سرمايه مسئول تجاوز و زورگويی در روی زمين است

نویدنو17/1/1385

سرمايه مسئول تجاوز و زورگويی در روی زمين است

نقل از صدای مردم

روزنامه ساوتسکايا راسيا، ٩ فوريه ٢٠٠٦
گنادی زيوگانف، صدر کميته مرکزی حزب کمونيست روسيه فدراتيو
برگردان: ر.ح. بازيار
در مورد وظايف مبارزات عليه امپرياليسم و ضرورت محکوميت بين المللی جنايات آن
جهان معاصر در معرض خطر برقراری ديکتاتوری جهانی چند کشور امپرياليستی به سرکردگی ايالات متحده آمريکا قرار دارد. هدف آنها تسلط سرمايه جهانی بر استثمارشوندگان است تا بشريت برای ابد در انحطاط اقتصادی و اجتماعی باقی بماند. به همين دليل امروز بشريت وظيفه ای مهمتر از مبارزه با امپرياليسم و شکل جديد آن، گلوباليسم ندارد. اين مبارزه فقط بشرطی می تواند پيروز گردد که اتحاد جهانی تلاش های طبقه کارگر، دهقانان زحمتکش، روشنفکران دموکرات و مبارزان راه آزادی ملی تامين گردد.
اين مبارزه عليرغم عقب نشينی موقت سوسياليسم در قاره اروپا ادامه دارد و تشديد می گردد. نفوذ نيروهای چپ دوباره در سرتاسر جهان رو به افزايش است. کمونيست ها هميشه پرچمدار مبارزه عليه امپرياليسم بوده اند و خواهند بود. به همين دليل تصادفی نيست که تحريکات ضد کمونيستی در اين اواخر تشديد گرديده است. نمونه آن قطعنامه مجمع پارلمانی شورای اروپا در جلسه ژانويه امسال است.
البته هيچ قطعنامه ای توان آن را ندارد که جنبش کمونيستی را از تاريخ بزدايد و سهم اين جنبش در پيشرفت تمدن جهانی را کاهش دهد. اما اين از مسئوليت ما در مبارزه قاطعانه با توطئه گران نمی کاهد.
آخر قطعنامه مجمع پارلمانی شورای اروپا نه تنها بی حافظه گی تاريخی است، بلکه ناسپاسی نسبت به اتحاد شوروی سوسياليستی است که اروپا را از بردگی فاشيسم نجات داد. اين خط مشی انتقام گيری فاشيست ها است.
اين رنسانس فاشيستی است
جهان در لحظه تعيين کننده ای قرار گرفته است. يا بشريت قاطعانه به احياء فاشيسم نه خواهد گفت و يا برای مدتی طولانی محکوم به فلاکت و بدبختی خواهد گردد. به همين دليل حزب کمونيست روسيه فدراتيو و تمامی کمونيست ها، ابتکار برنامه ريزی استراتژی و تاکتيک مبارزه فعال بشريت با خطر گلوباليسم را وظيفه اجتماعی و انترناسيوناليستی خود می دانند.
اين وظيفه احتياج به ارزيابی همه جانبه بین المللی و محکوميت جنايات امپرياليسم و گلوباليسم دارد.
من مدعی تهيه فهرست کامل و جامع جنايات امپرياليسم نيستم و توجه جامعه بين المللی را به اين يادداشت برای بحث، تنظيم، دقيق نمودن و اضافه کردن آن جلب می کنيم. ما معتقديم که برای اين کار ايجاد يک کميسيون بين المللی با اوتوريته ضروری است.

۱
طراحان گزارش نماينده پارلمانی سوئد «ليند بلاد» خودسرانه و بدون صلاحيت علمی لازم، به يکی از مهمترين مسائل تئوری و پراتيک- نقش قهر در تاريخ- اشاره کرده اند. اگر با معيار عاميانه تاريخ جهان را بررسی کنيم، بايد همه آن را از آن لحظه ای که انسان اوليه از درخت پايين آمد و زندگی اجتماعی را بنياد نهاد، محکوم کنيم. تاريخ جهان در کليت خود تاريخ جنگ های بی نهايت، غارت و زورگويی است.
