خانه - سیاست - اقتصاد-  کتاب -  زنان -صلح  - رحمان هاتفی فرهنگ وادب - درباره ما - پیوندها - تماس وهمکاری - ویژه نامه               

سخنرانی نمايندۀ حزب تودۀ ايران در نشست فوق‌العادۀ احزاب کمونيست و کارگری خاورميانه

  (٢۰- ۱٩ اوت ٢۰۰۶، آتن)

نویدنو:17/6/1385

سخنرانی نمايندۀ حزب تودۀ ايران در نشست فوق‌العادۀ احزاب کمونيست و کارگری خاورميانه

  (٢۰- ۱٩ اوت ٢۰۰۶، آتن)

 

تارنگاشت عدالت

منبع: شبکه همبستگی

برگردان: ع. سهند

 

 رفقای گرامی،

اجازه بدهيد، به نمايندگی از طرف کميتۀ مرکزی حزب تودۀ ايران از کميتۀ مرکزی حزب کمونيست يونان به خاطر تسهيل برگزاری اين نشست مهم و فوق‌العاده جهت بررسی تحولات اخير در منطقه ما، تشکر کنم.

قبل از سعی در تحليل اوضاع و ارايه توضيح ما، مايلم از اين فرصت استفاده کرده و همبستگی حزب تودۀ ايران را با مردم لبنان و فلسطين و نيروهای مترقی آ‌ن‌ها در مقاومت قهرمانانه‌شان در مقابل تجاوز اسرائيلی- آمريکايی ابراز نمايم.

رفقا، نشست ما در شرايطی برگزار می‌شود که خلق‌های خاورميانه يک بار ديگر در دست سياست‌های تجاوزکارانه دولت اسرائيل و تحت حمايت آمريکا، رنج می‌برند. ما اميدواريم اين نشست برای ما فرصتی به منظور غور و بررسی آن عوامل کليدی باشد، که بر شرايط جاری تأثير می‌گذارند: سياست‌های تجاوزگرانه دولت آمريکا و متحدين آن- به خصوص اسرائيل- در منطقه، نقش ارتجاعی که شماری از رژيم‌ها در منطقه بازی می‌کنند، قوت و توان نيروهای دمکراتيک برای چالش توطئه‌های آمريکايی- اسرائيلی، نفوذ تعادل بين‌المللی نيروها بر آينده خاورميانه و بر سمت و سوی رويدادها دراين منطقه حساس جهان. 

طی چند هفته گذشته، لبنان و فلسطين را جنگی فراگرفته که ماشين جنگی اسرائيل به راه انداخته است. ايران و سوريه تهديد به دخالت‌های نظامی می‌شوند و بحران عظيمی تمام منطقه را در برگرفته است.

اکنون اين کاملاً پذيرفته شده است که اسرائيل و دولت آمريکا نقشه خود را هماهنگ کرده بودند و در واقع درجه بالايی از برنامه‌ريزی قبلی در تحميل جنگ آ‌ن‌ها به مردم غزه و لبنان وجود داشت و آ‌ن‌ها منتظر «بهانه»‌ای بودند تا مهار از تجاوگری خود بردارند. افشاگری‌های اخير در نيويورک تايمز و هم‌چنين ديگر گزارش‌ها و رويدادها به روشنی نشان می‌دهند که ربودن سربازان اسرائيلی به وسيله حماس و حزب‌الله از طرف امپرياليسم و اسرائيل به عنوان بهانه‌ای برای وارد کردن ضربه از پيش طراحی‌شده در جهت کشيدن دوباره مرزهای سياسی و نظامی در منطقه، مورد استفاده قرار گرفت. در راستای اين هدف، اين نيز روشن است که سياست‌ها و اقدامات ماجراجويانه نيروهای ارتجاعی به امپرياليسم کمک کرد و به سود آ‌ن‌ها تمام شد. هم‌چنين نشانه‌های روشن نگران کننده‌ای وجود دارد که اين تجاوز فقط پيش‌درآمدی است بر يک تجاوز نظامی بسيار خطرناک‌تر و گسترده‌تر با درگيری ايران و سوريه.

