نکاتی پیرامون مرحله انقلاب

نویدنو8/1/1385

 

نکاتي پیرامون مرحله انقلاب

تارنگاشت عدالت

 

ا. آذرنگ

 

 

«عمل انقلابی اگر کورکورانه باشد، قواعد درست و قوانین رشد اجتماعی را مراعات نکند، نه تنها به هدف خود نمیرسد بلکه به جامعه نیز زیان میرساند...لذا پیش از دست زدن به عمل انفلابی، ما ناگزیر با مرحله آگاهی و بررسی تئوریک روبرو هستیم. یعنی باید بینش انقلابی داشته باشیم و چارچوب تاریخی عمل خود را بشناسیم»  1

 

 

جامعه ایران در کدام مرحله از انقلاب اجتماعی قراردارد؟ پاسخ به این سئوال گام نخست براي ورود به بحث پیرامون سیاستهای درست و موثر مبارزاتی، برخورد به امر اتحاد نیروها و همچنین انتخاب تاکتیکهای مناسب روز به شمار ميرود. نیروهاي مترقي و پیشرو پس از تعیین مرحله انقلاب است که مي توانند بر اساس یک ارزیابي دقیق و همه جانبه از شرایط مشخص عیني و ذهني، داخلي و خارجي، و با در نظر داشتن آرایش طبقاتي و توازن نیروها، اهداف کوتاه مدت و بلند مدت جنبش را نشان داده و مناسب ترین سیاست ها و شعار ها و اتحاد ها، و شیوه های مبارزه را براي دستیابي به آن اهداف، تعیین و پیشنهاد کنند.

 

مفهوم مرحله مبارزه، یکي از اساسي ترین مفاهیم عمل انقلابي است که گامهای مشخص در یک روند رو به جلو را نشان ميدهد. مرحله بندی یک روند مبارزاتي هدفمند به معنی جدا سازی مکانیکی مراحل گوناگون از یکدیگر نیست. بلکه هر مرحله خود همزمان یک مقصد و یک نقطه عزیمت است؛ مقصد براي مرحله و فاز پیشین و نقطه آغازین برای مرحله بعد.

منطق عمل انقلابي ایجاب مي کند که در چارچوب حرکت متداوم در هر مرحله، مدارج گوناگون و متمایزی نیز تعیین  گردند که در هر کدام از آنها بر اهداف مشخصي تمرکز و تاکید شود، اهدافي که تحقق آنها براي گذشتن از آن مرحله و گذار به سوي مرحله بعد، ضروري است. چالش اصلي در مرحله و درجه بندی عمل انقلابی بویژه در ارتباط با امر انقلاب، تضمین تداوم « مراحل» و «درجات» است. یعني اینکه چگونه ميتوان وظایف یک مرحله یا درجه را به انجام رسانید، بدون آنکه مسیر و راه رسیدن به مقصد بعدي ما دشوارتر شود و یا مسدود گردد. موفقیت در این زمینه عمدتاً به عمل انقلابي نیروي پیشاهنگ بستگي دارد. بر اساس دیالکتیک حرکت، بذرهایی که رسیدن به مرحله بعد را تضمین مي کنند باید در بطن مبارزه مرحله کنوني کاشته شوند.

مرحله کنونی انقلاب ایران کدام است؟ بورژوا –دموکراتیک یا ملي- دموکراتیک؟

این پرسش از آن جهت حائز اهمیت است که  نامی که براي توصیف مرحله انقلاب بکار گرفته میشود، نشانگر اهداف اصلي آن مرحله است. بکارگرفتن مفاهیم نادرست براي توصیف یک مرحله، ميتواند به خطا در انتخاب سیاستهای مبارزاتی، سکتاریسم در برخورد به امر اتحاد نیروها، و  ولونتاریسم در انتخاب تاکتیکهای مبارزاتی شود.

