نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 
 
 
 

2017-09-13

نویدنو  20/06/1396 

 

 

 

نه چپروی، بلکه واقعبینی ـ بخش پایانی

جوانرود

 

 

 

در بند ۲ جوابیه «نوید نو» که بسیار مهم است آمده است که «رویکرد اول مبارزه همزمان با دیکتاتوری و سرمایهداری نئولیبرال را دنبال میکند. رویکرد دوم بر این باور است که برای شکلگیری جبهه گسترده علیه دیکتاتوری لازم است مبارزه طبقاتی و مبارزه علیه نئولیبرالیسم به بعد از پیروزی مبارزه علیه دیکتاتوری موکول گردد و بدین ترتیب تعطیلی مبارزه طبقاتی در شرایط کنونی را ترویج میکند با این گزاره، برای خوانندهها قطعا روشن شده است که «رویکرد اول مبارزه همزمان با دیکتاتوری و سرمایهداری نئولیبرال را دنبال میکند» است، همان که نگارنده آن را چپروانه و نه واقعبینانه تلقی میکند.

در توصیف رویکرد دوم دراین بند، درست و نادرست درهم مخلوطند. هیچ مبارزهای با دیکتاتوری ارتجاعی، عاری از جنبه طبقاتی نیست. چنان که رفیق مرضیه توانگر هم در مقاله «از تاریخ حزب بیاموزیم»، بهدرستی نوشتهاند، مبارزه ضد دیکتاتوری ولی فقیه بههیچوجه بهمعنای تعطیلی مبارزه طبقاتی یا فقدان مبارزه طبقانی نیست. با این که شما نیز آن را بهخوبی میدانید، پس یا باید نتیجه گرفت که چنین گفته‌‌ای، صرفا در خدمت توجیه دو مبارزه همزمان یعنی مبارزه با نئولیبرالیزم و دیکتاتوری مد نظر شما است یا این که برداشت نادرستی از مبارزه طبقاتی را هم باید به مجموعه درک چپروانه شما اضافه کرد.

درست برعکس، نگارنده معتقداست که مبارزه جبهه سراسری ضد دیکتاتوری ولی فقیه، دارای یکی از عمدهترین جنبههای مبارزه طبقاتی بهنفع خلق و در درجه اول بهنفع طبقه کارگر و زحمتکشان است چنانکه در مبارزه با رژیم شاه بود. این مبارزهای است سیاسی ـ طبقاتی که در صورت پیروزی و رهایی سیاسی خلق، حتما از بخش قدرتمند طبقه غارتگر بعد از انقلاب که بهطور عمده خود را به دارودسته ولی فقیه چسبانده است، خلع ید خواهد شد و اموال به یغما رفته خلق دوباره ملی خواهد شد. در صورت پیروزی خلق، اموال خلق از طبقات سرمایهدار، بنیادها و آستانهها و حوزههای علمیه بازپس گرفته خواهند شد و به هستی اجتماعی و ضد خلقی این طبقات انگلی و بوروکراتیک قدرتمند نیز پایان داده خواهد شد، چنان که در مورد رژیم شاه شد. چنین تحولات طبقاتی در انقلابهای دمکراتیک، قانونمندند و منکران این قانونمندیها باید به ماهیت انقلابهای ملی دمکراتیک شک کنند.

پیروزی جبهه ضد دیکتاتوری موجب خلع ید از مهمترین بخش طبقات جدید و به قدرت خلیده و غارتگر بورژوازی بوروکراتیک ـ تجاری، خواهد شد، یعنی فربهترین، انگلیترین و رانتیترین و ضد دمکراتیکترین و فاسدترین بخش حاکمیت. بخشهایی که با در ذیل چتر دیکتاتوری، از درآمدهای نفتی کشور، خصوصیسازی شرکتهای دولتی و انواع و اقسام رانتهای وارداتی برخوردار میشوند. الیگارشی ممتازی که پیرامون کانونهای اصلی قدرت، ازجمله و مهمترین آنها، خامنهای تشکیل شده، مهمترین بهرهمندترین بخش این طبقه را تشکیل میدهند. ضربه به این الیگارشی، یک ضربه قاطع طبقاتی بر پیکر طبقه حاکم خواهد بود هرچند تمامکننده نباشد. زمانی این ضربات تکمیل خواهند شد که به سراغ الیگارشیهای دیگر این طبقه در جناحهای دیگر رفت،الیگارشهایی که فعلا خودرا در صفوف ضد دیکتاتوری جا زدهاند.

