خانه - سیاست - اقتصاد-  کتاب -  زنان -صلح  - رحمان هاتفی فرهنگ وادب - درباره ما - پیوندها - تماس وهمکاری - ویژه نامه               

انقلاب اکتبر و تأثيرات ژرف آن در تاريخ و زندگي بشريت

نویدنو:24/7/1385


انقلاب اکتبر و تأثيرات ژرف آن در تاريخ و زندگي بشريت

  در باره انقلاب کبير اکتبر تاکنون بسيار گفته شده و نا گفته ها نيز کم نيست. انقلاب اکتبر جهان را به لرزه در آورد و چنان دگرگوني هاي ژرف و عظيمي را، نه تنها در کشور پهناور روسيه بلکه در تمام جهان، و نه فقط براي برهه اي از زماني محدود، بلکه براي مدتها، در تمام زمينه هاي مختلف زندگي بشريريال بدنبال داشت که به حق مي توان گفت که از لحاظ عمق و دامنه يکي از بزرگترين وقايع تاريخ بوده است. اکتبر چنان دگرگوني هائي را در جهان در پي داشت که حتي با فروپاشي شوروي و بازگشت سرمايه داري در روسيه هم آثار و پي آمد هاي آن زدودني نيست. هريک از دگرگوني هاي بر آمده از انقلاب اکتبر خود مستلزم پژوهش هاي حقيقت جويانه بسيار است.
در تاريخ بشري شورش ها، قيام ها و انقلاب هاي پرشماري، در تمامي دوره ها و در تمامي سرزمين ها روي داده که به يک بيان مي توان همه آن ها در قالب خيزش فرودستان استثمارشده بر ضد فرادستان استثمارگر و خيزش ستمديدگان بر ضد ستمگران توصيف کرد. با آنکه هريک از اين ها، حتي اگر ناموفق هم بوده باشد، اثر خود را باقي مي گذارد. اما تأثير و دامنه آنها هم از لحاظ زماني و هم به لحاظ مکاني محدود بوده اند. اما انقلاب اکتبر نه تنها در زمان خود، و در هفتاد سال زيستمندي خويش، جهان تمام رويدادها را تحت تاثير قرار داد، بلکه دگرگوني هاي پرشمار و ژرفي را در پي داشت که آثار و عوارض آن در حال حاضر و در آينده نيز کم يا بيش اثربخش باقي خواهد ماند. همه تبليغات وسيعي که بطور مداوم و بدون وقفه و با قدرت تمام بر ضد شوروي سابق به عمل مي آيد نه تنها براي جلوگيري از تکرار رويدادي تاريخي ديگر همچون است بلکه در عين حال براي از بين بردن اثرات به جا مانده از آن نيز هست. به عنوان نمونه يکي از رويداد هائي که پيروزي دولت انقلاب در جنگ ضدفاشيستي آنرا تسهيل و تسريع کرد، نابودي سيستم ننگين استعماري بود. (هرچند سرمايه داري پس از آن کوشيد که سيستم نو استعماري را جانشين آن سازد ولي مبارزه کشورهاي از بند رسته براي رهائي قطعي از تسلط سرمايه داري- حتي پس از فروپاشي اتحاد شوروي- نه تنها کاهش نيافته و نابود نشد بلکه پس از دوران سکون کوتاهي دوباره در حال گسترش و ژرفش مداوم است.

