگلیسی ـ در آن سال ها حزب توده ایران بود که از این نبرد پیروز و سربلند بیرون آمد.

    حزب توده ایران از نخستین روزهای تشکیل خود متوجه اهمیت نفت ایران بود که از جانب شرکت استعماری انگلیسی غارت می شد. حزب توجه داشت که در صنایع نفت جنوب بزرگ ترین گردان پرولتاریای ایران متشکل شده است. لذا از همان نخستین روزهای مبارزه به متشکل ساختن کارگران نفت پرداخت. این کار ابتدا در شرایط بسیاردشوار پنهانی انجام می گرفت. زیرا انگلستان منطقه نفت خیز جنوب را زیر سلطه خود می دانست و با هر نوع فعالیت سیاسی و صنفی در میان کارگران نفت به شدت مخالفت می نمود. با این حال، حتی در سخت ترین شرایط دوران جنگ که مناطق نفتی زیر اشغال نیروهای انگلیس یود تحت کنترل کامل انتلیجنس سرویس بود، حزب ما در میان کارگران نفت کار کرد و سازمان های پنهانی خود را به وجود آورد و شرایطی ایجاد کرد که بلافاصله پس از شکست آلمان هیتلری و با وجود این که مناطق جنوب ایران زیر کنترل عشایر مسلح، تحت رهبری روسای شرکت نفت بود، بزرگ ترین اعتصاب کارگران نفت انجام شد. این اعتصاب بزرگ که در 23 تیرماه 1325 توسط نیروهای عشایر و اوباش مسلح و زیرفشار نیروهای نظامی دولتی و قوای نظامی انگلیس به خون کشیده شد بزرگ ترین ضربتی بود که آن زمان به شرکت سابق نفت وارد آمد. براثر این اعتصاب خونین مسئله شرکت نفت و ضرورت طرد آن در سرتاسر ایران مطرح شد. جنایاتی که این انحصار امپریالیستی در حق مردم و به ویژه کارگران نفت مرتکب می شد در مقیاس کشورافشا گشت.[1]

    می توان گفت که نطفه جنبش مردم ایران علیه شرکت استعماری نفت در این اعتصاب بسته شد.

    اهمیت ویژه اعتصاب 1325 کارگران نفت خوزستان در این بود که این اعتصاب یک اقدام جداگانه و یک اعتصاب فقط صنفی و مجزا و منفرد کارگری نبود. جزیی بود از کل جنبش انقلابی ضد امپریالیستی و دمکراتیک مردم ایران که در همان وقت سرتاسر کشور را فرا گرفته و موفق شده بود در آذربایجان و کردستان حکومت های ملی محلی به وجود آورد، در سایر مناطق کشورتوده های وسیع کارگران و دهقانان را به میدان نبرد بکشاند و چنان مسایل ریشه ای و شعارهای طبقاتی و ضدامپریالیستی مطرح سازد که تاریخ ایران به یاد نداشت. رهبری این جنبش عظیم با حزب توده ایران بود و موفقیت آن می توانست به معنای محو کامل و بی بازگشت همه پایگاه های امپریالیسم و ارتجاع در کشور ما باشد.

    از این جا بود که امپریالیست های انگلیسی با اعتصاب کارگران نفت تنها به عنوان یک اعتصاب کارگری برخورد نکردند، آنان خطری را که از این جانب منافع استعمارانگلیس را در ایران و منطقه تهدید می کرد دریافتند و دست به اقدامات وسیع سیاسی ـ نظامی زدند که از حدود مقابله با یک اعتصاب به مراتب فراتر می رفت. عشایر فارس و خوزستان بنابه اشاره شرکت استعماری نفت به حرکت آمدند و به بهانه این که در آذربایجان حکومت ملی به وجود آمده در فارس حکومت عشایری جنوب تشکیل دادند. شرکت انگلیسی نفت در این زمان از یک شانس بزرگ برخوردار بود و آن این بود که در نبرد علیه جنبش انقلابی و ضد استعماری مردم ایران متحدین استواری از میان طبقات حاکم ایران داشت و امپریالیسم آمریکا نیز با تمام قوا در این صف قرارداشت. لذا مبارزه ای که شرکت انگلیسی نفت برای حفظ و تحکیم مواضع خود، به عمل می آورد می توانست موقتا" در پرده بماند و به عنوان جزئی از مبارزه هیات حاکمه ایران برای "نجات آذربایجان عزیز" تلقی شود و از حمایت کامل امپریالیسم آمریکا برخوردار باشد.

    به دنبال سرکوب اعتصاب کارگران نفت جنوب ـ 23 تیرماه 1325 هجوم به کلوپ های حزب توده ایران و شورای متحده مرکزی در سرتاسر کشور آغاز شد. ملاکین و اوباش علیه جنبش انقلابی ضد امپریالیستی ایران مسلح شدند، چماق به دستان مزدور به راه افتادند، قوام السلطنه نخست وزیر، حزب دموکرات خود را که از بالا و طبق دستور تشکیل داده بود با پول و نیروی دولت و ملاکین و کمک امپریالیست ها گسترش داد و به یک سازمان ضد انقلابی که ظاهر غیردولتی داشت ولی عملا" دولتی بود مبدل کرد. موضوع شرکت استعماری نفت انگلیس و غارت منابع نفت ایران در میان جنجال و هیاهوی ناسیونالیسم ارتجاعی طبقات حاکم که ظاهرا" برای "نجات آذربایجان" و در واقع برای نجات امتیازات پلید طبقاتی خود به راه انداخته بودند گم شد و شرکت استعماری انگلیس با دقت تمام از این فرصت بهره گرفت تا خود را از انظار پنهان کند.

    در آذرماه 1325، زمانی که ارتش شاه مخلوع با دخالت مستقیم مستشاران آمریکایی و کمک شرکت نفت انگلیس جنبش دموکراتیک آذربایجان را سرکوب کرد چنان محیط ضد دموکراتیک و خفقان ارتجاعی در سراسر کشور پدید آمد که برای مدتی جایی برای طرح مسئله نفت باقی نماند.

 

 

 

[1]  ـ در آن سال ها عمال ارتجاع و امپریالیسم برای این که جنبش کارگری را بکوبند تمامی نیروی خود به کار می بردند تا پیوندهای این جنبش را با حزب توده ایران کشف کرده و اعلام کنند. از طرف شرکت استعماری نفت انگلیس و وزارت شاهنشاهی کتاب ها و جزوه ها و نشریه های گوناگونی چاپ می شد، که در آن ها اسناد فعالیت پنهانی حزب توده ایران در مناطق نفت خیز "افشا" می گشت. نویسندگان این نشریه ها می کوشیدند اثبات کنند که فعالیت شورای متحده مرکزی کارگران و زحمتکشان ایران در مناطق نفت خیز فقط پوششی است برای فعالیت پنهانی حزب توده ایران و لذا هر چه هست و نیست زیر سر این حزب است.

    بعدها که ورق برگشت و امپریالیسم و ارتجاع به دستاویزهای دیگری نیازمند شدند، عمال آن ها نیز صفحه را برگردانیده و ادعا کردند که حزب توده ایران گویا اصولا" در خوزستان فعالیت نمی کرده و گویا این منطقه را جزو مناطق نفوذ استعمارانگلیس پذیرفته بوده و هزارها دروغ و بهتان دیگر از این دست، که خود بحث مفصل دیگری است.

. ماده قانونی استیفای حقوق ملی ایران از نفت جنوب

    گم شدن مساله نفت در محیط وحشت و ارعاب پس از شکت جنبش دموکراتیک مردم ایران جنبه کاملا" موقتی داشت. مردم ایران در سال های پس از شهریور 20 با غارت گری شرکت استعماری نفت انگلیس و به طورکلی با جنایت های استعمارانگلیس در میهن ما بیش از آن آشنا شده بودند که بتوانند این مسئله را فراموش کنند. به علاوه سلطه استعمارانگلیس و به طورمشخص سلطه شرکت استعماری نفت انگلیس بر میهن ما تداوم داشت. اثر شوم آن هر روز و هر لحظه احساس می شد. هیچ کس قادر نبود این مساله را از دستور روز خارج کند.

    تحول بنیادی هم که در اوضاع جهان پدید آمده بود به زیان استعمار و به سود مبارزات ملی مردم ایران عمل می کرد. شکست و فروپاشی کامل فاشیسم هیتلری و متحدانش که ارتش سرخ در آن نقش اصلی بازی کرد، چنان اوضاع بین المللی را تغییر داده بود که هیچ یک از مناسبات پیش از جنگ نمی توانست تغییر ناپذیر بماند.

    شکست نهضت دموکراتیک ایران در سال 1325، بلافاصله پس ازپایان جنگ دوم جهانی پیش آمد، یعنی زمانی که هنوز نتایج این واقعه بزرگ جهانی به درستی جمع بندی نشده بود. هر دو گروه محافل ارتجاعی امپریالیستی که این جنگ را آغاز کردند امیدوار بودند که در این جنگ اتحاد شوروی نابود شود و یا تا آن حد ضعیف گردد که آنان بتوانند با خیال راحت یک صلح امپریالیستی را به جهان تحمیل کنند. اما نتایج واقعی جنگ دوم جهانی درست عکس این آرزو از آب در آمد. سوسیالیسم از مرزهای شوروی فراتر رفت. انقلاب های ضد فاشیستی و دموکراتیک توده ای در کشورهای شرق اروپا به پیروزی رسید و این کشورها را از جهان سرمایه جدا کرد. زمینه برای تشکیل ارودگاه  سوسیالیسم فراهم آمد.

    جنبش کارگری و کمونیستی و هم جنبش دموکراتیک در زمان جنگ و بلافاصله پس از آن در مقیاس جهانی اوج گرفت و به یکی از عوامل های تعیین کننده سیاست بدل گشت. شکست موقت جنبش در کشوری مانند ایران تنها یک حادثه زودگذر در این حرکت قانونمند جهانی بود.