اما کمونيست ها اين واقعيت غم انگيز و تاسف آور را چگونه ارزيابی می کنند؟
مارکسيسم هيچ گاه در رابطه با نقش خشونت و زور در تاريخ مبالغه نکرده است. برعکس، بنيانگذاران آن هميشه با خشم «متفکرانی» از تيپ «دورينگ» را که قهر را منشاء اوليه ترقی اجتماعی می دانستند به تمسخر می گرفتند.
و اين واضح است: مداحی خشونت و زور، تبلور ايدئولوژی طبقات استثمارگر و ارتجاعی است.
اما مارکسيسم هيچ وقت هم نقش قهر در تاريخ را ناچيز نگرفته است. با درک اين موضوع که استثمارشوندگان در مقابل زورگويی و خشونت استثمارگران حق دارند و بايد برای دفاع از خود به زور متوسل شوند و دفاع در مقابل چيزی بوده هست. کاپيتاليسم در جريان پروسه به اصطلاح انباشت اوليه تولد يافت که ماهيت آن جدايی اجباری و با توسل به زور کارگران از وسائل توليد بود. فجايع انباشت اوليه برای ايد با خون در تاريخ ثبت شده است.
سرمايه داری سرتا پا آغشته به خون و لجن پا به عرصه گيتی نهاد. تاريخ آن انبوهی دلايل برای اعتراف به آن بدست می دهد. برای اينکه سرمايه داری در زادگاه خود انگلستان تثبيت گردد، می بايست کشاورزان آزاد و صاحبان سابق زمين تاراج می گرديدند و کاملاً از بين می رفتند.
قوانين تروريستی عليه «ولگردان» رانده شده از زمين با اعمال حکم اعدام در مقابل کوچکترين تلاش برای تجاوز به «قانون مقدس» مالکيت خصوصی، با شدت عمل می کرد.
سستی انقلاب بورژوازی در آلمان که دو سده و نيم بطول کشيد، چندين بار به معنی واقعی کلمه جمعيت کشور را به نصف رساند. انقلاب کبير فرانسه بدون تردد به ترور عمومی دشمنان خلق دست زد. ايالات متحده آمريکا ساختمان تمدن خود را بر روی استخوان های ميليون ها سرخپوست و بردگان سياه پوست بنا نمود.
اروپای سير تا امروز هم سير بودن خود را مديون استثمار وحشيانه مستعمرات ديروزی و نيمه مستعمرات امروزی است.
جنگ های بی رحمانه در دوران برقراری سرمايه داری لکه پاک نشدنی در تاريخ اروپاست. از جمله آنها جنگ های سی ساله در قرن ۱۷ ميلادی که در جريان آن تقريباً يک سوم ساکنين آلمان قربانی شدند، جنگ شمال که بوسيله کارل ۱۲م پادشاه سوئد دامن زده شد، جنگ بخاطر «ميراث اسپانيا» ميان فرانسه، اسپانيا و اطريش، جنگ ۷ ساله که بوسيله پادشاه پروس فردريش دوم آغاز شد، جنگ های ناپلئون که تمامی اروپا را در هرج و مرج فرو برد و موجب کشتار و اعدام ميليون ها انسان گرديد و آثار فرهنگی بسياری را نابود ساخت و غيره.

ما چگونه بايد با اين زنجيره جنايات و بی رحمی ها در تاريخ جهانی برخورد کنيم؟ هومانيسم کلاسيک بورژوازی با اين فکر که راه خير از مسير زور و خشونت می گذرد، سازش می کند و در جستجوی آشتی با آن تضادهايی است که در سايه آن شر در مقام نيروی محرکه رشد و ترقی قرار می گيرد. اين موضع در شکل کامل و آشکار آن از طرف پدران معنوی تمدن بورژوازی- اقتصاددان «ريکاردو» و فيلسوف «هگل» بيان گرديده است.