ريشه هاي انقلاب اکتبر در تاريخ معاصر
انقلاب اکتبر يک حادثه بي ريشه در تاريخ نبود. حادثه اي نبود که در يک کشور و صرفاٌ بر اثر عوامل و شرايط مختص آن کشور روي داده باشد. انقلاب اکتبر سنتز برجسته مبارزه اعصار براي ايجاد يک جامعه عاري از ستم طبقاتي بود. از اين نظرگاه ريشه انقلاب اکتبر را بايد در شورش ها و عصيان هاي خود بخودي خشمگينانه و بي هدف کارگران در ستمکده هاي بي رحم سرمايه داري، جستجو کرد که در چنين بسترهايي رشد يافته و هدفمند شد. در کنار و همراه و همزمان با تلاش هاي کارگران، اينجا و آنجا انديشمندان بشردوست به بررسي و کاوش در باره شرايط جديد اقتصادي و اجتماعي پرداختند و نظريات گوناگوني ارائه دادند تا سرانجام مارکس و انگلس توانستند نه تنها از مطالعات ژرف و دقيق و علمي بلکه در رابطه تنگاتنگ با جنبش کارگري و پراتيک انقلابي تئوري هاي انقلاب را تدوين کنند. از آن پس جنبش کارگري در سراسر جهان به سلاحي نيرومند مجهز شد و اين تئوري ها همراه با گسترش جنبش و بر اساس تجارب بدست آمده و تغيير دائمي شرايط غني تر شد.
در همان سال هائي که مارکس و همرزمش انگلس جنبش جهاني کارگري را رهبري و تئوري انقلاب را تدوين مي کردند، نخستين تمرين پرولتاريا براي ايجاد حکومت ويژه خود با قيام کارگران پاريس، در 18 مارس 1871 ، آغاز شد و حکومتي کاملاٌ نوين، هم از لحاظ شکل و هم از لحاظ محتوي هستي يافت. چه تدارک قيام و چه حوادثي که منجر به قيام شد و چه حکومت کوتاه مدت صد روزه کارگران درس هاي ارزشمندي براي پرولتارياي جهان بود. انگلس در سالروز برپائي «کمون پاريس» نوشت: «امروز 21 سال است که خلق پاريس پرچم سرخ خود را در مقابل پرچم سه رنگ در ورساي (مقر حکومت بورژوازي فرانسه) و نيز پرچم سه رنگ آلمان که در جبهه هاي اشغالي برافراشته بود، به اهتزاز در آورد. آنچه که سبب عظمت تاريخي کمون مي باشد آن مبارزه طلبي جسورانه ايست که بر روي احساسات شووينيستي بورژوازي پرتاب شد. طبقه کارگر کشورها در اين باره اشتباه نکردند. بگذار بورژوا ها 14 ژوئيه و يا 22 سپتامبرشان را جشن بگيرند ولي جشن طبقه کارگر همه جا و هميشه 18 مارس خواهد بود. » (خواننده توجه دارد که انگلس اين سخنان را سال ها قبل از قتل عام کارگران شيکاگو در روز اول ماه مه گفته است.) سي و چهار سال بعد در سال 1905 پيش تمرين انقلاب اکتبر صورت گرفت و با انقلاب فوريه 1917 راه پرولتاريا روسيه براي انقلاب سوسياليستي اکتبر گشوده شد.