برای نمونه، اینروزها ارزیابي نزد برخی نیروهای سیاسی به چشم میخورد که مرحله کنوني انقلاب را « مرحله بورژوا – دموکراتیک» و یا « مرحله انقلاب دموکراتیک» ميداند. این ارزیابي نادرست از جانب سه گرایش گوناگون، اما در عمل همسو در درون طیف چپ آپوزیسیون جمهوري اسلامي تبلیغ و دنبال مي شود:

نخست، گرایش موسوم به «چپ دموکرات»: فعالین وابسته به این گرایش کمي بیش از سه دهه پیش مرحله انقلاب ابران را « دموکراتیک خلق» ميدانستند. آنها در آنزمان از موضع چپ افراطي بر سرگردگي طبقه کارگر پا فشاري مي کردند؛ هر نوع دوران گذار را مردود دانسته و خواهان ورود مستقیم به مرحله سوسیالیستي بودند، تا جایي که حتا تاب تحمل بحث پیرامون راه رشد غیر سرمایه داري بعنوان یک مرحله گذار را نداشتند؛ و هر گونه استفاده از روند مبارزات پارلماني و همکاري جبهه اي با نمایندگان دیگر طبقات و اقشار را سازشکارانه و غیر انقلابي مي دانستند و غیره. این گرایش پس از ایدئولوژي زدایي در یک دهه و نیم گذشته، و طرد اصول و مباني مارکسیسم – لنینیسم و پذیرش اصول نظري و سازماني سوسیال دموکراسي، به تبع این تغییرات، مرحله کنوني انقلاب ایران را، دموکراتیک ارزیابي مي کند.

دوم، گرایش «چپ» عامیانه، که مبلغین آن بدون توجه به مضمون دوران کنوني که دوران گذار از سرمایه داري به سوسیالیسم است، در توجیه مواضع خود به مقایسه مرحله کنوني انقلاب ایران با انقلاب هاي 1905 و فوریه 1917 روسیه متوسل مي شوند.

سوم، گرایش التقاطي، این گرایش ظاهراً ميپذیرد که مرحله کنوني انقلاب ایران ملي- دموکراتیک است؛ اما به دلائلي که دانسته نیست، سیاست ها، تاکتیک ها و تبلیغات خود را نه متناسب با مضمون و محتوا و چشم انداز مرحله ملي – دموکراتیک، بلکه همسو با گرایشات « دموکراتیک» یا « بورژوا دموکراتیک» تعیین مي کند.

 مرحله «ملي- دموکراتیک»

در ارتباط با مفهوم « انقلاب ملي – دموکراتیک» و تعیین وظائف عمده این مرحله توجه به نکات زیر ضروري است:

 

1- پیش از انقلاب بهمن، متکي بر جهان بیني مارکسیستي - لنینیستي و با بکارگیري اسلوب علمي و پس از بررسی هاي دقیق ساختار اقتصادي کشور و ویژه گیهای عمده جامعه ایران، مرحله انقلاب ایران  ملی- دموکراتیک تعیین شده بود. ناموزوني رشد سرمایه داری در ایران در نتیجه نفوذ سیاستهاي امپریالیستي و ناهنجاریهای ناشی از آنها باعث شد که رشد اجتماعی در ایران روند طبیعی خود  (شبیه آنچه که اروپا تجربه کرد) را طی نکند و همزمان با آن، بخشی از جامعه با سرمایه داری خارجی و جهانی پیوند خورد و به پیدایش ساختارهای استعماری انجامید. این روند به شکل گیري جامعه اي با سرشت مرکب و ساختارهای گوناگون انجامید که اجزاي آن عبارت بودند از:  ساختارهاي استعماری ناشی از سرمایه داری برونزاد و یا کژدیسگی رشد سرمایه داری تحت تاثیر سلطه مستقیم و غیر مستقیم استعماری امپریالیسم 2  ؛ ساختار سرمایه داری بومی (ملی) و ساختار های کهن و کم و بیش دست نخورده  ماقبل سرمایه داری (و عدم رشد کمی و کیفی طبقه کارگر). 3

 