کمونيست ها اشک نمی ريزد و گله مند نيستند.
آنها بهای ترقی اجتماعی را می دانند و تا زمانی که بشريت به قول مارکس دوران «قبل از تاريخ» را تحمل می کند، مجبور است که بخاطر ترقی اجتماعی خون بدهد.
آموزش کمونيستی نه قصد نفی واقعيات را دارد و نه رنگ آميزی آن. اين آموزش تمامی بی رحمی های زندگی را می بيند و بهای گزافی را که برای ترقی اجتماعی پرداخت شده، نفی نمی کند. اما اين آموزش، چنين وضعيتی را بعنوان قانون و نرم جاودانه و ابدی به رسميت نمی شناسد و در جستجوی راه ديگری است که شکل انسانی تری داشته باشد و با تاريخ خود بشر در تفاوت با «ما قبل» آن تناسب بيشتری داشته باشد.
کمونيسم علمی تنها آموزش اجتماعی در تاريخ است که راه خروج از اين بن بست سياسی، اقتصادی و اخلاقی را نشان می دهد.
بله، سوسياليسم همچون تمام فرماسيون های ماقبل خود، از قربانی و قهر حاصل می شود. «عذاب طولانی نسل ها» که مارکس و لنين به آن اشاره می کنند يک تشبيه پوچ نيست. اما همزمان اين اولين نظام در تاريخ است که در بطن خود بطور عينی حامل نفی راه خونين «عادی» پيشرفت و ترقی است.
بايد بين خون انقلابيونی که بخاطر امر ترقی اجتماعی ريخته می شود و خون مرتجعينی که در مبارزه عليه ترقی اجتماعی، و تلاش در جهت سد کردن و بازگشت به عقب ريخته می شود، فرق گذاشت.
قهر انقلابی عادلانه ای وجود دارد که در جهت کسب آزادی و استقلال است. همچنين قهر ارتجاعی وجود دارد که عليه آزادی و ترقی است و در جهت حمايت از منافع مغرضانه طبقات ارتجاعی و استثمارگر است.
انقلابیون از اعمال قهر عادلانه استثمارشوندگان عليه استثمارگران پشيمان نبوده و نيستند. آنها اعتقاد دارند که امتناع از مرز بندی بين قتل تجاوز کار و قتل با هدف غارت، رياکاری است. انقلابات کبير سوياليستی قرن بيستم در روسيه و چين، طرفداران سرسخت کاپيتاليسم همچون روزولت، چرچيل و شارل دوگل را مجبور ساخت که اين واقعيت ساده را قبول کنند. گذشته از اين، آنها مجبور شدند که با روسيه سوسياليستی در مبارزه با فاشيسم وارد اتحاد شوند.
به همين دليل ما به دولت های غربی توصيه می کنيم که با ديد انتقادی به گذشته خود نگاه کنند و آن را ارزيابی کنند و به برخوردهای دو استانداردی خاتمه دهند. جنايت در هر شکل آن بايد محکوم شود.
معيار دقيق برای تفکيک جنايت از قهر اجتناب ناپذير انقلابی وجود دارد. در «مانيفست حزب کمونيست» گفته می شود: بورژوازی نقش انقلابی ويژه ای در تاريخ ايفا کرده است.
و کمونيست ها نبايد اين نقش را کم رنگ نشان دهند و در مورد آن سکوت کنند.
اما زمان انقلابيت بورژوازی مدت هاست سپری شده است». کاپيتاليسم وارد مرحله امپرياليسم و گلوباليسم گرديده است.
اهداف آن از اهداف ترقی اجتماعی بسيار دور افتاده است. کمونيست ها معتقدندکه هرگونه تجاوز و تعدی در جهت ترمز کردن ترقی اجتماعی جنايت تاريخی محسوب می شود.
آثار چنين جناياتی مدت هاست برچهره امپرياليسم هويدا است.