در عرض يک سال گذشته معلوم بوده است که دولت آمريکا به دنبال راهی است که مرحله بعدی «طرح خاورميانه بزرگ» که در اصل در سال ٢۰۰۴ شروع شد را به مرحله اجرا بگذارد. همان‌طور که می‌دانيد هدف اصلی اين طرح تضمين اين است که اين منطقه از نظر سياسی، اقتصادی و نظامی به وسيله دولت آمريکا کنترل شود.

رويدادهای اخير نمونه خوبی از علنی شدن نيات واقعی ايالات متحده در منطقه ما است. جورج بوش و کاندوليزا رايس با مخالفت با خواست يک آتش بس فوری و بحث اين‌که تا آماده شدن شرايط برای « صلح و خلع سلاح» جنگ بايد ادامه پيدا کند، در واقع حقيقت را آشکار کردند که جنگ جاری با هدف مشخص ايجاد شرايط برای اجرای مرحله دوم طرح آ‌‌ن‌ها برای خاورميانه، طراحی شده بود.

کاندوليزا رايس مرگ و ويرانی ايجاد شده به وسيله ماشين جنگی اسرائيل را درد طبيعی همراه با زايمان «خاورميانه جديد» تلقی می‌کند. تونی بلر از سناريوی استراتژيکی صحبت کرد که در منطقه در حال تکامل است و می‌تواند به اشغال لبنان از طرف نيروهای چندمليتی منجر شود. بنابراين، ايالات متحده و شرکای آن تهاجم نظامی کنونی را برای ايجاد شرايط برای پيشرفت‌های آتی نقشه‌های خود ضروری می‌دانند.

جنگ مرگبار و ويرانگری که به بهانه تأمين آزادی سه سرباز اسرائيلی به راه انداخته شد، صد‌ها نفر را کشته، هزاران نفر را زخمی و صدها هزار نفر را آواره کرده است. ويرانی تأسيسات زيربنايی از خانه‌ها تا بيمارستان‌ها، سيستم حمل و نقل و ارتباطات، شبکه برق‌رسانی عظيم بوده است.

جريان عادی زندگی در اين کشور کوچک که مدت زمان نه چندان طولانی پيش از اين در نتيجه جنگ داخلی و ۱٨ سال اشغال توسط ارتش اسرائيل منهدم شده بود، مختل شده است. خانواده‌ها يک بار ديگر سوگوار شده اند. اندوه و خشم در همه جا به چشم می‌خورد.

در دست زدن به اين تهاجم خونين عليه مردم لبنان، اسرائيلی‌ها از همان سياست بی‌پروا و شيوه‌های تنبيهی دولت بوش استفاده کردند: يک جانبه‌گرايی، به کارگرفتن نيروی بيش از حد، مجازات دسته‌جمعی افراد بی‌گناه، و خصومت نسبت به ديپلماسی و چند جانبه‌گرايی، و فقدان کامل احترام برای نهادها و حقوق بين‌المللی. آنچه طی چهار هفته گذشته در لبنان اتفاق افتاد، طرح واقعی برای خاورميانه بزرگ بود.

جورج بوش در کنفرانس مطبوعاتی مشترک خود ضمن اعلام مخالفتش با آتش بس فوری گفت: «اکنون موقع درگيری شديد در خاورميانه است، اما هدف ما تبديل آن به يک لحظه فرصت و يک شانس برای تغيير وسيع‌تر در خاورميانه است.» تونی بلر در همان کنفرانس مطبوعاتی اعلام کرد: «هيچ چيز کار نخواهد کرد، مگر اين‌که ما به اقدامات ضروری برای جلوگيری از وقوع دوباره آن، دست بزنيم.» آنچه او روشن نکرد، ماهيت اين اقدامات بود، يعنی حضور مستقيم واحدهای نظامی ارتش‌های ناتو جهت تضمين بازارها و منابع خاورميانه برای شرکت‌های چند- مليتی.