    جنبش های ملی و رهایی بخش که طی دوران جنگ جان گرفته بود پس از جنگ سازمان یافته تر و آگاه تر از همیشه وارد عرصه نبرد شد. درست در همین سال ها بود که این جنبش ها جهش عظیم به جلو، به سوی محو کامل سیستم مستعمراتی امپریالیسم و تشکیل دولت های مستقل و ملی و هم چنین سمت گیری سوسیالیستی را تدارک دید.

    سرمایه داری به عنوان یک نظام اجتماعی، در جنگ دوم جهانی بسیار تضعیف شد. نه فقط دولت های سرمایه داری امپریالیستی بخشی از قدرت خود را از دست دادند، بلکه به ویژه به اعتبار و حیثیت سرمایه داری ضرباتی جبران ناپذیر وارد آمد. مردم جهان این مسئله را به طور مشخص برای خود مطرح کردند که آیا نظام سرمایه داری می تواند خوشبختی دلخواه انسان را تامین کند؟

    در نیمه دوم 1325، زمانی که امپریالیسم جهانی و ارتجاع داخلی ایران هجوم علیه جنبش دموکراتیک مردم ایران را آغاز می کردند، هنوز گمان می کردند که می توانند آب رفته را به جوی بازگردانند. ولی فقط مدت کوتاهی لازم بود تا معلوم شود که تناسب قوای طبقاتی چه در مقیاس جهانی و چه در درون ایران به مراتب بیش از آن تغییر کرده است که بتوان وضع قبل از جنگ و از جمله قرارداد استعماری 1933 را دست نخورده حفظ کرد.

    یکی از مهمترین نتایج جنگ دوم جهانی، تغییر تناسب نیروها میان خود کشورهای امپریالیستی بود. در این جنگ گروهی از کشورهای امپریالیستی: آلمان، ایتالیا و ژاپن شکست خورده برای مدتی از جرگه خارج شدند. در درون گروه پیروزمند نیز تغییرات عمیقی حاصل شد. امپریالیسم آمریکا در طی جنگ برقدرت خود افزود و در عوض امپریالیست های انگلیسی و فرانسوی مواضع مهمی را از دست دادند.

    در سال های شکست نهضت دموکراتیک ایران (1325) و بلافاصله پس از آن هنوز امپریالیست های انگلیسی و آمریکایی نتایج جنگ را در معامله میان خود جمع بندی نکرده و حساب خود را تسویه نکرده بودند. امپریالیست های انگلیسی امیدوار بودند که بتوانند مواضع خود را در ایران هم در مقابل جنبش ملی و دموکراتیک، هم در برابر فشار امپریالیسم آمریکا حفظ کنند، ولی امپریالیست های آمریکایی با قدرتی که به هم زده بودند اصرار داشتند که بخشی از مواضع انگلستان را در ایران و خاورمیانه اشغال کنند.

    این تضاد که آن زمان بسیار حاد بود، در مجموعه سیاست کشور و از جمله در مناسبات میان جناح های مختلف هیات حاکمه ایران منعکس می شد.

    امپریالیسم آمریکا قبل از جنگ دوم جهانی نفوذ چندانی در ایران نداشت. رضاخان مدت قریب چهارسال از 1935 تا 1939 (1314- 1318) روابط با آمریکا را قطع کرد. در این زمان نفوذ آلمان هیتلری در ایران به سرعت افزایش می یافت. پس از سوم شهریور، وقتی حکومت رضاخانی یک شبه فرو ریخت بخشی از گردانندگان دربار پهلوی که امید فراوانی به هیتلر داشتند مدتی با این امید مجهول می زیستند که پیروزی از آن هیتلر خواهد بود. اما جریان جنگ در جبهه شوروی و بویژه شکست ارتش آلمان در استالینگراد ضربت روحی سنگینی به آنان وارد آورد که حاصل آن دوگانه بود:

1. وحشت

2. نیاز به تکیه گاه جدید.

 

    آنان این تکیه گاه را در وجود امپریالیسم تازه نفس و درنده آمریکا پیدا کردند. در مدت کوتاهی قراردادهای اقتصادی ـ نظامی بین ایران و آمریکا منعقد شد و ارتش و شهربانی و ژاندارمری و امور مالی و اقتصادی ایران زیر سلطه مستشاران آمریکایی درآمد. از این زمان بود که شوارتسکف ها در ایران لانه کردند و بعدها توانستند کودتای 28 مرداد را تدارک و رهبری کنند.

    علاوه بر بخشی از محافل درباری و فئودال های ایران، بخش قابل ملاحظه ای از محافل بورژوایی و روشنفکران بورژوا نیز به سوی آمریکا کشیده شدند. این ها در گذشته نزدیک زیر نفوذ افکار فاشیستی بوده و شوونیسم نژاد پرستانه ضد کمونیستی را به جای ناسیونالیسم ضد امپریالیستی پذیرفته بودند و به این معنا عناصر ملی به حساب می آمدند. وقتی فاشیسم رسوا شد و هیتلر از تخت قدرت به زیر کشیده شد، برخی از محافل روشنفکری هوادار فاشیسم به واقعیت گردن نهادند، در عقاید خود به سود توده مردم تجدید نظر کرده و در سنگر نبرد ضدامپریالیستی قرار گرفتند و به معنای واقعی ملی شدند. ولی بسیاری از آنان در موضع طبقات بورژوایی ضدکمونیستی باقی ماندند و به جای آلمان، اینک به آمریکا دل بستند و هرچه جنبش انقلابی ملی و دمکراتیک ایران بیشتر اوج گرفت بیشتر به وحشت افتاده، بیشتر زیر دامن آمریکا پنهان شدند.

    برجسته ترین نمایندگان این قشر از محافل روشنفکری و بورژوایی مظفربقایی، حسین مکی ، و سرلشکرزاهدی هستند که بعدها در جنبش ملی شدن نفت نقش خائنانه ای ایفا کردند.

    سرلشکر زاهدی از کسانی بود که در زمان رضاشاه با جاسوسان هیتلری کار می کرد و زمان جنگ به جرم جاسوسی برای آلمانی ها دستگیر و مدتی توقیف شد اما بعدها به سازمان های جاسوسی آمریکا منتقل شده از زندان آزاد شد و در ارتش پست حساسی گرفت.

    روشنفکران بورژوا که در نبرد طبقاتی علیه زحمتکشان و از ترس "کمونیسم" به دامن آمریکا خزیده بودند در آن زمان ها ضرورتی برای پنهان داشتن اندیشه خویش احساس نمی کردند. آن ها رسما" و علنا" تنها راه نجات ایران را توسل به امپریالیسم آمریکا می دانستند و از گسترش سلطه آمریکا در خاورمیانه با هلهله و شادی استقبال می کردند و در این باره مطالبی می گفتند که تا دنیا دنیاست عرق شرم آن از پیشانی حضرات پاک نخواهد شد.

    حسین مکی که در زمان ملی شدن نفت دبیر جبهه ملی ایران شد گسترش سلطه خونبار امپریالیسم آمریکا را در خاورمیانه و ایران (و به طور کلی سرتاسر جهان) با این جملات بیان می کند:

    "مشعل فرشته ای که در مدخل نیویورک ایستاده است !! از روزی که ویلسن طلسم مونرو را شکست و ... لشکرهای آمریکایی را به اروپا فرستاد عمل او روزنه امیدی به روی ملل ضعیف شرق گشود که ممکن است عهد عزلت و انزوای آمریکای بزرگ منتفی شده و عواطف بشردوستی و نوع پروری آمریکا ملل ضعیف شرق را زیر حمایت خود بپذیرد. پرتو ضعیف امید که از افق تازه جدید می درخشید ملیون ایران را آنقدر جرات و جسارت داد که به انتظار مساعدت آمریکا با بحران و احتضار مبارزه کنند و به نیروی امید مجهز شوند.

    این فکر که آمریکای صلح جوی بشر دوست را به ایران علاقمند ساخت ... زمینه مساعدی در دماغ ملیون ایران یافت[1]."

    اندیشه علاقمند ساختن آمریکای "بشردوست" به ایران به اندازه ای در محافل روشنفکری بورژوا رسوخ داشت که حتی حزب ایران که در سال 1325 در مجموع در موضع درستی قرارداشت ـ و با حزب توده ایران متحد شد ـ از حضور مستشاران آمریکایی در ایران حمایت می کرد.

    وجود این نیروی احتیاط بسیار مهم که زیر ماسک ملی و برای "خدمت به میهن" دخالت امپریالیسم آمریکا را در امور ایران تجویز می کرد و از موضع سیاسی خود شرمی نداشته آن را تبلیغ می کرد، به امپریالیسم آمریکا امکان مانور وسیعی می داد.

    در چنین محیط بین المللی و داخلی، سرکوب جنبش ملی و دموکراتیک ایران نتایج مطلوب امپریالیسم را به بار نیاورد. امپریالیسم و ارتجاع:

    اولا"، به دلیل تضادهای درونی و با توجه به محیط بین المللی نتوانست دیکتاتوری یک دست پرقدرتی را برسرتاسر کشور مسلط کند. با وجود سرکوب خشن جنبش در آذربایجان، کردستان، خوزستان و سایر ایالات آزادی نسبی مطبوعات باقی ماند و حزب توده ایران ولو در چارچوب بسیارمحدود به فعالیت خود ادامه داد.

ثانیا"، سرکوب جنبش با گلوله و تازیانه، نتوانست افکار توده ها را تغییر دهد و مسائلی را که جنبش ملی و دموکراتیک مطرح ساخته است از دستور خارج کند. حزب توده ایران در مدت کوتاه فعالیت خود توانسته بود ضرورت تامین استقلال و دموکراسی، ضرورت انجام تحول بنیادی اجتماعی، سیاسی، ضرورت صنعتی شدن و رفع عقب ماندگی، ضرورت بهبود وسایل زندگی مردم، تامین نان، فرهنگ و بهداشت، برابری همه، ضرورت انجام اصلاحات ارضی بنیادی، ایجاد اقتصاد سالم طبق نقشه و نظایر این ها را به میان توده ها ببرد و به نیروی مادی بدل کند. هر کدام از شعارها را بگیرید، اگر پذیرفته می شد و اجرا می گردید خواه ناخواه با محو سلطه استعمار ملازمه می داشت و در شرایط مشخص آن روز پای شرکت نفت انگلیس را به میان می کشید.