انقلاب اکتبر در چه شرايطي چشم به جهان گشود؟
مبارزات کارگران جهان در نيمه دوم قرن نوزدهم ديگر سازمان يافتگي مشخصي يافته بود و توسط احزاب کارگري و کمونيستي رهبري مي شد. در اين سال ها بين الملل کمونيستي وظيفه متشکل کردن و رهبري جنبش هاي کارگران را در تمامي کشورهاي سرمايه داري به عهده داشت. از سوي ديگر تضاد هاي سرمايه داري با آغاز پيدايش سرمايه داري انحصاري- امپرياليستي- نطفه حوادث دردناک و شومي را در زهدان خود مي پروراند. در اوايل قرن بيستم ديگر آنچه که مي بايست روي مي داد، يعني جنگ- چهره نمود. حوادث پياپي رشد مي کردند و مي گذشتند و همپاي آن در عرصه ايدئولوژيک نيز دگرگوني هائي رخ مي داد. احزاب سوسيال دموکرات بين الملل دوم به تدريج راه ارتداد را در پيش گرفته بودند و بيماري اپورتونيسم و سازشکاري رشد مي کرد. رهبران اين احزاب که قبل از جنگ شعار هاي ضدجنگ سر مي دادند، بلافاصله پس از شروع جنگ صورتک ها را از چهره بر گرفتند و شعار «دفاع از ميهن» (يعني ميهن بورژوازي) را برگزيدند و همراه با نمايندگان بورژوازي به بودجه هاي جنگي کشور «خودي» راي دادند. در اين دوران و در آن سياه روزهاي ناشي از جنگ، دوران افول جنبش هاي انقلابي، بر اثر خيانت رهبران بين الملل دوم، پرولتارياي روس زير پرچم حزب بلشويک ها به رهبري انقلابي، تئوريسين و آموزگار بزرگ پرولتاريا، لنين درفش پرافتخار کمون پاريس را بار ديگر به اهتزاز درآورد و بر قله جهان نشاند. روز 25 اکتبر سال 1917 (7 نوامبر بر طبق تقويم جديد ميلادي) ناقوس انقلاب در فضا طنين افکن شد و بزودي آواي آن سراسر جهان را برانباشت.

آغاز پيکاري تاريخي در مقياس جهاني
با انقلاب اکتبر جهان سرمايه داري به لرزه افتاد. انقلاب هوشمندانه راه خود را از ميان دشوارترين و پرمخاطره ترين شرايط گشود و به پيش رفت. تمامي دنياي کهنه از هر قماشي، با شم طبقاتي خود خطر را به خوبي دريافت. توطئه گران بلافاصله دست به کار شدند. با حمايت همه جانبه و سراسيمه وار و بي دريغ از ضدانقلابيون رنگارنگ شروع کردند و چهار سال زحمتکشان مصيبت ديده را باز هم در آتش و خون غرق کردند. و پس از شکست جنگ داخلي، اين بار 14 کشور ارتجاعي جهان از همه سو به کودک بالنده انقلاب هجوم آوردند و بازهم شکست خوردند. در اين گير ودارها ارتش کارگران و دهقانان، ارتش پرافتخار سرخ، ارتش انقلاب پيديد آمد و آبديده شد. ارتشي که گويا مقدر بود که بيست سال بعد ارتش نيرومند و تجاوزکار فاشيسم را درهم بشکند و جهان را از قيد بردگي فاشيستي نجات دهد. پس از شکست مداخله آشکار، دشمنان بازهم بيکار ننشستند و بزودي همه جانبه و با بکارگيري تمامي وسائل