رفقا،

فشارهای مشخصی نيز از طرف راست‌ترين محافل در اسرائيل و ايالات متحده برای درگير کردن سوريه و ايران وجود دارد. افرادی مانند نيوت گينگريچ، سخنگوی جمهوری‌خواه سابق مجلس نمايندگان و ويليام کريستول، سردبير نشريه راستگرای «ويکلی استاندار» از يک تهاجم گسترده برای تغيير اساسی نقشه سياسی خارميانه به سود امپرياليسم آمريکا صحبت می‌کنند، که فقط ثابت می‌کند ادعای پر سر و صدای دمکراتيزه کردن خاورميانه چيزی نيست به جز پوششی بر تشکيل حکومت‌های دست نشانده در منطقه در جهت تأمين کنترل بر منابع و منافع نفت و قدرت ژئوپولتيکی که از چنين کنترلی به دست می‌آيد.

عنوان اين بحث با امکان يک بررسی خلاق از پی‌آمدهای تهاجم نيروهای سرمايه‌داری عليه زحمتکشان سراسر جهان و عليه کشورهای مستقل آغاز می‌کند. اين يک واقعيت است که تحولات بين‌المللی دو دهه گذشته، سلطه يک ابر- قدرت واحد و تحميل «نظم نوين جهانی» به نحو برجسته‌ای بر خاورميانه تأثير گذاشته اند.

طرح ايالات متحده برای «خارميانه بزرگ» بايد به عنوان ادامه تلاش‌های امپرياليستی برای کنترل استعماری اين منطقه در نظر گرفته شود. همانطور که می‌دانيم هدف فعاليت‌های برنامه‌ريزی شده امپرياليسم آمريکا آن طور که در رسانه‌ها ترسيم می‌کنند «گسترش دمکراسی و حقوق بشر» نبوده، بلکه تضمين کنترل سياسی اين منطقه حساس برای ايالات متحده آمريکا و قادر کردن آن به بهره‌گيری از ذخاير عظيم نفت منطقه و هم‌زمان غلبه بر رقبای اقتصادی آمريکا است. کنترل بعضی از کشورهای منطقه از طرف ايالات متحده، از يک طرف آمريکا را قادر به دسترسی به آن ذخاير نفتی می‌کند، و از طرف ديگر، به آن کنترل جغرافيايی حياتی بر منطقه‌ای را می‌دهد که پل ارتباطی بين سه قاره است. اين کشورها برای انتقال ذخاير عظيم نفت و گاز به غرب، در بهترين موقعيت قرار دارند و در نيتجه اين، ايالات متحده می‌تواند از طريق کنترل کامل بر استخراج و قيمت‌های نفت، حتا بر کشورهای امپرياليستی رقيب خود فشار وارد کند.

رفقای گرامی،

رويدادهای دهه‌های اخير به دفعات نشان داده اند دولت آمريکا نيرويی برای صلح و توسعه در خاورميانه نيست. جنگ‌هايی که عراق و افغانستان را ويران کرد، ادامه حمايت آمريکا از دولت اسرائيل در زيرپا گذاشتن همه قطع‌نامه‌های کليدی سازمان ملل و برقرارکردن حکومت ترور، سوء‌قصد و اشغال بر مردم فلسطين و تهديدات حملات نظامی و دخالت بيش‌تر با هدف تأمين اطاعت کامل سوريه و ايران، نمونه‌هايی است که ما نمی‌توانيم ناديده بگيريم. دولت آمريکا از هر بهانه پوشالی برای توجيح حضور نظامی محسوس خود در منطقه و ادامه حمايت از متحدان استراتژيک خود در منطقه مانند اسرائيل، ترکيه، مصر، اردن، پاکستان و ديگران سوء‌استفاده کرده است. دولت آمريکا در آسيب رساندن مرگبار به موافقت‌نامه‌های اسلو، تقسيم ساحل غربی و سرزمين‌های فلسطينی و تحميل يک راه‌حل دايمی که مردم فلسطين را از به دست آوردن يک دولت پايدار و مستقل محروم کرده است، از دولت اسرائيل حمايت به عمل آورده و آن را تشويق کرده است.