    هیات حاکمه ایران و به ویژه جناح آمریکایی آن پس از سرکوب جنبش، این اندیشه را مطرح کردند که باید به رفرم از بالا دست زد و برخی از خواست های مردم را پذیرفت تا زمینه انقلاب از میان برود. پیشبرد این اندیشه هم خواه ناخواه با منافع شرکت نفت انگلیس برخورد می کرد. زیرا هر اصلاحی نیازمند سرمایه است و ایران سرمایه ای جز نفت نداشت.

    در آن سال ها امپریالیست های آمریکایی ظاهرا" آمادگی خود را برای واگذاری وام به مبلغ 250 میلیون دلار اعلام می کردند. اما در عمل از پرداخت آن امتناع ورزیده (و بالاخره هم ندادند) موضوع را به دریافت درآمد بیشتر از نفت و یا ضمانت پرداخت وام از درآمد نفت موکول می کردند.

    به این ترتیب با وجود شکست جنبش ملی و دموکراتیک مسئله نفت جنوب لااقل به صورت دریافت درآمد بیشتر از آن در محافل مختلف ـ از نیروهای ملی گرفته تا بخشی از هیات حاکمه ـ هم چنان در دستور روز بود.

    موضوع مهم دیگری که امکان نمی داد مسئله نفت جنوب مسکوت بماند قرارداد همکاری ایران و شوروی برای بهره برداری از نفت شمال بود. درباره نفت شمال محافل ضد کمونیستی بسیاری مطالب دور از واقع گفته اند و می گویند که بررسی آن ها خارج از بحث کنونی ماست و باید در فرصت دیگری به آن پرداخت. آنچه به خاطر ضرورت بحث باید یادآوری کرد این است که در سال 1325 بین ایران و شوروی یک موافقت نامه همکاری برای تشکیل شرکت مختلط بهره برداری از نفت شمال منعقد شد. این موافقت نامه اگر به تصویب می رسید و اجرا می شد تمام نظام غارت گرانه کارتل بین المللی نفت را در خلیج فارس به هم می ریخت. به این دلیل هیات حاکمه ایران که در زمان اوج جنبش ملی مجبور به امضای چنین موافقت نامه ای شده بود پس از شکست جنبش از تصویب آن امتناع ورزید. مجلس ایران در تاریخ 30 مهرماه 1326 این موافقت نامه را " کان لم یکن" دانست اما رد این موافقت نامه و دست نخورده گذاشتن مواضع شرکت استعماری انگلیسی در نفت جنوب به هیچ روی ممکن نبود. نمی شد چنین روشی را در افکار عمومی توجیه کرد. به علاوه تضادهای درون امپریالیست ها و هیات حاکمه نیز که از آن در بالا یاد کردیم کار خود را می کرد. نتیجه این که رد موافقت نامه ایران و شوروی الزاما" با ماده واحده ای به شرح زیر توام شد:

    "دولت مکلف است در کلیه مواردی که حقوق ایران نسبت به منابع ثروت کشور اعم از منابع زیرزمینی و غیر آن مورد تضییع واقع شده است، به خصوص راجع به نفت جنوب به منظور استیفای حقوق ملی، مذاکرات و اقدامات لازم را به عمل آورد و مجلس شورای ملی را از نتیجه آن مطلع سازد.[2] "

 


 

 

 ـ حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران. جلد دوم، مقدمات تغییر سلطنت، چاپ تهران، 1324،ص 75 تا 76.[1]

 ـ  روزنامه اطلاعات، 30 مهرماه 1326[2]

 

3. تلاش امپریالسیم انگلیس برای مسکوت گذاشتن قانون

    نخستین واکنش امپریالیسم انگلیس در برابر آنچه اتفاق افتاد، خوشدلانه بود. استعمارگران انگلیس مواضع خود را در ایران بسیارمحکم می دانستند و ضرورتی احساس نمی کردند که در مناسبات شرکت نفت با ایران تغییری به سود ایران وارد کنند. لذا وقتی این ماده قانونی تصویب شد آن را به مثابه پارسنگی در برابر رد موافقت نامه ایران و شوروی تلقی کردند که فقط جنبه تبلیغاتی داشته و اثر واقعی نخواهد داشت. زمانی هم که احساس نمودند نیروهایی وجود دارند که ممکن است این ماده قانونی را جدی بگیرند و طالب اجرای آن باشند به مقابله سریع دست زدند تا آن ها را تار و مار کرده و از سر راه خود بردارند.

 

الف ـ روی کارآوردن کابینه حکیمی

    کابینه قوام نقش کثیف و فعالی در سرکوب جنبش ملی ایران ایفا کرده و شدیدا" به محافل آمریکایی وابسته بود. قوام مواضع مستشاران آمریکایی را در ارتش و ژاندارمری و سازمان برنامه تقویت می کرد. همین مستشاران اصرار می ورزیدند، برنامه هفت ساله ای که تدوین کرده اند اجرا شود و برای اجرای آن وام 250 میلیون دلاری از آمریکا دریافت و از پول نفت پرداخت شود. به علاوه تقویت نیروهای نظامی مورد علاقه خاص آنان بود که آن هم نیاز به پول داشت. تاکید می شد که باید از شرکت نفت انگلیس پول بیشتری گرفت. در پشت سر این توصیه و تاکید هدف واقعی امپریالیسم آمریکا خوابیده بود که می خواست سهم قابل ملاحظه ای از نفت ایران را به چنگ آورد.

    به این دلایل بود که قوام ماده مربوط به استیفای حقوق ملی ایران از نفت جنوب را در چارچوب توصیه های مستشاران آمریکایی و منافع فئودال های ایران جدی گرفت و به اداره  نفت و به وزارت دارایی ماموریت داد که طریقه استیفای حقوق ایران از نفت جنوب را بررسی کنند. پاسخی که اداره نفت در آذرماه 1326 به نخست وزیر قوام داده جالب است. در این پاسخ توجه داده شده است که کشورهای مختلف در مورد امتیازهای نفتی رفتارهای متفاوتی داشته اند:

    "برخی از کشورها مانند مکزیک با تقدیم طرح قانونی صنعت نفت را ملی نموده بعدا" با شرکت های دارنده امتیاز قراردادهایی برای جبران خسارت از قبیل تحویل نفت منعقد ساخته اند. برخی دیگر به درآمدهای مالی اکتفا نموده اند. مثلا" در ونزوئلا طرح جدید مالیات بر درآمد به تصویب رسیده که مالیات بر درآمد شرکت های استخراج کننده را (قبل از پرداخت مالیات به دولت های انگلیس و آمریکا) 2/31 درصد تعیین نموده است. مبلغی که ونزوئلا از این بابت حصول می نماید علاوه بر مبلغ حق الامتیاز است[1]".

     در این نامه از نخست وزیر خواسته شده است که با توجه به تنوع امکانات و اقدامات "هدف و نظر دولت" را از استیفای حقوق ملی تعیین کند تا بسته به این هدف مطالعاتی انجام گیرد.

    این نامه که در آذرماه 1326 نوشته شده محرمانه و مستقیم خطاب به قوام است. و از متن نامه معلوم می شود که از اوایل آبان ماه، یعنی بلافاصله پس از تصویب ماده قانونی در مجلس، قوام برای اجرای آن در چارچوبی که خود می خواست اقدام کرده است.

    چنین رفتاری نمی توانست مطلوب شرکت سابق نفت باشد. چنان که گفتیم امپریالیست های انگلیسی ممکن می شمردند و لازم می دانستند که قرارداد 1933 و به طور کلی مناسبات ایران و شرکت نفت انگلیس بدون تغییر بماند. از این جا بود که فکر ساقط کردن دولت قوام که ماموریت پلید خود را در سرکوب مردم به پایان رسانیده بود قوت گرفت.

تضادهای درونی هیات حاکمه از جمله اختلاف شاه و قوام نیز سبب ساز شد و در نتیجه 19  آذرماه 1326 کابینه قوام سقوط کرد. چند روزی صحبت از این بود که مجلس به نخست وزیری مصدق تمایل دارد ولی سرانجام اکثریت برای مصدق فراهم نشد و حکیم الملک (ابراهیم حکیمی) به جای قوام به نخست وزیری رسید. به طوری که بعدها معلوم شد، حکیمی پرونده نفت را عملا" بایگانی کرد و هیچ گونه اقدامی برای استیفای حقوق ملی ایران

در نفت ـ حتی در حدودی که طبقات حاکم بدان نیاز داشتند ـ به عمل نیاورد.

 

ب ـ توطئه انشعاب در حزب توده ایران

    تغییر کابینه در آن زمان کار دشواری نبود. امپریالیسم انگلیس در مقامات حاکم ایران آنقدر نفوذ داشت که بتواند عناصر مورد اعتماد خود را در مقامات حساسی قرار دهد. برکناری قوام و برگماری حکیمی نیز آسان انجام گرفت. خطری که شرکت نفت را تهدید می کرد از سوی هیات حاکمه نبود. از سوی مردم بود. گردانندگان شرکت نفت انگلیس هنوز وحشت حاصل از اعتصاب تیرماه 1325 را برتن داشتند و احساس می کردند که اگر جنبش ملی دوباره پا بگیرد مقابله با آن آسان نخواهد بود.

    امپریالیست های انگلیسی خطر عمده را در وجود حزب توده ایران می دیدند. این حزب با وجود شکست سنگین آذرماه 25 و خفقان بعد از آن توانست صفوف خود را از نو سازمان دهد و بر یاس روحی حاصل از شکست فائق آید. به علاوه این حزب، تنها حزب و سازمان سیاسی ایران بود که مسئله نبرد با امپریالیسم را به طور قاطع و سازش ناپذیر مطرح می ساخت. سازمان های سیاسی بورژوازی ایران بسیار پراکنده، لخت، دور از توده مردم و جبان بودند. بزرگترین سازمان سیاسی بورژوا ـ ملاک ایران حزب دموکرات قوام السلطنه بود که ترکیب بسیار ناهمگونی داشت، به زور و از بالا ساخته شده بود و پس از سقوط قوام قدرت خود را از دست داد. با چنین سازمانی شرکت نفت انگلیس می توانست کنار بیاید و نیازی به رویارویی نداشت.