2- این شرایط، منشاء بروز تضادهای آشتی ناپذیری در جامعه ایران شده بود:  تضاد ملي – میهني مردم ایران با امپریالیسم، که در چارچوب خواست و شعار « استقلال» تعریف مي شد؛ و تضاد مردم با دیکتاتوري سرمایه داری بزرگ وابسته و زمینداران بزرگ که در شکل استبداد سلطنتی تجلی یافته بود. از این جهت بدرستی نتیجه گرفته ميشد که انقلاب ملی- دموکراتیک ایران وظیفه داشت آن دو تضاد عمده جامعه را بطور قطع حل کند: یعنی دست انحصارهای امپریالیستی را از منابع کشور و اقتصاد آن کوتاه کند، و به سخن دیگر استقلال کامل اقتصادی و سیاسی ایران را تامین نماید؛ و از سوی دیگر بقایای مناسبات ماقبل سرمایه داری را از میان برداشته و راه را برای دموکراتیزه کرده حیات سیاسی کشور بگشاید. همچنین این شناخت که دموکراتیزه کردن حیات سیاسی کشور ارتباط تنگاتنگی با بهبود  شرایط زندگی اقشار زحمتکش جامعه دارد، در خواست و شعار « عدالت اجتماعي»  در مبارزه علیه رژیم تبلور یافته بود.

 

3- در حقیقت تشخیص عمده بودن دو تضاد نامبرده و قراردادن حل آنها در صدر دستور کار جامعه ایران، مضمون مرحله انقلاب و خصلت ملی و دموکراتیک آنرا نیز نشان میداد.

 

4- اصولا در دوران تاریخی کنونی یعنی دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم (با پیروزي انقلاب اکتبر، دوران تاریخي گذار از سرمایه داري به سوسیالیسم آغاز شد. شکست تجربه ساختمان سوسیالیسم در اتحاد شوروي سابق و اروپاي شرقي تغییري در ماهیت دوران تاریخي ایجاد نکرده است. اگر چه توازن نیروها در شرایط گذار کنونی به نفع نیروهای امپریالیستی است)، انقلابهای کشور های در حال رشد چه آنها که جنبه رهایی بخش ملی داشته و دارند و آمال آنها بیرون آمدن از یوغ سلطه امپریالیسم و کسب حاکمیت ملی است و چه آنها که هدف شان برانداختن سلطه انحصار های سرمایه داری، سلطه رژیمهای استبدادی و سرکوبگر بمنظور کسب دموکراسی و یا ترکیبی از هر دو است؛  برای انجام وظایف خود از لحاظ مضمون و نیروهای محرکه دارای خصلت دموکراتیک و ملی هستند و از جهت وظایف تاریخی خود مرحله ای از انقلاب سوسیالیستی بشمار میروند (یعنی زمینه  وقوع آنها را فراهم میسازند).

 

 

5- خصلت ملی مرحله انقلاب در ایران ناشی از ویژگی رشد سرمایه داری در آن، یعني وابستگی به سرمایه داری انحصاری خارجی و همپیوندی با سیستم جهانی سرمایه داری  بود. در دوران شاه این رشد ناموزون بطور عمده در جهت منافع انحصار های خارجی و بخش معینی از بورژوازی بزرگ داخلی بمثابه دستیار امپریالیسم صورت میگرفت. وظیفه انقلاب ملی- دموکراتیک در این زمینه ایجاد استقلال کامل سیاسی- اقتصادی بود .

 