ما به عنوان کمونيست و مترقی، دمکرات هستيم. ما برای دمکراسی، حقوق بشر، آزادی زنان، حقوق کارگران مبارزه می‌کنيم. در همه اين‌ها، امپرياليسم و دست‌نشاندگان آن با ما مخالفت کرده اند و همه ما از اين سياست‌ها آسيب ديده ايم. تاريخ منطقه ما پر از نمونه‌های توطئه‌ها و تجاوزات امپرياليستی است: از ايران در سال ١٩۵٣(که امروز تصادفاً ۵٣‌مين سالگرد آن است)، تا کودتا و توطئه عليه جنبش‌های ناسيوناليستی و مترقی در عراق، سودان، و مصر در دهه‌های ۱٩۵۰، ۱٩۶۰ تا توطئه‌های متعدد عليه انقلاب فوريه ۱٩۷٩ در ايران، تا ايجاد بن لادن و طالبان و سرنگون کردن دولت دمکراتيک افغانستان، همگی چند نمونه از ماهيت ويرانگر سياست‌های امپرياليستی در منطقه ما است.

کليد درک واقعيت اوضاع خاورميانه در درک دور باطل ماجراجويی‌های امپرياليستی و سياست‌های جنايتکارانه ديکتاتوری‌های محلی عليه مردم خاورميانه نهفته است، که هر يک به ديگری کمک کرده و به طور مستقيم و غيرمستقيم اين تراژدی را طولانی‌ترمی‌کنند. ما چه کسی را بايد مقصر بدانيم، اگر کشورهای خاورميانه در حال حاضر نياز مبرم به اساسی‌ترين آزادی‌ها دارند، اگر آ‌ن‌ها فقرزده هستند، اگر حقوق بشر- منجمله حقوق زنان - وحشيانه مورد تجاوز قرار می‌گيرد. مگر اين واقعيت نيست که امپرياليسم برای اين‌که بتواند به غارت منابع اين کشورها ادامه بدهد، نه فقط نفی همه اين حقوق را ناديده گرفت، بلکه در واقع آن را تشويق کرد؟

به عنوان احزاب کمونيست و کارگری و مترقی، ما يک نيروی ضدامپرياليست هستيم. برای ما امپرياليسم سرمايه‌داری انحصاری است، که منابع جهان را غارت می‌کند. به نظر ما، تمايز روشنی بين درک ما از امپرياليسم و سياست‌های آن و درک نيروهای بنيادگرای اسلامی- که مبارزه خود را جنگ بين «اسلام و کفار» می‌بينند- وجود دارد. برای ما مبارزه عليه امپرياليسم دست در دست مبارزه برای آزادی، دمکراسی، حقوق زنان، عدالت اجتماعی برای زحمتکشان محروم، و ساختمان جهانی عاری از استثمار پيش می‌رود. مبارزه ما از طريق رشد مبارزه طبقه کارگر و ايجاد جنبش‌های توده‌ای برای يک نظم جهانی گزينه است و نه از طريق ماجراجويی نظامی و اقدامات تروريستی.

رفقا،

اجازه بدهيد چند کلمه‌ای هم در باره تحولات جاری در کشورمان ايران، صحبت کنم. همانطور که می‌دانيد ايران طی سال گذشته، دچار تغييرات مهمی شده است.

در پی ٨ سال مبارزه مردم ايران برای اصلاح ديکتاتوری مذهبی حاکم بر کشور ما، انتخابات پارلمانی سال ٢۰۰۴ و بعد از آن، انتخابات رياست جمهوری سال ٢۰۰۵ به جنبش اصلاحی خاتمی پايان داد و اوضاع جديدی در ايران به وجود آورد. دخالت نيروهای امنيتی در اين انتخابات، تماماً تحت کنترل علی خامنه‌ای رهبر عالی مذهبی، به وضوح يک فضای کودتايی در ايران ايجاد کرد که احمدی نژاد را (که قبلاً در واحد ويژه سپاهيان انقلاب مسؤول برخورد با نيروهای اپوزيسيون کار می‌کرد) به قدرت رساند. بنابراين، تعجب‌آور نيست که علاوه بر خودش، ديگر پرسنل نظامی همکار [او] در وزارتخانه‌های کليدی ايران وجود دارند. به عنولان مثال، وزير کشور يکی از سه قاضی است که از طرف خمينی در سال ۱٩٨۷ به زندان‌ها فرستاده شد تا زندان‌های ايران را از زندانيان سياسی پاکسازی کند. اين به کشتار هزاران زندانی سياسی انجاميد (عفو [بين‌الملل] تعداد را ۵۰۰۰ نفر می‌داند) منجمله صدها رفقای حزبی، شامل ۴۰ عضو کميته مرکزی و دفتر سياسی حزب ما، که بعضی از آ‌ن‌ها قبلاً ٢۵ سال در زندان‌های شاه به سر برده بودند.