۲
امپرياليسم در دو شکل تجلی می يابد: ليبرالی و توتاليتاريستی- فارشيستی. آنها به لحاظ شکل ساختار سياسی از همديگر متمايز هستند. اما بنياد اقتصادی آنها يکی است: تامين رفاه خود به حساب کشورها و خلق های ديگر.
چنانکه تاريخ اذعان دارد، ليبراليسم خيلی راحت به فاشيسم آلمانی يا از نوع ايتاليايی آن، و يا اشکال مختلف ديگر آن- مک کارتيسم آمريکايی، تغيير ماهيت می دهد.
رژيم های فاشيستی غالباً با اقتصاد ليبرالی دمساز می شوند و از هرگونه حمايت ليبرال ها برخوردار می شوند. نمونه آن رژيم فاشيستی پينوشه در شيلی.
جنايات نازيسم و فاشيسم از طرف جامعه بين المللی محکوم و مجازات گرديد. اما جنايات رژيم های به اصطلاح ليبرالی تا امروز بررسی نگرديده و جامعه جهانی فاقد اطلاعات درست و کافی در مورد آن است.
جنايات امپرياليسم در رابطه با کشورها و دوره های تاريخی، گوناگون است. اين جنايات دربرگيرنده انبوه کشتارها و اعدام ها، ايجاد اردوگاه های کشتار، شکنجه، کار اجباری، گرسنگی و همچنين ديگر اشکال ترور است.
آنها مسئوليت بزرگی در تخريب اساس موجوديت بسياری از دولت ها و ملت ها را برعهده دارند. و مسئوليت بخاطر نقض پرنسيپ های بنيادی اخلاق اجتماعی، سنت ها ملی و ارزش های فرهنگی، همچنين بخاطر ايجاد بحران اجتماعی- سياسی و معنوی در جهان.
۱- جنايت عليه زحمتکشان، عليه طبقه کارگر، دهقانان و روشنفکران دموکرات
سرمايه داری هميشه با نهايت بی رحمی و شقاوت تلاش کرده که قيام زحمتکشان و خلق های تحت استثمار را سرکوب کند، در اين رابطه کافی است به جنايات خونين عليه شرکت کنندگان کمون پاريس، گلوله باران تظاهرات اول ماه مه در شيگاگو و جنايات جنگ داخلی در روسيه اشاره کرد.
اما سلاح اصلی مبارزه با مردم زحمتکش- اسارت مستقيم و غير مستقيم آنها، شکنجه و گرسنگی است. از جمله استفاده از کار اجباری بردگان در رژيم های «دموکرات» بريتانيای کبير، فرانسه، هلند، اسپانيا و ايالات متحده آمريکا در دوران استيلاگری استعماری و نيمه استعماری آنها.
عواقب فاجعه بار سياست گلوباليسم امپرياليستی، هزينه های اجتماعی و اکولوژيک به اصطلاح سياست بازار آزاد کشورهای غربی، که تلاش می شود، در سطح جهان تطبيق داده شود، باعث فقر و فلاکت ميلياردها انسان گرديده است. بی عدالتی نفرت انگيز در عرصه بين المللی، قبل از هر چيز در تقسيم کار که ديکته کشورهای غربی موجب آن است، گسترش می يابد و اين باعث آن گرديده که در ده سال اخير مشکل گرسنگی بشدت افزايش يابد. طبق گزارش سازمان ملل متحد، مرگ کودکان به دليل گرسنگی به سطحی که تاکنون سابقه نداشته، رسيده است- يعنی مرگ ۱۷ هزار کودک در روز به دليل گرسنگی و در کل روزانه ۲۵ هزار نفر در جهان از گرسنگی تلف می شوند. در کشورهايی که وابسته به رژيم های ليبرالی هستند، ۷۷۷ ميليون انسان از کمبود تغذيه رنج می برند و ۳۸ ميليون نفر در کشورهايی که رژيم های ليبرالی به شيوه دموکراسی غربی سرکار هستند، همچنين در معرض کمبود تغذيه قرار دارند. در «آزادترين و دموکرات ترين» کشور جهان، يعنی ايالات متحده آمريکا سالانه ۱۸ هزار نفر به دليل نداشتن بيمه پزشکی تلف می شوند.