6- «دو مفهوم جنبش رهایی بخش ملی و انقلاب رهایی بخش ملی دارای معانی متفاوتی هستند. جنبش رهایی بخش ملی روند طولانی است که میتواند شامل مدارج و پله های متعددی باشد که قیامها و حرکتهای سیاسی گوناکونی را دربر بگیرند. انقلاب رهایی بخش ملی یکی از پرده های جنبش رهایی بخش ملی است. «در نتیجه جنبش رهایی بخش ملی میتواند فراتر از یک انقلاب سیاسی باشد بدین معنی که یک انقلاب کامل، ضرورتاً بمعناي پیروزی جنبش انقلابی نیست. زیرا هدف یک جنبش انقلابی از میان بردن مناسبات اجتماعی- اقتصادی است که با یک حرکت انقلابی نمیتوانند از میان برداشته شود. یک انقلاب سیاسی اصولا معطوف به حل مسایل سیاسی است و در صورت پیروزی، موانع سیاسی را از سر راه برداشته و موازنه نوینی را میان نیروهای سیاسی برقرار میسازد. یک انقلاب سیاسی در شرایط آرایش مناسب نیروها میتواند  ژرفتر شده و به یک انقلاب تمام عیار اجتماعی- اقتصادی فراروید. بدیگر سخن رابطه میان جنبش رهایی بخش ملی و انقلاب رهایی بخش ملی همسنگ رابطه میان مفاهیم خیزش اجتماعی و انقلاب سیاسی است.»4 

 

این رابطه از آن جهت دارای اهمیت است که برخی بقول لنین: « ... یا از راه خوشبینیهای ساده لوحانه و یا پنداربافیهای چپ روانه،  صرف سرکردگی پرولتاریا را در انقلاب اجتماعی با انقلاب سوسیالیستی یکی میگیرند در واقع خصلت و مضمون انقلاب را با نیروی محرکه آن اشتباه میکنند...در حقیقت اینان نه تنها خصلت انقلاب را با نیروی محرکه آن اشتباه میکنند بلکه انجام وظایف انقلاب را با پیروزی انقلاب یکی میشمرند...» 5

 

7- یک مرحله مشخص از انقلاب قبل از آنکه دور کامل خود را طي کند و به اهداف مورد نظر دست یابد، مي تواند  درجات و فازهاي گوناگوني را  پشت سر بگذارد. در نظر گرفتن تداوم مراحل، درجات  و فازهاي مختلف یک مرحله مي تواند مانع ارزیابي هاي پندارگرایانه از شکست یا پیروزي مرحله انقلاب شود. لنین در مورد پایان یافتن  انقلاب (بورژوا دموکراتیک) ارزیابي علمي و دقیقي دارد: « اگر آن به معنای وسیع بکار رود، منظور تحقق یافتن وظایف عینی تاریخی انقلاب بورژوایی استپایان یافتن آن انقلاب یعنی از میان برداشتن زمینه تاریخی که میتواند به یک انقلاب بورژوایی بیانجامد، یعنی پایان یافتن دور کامل انقلاب بورژوایی. با این مفهوم، مثلا انقلاب بورژوا - دموکراتیک فرانسه تنها در سال   1871 (کمون پاریس) پایان یافت، هر چند که در 1789 آغاز شده بود. اما  هر گاه این اصطلاح به مفهوم محدود بکار رود، بمعنی یک انقلاب ویژه، یکی از انقلابهای بورژوایی، یکی از "امواج"   است که میتوان گفت نظام کهنه را میکوبد اما آنرا ویران نمیکند و آن شالوده ای را که ممکن است انقلابهای بعدی بورژوایی را بوجود آورد از میان برنمیدارد. با این مفهوم  انقلاب 1848 آلمان در 1850  یا سالهای 1850 پایان یافت، اما زمینه ای را که تجدید حیات انقلابی سالهای شصت را موجب شد از میان نبرد. انقلاب سال 1789 در فرانسه، بگیریم در سال 1794 پایان یافت بدون آنکه زمینه انقلابهای 1830 و 1848 را از میان ببرد.» 6

 

8-  براي درک بهتر ارزیابي فوق، لازم است  تفاوت میان مرحله انقلاب و مدارج و دوره های اعتلاء و فروکش جنبش  انقلابی  در نظر گرفته شود: « در حالیکه مرحله انقلاب به روند تام انقلاب معینی اطلاق میشود، که در مقام مقایسه با انقلاب اجتماعی دیگر از لحاظ  درجه پیشرفت تاریخی سنجیده شده است، دوره ها و مدارج جنبش انقلابی عبارت از پله های تکامل همان روند انقلابی واحدی هستند که در جریان است و لذا با طی شدن هر یک از این مدارج هنوز انقلاب رخ نداده است، بلکه فقط جزیي و یا اجزایی از روند انقلاب مشخص انجام شده است» 7