    حزب توده ایران با همه این گونه سازمان ها تفاوت ریشه ای داشت و با وجود نقاهت حاصل از شکست بالقوه قدرت بزرگی بود که نظر سازمان های اطلاعاتی امپریالیسم را به سوی خود جلب می کرد. آن ها اگر می توانستند این حزب را از درون پوسانده و از جوهر انقلابیش تهی سازند خطر بزرگی را خنثی می کردند.

    نقشه این بود که حزب توده ایران را به یک حزب رفرمیست، حزب "واقع بین" بدل کنند. حزبی که در حد "ممکنات" باقی بماند، "منافع مشروع" امپریالیست ها  را در کشور ما بپذیرد تا مانند بچه های خوب سر به راه در پی یافتن راه حل های "مناسب" برای اختلافات باشد. تجربه ای که انحصارات انگلیسی در خود انگلستان و در برخی از کشورهای مستعمره داشتند دل گرم کننده بود. اگر حزب توده ایران هم به جای این که جزء تفکیک ناپذیر اردوگاه لنینی زحمتکشان باشد از قماش احزاب وابسته به انترناسیونال سوسیالیست و شعبه ای از حزب کارگر انگلیس می بود خطر رفع می شد.

    مامورین اطلاعاتی انگلیس به کار افتادند. مهره مناسب را هم پیدا کردند. خرابکاری سیستماتیک آغاز شد. مهره ای که نظر آنان را تامین می کرد خلیل ملکی تبریزی بود که از آغاز پیوستن به حزب توده ایران گرایش های انحرافی از خود نشان می داد و این مطلب از چشم هیات حاکمه ایران و به طریق اولی شرکت نفت انگلیس دور نمی ماند. خود خلیل ملکی در دادگاه عقیده ای را که عناصر فعال ارتجاع ایران نسبت به او داشتند به شرح زیر بیان کرد:

    "روزی تیمسار ورهرام را در تبریز دیدم... طبعا" سخنانم تظاهر به خط مشی حزبی بود. ورهرام قدری با عصبانیت ]!![ به من گفت: آقای ملکی به من چه می گویی و تظاهر می کنی. من و ما خوب می دانیم که نه شما آن ها را می پسندید نه ان ها شما را قبول دارند... اما آنچه ما نمی فهمیم این است که شما منتظر چه هستید.[2] "

    "من و ما" زمینه ای را که در خلیل ملکی وجود داشت خوب تشخیص می دادند. از این رو بود که او ابتدا به لندن دعوت شد و پس از چندی از طرف شرکت نفت انگلیس بود[3]. نتیجه ای که ملکی از این سفرها گرفت این بود که حزب توده ایران باید منافع مشروع انگلستان و شرکت نفت را در ایران بپذیرد و قبول کند که شرکت نفت انگلیس با دستگاه عظیم صنعت نفت در جنوب:

    "مجبور است که برای خودش یک حکومت، یک دستگاه وسیع حکومتی به وجود آورد... فعلا" از شرکت نمی توان انتظارداشت که سرنوشت و مسایل نفتی عظیم خود را به دست پاسبانانی که احتیاج به معرفی ندارند واگذار نماید.[4] "

    ملکی وجود موسسات پلیسی شرکت نفت را که تابع دولت ایران نبودند می پذیرفت و شرط استقرار حاکمیت ایران را در خوزستان موکول به جلب رضایت بریتانیای کبیر و حفظ "منافع قانونی" شرکت نفت می دانست و می نوشت:

    "دولتی می تواند حاکمیت ایران را در خوزستان مستقرسازد که علاوه بر اصلاح طلبی و میهن پرستی ]!![ مورد سوء ظن بریتانیای کبیر نباشد و بتواند منافع قانونی شرکت را در حدود پیمان ها و قوانین حفظ نماید.[5]"

    "در آبادان هر کار مثبتی بوده به دست مامورین شرکت و تمام حیف و میل ها به دست مامورین دولت می باشد.[6]"

    "وقتی که دولت ایران نمی خواهد از حاکمیت خود استفاده نموده و ادارات دولتی منظم به وجود آورد و ضمنا" از عواید سرشار نفت صرف نظر می نماید ]!![ شرکت به عنوان موسسه اقتصادی، خواهی نخواهی خودش برای پیشرفت و استخراج نفت باید این موسسات ] منظور ادارت پلیسی شرکت نفت است ـ جوانشیر[ را به وجود آورد ]!![ [7]"

    این ها جمله های جداگانه ای است که فقط گوشه هایی از طرز تفکر منظم و پی گیر خلیل ملکی را بیان می کند. این طرز تفکر چنان که می دانیم در نقطه مقابل تفکر انقلابی و عمیقا" سازشکارانه بود. ملکی با این شیوه تفکر، پس از شکست نهضت در آذربایجان و سرتاسر ایران، برشدت فعالیت خرابکارانه خود افزود به این امید که همه حزب را از راه به در کند و زمانی که با مقاومت توده حزبی روبرو شد دست به کار فراکسیونی زد تا شاید بخشی از حزب را با خود ببرد و در صف واحد طبقه کارگر شکاف اندازد.

    همزمان با تلاش توطئه گرانه شرکت نفت انگلیس که می خواست هرگونه صدای مخالف را خفه کرده مواضع خود را تحکیم کند، تلاش خرابکارانه گروه ملکی نیز به اوج خود رسید. پائیز 1326 بخش بزرگی از انرژی و وقت حزب صرف مبارزه با آن خرابکاری شد و سرانجام در 14 دی ماه 1326 با تنی چند از یاران صفوف حزب را ترک گفت و ادعا کرد که می خواهد "حزب سوسیالیست توده" به وجود آورد که گویا بهتر از حزب توده ایران

خواهد بود. دستگاه های تبلیغاتی امپریالیستی جنجال بزرگی، بر سر انشعابی که گویا در حزب توده ایران رخ داده، به راه انداختند. ملکی و یارانش از نفت و تاثیر آن در تصمیم شان

کمترین حرفی نمی زدند. اما سرا پای این "انشعاب" بوی نفت می داد.

 

    حزب توده ایران محرکین اصلی و واقعی"انشعاب" را شناخت و افشا کرد. در قرار هیات اجرائیه موقت حزب توده ایران در این باره گفته شده است: 

"این انشعاب مربوط به فعالیت مخفی و مرموز امپریالیسم در داخل حزب ما بوده که با کلیه وسایل مستقیم و غیرمستقیم خود ماهرانه عمل کرده است.[8] "

    در سرمقاله نامه مردم که به عنوان سند آموزشی حوزه های حزبی تدوین شده گفته می شود:

    "امپریالیسم انگلستان در سیاست ایران به هجوم عمومی پرداخته است... چنانچه جریان این به اصطلاح "انشعاب" که مسلما" محرک هرعلت اصلی آن در داخل حزب نبود در نظر گرفته شود مسلما" این موضوع نیز در نظم عمومی تهاجم اخیر امپریالیسم جای مخصوصی برای خود باز می کند... حزب توده ایران ... در مبارزه بر ضد امپریالیسم و ارتجاع با هرگونه اعمال نفوذ امپریالیسم اعم از آمریکا و انگستان آشتی ناپذیر است... امپریالیسم بریتانیا با استفاده از ستون پنجم های آگاه و ناآگاه خویش می خواهد، مهارت خود را در خرابکاری ثابت نماید.[9]"

    رادیوی مسکو نیز در خبری که درباره "انشعاب" منتشر کرد رابطه آن را با تلاش های امپریالیسم انگلیس برملا ساخت و گفت:

    "این عمل مسلما" تحت تاثیر تحریکات نفاق افکنانه امپریالیسم به وسیله دارودسته خلیل ملکی انجام شده است ... محافل صلاحیت دار معتقدند که خلیل ملکی با انگلیسی ها مربوط است و با اطلاع و رضایت آن ها اقدام کرده و می خواهد نهضت دموکراسی ایران را از هم بپاشد.[10]"

 


 

 

 1ـ پیرنیا، ده سال کوشش در راه حفظ و بسط حقوق ایران در نفت، 31-1321، چاپ تهران، 1340 ص 71[1]

 2ـ دفاعیات خلیل ملکی در دادگاه نظامی تهران، روزنامه کیهان، 15 اسفند ماه 1344.[2]

3 ـ بنا به نوشته خود ملکی: "درمسافرت به انگستان آقای لاکهارت از طرف وزارت اطلاعات مهماندار مهربان و با عطوفت ما بودند و درمسافرت به آبادان نیز آقای لاکهارت به عنوان رئیس اطلاعات شرکت نفت دعوت کننده و میزبان ما بودند."، نام مردم، 23 فروردین ماه 1326.

4 ـ نامه مردم، شماره 85، 27 اردیبهشت ماه 1326. [4]

 5ـ همان جا.[5]

6 ـ نامه مردم، شماره 85، 27 اردیبهشت ماه 1326. گروهی از ضدکمونیست های حرفه ای در سال های اخیر ضمن این که با هواداران ملکی روابط بسیار نزدیک دارند و در فعالیت ضدتوده ای و ضدشوروی وسیعا" با آن ها همکاری می نمایند، این جمله ها ملکی را از روزنامه ها بیرون کشیده به حساب حزب ما می گذارند و مدعی اند که گویا حزب توده ایران منافع مشروع انگلیس را می پذیرفت و غیره... برای مثال مراجعه کنید به کارنامه مصدق و حزب توده، چاپ مزدک در خارج از کشور در ایران در سال 1357 زیرنام کارنامه مصدق نگارش پارسا، یمگانی از طرف انتشارات رواق تجدید چاپ شده است.