حزب ما در پی به اصطلاح انتخاب احمدی نژاد گفت که رژيم به سمت سرکوب جنبش مردمی برای اصلاح و ايجاد ثبات سياسی لازم برای اين‌که رژيم به کنترل مطلق خود بر همه اهرم‌های قدرت ادامه دهد، حرکت خواهد کرد. سياست‌های اتخاذ شده از طرف رژيم طی يک سال گذشته گواه روشنی بر اين هدف است. ما هم‌چنين اعتقاد داريم که سياست ماجراجويانه رژيم در منطقه و رويارويی آن با ايالات متحده آمريکا، پرده دود لازم برای سرکوب جنبش مردمی است.

برای آ‌ن‌هايی که با ساختار قدرت در ايران آشنا نيستند، من لازم می‌دانم تأکيد کنم که سياست خارجی ايران در بالاترين سطح رژيم به وسيله رهبر عالی مذهبی تعيين می‌شود. و بنابراين، رويکرد پرمدارا‌تر و ديپلماتيک‌تر در پيش گرفته شده در دولت خاتمی نيز از جانب رهبری رژيم هدايت، تصويب و اجرا می‌شد. تغيير ناگهانی سياست در عرض سال گذشته به سمت يک سياست ستيزه‌جويانه‌تر قبل از هر چيز برای مات کردن مخالفان داخلی و تدارک زمينه سرکوب جنبش مردمی از طريق متهم کردن آ‌ن‌ها به جاسوس‌های آمريکا بودن و هم‌چنين گسترش و افزايش نفوذ منطقه‌ای خود از طريق تظاهر به ايستادگی در برابر آمريکا و اسرائيل است.

براساس اين نظر، روشن است که دخالت دولت بوش در امور داخلی کشور ما و تلاش برای ايجاد آلترناتيو‌های دست نشانده در برابر رژيم، مستقيم و غيرمستقيم در خدمت منافع نيروهای ارتجاعی در ايران است. حزب ما اين را روشن کرده است که قوياً مخالف هر گونه دخالت سياسی و يا هر نوع دخالت ديگر امپرياليسم آمريکا در امور کشور ما است، ما خوب می‌دانيم در پس شعار‌های حمايت از دمکراسی در ايران چه چيزی قرار دارد. بعد از همه اين حرف‌ها، کودتای مورد حمايت سيا بود که دولت مردمی و انتخابی ايران را ساقط کرد و راه را برای دهه‌های حکومت پليسی شاه در ايران، باز کرد.

رفقا،

دولت آمريکا در حال حاضر به بهانه جنگ با ترور و گسترش دمکراسی در صدد جلب حمايت بين‌المللی از سياست خود عليه ايران است. دور ديگری از سياست خطرناک رفتن تا مرز جنگ بين نومحافظه‌کاران واشينگتن و ديکتاتوری حاکم بر ايران، در جريان است. ايران دارای يکی از بزرگ‌ترين ذخاير نفت خام و گاز طبيعی جهان است و با ۷۰ ميليون نفر جمعيت بزرگ‌ترين کشور و بازار خاورميانه است. بنابراين، منطقی است اگر نتيجه گرفته شود که کنترل آتی ايران شالوده استراتژی را تشکيل خواهد داد، که نومحافظه‌کاران واشينگتن برای خاورميانه دنبال می‌کنند.

مهم است اشاره شود که دولت آمريکا درگير يک بازی پيچيده با رژيم ايران است. هم‌چنين، رژيم ايران، به رغم لفاظی‌ها نشان داده است اگر برای آينده خود تضمين دريافت کند، قادر به همکاری با امپرياليسم است (نبايد مسأله ايران- کنترا و نقشی که ايران در کمک به نيروهای آمريکايی در دخالت‌های نظامی‌شان در افغانستان و عراق بازی کرد را از ياد بيريم).