و امکانات دولت تازه پاي شوروي را به محاصره درآوردند. براي جلوگيري از نفوذ و رسوخ انديشه هاي سوسياليستي و انقلابي بدور آن «پرده آهنين» کشيدند و بي شرمانه جمهوري نوپايه را به برپائي پرده آهنين متهم ساختند. در حالي که همه مي دانستند که شوروي نه به پرده آهنين بلکه به فضائي باز- و کاملاٌ- باز نياز داشت تا زحمتکشان جهان ناظر باشند که در کشور شورا ها چه مي گذرد و چگونه کارگران و دهقانان و روشنفکران خلقي صاحب اختيار کشور و سرنوشت خويش هستند.
بشردوستان دروغين حاکم بر جهان سرمايه داري کشوري را که پس از هفت سال جنگ امپرياليستي و جنگ منهدم ساز داخلي در مرز نابودي بود به محاصره اقتصادي در آوردند تا زحمتکشان را از گرسنگي بکشند و انقلاب را از ميان بردارند. علاوه بر آن در تمام جهان يک جنگ ايدئولوژيک مبتني بر دروغ و ريا و اتهام به راه انداختند. انقلاب سوسياليستي مجارستان را سرکوب کردند، به هيتلر کمک کردند تا در آلمان قدرت را به دست گيرد، به فرانکو ياري رساندند تا يک حکومت فاشيستي را در اسپانيا مستقر سازد و همه تلاش ها را بکار بستند تا آلمان هيتلري را بسوي شرق و سرانجام شوروي بکشانند و در راستاي اين نقشه قرارداد ننگين مونيخ را با هيتلر امضاء کردند و چکسلواکي را به او بخشيدند و شادمانه ولي بي شرمانه ادعا کردند که صلح را نجات دادند! واضح بود که صلح نجات نيافت و جنگ شروع شد.
در حالي که کشورهاي سرمايه داري اروپا يکي پس از ديگري سقوط مي کردند و فرانسه و انگلستان، دو کشور بزرگ سرمايه داري که قرارداد مونيخ را امضاء کردند، مقاومتي از خود نشان ندادند و حتي بخشي از بورژوازي فرانسه در شکل و شماي حکومت «ويشي» راه همکاري با هيتلر را در پيش گرفت. اين ارتش انقلابي شوروي بود که در استالين گراد زهر نخستين شکست جانانه را در کام هيتلر فرو ريخت و پس از آن طي نبردهاي قهرمانانه، راه پيمائي پيروزمند و افتخار آميز و تاريخي خود را تا کنام فاشيسم ادامه داد و با نثارکردن بيش از بيست ميليون کشته و تلفات بي حد و حساب مالي و به قيمت ويراني بيش از نيمي از کشور، بشريت را از بردگي و خطرفاشيستم نجات داد. پيروزي در جنگ بر ضد فاشيسم سيماي جهان را به کلي دگرگون ساخت. جنبش هاي کارگري گسترش يافت و خيزش هاي آزادي بخش در مستعمرات با قدرت پديدار شد. در دهه هاي پس از آن و تحت تاثير مستقيم قدرت کشورشوراها سيستم استعماري فروريخت و در پاره اي از نقاط جهان دولت هاي سوسياليستي به قدرت رسيدند. چين از چنگال چيانکاي چک نجات يافت و خلق ويتنام پس از سه دهه مبارزه آزادي بخش برضد امپرياليست هاي آمريکائي و فرانسوي آزادي و استقلال خود را بازيافت.