 7ـ همان جا.[7]

 8ـ نامه مردم، 24 دی ماه 1326 [8]

 9ـ نامه مردم، 27 دی ماه 1326 [9]

 10ـ نامه مردم، 28 دی ماه 1326.[10]


 

 

4. تعبیر انگلیسی استیفای حقوق ایران از نفت

الف ـ تشدید تضادها

    نخستین عکس العمل شرکت نفت انگلیس در جهت مخالفت جدی با مطالبه حقوق ایران از نفت بی تاثیر نبود ولی اثر موقت داشت. با روی کارآمدن حکیمی و تغییرات متناسب دیگری که از طرف دربار پهلوی در مقامات حساس دولتی و ارتشی داده شد، عمال انگلیسی جای خود را در حکومت کاملا" محکم کردند و چنان که گفتیم پرونده نفت را به طورکلی بایگانی کردند. "انشعاب" در حزب توده ایران هم اگر چه شکست خورد ولی به هر صورت چند ماهی وقت  و انرژی حزب را به خود مشغول کرد تا صفوف حزب از نو تحکیم شده برای نبرد برون حزبی آماده شود. عکس العمل تند شرکت نفت و خرابکاری عمال آن در داخل حزب دموکرات قوام السلطنه و سایر سازمان های بورژوایی، سبب شد که این سازمان ها هم برای مدت قابل ملاحظه ای به خود مشغول باشند و با "انشعاب" و "انحلال" و قهر و آشتی سرکنند. نتیجه این که برای مدت کوتاهی پرونده نفت مسکوت ماند. اما این وضع نمی توانست دوام بیاورد.

موضوع نفت جنوب فقط یک ماده قانونی نبود که بتوان آن را بایگانی کرد. مردم ایران حق خود را از امپریالیسم انگلیس می خواستند ( ماده واحده فقط جزء کوچکی از خواست مردم را منعکس می کرد ) و با وجود این که از شکست نهضت زمان زیادی نمی گذشت احساس می شد که مردم ازنو به پا می خیزند و خود را برای مقابله جدی تر آماده می سازند.

    آغاز قوس صعودی نهضت را در پیشرفت کار حزب توده ایران هم می شد دید. این حزب در مدت کوتاهی پس از انشعاب بر تمام عواقب آن پیروز شد، صفوف خود را مستحکم کرد تا جایی که توانست دومین کنگره حزبی را در بهار 1327 برگزار کند.

    نظیر چنین وضعی کم و بیش در صفوف سایر نیروها هم احساس می شد. روزنامه های تهران در بهار و تابستان 1327 مساله نفت جنوب را به یکی از دفاع ترین مسایل روز بدل کرده بودند و درباره استیفای حقوق ایران از نفت ـ که شرکت نفت انگلیس قصد بایگانی کردن آن را داشت ـ مطالب فراوان می نوشتند.

    اعمال فشار امپریالیسم آمریکا و علاقه هیات حاکمه ایران به افزایش درآمد نفت را هم نباید نادیده گرفت. مسکوت ماندن موضوع نفت جنوب نه مورد تمایل آمریکا بود و نه خواست باطنی هیات حاکمه ایران را تامین می کرد. هر یک از این دو از زاویه معینی خواستار طرح مساله بودند.

    6 اکتبر 1947 (14 مهرماه 1326) دو هفته قبل از آن که موافقت نامه همکاری ایران و شوروی در مجلس رد شود، بین آمریکا و قوام قرارداد نظامی محرمانه ای به امضا رسید که به نام امضا کنندگانش به قرارداد جم ـ آلن معروف است. به موجب این قرارداد ارتش ایران به دست مستشاران نظامی آمریکایی سپرده می شد. این قرارداد با ماهیت آشکار استعماری و تجاوزکارانه همان قراردادی است که در 1343 زمان نخست وزیری حسنعلی منصور با واگذاری مصونیت سیاسی به مستشاران آمریکایی تکمیل گردد و آن موج عظیم اعتراض و نبرد معروف به 15 خرداد را بوجود آورد و تا قبل از انقلاب بهمن  1357 مناسبات ارتش ایران و آمریکا براساس آن تنظیم می شد.

    به دنبال انعقاد این قرارداد اسارت بار نفوذ امپریالیسم آمریکا در ایران بسیار افزایش یافت و ... آمریکایی ها موضوع پیوستن رسمی ایران به اردوگاه امپریالیسم را مطرح ساختند و درست زمانی که می بایست کشور ما علیه استعمار به نبرد برخیزد این اندیشه را به وسعت تبلیغ کردند که گویا تنها با کمک آمریکا می توان زنده ماند. تهران مصور که پیوند نزدیکی با دربار داشت می نوشت:

    "از طرفداران سیاست موازنه منفی کم کم کاسته می شود و کسانی که سیاست یک طرفه، قوی، قطعی (!) را به حال ایران مفید می دانند رو به تزاید است ... ایران باید به طور قطع وارد یکی از بلوک های سیاسی دنیا شود.[1]"

    "تا وقتی ما جنگ می کردیم (!!) مملکتی زنده بودیم ... از وقتی خانه نشین شدیم آفتاب افتخار ما غروب کرد.[2] "

    نظر واقعی تهران مصور روشن است. او بنام دفاع از افتخارات ایران هوادار نوکری آمریکاست. علاوه بر تهران مصور و امثال آن که نظر دربار را منعکس می کردند روزنامه هایی هم که منعکس کننده نظر جناح آمریکایی بورژوازی وابسته ایران بودند ـ و بعدها در جبهه ملی نقش مهمی ایفا کردند از وابستگی ایران به آمریکا صریحا" دفاع می کردند. مثلا" روزنامه آزاد می نوشت:

    "در دنیای امروز بی طرفی و سیاست موازنه منفی دیگر معنا و مفهومی ندارد.[3]"

   در همین زمان در مجلس شورا قرضه برای خرید تسلیحات از آمریکا به تصویب می رسید و ضمن آن صریحا" از ضرورت پیوستن ایران به بلوک آمریکا سخن می رفت. در همین زمان هم بود که برنامه هفت ساله به مجلس داده شد که یکی از شرایط اجرای آن وابستگی به آمریکا، دریافت وام از آن کشور و طبعا" دادن سهمی از نفت به انحصارات آمریکایی بود.

    امپریالیسم انگلستان علی رغم این فشار مقاومت می کرد و خود را تا آن حد قوی می دانست که حتی به حمله متقابل دست بزند. اواخر پاییز 1326 انگلستان قرارداد جدید نظامی ـ سیاسی با عراق منعقد کرد که گفته می شد نخستین قرارداد از سلسله قراردادهایی است که انگلستان می خواهد با کورهای عربی منعقد کند.

 سردمداران سیاست انگلیس گمان می کردند که نیازی به عقب نشینی در ایران ندارند. ایدن یکی از رهبران برجسته حزب محافظه کار انگلیس که در سال 1327 به ایران آمد از آبادان دیدن کرد و به این نتیجه رسید که ضرورتی برای تغییر وضع نیست.

 

ب ـ ضرورت تغییر در مناسبات ایران و انگلیس

    تلاش امپریالیسم انگلیس برای حفظ و تحکیم مواضع خویش در ایران و خاورمیانه و عدم توجه به مخالفت مردم با شرکت غارت گر نفت، با تناسب قوای واقعی در عرصه جهان و ایران تطبیق نمی کرد.

    در همان سال 1326 به روشنی احساس می شد که امپریالیسم انگلیس نمی تواند رهبری ارتجاع بین المللی را برعهده داشته باشد. این سال، سال بویژه دشواری بود. بسیاری از آرزوهای واهی استعمارگران انگلیس در این سال برباد رفت. وامی که انگلستان از آمریکا گرفته بود به جای پنج سال پیش بینی شده فقط در یکسال مصرف شد، توازن پرداخت های انگلیس به شدت منفی بود. هزینه سیاست خارجی امپریالیستی، آن چنان سنگین بود که اقتصاد ویران انگلیس از عهده آن برنمی آمد. جنبش های رهایی بخش نیز در سرتاسر مستعمرات انگلستان رشد می کرد. انگلستان مجبور شده بود در هندوستان، برمه و سیلان، در برابر این جنبش ها عقب بنشیند و مجبور شده بود "تعهدات" بین المللی خود را محدودتر سازد. زمستان سال 1325 انگلستان جای خود را در یونان به آمریکا داد و در سال 1327  مجبور شد طبق نقشه مارشال امتیازات مهمی به آمریکا واگذار کند و اجازه دهد که در خاک انگلستان پایگاه های هوایی آمریکایی ساخته شود.

   در داخل ایران هم انگلستان با مقاومت روبه رو بود. هم از طرف توده مردم و هم از طرف بخش قابل ملاحظه هیات حاکمه.

    هیات حاکمه ایران با احساس ضعف استعمارانگلیس بیشتر به سوی امپریالیسم تازه نفس آمریکا کشیده می شد. به ویژه در آن جناح از دربار که قبل از سوم شهریور زیر دامن هیتلر خزیده بودند، کشش به سوی آمریکا بسیار شدید بود. به علاوه پیشنهادهایی که امپریالیسم آمریکا در جهت نظامی گری و "مدرنیزاسیون" کشور ( نواستعمار ) می داد نظر بسیاری از محافل بالا را جلب می کرد و وسیله مناسبی برای مقابله با انقلاب از پایین تلقی می شد.

    مقاومت در میان مردم ایران نیز بسیار شدید بود. اشکال نوینی از مبارزه پدید می آمد و مسایل نوینی مطرح می شد که سابقه نداشت. از جمله پیدایش حس همدردی با مردم فلسطین و مقابله با دولت صهیونیستی اسرائیل اهمیت فزاینده ای داشت. عده ای از روحانیون، ازجمله آیت الله کاشانی جنبش همدردی با فلسطین را سازمان داده و رهبری می کردند. همین سازمان ها، در سال های بعد نقش معینی در جنبش ملی شدن نفت ایفا نمودند.