روشن است که استراتژی ايالات متحده منحصراً در پی تأمين منافع حياتی آن در ايران و سلطه آن بر منطقه خليج فارس است. بنابراين، رشد جنبش دمکراسی در ايران، نه فقط يک تهديد واقعی برای رژيم تئوکراتيک حاکم به حساب می‌آيد، بلکه هم‌زمان يک چالش مستقيم نسبت به سياست استراتژيک ايالات متحده نسبت به ايران است.

استفاده از صنعت اتمی ايران به عنوان يک ابزار خطرناک مذاکره از طرف ايالات متحده و ديکتاتوری حاکم، دستاويزی برای يک مبارزه سياسی پيچيده و اساسی برای نفوذ بر منطقه خليج فارس و کشورهای آن است. حزب ما در نشست ماه مه ٢۰۰۵ کميته مرکزی خود گفت: «ما از حقوق کشورمان در دستيابی و استفاده از اين منابع [اتمی] حمايت می‌کنيم. بنابراين، ما با آن سياست‌هايی که اين حقوق را تضمين کنند، موافقيم. مشخصاً در برابر فشار‌های آمريکا و متحدان آن بايد مقاومت کرد. و از  طريق بسيج افکار عمومی، اتخاذ سياست شفاف و پيروی از آژانس بين‌المللی انرژی اتمی برای استفاده غيرنظامی از انرژی اتمی، سياست‌های نظامی در منطقه، به ويژه آ‌ن‌هايی که ايران را هدف گرفته اند، بايد خنثا شوند.»

همانطور که قبلاً گفتم، نيروهای دمکراتيک و مترقی مخالف ديکتاتوری حاکم، قوياً هر گونه دخالت خارجی در ايران را رد می‌کنند. دولت بوش در صدد ايجاد تغييراتی در ايران است که هم‌سو با منافع استراتژيک آن هستند و در واقع به دمکراسی و حقوق دمکراتيک آسيب می‌رسانند. استراتژی کلی دولت بوش، در پوشش گسترش آزادی از طريق طرح «خاورميانه بزرگ» را بايد افشا کرد و با آن مقابله نمود.

رفقای گرامی،

نيروهای چپ و انقلابی مسؤوليت منحصر به فردی، نه فقط در مخالفت با طرح‌های ايالات متحده برای خاورميانه بزرگ، بلکه برای بسيج مردم منطقه بر محور يک برنامه وسيع ضد- امپرياليستی برای صلح، دمکراسی، توسعه و عدالت اجتماعی دارند.

مشخصاً مبارزه برای پايان دادن به ماجراجويی نظامی امپرياليسم آمريکا و متحدان آن در منطقه ما، به ويژه پايان فوری به اشغال عراق و افغانستان، بازگرداندن سرزمين‌های تحت اشغال دولت اسرائيل، تشکيل يک حکومت مستقل فلسطين و به رسميت شناخته شدن حقوق مردم فلسطين و بالاخره جلوگيری از يک جنگ ويرانگر ديگر که در حال تحميل شدن به ايران و سوريه است، يکی از وظايف مهم کارگران و نيروهای مترقی جهان است.

حزب تودۀ ايران يک بار ديگر حمايت خود را از اين مبارزه و اهداف غرورآميز آن اعلام می‌کند و نسبت به مسؤوليت خود در اين لحظات بحرانی آگاه است. ما هم‌چنين مصمصم هستيم به مبارزه‌مان برای ايجاد وسيع‌ترين حمايت از مبارزه مردم‌مان برای صلح، آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی ادامه دهيم.

زنده باد همبستگی بين‌المللی

زنده باد سوسياليسم

 

از توجه شما سپاسگزارم.

 

 

 

 

 

http://www.solidnet.org/cgi-bin/agent?meetings/476=Extraordinary_Regional_Meeting,_Athens_19-20_August_2006/040=Contributions/iran25aug06.doc

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست  


Free Web Counters & Statistics