جنگ سرد و پي آمد هاي آن
سرمايه داري جهاني در طول هفتاد سال موجوديت اتحاد شوروي حتي لحظه اي از تلاش و توطئه براي نابودي آن و شکست انقلاب اکتبر کوتاهي نکرد. پس از جنگ، سرمايه داري جهاني استراتژي تازه اي را در قالب سياست هاي همه جانبه اي که تحت عنوان «جنگ سرد» هويت يافت، پي ريزي کرد و با قدرت و شدت آن را براي بيش از چهار دهه ادامه داد. جالب است توجه کنيم که نطفه جنگ سرد در بحبوحه نبرد ضد فاشيستي بسته مي شد و بمباران اتمي هيروشيما و ناکازاکي درحقيقت اخطاري بود براي آغاز رسمي آن. تجاوز ارتش انگليس به يونان براي سرکوب پارتيزان هاي ترقي خواه که نود درصد خاک کشور را در کنترل داشتند، در حقيقت به جنگ سرد رسميت داد و تجاوز آمريکا به کره شمالي آنرا تسجيل کرد.
محور هاي اساسي جنگ سرد را بايد مسابقه تسليحاتي، مبارزه ايدئولوژيک و تبديل همه جهان و همه عرصه هاي زندگي بشري به صحنه جنگ دانست. ارتجاع جهاني در طول بيش از هفت دهه حيات سوسياليسم، در اتحاد شوروي و ئيگر کشورهاي اروپاي شرقي، از تمامي وسايل و شيوه ها، براي مسدود کردن حرکت تاريخي يي که از انقلاب اکتبر آغاز شده بود، بهره جست. به طوريکه مي توان گفت فروپاشي سوسياليسم در حقيقت عقب گرد در يک نبرد بزرگ بي سابقه با دشمناني بود که از هيچ چيزي براي رسيدن به مقصود خود فروگذار نکردند. سرمايه داري جهاني سعي مي کند که فروپاشي تجربه ساختمان جامعه نوين در اتحاد شوروي را ذاتي سوسياليسم جلوه دهد و علمي بودن و قانونمندي تئوري هاي مارکسيستي را زير علامت سئوال ببرد و انکار کند اما کيست که نداند که هر تئوري علمي (حتي تئوري هاي مربوط به طبيعت که با موجودات بي جان سر وکار دارد) از تدوين تا متحقق شدن بايد راهي طولاني و گاه دردناک را طي کند. تئوري هائي که مربوط به جامعه انساني است به علت وجود عوامل متغير گوناگون همچون آداب و رسوم، عادت ها، موقعيت جغرافيايي، تاريخ و فرهنگ بسيار دشوارتر و پيچيده تر هستند. انقلاب اکتبر مي بايست در يک جامعه طبقاتي با سابقه چندين هزارساله و انسان هائي که ميراث فکري و اخلاقي زندگي در جامعه طبقاتي را نسل پس از نسل به ارثٍ برده بود، ودر محاصره يک سيستم اقتصادي- اجتماعي متخاصم که لحظه اي آتش مبارزه همه جانبه را متوقف نکرد، براي نخستين بار يک جامعه عاري ازطبقات استثمارگر را بنا کند. طي چنين راه پيموده نشده و دشواري طبيعتاٌ نمي توانست با اشتباه همراه نباشد. اشتباهاتي که در باره آن بسيار قلم زده شده و جنبه هاي گوناگون، چه عيني و چه ذهني، چه داخلي و چه خارجي آن، توسط کمونيست هاي جهان مورد بررسي قرار گرفته است. اما آنچه در يک جمع بندي خلاصه انقلاب اکتبر مي توان گفت اينکه: اگر انقلاب هاي گذشته در جوامع بشري منجر به جابجايي طبقات استثمارگر مي شد و استثمارشوندگان به نحوي ديگر و از سوي طبقه و يا طبقاتي ديگر مورد استثمار قرار مي گرفتند، انقلاب اکتبر براي نخستين باردر تاريخ بشري براي محو کامل استثمار وظيفه مند بود و توانست در اين راه گام هاي بسيار موثري بردارد و خلق هاي روسيه و ديگر خلق هاي زير سلطه را آزاد سازد. جامعه عقب مانده و نيمه فئودالي (سرواژ ) و نيمه سرمايه داري را در مدتي کوتاه به يک جامعه شکوفا و توانمند مبدل کند. بيکاري و فقر را از بين ببرد. خدمات اجتماعي مثل آموزش و پرورش و بهداشت را کاملاٌ رايگان کند و جامعه رفاه عمومي را پايه ريزي کند. علم و فرهنگ را در سطحي بي سابقه رشد دهد و آموزش عمومي و سطح دانش عمومي را ارتقاء کيفي دهد. در صحنه جهاني تاثير انقلاب اکتبر و محصول آن اتحاد شوروي فراموش نشدني و نازدودني است. امروز پس از گذشت فقط 15 سال از فروپاشي شوروي، زحمتکشان جهان مجدداٌ گردان هاي رزمنده خود را دگرباره سازمان دهي مي کنند، متحد مي شوند و جنبش هاي سراسري جهاني را گسترش مي دهند و با شعار «دنيايي ديگر، سوسياليسم، ممکن است» خود را براي تمرين هاي بعدي، تا تمرين نهائي، آماده مي سازند. جهان به عقب بر نمي گردد. گفتار انگلس در باره کمون پاريس را مي توان در باره انقلاب اکتبر تکرار کرد.
سالگرد انقلاب اکتبر گرامي باد.

منبع: نامه مردم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست  


Free Web Counters & Statistics