    بغرنجی اوضاع سیاسی و تشدید تضادها سبب شد که کابینه حکیمی بیش از چند ماه دوام نیاورد. این کابینه در اسفند ماه 26 ترمیم شد و در آخر خرداد 27 سقوط کرد و جای خود را به عبدالحسین هژیر داد. مسئله نفت و استیفای حقوق ایران از نفت جنوب الزاما" مطرح شد. هیچ کس نمی توانست ضرورت تغییر در مناسبات ایران و شرکت نفت انگلیس را انکار کند.

 

پ ـ غیرقانونی کردن حزب توده ایران

    امپریالیسم انگلیس با احساس ضرورت تغییر به فکر افتاد که ابتکار را به دست خود بگیرد تا آن را در حد دلخواه خویش کنترل کند. بازی بسیار بغرنجی توام با تضادها، پیشرفت ها و عقب نشینی ها آغاز شد. می بایست چنان شیوه ای اتخاذ شود که لااقل پر نفوذترین محافل حاکمه را قانع کند. به عبارت دیگر می بایست به جای توجه به مسئله واحد نفت جنوب، مجموعه مسایل به هم پیوسته ای مطرح و حل شود تا بتوان یکی را به حساب دیگری معامله کرد. این طرح به صورت کلی زیر تدوین شد:

 

1. دیکتاتوری دربار تحکیم گردد و هر نوع آزادی سرکوب شود تا بدین وسیله:

    اولا"، محافل قدرت طلب درباری قانع شده با انگلستان همکاری نزدیک تری داشته باشند،

    ثانیا"، قدرت مقاومت و مقابله از توده مردم سلب شود.

2. در قرارداد 1933 تغییرات جزئی وارد آید که بر درآمد ایران شندرغازی بیفزاید و در ضمن پایه قرارداد را تحکیم کند.

    اجرای این طرح به عهده عبدالحسین هژیر گذاشته شد که مورد اعتماد دو جانبه دربار و سفارت انگلیس بود. او ابتدا به عنوان وزیر مشاور در اسفند 1326 وارد کابینه شد و سه ماهه بهار 1327 را تدارک دید و سپس به مقام نخست وزیری گمارده شد تا نقشه را مستقیما" اجرا کند.

    از همان فروردین 27 خبرهای مربوط به احتمال حمله به آزادی خواهان و در صف نخست حزب توده ایران در رادیوها و مطبوعات منتشر می شد خبرگزاری های آمریکایی و انگلیسی این خبرها را با لحن تاییدی منتشر می کردند و می گفتند:

    " لندن، آسوشیتدپرس: در سه شهر مازندران حکومت نظامی برقرار گردیده و قریب سه هزار نفر توقیف شده اند که با حزب توده ایران ارتباط داشته اند.

    یکی از سخنگویان ارتش خاطرنشان ساخته است که علاوه بر توقیف شدگان هر کس از این پس امنیت کشور را متزلزل کند توقیف خواهد شد. و حکومت نظامی هرجا که لازم باشد برقرار خواهد شد.

    محافل دولتی تایید می کنند که در نظر است اقدامات شدیدی بر ضد کمونیست ها در سرتاسر کشور به عمل آید. یکی از منابع نزدیک به دولت به خبرنگار آسوشیتدپرس گفت که تقریبا" 900 تن از اشخاص مظنون منجمله چند تن استاد دانشگاه و عده زیادی از کارمندان دولت برای توقیف نام نویسی شده اند.[4] "

    محافل وسیع اجتماعی احساس می کردند که حمله به حزب توده ایران مقدمه هجوم به همه آزادی هاست. یکی از رونامه ها می نوشت:

    "همه می دانند که اگر امروز شمشیری برای زدن گردن فلان افراطی بالا می رود برای این است که دست جلاد ورزیده شود و فردا وقتی نوبت گردن زدن اصلاح طلبان معتدل و باقی طرفداران خرده بورژوازی رسید بهتر و زودتر بتواند کار خود را انجام دهد.[5] "

    وحشت از دیکتاتوری دربار قشرهای وسیعی را فرا می گرفت. به علاوه  در درون هیات حاکمه نیز یکپارچگی وجود نداشت. تضادهای شدید آمریکا و انگلستان، تضادهای جناح های

مختلف طبقات حاکم و حتی تضادهای فردی شخصیت های سیاسی دست به دست هم می داد و چنان محیطی ایجاد می کرد که مساعد برای استقرار دیکتاتوری یک جناح علیه جناح دیگر نبود.

    اواخر فروردین ماه 1327 مطبوعات تهران از گروه های سیاسی بسیار متفاوت برای نخستین بار پس از شکست سال 25 دور هم جمع شدند تا مشترکا" علیه دیکتاتوری مبارزه کنند. نخستین جلسه 29 فروردین ماه تشکیل شد و از آن پس جلسات دیگری تشکیل یافت. جبهه مطبوعات ضد دیکتاتوری که به این ترتیب به وجود آمد طیف بسیار وسیعی از مخالفان دربار را در برمی گرفت. برخی از مطبوعات هوادار آمریکا که با انگلستان در تضاد بودند و حتی برخی از مطبوعات وابسته به فئودال های هوادار انگلیس که از تشدید دیکتاتوری شاه و بازگشت به دوره سیاه رضاخانی وحشت داشتند در این جبهه شرکت می کردند و لذا جبهه مطبوعات ضد دیکتاتوری اتحادی کاملا" موقت و محدود بود. اما همین اتحاد بسیار اهمیت داشت. جلو اجرای نقشه شرکت نفت انگلیس و مقامات قدرت طلب درباری را موقتا" سد می کرد.

    امکان همکاری قشرهای وسیع مبارزین سیاسی را با حزب توده ایران نشان می داد و ثابت می کرد که با وجود ضربات سنگینی که به حزب توده ایران وارد آمده این حزب صفوف خود را چنان به سرعت سازمان داده که در این لحظه نیروی بسیارموثر سیاسی است و بدون شرکت آن نمی توان کار بزرگی از پیش برد.

    مقابله مردم، تشکیل جبهه مطبوعات ضد دیکتاتوری که لبه تیز آن علیه دربار متوجه بود، به اضافه تضادهای شدید آمریکا و انگلیس موقتا" نقشه استقرار دیکتاتوری را به عقب انداخت ولی منتفی نکرد. برای اجرای پرقدرت تر و بی تزلزل تر این نقشه محافل درباری خود عبدالحسین هژیر را به نخست وزیری برگماشتند. او سفر "غیررسمی" شاه را به انگلستان تدارک دید. این سفر تابستان 1327 انجام پذیرفت و در جریان آن قرار و مدار کامل گذاشته شد که دو رکن اصلی آن عبارت بود از:

    استقرار دیکتاتوری، تجدید نظر در قرارداد 1933.

    هژیر هر دوجانب نقشه را با هم پیش می برد. او هشتم مهرماه 1327 مذاکرات پنهانی با شرکت نفت را آغاز کرد و هم زمان با آن هجوم به حزب توده ایران را تشدید کرد.

    درباره این مذاکرات بعدها اطلاعات بیشتری منتشر شد و نشان داد که هژیر تنها در چارچوب قرارداد 1933 و اجرای هر چه دقیق تر آن و افزایش نسبی درآمد ایران مذاکره می کرده است. چیزی که خواست دربار بود و می توانست به طور کلی مورد توافق شرکت نفت قرار گیرد.

    در مورد سرکوب حزب توده ایران، هر دو نیروی امپریالیستی انگلوآمریکن با وجود تضاد شدید در سایر عرصه ها توافق کامل داشتند و آن را به حق نخستین گام برای سرکوب مجموع جنبش ضد امپریالیستی مردم ایران می دانستند. از اینجا بود که کار هجوم به حزب توده ایران با سرعت بیشتری جلو می رفت.

    در مدت  کم تر از یک ماه روزنامه مردم توقیف شد، عده زیادی از دانشگاهیان و فرهنگیان روشنفکر و مبارز تبعید شدند، نقشه ترور رهبران حزبی کشیده شد و سازمان های تروریست پنهانی با شرکت گروهبانان درباری و اوباش به رهبری مستشاران آمریکایی پدید آمد، دانشجویان تحت فشارقرار گرفتند که در محیط دانشگاه در امور سیاسی دخالت نکنند و در این باره التزام بدهند. سرانجام در آبان ماه افشا شد که هژیر لایحه غیرقانونی کردن حزب توده ایران را تدوین کرده است. روزنامه زندگی نوشت:

    "در کریدورهای مجلس مطالبی از طرف بعضی وزرای کابینه آقای هژیر و چندتن از نمایندگان مخصوص و شناخته شده عنوان شد که موجب حیرت و تعجب گردید. به قراری که می گویند دولت آقای هژیر در نظر دارد دو لایحه قانونی با قید دو فوریت به مجلس تقدیم کند: یکی قانون تحدید مطبوعات به چهار روزنامه در تهران و یک روزنامه در شهرستان. دوم لایحه غیرقانونی شمردن حزب توده ایران و اجازه گرفتن دولت برای بستن این حزب و تعقیب کلیه عناصر موثر آن.[6] "

 

ت ـ مرحله نهایی اجرای توطئه

    هژیر نمی توانست نقشه انگلیسی ـ درباری را تا پایان پیش برد. او دشمنان سیاسی و شخصی فراوانی داشت. صداقت او در خدمت به دربار پهلوی و تسلیمش در برابر بانوان (اشرف خواهی شاه) فاسد درباری به حد گستاخی و وقاحت می رسید. نیروهای مترقی جامعه و جناح هایی از هیات حاکمه در برابر او صف بسته بودند. محافل روحانی نیز زیر رهبری آیت الله کاشانی به طور آشکار و قاطع با هژیر دشمنی می کردند. به این دلیل بود که اجرای نهایی عملیات به عهده ساعد گذاشته شد که لااقل در محافل حاکمه زمینه نفوذ گسترده تری داشت.