محکوميت امپرياليسم از گزارش سازمان ملل متحد در سال ۲۰۰۵ در مورد رشد بشر، هويدا است. مجموع در آمد ۵۰۰ تن از ثروتمندترين افراد جهان بيشتر از مجموع درآمد فقيرترين بخش جامعه بشری است که بالغ بر ٤۱۶ ميليون انسان می باشند. ما بين اين دو گروه ۵.۲ ميليارد انسان زندگی می کنند که درآمد آنها کمتر از ۲ دلار در روز است. اين يعنی ٤۰ درصد از ساکنين کره زمين که سهم آنها از کل درآمد جهانی تنها ۵ درصد است.
اما سهم ۱۰ درصد از ثروتمندترين بخش جامعه از درآمد جهانی ۵٤ درصد است.
سياست رژيم های غربی باعث آن گرديده است که بيشتر از يک ميليارد نفر در فقر بسر می برند.
سالانه قريب به ۱۱ ميليون کودک قبل از رسيدن به سن ۵ سالگی می ميرند. در حالی که طبق محاسبه کارشناسان سازمان ملل متحد با هزينه کردن چهار ميليارد دلار می توان از مرگ دو سوم اين کودکان در ۷۵ کشور فقير جهان جلوگيری کرد. تا امروز هم در مقياس وسيعی استثمار انسان بوسيله کار اجباری ادامه دارد. طبق آمار سازمان ملل و شورای اروپا، از ۵.۲ ميليون برده، ۵۰۰ هزار نفر در کشورهای اروپای غربی زندگی می کنند و بقيه در کشورهايی که در مرحله گذار به اقتصاد آزاد هستند، بسر می برند
۲- جنايت عليه آزادی و استقلال خلق ها
گناه عظيم سرمايه داری در جنايات دوران مستعمرات. کشتار و قتل عام مردم هند، الجزاير، کامبوج، اندونزی و اتيوپی بوسيله رژيم های «ليبرال» بريتانيا، فرانسه، هلند، بلژيک و ايتاليا در دوران مبارزات ضد استعماری. کشتار مردم کره، ويتنام، يوگسلاوی، افغانستان و عراق در دوران تجاوزات ايالات متحده آمريکا.
کاپيتاليسم بطور وسيعی از تخريب اساس زندگی بشريت و نسل کشی مردمان محلی، قتل عام ها و اعدام ها استفاده کرده و می کند
-
کشتار سرخپوستان شمال آمريکا بوسيله ايالات متحده آمريکا
-
کشتار روسين ها در اطريش- مجارستان در آغاز قرن بيستم
-
کشتار چينی ها بوسيله ايالات متحده، بريتانيا، آلمان و ديگر کشورهای اروپايی و همچنين ژاپن
-
کشتار خلق های آفريقا، آسيا و آمريکای لاتين بوسيله کشورهای اتحاديه اروپای کنونی و ايالات متحده آمريکا در قرن ۱۹ و ۲۰
-
نسل کشی مردم بلا روس و اوکراين در جريان سياست «آرامش» در لهستان در فاصله بين دو جنگ جهانی
-
نسل کشی روس ها، اوکراينی ها، بلاروس ها و خلق های ديگر در دوران اشغال اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی بوسيله ارتش آلمان، ايتاليا، مجارستان، رومانی، اسلاواکی و همچنين نيروهای اس.اس
از اواسط قرن ۱۹ ايالات متحده آمريکا در اجرای به اصطلاح دکترين «مانرو» سياست مداخله نظامی عليه کشورهای آمريکای لاتين را پيش می برد. دستگيری و اعدام بدون محاکمه چنين انقلابيونی همچون «ارنستو چگوارا» مدت هاست که ديگر جزو ويژگی های جدايی ناپذير «دموکراسی آمريکايی» و «دولت حقوقی» گرديده است.