 

9-  بنابراین، انقلاب در معناي محدود آن، به انقلاب سیاسی که یک رویداد تاریخی در روند یک انقلاب فراگیر اجتماعی بشمار میرود، اشاره دارد. از اینرو، در تحلیلهای تاریخی- سیاسی باید پیروزی و یا شکست را در ارتباط با مفهوم مورد نظر  بوضوح روشن کرد.

 

10-  مادام که وظایف یک مرحله یا یک فاز به طور کامل انجام نیافته باشند زمینه برای گذار به مرحله یا فاز بعدی آماده نیست. این نکته جهت تشخیص درست مرحله کنونی انقلاب و نقش نیروهای گوناگون جامعه و همچنین ارزیابی سرنوشت انقلاب بهمن پنجاه و هفت حائز اهمیت بسیار است.

 

11- در اینجا پرسش گرهی دیگری مطرح میشود: آیا انقلاب سیاسی که به درجه تمام عیار اجتماعی نرسیده است را میتوان شکست خورده و یا ناتمام دانست؟ زنده یاد نیک آیین در تعریف انقلاب مینویسد: « انقلاب یک طبقه حاکم را سرنگون میکند و طبقه دیگری را که معرف مناسبات تولیدی پیشروتری است به قدرت میرساند. مسله اساسی در هر انقلاب عبارت است از مساله قدرت سیاسی» 8 با توجه به آن چه تا اینجا گفته شد، مشکل بتوان در مورد انقلابهای رهایی ملی که هدف اصلی آنها حاکمیت سیاسی است از شکست آنها سخن گفت.

 

یکی از اصلی ترین اهداف انقلاب بهمن کوتاه ساختن دست غارتگر امپریالیسم ازطریق سرنگون کردن رژیم ارتجاعی و وابسته  شاه و پایان دادن به سلطه سرمایه داری بزرگ کمپرادور و زمینداران کلان و استقرار جمهوری ملی و دموکراتیک بود. هر گاه معیار ناکامی انقلاب بهمن را عدم دست یافتن به مجموعه اهداف بالا بدانیم، نمیتوان انقلاب را شکست خورده تلقی کرد ( اگر چه آن به بطور همه جانبه به درجه اجتماعی خود فرا نرویید).

 

12-   حکومت برآمده از انقلاب مسیري را طی کرده است که در آن ما شاهد قدرت گرفتن سرمایه داری بوروکراتیک و تجاری بوده ایم.  حرکت محافل معینی در حکومت در صدد آمیزش با سرمایه جهانی و امپریالیسم  است. همزمان در سطح جهان، احیا  و تحکیم سلطه امپریالیسم آمریکا در دستور کار سرمایه داري انحصاري قرار دارد و همه کشورهایي که از پذیرش دیکتات امپریالیستي خودداری کنند مورد تهدید قرار ميگیرند. در نتیجه، بیست و هفت سال پس از انقلاب بهمن 1357، مرحله انقلاب ایران، هنوز مرحله ملي – دموکراتیک است و  جامعه ما هنوز درگیر نبردی است که ریشه در دو تضاد عمده زیر دارد:

الف:  تضاد مردم و نیروهاي مردمي با دیکتاتوري سیاسي سرمایه بزرگ تجاري و بوروکراتیک که در شکل استبداد ولایت مطلقه فقیه که عمدتاً از دیدگاههای بنیادگرایانه خرده بورژوازی سنتی سرچشمه مي گیرد، تجلی یافته است. این تضاد در خواست و شعار « آزادي» بازتاب مي یابد. در ارتباط با این تضاد همانطور که در بالا اشاره شد حرکت  محافل معینی در حکومت در جهت آمیزش با سرمایه جهانی و امپریالیسم است.

