تغيير
جايگاه طبقاتي
تأملي بر
ديدگاه پرويز
بابايي
ناصر
اصغري
پرويز بابايي
يك تز دارد: " محيط فعاليت كارگري در ايران طوري است كه فعالان كارگري
تغيير طبقاتي ميدهند." اولينبار اين را از ايشان در سمينار "جنبش كارگري
ايران، موانع و چشماندازها" در ژوئن 2002 در كانادا شنيديم. زياد مهم
بهنظر نرسيد. اما همين را يك سال بعد در مصاحبهاي با مجلهي "چيستا"
تكراركرد و اين اواخر در مصاحبه با مجلهي "نامه" شمارهي 50 هم همين تز را
بيان كرده است و درمورد عقببودن محيط ايران و در نتيجه كاراكتر ناكامل
طبقهي كارگر ايران توضيحاتي داده است.
فكر نميكنم در جنبش كارگري ايران اين نوع بحثها توجه زيادي را جلبكند
اما بايد به آن پاسخ داد؛ زيرا اگر كسي با جنبش كارگري يا حتي جامعهي
ايران آشنايي نداشته باشد، با اين نوع بحثها فكر خواهدكرد كه ايران هنوز
جامعهاي پيشا-سرمايهداري است و بزرگترين محيط كارش كارگاههاي سه-چهار
نفره هستند. چرا كه آنچه پرويز بابايي بيان ميكند، در چنين محيطي
امكانپذير است. پيشهوران در جوامع پيشا-سرمايهداري كارگاههاي كوچكي
داشتند كه تعدادي شاگرد استخدام ميكردند. اين شاگردان بعد از مدتي استاد
ميشدند و بهقول پرويز بابايي "تغيير طبقاتي ميدادند" و خود اگر
ميتوانستند كارگاههايي دايركرده و شاگرد استخدام ميكردند. شايد هنوز هم
چنين كارگاههايي را بتوان در ايران و بسياري جاهاي ديگر پيدا كرد. اما
جامعهي ايران سالهاست -حداقل از بعد از اصلاحات ارضي- چنين مرحلهاي را
پشت سر گذاشته است. اكنون ايران همانند هرجاي ديگر جهان شاهد كارخانههاي
چند دههزار نفرهاي است كه تصور اينكه كارگري روزي از اين كارخانه
بهعنوان صاحب كارخانه بيرون بيايد بيشتر به يك جوك شبيه است. ايرانخودرو
را تصوركنيد، پالايشگاههاي نفت، كفش ملي، ذوب آهن اصفهان، تراكتورسازي و
كبريتسازي تبريز، دخانياتها و ... را تصوركنيد كه كارگران يا فعالان
كارگري روزي خودشان صاحب يك چنين محيطهايي بشوند. همهي اين محيطها فعال
كارگري دارند. سالي دهها اعتصاب و اعتراض در اين كارخانهها سازمان داده
ميشود كه بدون درجهاي از سازمانيابي-كه فعالان كارگري آنرا سازمان
ميدهند- امكانپذير نيست. كارگر، فعال كارگري ميشود نه از سر اينكه
ميخواهد براي خود و خانوادهاش مايهي دردسر بشود. آنچنانكه در طول
تاريخ چنين بوده است؛ وضعيت كار و تحميل شرايط كار غيرانساني، اين نقش را
به او تحميل ميكند. "تغيير طبقه دادن" امكاني نيست كه بهراحتي براي
دههاهزار فعال كارگري مقدور باشد. آنچه كه در تز پرويزبابايي مستتر است
اين است كه فعاليت كارگري يك نوع شغل است! و فرد، فعال كارگري ميشود تا از
وضعيت هولناك كارگربودن در ايران خلاصي يابد؛ آنهم نه اينكه از شرّ
جامعهي سرمايهداري خلاص شود و مثلاً بر اثر فعاليتهايش جامعه سوسياليستي
بشود، بلكه خودش روزي صاحب كارگاه و كارخانهاي بشود! آيا در ايران فعال
كارگري پيدا نميشود كه به ايشان معناي اين ترمينولوژي را توضيح بدهد؟
اينجا لازم است يك نكته مورد اشاره قرار بگيرد. در دورهي انقلاب 57
تعدادي از دانشجويان يا فارغالتحصيلان دانشگاهي براي ارتباط با كارگران به
كار در محيطهاي كارگري روي ميآوردند. آنها انقلابي را در چشمانداز
ميديدند و نميخواستند كه انقلاب آتي ايران مانند انقلاب 57 ناكام بماند.
اما سركوبهاي بعد از خرداد 60 اين چشمانداز را به عقب راند و تعداد زيادي
از اين افراد، فعال كارگري شدند؛ از پيشقراولان مبارزات كارگري شدند و
سازماندهندگان اصلي مبارزات كارگري؛ اما شرايط سياسي و دستمُزد كارگران
در ايران طوري نيست كه كسي به دلخواه بخواهد كارگر بشود. زماني كه
چشمانداز و افق انقلاب به عقب رانده شد، اين افراد با پتانسيل و تحصيلاتي
كه داشتند، به زندگي بخور و نمير كارگري رضايت نميدادند و در نتيجه ديگر
كارگر يدي باقي نماندند و بهقول پرويزبابايي "تغيير طبقه دادند." اين تيپ
فعالان كارگري تعداد بسيار كمي از دهها هزار فعالي بوده و هستند كه
بهناچار بايد در مبارزات كارگري پيش بيفتند. با اينهمه، منظور پرويز
بابايي ابداً اين تيپ افراد نيست. وي همان كارگاههاي چندنفره را مدنظر
دارد كه تعدادي از كارگران مكانيكيها، كفشدوزيها و چاپخانهها با
هزارويك مشكل و قرض و وام از آشنايان، خود كارگاهي دست و پا ميكنند و
صاحبكار ميشوند. مشكل اينجاست كه وي با مشاهدهي اين وضعيت آنرا تبديل
به تز كرده و به كل كارگران و كل جامعهي ايران تعميم ميدهد.
منبع :نامه 52
بازگشت به صفحه نخست
|