سازماندهی و انجام کودتای نظامی بوسيله سازمان سيا در شيلی و قتل رئيس جمهور آلنده يکی از وقيحانه ترين جنايات امپرياليسم در تاريخ محسوب می شود.
امروزه محاصره کوبا و تحريکات عليه ونزوئلا که مردم آن راه رشد سوسياليستی را انتخاب کرده اند، ادامه دارد.
تحت بهانه برقراری دموکراسی، جنگ بی رحمانه عليه مردم عراق در جريان است. تحت لوای دفاع از آزادی، تجاوز نظامی عليه ايران و سوريه در دست تهيه است.
۳- جنايت عليه صلح و زندگی در کره زمين
امپرياليسم مسئوليت برافروختن آتش دو جنگ جهانی را که باعث مرگ ۱۰۰ ميليون انسان گرديد، برعهده دارد. يکی از بزرگترين جنايات جنگی عليه بشريت، بمباران اتمی شهرهای هيروشيما و ناکازاکی به وسيله آمريکاست.
در دوران اشغال اتحاد شوروی بوسيله ارتش های آلمان، ايتاليا، مجارستان و رومانی بيشن از ۲۰ ميليون شهروند شوروی در ميدان های جنگ، اردوگاه های کار اجباری و از گرسنگی جان سپردند. محاصره لينينگراد که در جريان آن بيش از نيم ميليون انسان کشته شدند، يکی از وحشتناک ترين جنايات امپرياليسم محسوب می شود.
جنگ های امپرياليستی از طريق تحريکات وقيحانه عملی می گردد. آتش زدن رايشتاگ، انفجار واحدهای مسکونی در مسکو، ترور۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در نيويورک و همکاری فعال سازمان های اطلاعاتی کشورهای غربی با تروريسم بين المللی، آمادگی و تجهيز آنها، انتخاب هدف بر آنها از کسی پوشيده نيست.
٤- جنايات عليه فرهنگ و تمدن
ما فکر می کنيم که جنايات امپرياليسم عليه فرهنگ و تمدن عموم بشری و ملی، احتياج به بررسی جدی و جداگانه دارد. چون که تمامی موارد جناياتی که در بالا قيد گرديد نتيجه مستقيم «رسالت تمدن سازی» امپرياليسم است که در جهت برقراری اجباری «دموکراسی» و نظريه «زائد بودن» تمدن ها و فرهنگ های ملی خلق های اصيل آسيا، آفريقا، آمريکا و حتی بخشی از اروپا است.
۳
محافل و احزاب سياسی حاکم کشورهای غربی در موارد بسياری مبرا از جناياتی ک در گذشته صورت پذيرفته و در زمان کنونی صورت می گيرد، نيستند.

ارزش گذاری سياسی و اخلاقی کارهای گذشته و کنونی امپرياليست ها بايد دقيقاً امروز زمانی که کشورهای صاحب و حامی اين ايدئولوژی تلاش می کنند ه فعاليت های خود را به مثابه الگويی برای تقليد بشريت قلمداد کنند، انجام پذيرد.
وظيفه جامعه بين المللی ارزش گذاری واقعی «سهم» اين رژيم ها در تاريخ جهانی و آگاه ساختن مردم عليه تکرار جناياتی که ليبرالها مرتکب شده اند، می باشد. ارزش گذاری عينی تاريخ امپرياليسم در رابطه با آموزش نسل جوان و ايجاد ينيان همکاری دولت ها و خلق ها با تاريخ های گوناگون و تعلق به تمدن های مختلف حائز، اهميت است.
ما معتقديم که قربانيان جنايات رژيم های امپرياليستی، خانواده و وارثين آنها بخاطر محروميت ها و عذاب هايی که تحمل کرده اند حق دريافت غرامت مادی را دارند. ما پيشنهاد می کنيم که روز بين المللی خاطره قربانيان جنايات امپرياليسم تعين گردد. اين روز می تواند اول سپتامبر، سالگرد آغاز جنگ جهانی دوم باشد.