    ساعد اجرای عملیات را با دقت و سرعت آغاز کرد. او سرکوب جنبش دموکراتیک و تحکیم دیکتاتوری دربار را جلو انداخت تا زمینه برای مذاکرات نفت و تجدید نظر در قرارداد، موافق تعبیر شرکت نفت از استیفای حقوق ایران، فراهم آید. "حسن" این کار در این بود که مرحله اول یعنی سرکوب نیروهای دموکراتیک را می شد با توافق امپریالیسم آمریکا پیش برد. طبیعی است که نظر آمریکا و انگلیس حتی در مورد چگونگی رژیم دیکتاتوری که باید روی کارآید یکی نبود. امپریالیست های آمریکایی می کوشیدند که دربار را به سوی خود جلب کنند و دیکتاتوری موافق میل خویش بر سر کار آورند اما اختلاف بر سر این مساله مانع از وحدت نظر امپریالیست ها در مبارزه با مردم ایران و قبل از همه حزب توده ایران نبود.

    امپریالیست ها با این دستاویز، که گویا شوروی می خواهد در ایران "انقلاب" کند، هرنوع جنایت علیه حزب توده ایران و جنبش های ملی و آزادی خواهانه در میهن ما را قانونی می شمردند و مستشاران آمریکایی در ارتش و ژاندارمری و مشاورین پنهانی آمریکا در دربار، از هیچ نوع جنایتی علیه حزب توده ایران روگردان نبودند.

    کابینه هژیر سقوط کرد. اما نقشه غیرقانونی کردن حزب توده ایران از دستور خارج نشد. نمایندگان وابسته به دربار و امپریالیسم آن را به شدت دنبال کردند. محمدعلی دهقان، یکی از فاسدترین چهره های سیاسی دهه 20، که از طرف دربار وکیل مجلس بود، با کابینه ساعد از این نظر مخالفت کرد که چرا غیرقانونی کردن و بستن حزب توده ایران را در برنامه خود قرار نداده است! او طی سخنرانی خود در مجلس ( 17 آذرماه 1327)، پس از دشنام های بسیار زشت به حزب توده ایران، پیشنهاد کرد که این حزب "بسته شود" و فعالیت آن "موقوف" گردد. او این مسئله را با مجموع سیاست کشور مربوط کرد و گفت که بی طرفی معنی ندارد و ایران باید رسما" و علنا" به بلوک غرب بپیوندد.

    به این ترتیب نقشه درباری ـ آمریکایی ـ انگلیسی غیرقانونی کردن و یا بستن حزب توده ایران، به طور رسمی افشا شد و به مجلس شورا آمد. همزمان با آن، فشار به اعضای حزب توده ایران از حد گذشت. در کارخانه ها، مدارس، دانشگاه ها و وزارت خانه ها اعضای حزب را از کار اخراج و تبعید می کردند. در همه شهرها هجوم به اعضا و هواداران حزب، که فعالیت آن ها الزاما" نیمه علنی بود ـ به امر عادی بدل شده بود و هر چند روز سروکله یک مسئول حزبی را می شکستند. اسناد و مدارکی که در اختیار حزب بود، نشان می داد که همه این توطئه ها از یک مرکز: دربار، ارتش، و پشتیبانان آمریکایی ـ انگلیسی آن ها، رهبری می شود. 21 آذرماه 1327، دبیرکل کمیته مرکزی حزب، بسیاری از این اسناد را در یک مصاحبه مطبوعاتی رو کرد و نشان داد که از وزارت جنگ و ستاد ارتش، طی نامه های محرمانه ای به وزارت خانه ها و کارخانه ها و غیره، دستور اخراج و تبعید توده ای ها صادر می شود.

    در آغاز زمستان، محیط سیاسی کشور بغرنج تر و تضادها شدیدتر شد. احساس
می شد که لحظه قطعی فرا می رسد. در نیمه آذر 1327، جرج آلن معاون وزارت خارجه آمریکا به ایران آمد و به طوری که روزنامه ها نوشتند، "برخلاف آداب و رسوم بین المللی" مستقیما و محرمانه با شاه مخلوع ملاقات کرد. این ملاقات دو نفری بود. در آن حتی وزرا شرکت داده نشدند.

    بنا به نوشته روزنامه ها ـ از جمله روزنامه آتش ـ مسایل مورد بحث عبارت بود از "استقلال" ایران و "دموکراسی" ! به عبارت دیگر، هم سیاست داخلی و هم سیاست خارجی ایران مطرح شده بود. اگر سیاست عمومی امپریالیسم آمریکا و به ویژه هیستری شدید ضد کمونیستی و ضدشوروی آن را در آن سال ها در نظر بگیریم، می توانیم تصمیماتی را که در این جلسه محرمانه گرفته شده است، حدس بزنیم.

    در آغاز دی ماه، تقریبا" آشکار بود که تصمیم دایر به غیرقانونی کردن حزب توده ایران و هجوم عمومی به دموکراسی در ایران قطعی شده و به اصطلاح شمارش معکوس آغاز شده است. عمال ارتجاع و امپریالیسم به این فکر بودند که حادثه ای بسازند و آن را به حساب حزب توده ایران بگذارند. 28 آذرماه، در جلو دانشگاه انفجارهایی رخ داد که براثر آن عده ای کشته شدند. این حادثه عجیب، توضیح ناپذیر بود. ستاد ارتش اعلامیه ای صادر کرد و ماجرا را این طور توضیح داد که گلوله ها از اسلحه ضد هوایی شلیک شده و قرار بود در آسمان منفجر شود، ولی " به دلایل نامعلوم" در ارتفاع لازم منفجر نشده و به سطح زمین نزدیک شده است! (مردم 6 دی ماه 1327) اما این " توضیح " ستاد ارتش کسی را قانع نکرد. گفته می شد که حوادثی در پس پرده می گذرد. روزنامه وظیفه، مورخ 5 دی ماه 1327 ، نوشت:

    "تصمیم این بود که اغتشاش و تیراندازی و اخلال امنیت را به حزب توده منتسب ساخته و افکار را علیه آن برانگیزند... عده ای از نمایندگان مطبوعات را ترور کنند و لایحه غیرقانونی بودن حزب توده ایران را به قید دو فوریت به مجلس تقدیم نمایند."

    روزنامه کیهان (15 دی ماه 1327) به استناد رادیوی مسکو نوشت:

    "گلوله باران هایی که در تهران، در 28 آذرماه 1327، به وقوع پیوست، یک خیانت بزرگ بود... این جریانات برای خفه کردن مردم، از بین آزادی خواهان و تشکیل حکومت نظامی است."

    این نقشه آن روز اجرا نشد، زیرا حادثه انفجار در دانشگاه خیلی ناشیانه بود. دشوار بود مردم باور کنند که حزب توده ایران توپ ضد هوایی و اسلحه و مهمات سنگین در اختیار دارد. احتمالا" حوادث دیگری هم پشت پرده می گذشت. از جمله این که هنوز دعوای آمریکا و انگلیس حتی در این مورد به پایان نرسیده بود. شاه همچنان به ملاقات های محرمانه ادامه می داد. به نوشته روزنامه ها:

    "چند روز قبل در مبارک آباد بین اعلیحضرت همایونی و آقای تقی زاده و میس لمیتون ملاقات محرمانه ای دست داد. گویا نقشه زمامداری تقی زاده در میان است.[7] "

    میس آ.ن. لمیتون، جاسوس سرشناس انگلیس و وابسته فرهنگی سفارت انگلیس درتهران بود، که سیاست ویژه استعمارانگلیس را در ایران رهبری می کرد. احتمالا" دراین ملاقات محرمانه، فقط زمامداری تقی زاده مطرح نبود، بلکه تقویت مواضع دربار، تغییرقانون اساسی، مساله نفت و تشدید ترور در داخل کشور نیز مطرح بوده است.

    در این روزها محیط سیاسی کشور به شدت علیه استعمار و به ویژه علیه شرکت نفت انگلیس برانگیخته شده بود. حزب توده ایران متشکل ترین نیروی دموکراتیک و ضد استعماری بود، که به رغم توطئه گری های دربار و امپریالیست ها، به روشن گری و سازماندهی انقلابی می پرداخت و عمال امپریالیسم و ارتجاع را افشا می کرد. مطالب روزنامه مردم، در آن روزها، به طور عمده به نبرد ضدامپریالیستی و ضد درباری اختصاص داشت.

    در آغاز بهمن ماه، هیجان افکار عمومی به اوج رسید. پنجم بهمن ماه، دولت ساعد در مورد مذاکرات پشت پرده نفت استیضاح شد و مذاکرات مجلس به وسعت در میان مردم انعکاس یافت. حزب توده ایران، در همکاری با حزب ایران، نخستین تظاهرات گسترده ضد شرکت سابق نفت را سازمان داد. راه پیمایی بزرگی جلو دانشگاه تهران آغاز شد و به میدان بهارستان خاتمه یافت. شعارهای این راه پیمایی بزرگ، قاطع و روشن علیه امپریالیسم انگلیس و آمریکا بود. حزب توده ایران نه تنها امپریالیسم انگلیس را، که می خواست جای خود را تحکیم کند، افشا می کرد، بلکه خطر امپریالیسم تازه نفس آمریکا را هم متذکر می شد. این راه پیمایی، که از هر نظر در زندگی سیاسی کشور بی سابقه بود، خبر از گسترش عظیم نفوذ و قدرت حزب توده ایران و تاثیر شعارهای ضد امپرپالیستی آن می داد.

    زیر فشار افکارعمومی، روز نهم بهمن ماه، تقی زاده، عاقد قرارداد 1933، در پشت تریبون مجلس اعتراف کرد که این قرارداد در شرایط غیرعادی و ترور به ایران تحمیل شده است. تقی زاده خود را مامور مسلوب الاختیاری نامید که طبق دستور رضا شاه مجبور به امضای قرارداد شده است. او گفت که حوادثی در پشت پرده گذشته و خود رضا شاه هم، که گویا راضی به تمدید مدت قرارداد شرکت سابق نفت نبوده، در آخرین لحظه به دلایلی نظر خود را تغییر داده است.

    این اعتراف نشان می دهد که آن روز چه محیط سیاسی ای در کشور ما حاکم بود. ضد امپریالیستی و ضد دربار پهلوی چگونه اوج می گرفت.