 

ب: تضاد ملي – میهني مردم ایران با امپریالیسم، که در چارچوب خواست و شعار « استقلال» تعریف ميشود. با توجه به شرایط جهانی و منطقه ای و گسترش فاصله دولت- ملت، استقلال سیاسي کشور که از دستاوردهای مهم انقلاب بهمن است در معرض تهدید جدي قرار گرفته است. با این وصف، بخش هایي از هیات حاکمه نیز از زاویه منافع طبقاتي خود، با امپریالیسم و نمایندگان سرمایه داري کمپرادور قبل از انقلاب که در رابطه با ایران، منطقه و جهان، کاملا همسو و همنوا با امریالیسم عمل مي کند، داراي تضادهاي جدي است.

 

13-  از آنجا که انقلاب ملي دموکراتیک بطور کلي، منافع عیني وسیع طبقه کارگر و دیگر طبقات و اقشار ملی-مردمي را نمایندگي مي کند، آن طبقات نیروی محرکه آن هستند و مبارزه براي منافع طبقه کارگر و دیگر طبقات ذینفع شالوده بسیج نیرو را تشکیل مي دهد. بسیج این نیرو و عمل سیاسی متکي بر آن، باید بدون تزلزل و ابهام، همزمان مبارزه براي حل هر دو تضاد اصلي، یعني تضاد ملي – میهني مردم ایران با امپریالیسم و تضاد مردم و نیروهاي مردمي با دیکتاتوري سیاسي را به پیش ببرد. عدم توجه  به این ضرروت و جدا کردن سیاست ها از شرایط مشخص داخلي و خارجي مشخص مي تواند گمراه کننده و فاجعه بار باشد.

 

پایان سخن: در شرایطي که جهان یکبار دیگر مستعمره شدن توسط امپرالیسم متجاوز به سرگردگي امپریالیسم آمریکا را تجربه مي کند و نیروهای انقلابی در شرایط  بسیار بغرنجی مبارزه مي کنند؛ در شرایطي که همه کشورهایي که از پذیرش دیکتات امپریالیستي خودداری کنند - خواه کوبا، کره شمالي، ونزوئلا، سوریه باشند یا ایران- مورد تهدید قرار ميگیرند، باید با انتخاب سیاست و شعار درست و علمي، براي تشکیل یک جبهه گسترده از نیروهاي ملي و دموکرات (جبهه متحد ملي) مبارزه کرد.  هر گونه چپ روی و یا انحراف براست در طرد استبداد میتواند پیامد های فاجعه باری برای زحمتکشان داشته باشد و کشور را از نظر تاریخی چند گام بزرگ به عقب برگرداند. طرد استبداد باید گامی به جلو در راستای انجام وظایف دموکراتیک انقلاب باشد، بدون اینکه جامعه را در سیری قهقرایی (از نظر خصلت ملی مرحله انقلاب) به شرایط پیش از انقلاب بهمن برگرداند.

 

 

 

پي نویس ها:

 

1 احسان طبري، منطق عمل، انتشارات حزب توده ایران.

2 احسان طبری، فروپاشی نظام سنتی و زایش سرمایه داری در ایران. انتشارات حزب توده ایران. 1354

3 بهمن آزاد، تاثیرات سلطه امپریالیسم در ساختار اجتماعی _ اقتصادی و طبقاتی جامعه ایران؛ بخش یکم، دنیا، آذر 1373.

4 ن. آ. سیمونیا، سرنوشت سرمایه داری در خاور، ترجمه برزگر. انتشارات ارانی. 1367

5 لنين، مجموعه آثار، انتشارات پروگرس، جلد 16، ص. 202.

 6-  لنين، آثار منتخب بزبان فارسی، جلد اول قسمت دوم. دو تاکتیک سوسیال دموکراسی در انقلاب دموکراتیک.

7 ایرج اسکندری، جامعه ایران در کدام مرحله از انقلاب اجتماعی است؟ دنیا، بهمن 1356.

8 امیر نیک آیین، واژه نامه سیاسی- اجتماعی، انتشارات حزب توده ایران. 1358