اما محکوميت به تنهايی کافی نيست. بايد آلترناتيو واقعی به بشريت پيشنهاد شود. امپرياليسم و گلوباليسم فرم ارتجاعی و تحريف شده همگرايی جهانی است. اما خود اين همگرايی اجتناب ناپذير است. بشريت بطور عينی و مستمر بطرف وحدت تنگاتنگ و همه جانبه پيش می رود.
اين يک فاکت مسلم و مثبت است. اما برای سرنوشت انسان مهم آن است که بشريت از چه راهی و بطرف چگونه وحدتی گام برمی دارد.
ايا بشريت بدنبال ادامه راه تابعيت کار از سرمايه می رود، يا به راه آزادی کار از سرمايه، بطرف تبديل کار به نياز طبيعی زندگی؟
آيا بشريت بطرف وحدت تنوع ها، انجمن ها که «رشد آزاد هر کس مشروط به رشد همه است» پيش می رود يا به طرف وحدت يک رنگ، بطرف سرباز خانه جهانی، که حاکميت سرمايه بشريت را از پای در خواهد آورد؟ آيا بشريت بطرف برقراری حاکميت عده ای محدود نمايندگان سرمايه بزرگ بر جهان پيش می رود، يا بطرف همکاری متقابل دموکراتيک کشورهای و خلق های مستقل؟

فقط سوسياليسم آلترناتيو واقعی است، نه گلوباليسم ارتجاعی- تخيلی و «نظم نوين جهانی». اساس تز کمونيست های روسيه، وحدت مبارزه طبقاتی زحمتکشان بخاطر آزادی اجتماعی و مبارزه خلق ها به خاطر استقلال، آزادی و رشد دموکراتيک و ويژه خود است.
ما معتقديم که جنبش ضد امپرياليستی و ضد گلوباليسم هر چه بيشتر گسترش خواهد يافت و وحدت خود را براساس اهداف مبارزه مشترک زيرين تحکيم خواهد بخشيد:
-
بخاطر آزادی کار از استثمار و عدالت اجتماعی
-
بخاطر اينترناسيوناليسم و ميهن پرستی همچون ارزش های اساسی جامعه جهانی بشريت، عليه شوونيسم و جهان وطنی
-
بخاطر حقوق بشر، نه تنها حقوق مدنی و سياسی، بلکه حقوق اجتماعی- اقتصادی، برای کار، استراحت، تحصيل، کمک های پزشکی و حمايت اجتماعی
-
بخاطر آزادی بيان و رسانه ای، عليه انحصار امپرياليسم بر رسانه های گروهی
-
بخاطر حمايت محيط زيست
-
بخاطر حق ملت ها برای قيام و دفاع از خود در مقابل تجاوز و حق مبارزه مسلحانه عليه استثمارگران و تجاوز گران
-
عليه تروريسم بين المللی، بخاطر مرز بندی دقيق بين تروريسم و مبارزات آزاديبخش ملی
-
عليه تبعيض نژادی و ملی و تمام اشکال نژاد پرستی
-
بخاطر حذف کنترل پليسی بر زندگی اشخاص
-
در راه برچيدن بلوک های نظامی- سياسی تجاوزگر
اين پلاتفورم نوين ضد امپرياليستی، ضد گلوباليستی و اينترناسيوناليستی هيچکس را محدود نمی کند و شکل مشخص ساختمان جامعه ای را که بشريت در آينده انتخاب خواهد کرد، تعيين نمی کند.
اما عملی ساختن اين شعارها ضرورت مبرم دارد.
و اين شعارها حتماً با تلاش متحد بشريت مترقی جامه عمل خواهد پوشيد. اگر بشريت می خواهد به جلو گام بردارد، به ترقی، صلح، برابری حقوق و عدالت دست يابد راه ديگری غير از اين در پيش ندارد.
بايد به آينده نگاه کرد و با قاطعيت و شهامت به جلو گام برداشت
منبع خبر : سايت فرقه دمکرات آذربايجان ايران