    11 بهمن ماه 1327، امتیاز بانک شاهنشاهی (بانک استعماری انگلیس در ایران) پایان یافت. ولی دربار و دولت به فکر تمدید مدت آن بودند و حزب توده ایران طرد استعمار انگلیس را از همه عرصه ها طلب می کرد. همه سرمقاله های "مردم" در این روزها، ضد امپریالیسم و ضد دیکتاتوری دربار پهلوی بود.

    14 بهمن ماه 1327، محمدعلی دهقان، نماینده درباری معلوم الحال مجلس، سوالی از دولت به رئیس مجلس داد و با تهدید به استیضاح، پرسید:

    "طبق قوانین و مقرراتی که به قوت خود باقی است (!) اشاعه مرام کمونیسم ممنوع شده و مرتکبین مجرم و قابل تعقیب کیفری هستند. به چه مناسبت از تبلیغ این مرام جلوگیری نمی شود و احزابی نشریه های مخصوص... می دهند و مورد تعقیب قرار نمی گیرند؟[8] "

    15 بهمن ماه 1327، روز جمعه، حزب توده ایران برای تحلیل از شهدا، میتینگی در این بابویه برسر مزار "ارانی" ترتیب داد. همه مبارزان توده ای و هواداران حزب و بسیاری از عناصر دموکرات در آن جا جمع بودند. هنگام بازگشت به شهر، خبر رسید که به شاه تیراندازی شده و پلیس و ارتش، به بهانه آن، به کلوب مرکزی حزب و همه سازمان های حزبی و اتحادیه ها هجوم آورده است.

    16 بهمن ماه 1327، روزنامه های تهران خبر "تیراندازی" به شاه را منتشر کرده با تیترهای درشت نوشتند:

    "هویت مرتکب کاملا" معلوم و انتساب به حزب توده مسجل است![9] "

    روزنامه کیهان، به نقل از مقامات دولتی افزود که در جیب او "نامه هایی از طرف حزب توده و روزنامه مردم" ، "مقداری فرمول شیمیایی" و در زیر جورابش "یک دشنه زهرآلود" یافته اند!   

همان شب 15 بهمن، بلافاصله پس از "تیراندازی" به شاه، دولت طی اعلامیه ای حکومت نظامی برقرار نمود و "فعالیت احزاب و اجتماعات را مطلقا" ممنوع" اعلام و انتشار مطبوعات را منع کرد.

    16 بهمن ماه 1327، جلسه مجلس شورا تشکیل شد. دکتر منوچهر اقبال، وزیر کشور، دفترچه ای را، که آن را دفتر یادداشت و خاطرات ضارب (ناصرفخرآرایی) می نامید، از پشت تریبون مجلس خواند و ادعا کرد که فخرآرایی منتسب به حزب توده ایران است. محمدعلی دهقان و صفوی حزب توده ایران را خائن نامیدند. (سردار فاخر حکمت رئیس مجلس گفت: "این حرف ها مربوط به مجلس نیست. مطالبی است که سوء قصد کننده در دفتر

خاطرات خود نوشته است").

    سرانجام دکتر اقبال متن اعلامیه دولت درباره حکومت نظامی و تصمیم فوق العاده شب 15 بهمن هیئت وزیران راجع به انحلال حزب توده ایران را قرائت کرد. او از جمله گفت:

    "از چند سال پیش در داخل کشور عناصر مفسده جویی به نام حزب توده ایران دورهم جمع شده و یک عده مردمان ساده لوح را با کلمات فریبنده اغفال و هر روز ایجاد اغتشاش، هرج و مرج نموده و در صدد واژگون کردن بنیان و اساس کشور بودند. اینک صرف نظر از ترویج مرام اشتراکی... زمینه انقلاب در کشور را فراهم می سازند. بنابراین... حزب مزبور را منافی استقلال (!) کشور تشخیص و دستور می دهد سازمان حزب مزبور در تمام کشور منحل و افراد خائنی که مدارک لازم علیه آن ها موجود است طبق مقررات قوانین مربوطه تحت تعقیب قرار گرفته و مجازات شوند.[10] "

    درهمان روزهای 15 و 16 بهمن، پلیس و ارتش تنی چند از محافل مذهبی از جمله آیت الله کاشانی و داماد وی فقیهی شیرازی را دستگیر و تبعید کردند و تعداد کثیری از رهبران و فعالین حزب توده ایران را دستگیر و به زندان انداختند.

    اجامر و اوباش و پلیس و مامورین رکن 2، سازمان های حزب را درهم کوبیدند و تابلوهای کلوب ها را هرجا باقی مانده بود، پایین کشیدند. ضرب و شتم و دستگیری و تبعید و شکنجه اعضا و هواداران حزب در سراسر کشور" قانونی" شد.

    19 بهمن ماه 1327، دولت لایحه قانونی " تحدید مطبوعات و مجازات مرتکبین جرایم مطبوعاتی" را به مجلس تقدیم کرد، که به موجب آن ، هر روزنامه یا نشریه ای " نسبت به پادشاه مملکت و خانواده سلطنتی و شعایر مقدس ملی!" توهین کند، از طرف شهربانی توقیف و مدیرمسئول و نویسنده بازداشت می شود – حکومت نظامی (سرلشکر خسروانی فرماندار نظامی تهران بود) علاوه بر اعضا و فعالین حزب، تعداد کثیری از روزنامه نگاران و رجال سیاسی غیرتوده ای را نیز دستگیر و بازداشت کرد.

    امپریالیست های امریکایی و انگلیسی اقدامات آزادی کش دولت ایران را با هلهله تایید کردند. دولت آمریکا از طریق وزرات خارجه آن کشور اعلام کرد که از "تمامیت ارضی و

استقلال ایران ... دفاع" خواهد کرد! و ممکن است از پیمان آتلانتیک برای دفاع از ایران! استفاده شود. "بوین" وزیر خارجه انگلیس نیز اهمیت "جدی" ایران را برای منافع انگلیس تاکید کرد.

    هفتم اسفند ماه 1327، شاه روی دیگر مدال را نشان داد و در ملاقاتی با عده ای از نمایندگان سرسپرده مجلس، درباره لزوم تشکیل فوری مجلس موسسان و "اصلاح" قانون اساسی صحبت کرد و دستور داد دولت اعلامیه تشکیل مجلس موسسان را صادر کند.

    بلافاصله مجلس موسسان تشکیل شد. قانون اساسی را تغییر داد و بر اختیارات شاه افزود.

 

ث - لایحه الحاقی

    دو روز پس از 15 بهمن و "غیرقانونی" شدن حزب توده ایران مذاکرات پنهانی نفت آغاز شد. از جانب دولت ایران گلشاییان (وزیر دارایی) و از طرف شرکت نفت گس ریاست هیات های نمایندگی دوطرف را به عهده داشتند. از آنجا که تصمیم گرفته شده بود هر طور شده مساله نفت پایان یابد این دوره از مذاکرات را مذاکرات نهایی نامیدند.

    مذاکرات نهایی  سه ماه طول کشید. در این مدت دشواری هایی در مذاکرات پدید آمد ولی طول مذاکرات ارتباطی با آن نداشت. با پایان دوره مجلس مربوط بود. مهلت قانونی مجلس پانزدهم، 6 مرداد ماه 1328 به پایان می رسید. حساب انگلیسی ها این بود که نتیجه مذاکرات را به صورت لایحه قانونی در آخرین روزهای دوره پانزدهم به مجلس بدهند که فرصت بررسی نباشد و با فوریت به تصویب رسد. این لایحه قانونی که به نام "لایحه الحاقی گس – گلشاییان" معروف است 18 تیرماه 1328 به مجلس تقدیم شد.

    از آنجا که ما در این کتاب مسایل فنی نفت و مواد قراردادهای نفتی ومذاکرات مربوط به آن ها را بررسی نکرده ایم لایحه الحاقی را هم بررسی نمی کنیم. تنها برای نشان دادن تعبیری که شرکت سابق نفت و عمال آن در ایران از "استیفای حقوق ایران" می کردند به چند نکته اشاره می کنیم:

1.    لایحه الحاقی از آن رو الحاقی نامیده می شد که تکمله ای برقرارداد 1933 به حساب می آمد. مجلس ایران با تصویب این لایحه عملا" قرارداد 1933 را هم که در دوران رضاشاهی به زور منعقد شده بود تصویب می کرد و به آن قوت قانونی می داد.

2.    لایحه الحاقی در هیچ کدام از جوانب استعماری قرارداد 1933 تغییری وارد نمی کرد. برعکس همه آن ها را تثبیت و تحکیم می کرد.

3.    لایحه الحاقی تنها از نظر مالی و میزان حق الامتیاز تغییراتی ظاهرا" به سود ایران می داد و حق الامتیاز ایران را از تنی چهارشلینگ به شش شلینگ می رسانید. اما از آنجا که درآمد ایران به لیره انگلیس پرداخت می شد و ارزش لیره از همان وقت به سرعت در حال کاهش بود عملا" درآمد ایران از هر بشکه نفت سال به سال پایین تر می آمد.

4.    لایحه الحاقی حتی نسبت به امتیازنامه دارسی که یادگار استبداد قاجار و هجوم استعماراست گامی به عقب بود.

 

 ـ تهران مصور، 7 فروردین ماه 1327[1]

 ـ تهران مصور، 14 فروردین ماه 1327.[2]

 ـ آزاد 29 بهمن ماه 1326[3]

 ـ نامه مردم، 24 فروردین ماه 1327[4]

 ـ ارگان حزب دموکرات، نقل از نامه مردم، 29 فروردین ماه 1327[5]

 ـ نامه مردم، 13 آبان ماه 1327[6]

 ـ کسری، 12 دی ماه 1327[7]

 ـ روزنامه کیهان، 14 بهمن ماه 1327[8]

 ـ روزنامه کیهان، 16 بهمن ماه 1327[9]

 ـ روزنامه کیهان، 16 بهمن ماه 1327[10]

 

 


 

دوم - سوم  - چهارم  - پنجم  

  

 


 

 

 


 


 

 


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست

 

Free Web Counters & Statistics