نکته مهم و تکراری این است که برای مبارزه ضد دیکتاتوری باید بر الیگارشی پیرامون ولی فقیه تأکید کرد. شعار همزمان مبارزه با نئو لیبرالیزم ـ که همان سرمایهداری است ـ گشودن جبهه دومیبهزیان مبارزه با دیکتاتوری است. درواقع رفقای «نوید نو» و رفیق عاصمی و سایر رفقا با تکرار و تأکید بر مبارزه با سرمایهداری نئو لیبرال، و مدعیشان مبنی بر فقدان جنبه طبقاتی برای مبارزه با دیکتاتوری، فقط اشتیاقشان به مبارزه سوسیالیستی را نشان میدهند! و چه بسا با این درک و شناخت است که دیگران را به مطالعه مارکسیزم و دیالکتیک فرامیخوانند!

مقاله دربند ۳ مدعی است «رویکرد اول نیروی مادی تحولات اجتماعی و سیاسی دمکراتیک را اساساً در جنبشهای اجتماعی بهویژه در جنبشهای کارگران و زحمتکشان جستجو میکند. رویکرد دوم نیروی مادی ایجاد تحولات دمکراتیک را بیش از هر چیز در جریانات و شخصیتهای بهاصطلاح اصلاحطلبان حکومتی و اعتدالگرایان جستجو میکند.» 

این بند که بنمایه نظری چپروی در آن نیز مشهود است، بهخوبی نشان میدهد که «نوید نو» برداشتی غیرتاریخی و غیرواقعی از نقش نیروهای بینابینی، وقوع انقلاب بهمن ۵۷، برآمدن دمکراتهای انقلابی، نتایج انقلاب و سایر نیروهای برآمده از آن، ازجمله دمکراتهای انقلابی چپ و دمکراتهای انقلابی مارکسیست دارد. رفقای «نوید نو» مانند مارکسیستهای چپرو که توجهی به سایر دمکراتهای انقلابی جز خودشان نداشته و ندارند، نمیپذیرند که اصلاحطلبی یک جنبش ضد دیکتاتوری گسترده با شعارهای مشخصی همچون «ایران برای همه ایرانیان» بود که با استقبال گسترده اجتماعی و ملی روبرو بود و هست.اصلاحطلبی ـ چه بسا نامی محتاطانه برای مخالفان دیکتاتوری ـ طغیانی اجتماعی بهصورت مدنی و قانونی بود، علیه انحصارطلبی و سرکوبگری همهجانبه جناح قشریون راستگرا؛ قشریونی که در پلنوم ۱۷ بهعنوان خطر اصلی مورد اشاره قرار گرفتند که با خشونت و بیرحمی، همه نیروهای مخالف خود را سرکوب و قدرت را قبضه کردند. جنبش اصلاحطلبی، کانون تجمع مخالفان درون و بیرون حکومتی، ازجمله دمکراتهای انقلابی چپ و میانه مذهبی، ملی مذهبی و ملی بود که در شرایط ویژهای توانستند بزرگترین شکاف را در حاکمیت انحصارطلبها بهوجود آورند.

هدف اصلی اصلاحطلبان، شکستن انحصار سیاسی جناح راست و خارج کردن حکومت از شکل مطلقه ولایت فقیهی آن بود و هست. این جنبش که در ظهور خود توانست شوروشوق و انرژی فراوانی را آزاد و جو نسبتا دمکراتیکی را در شرایط سرگیجگی اولیه مرتجعان بر کل جامعه حاکم کند، مشی دیکتاتوری جناح راست را زیر سؤال برده و خواستار دمکراتیزاسیون حکومت بوده و هست. بدیهی است که چنین خواستهای با خواستههای سایر نیروهای ضد دیکتاتوری تا جایی که  همخوانی داشته باشد و قطعا در جنبش سراسری استبداد ولایت فقیه میگنجد.این نیروها متحدان طبیعی طبقه کارگر و سازمان سیاسی آن در انقلاب دمکراتیک هستند.

بهکلی نادرست است که سرکوب این جنبش را بهرغم دستیابی آن به پارلمان و قوه مجریه در دهه ۷۰، به شکست جنبش اصلاحطلبی یا افول آن تعبیر کرد که متأسفانه چنین تعبیری در نوشتههای رفقا مشاهده میشود. عدم موفقیت طیف گسترده اصلاحطلبان در دمکراتیزاسیون، بههیچوجه بهمعنای افول آنها و یا کاهش پشتیبانی مردم از تلاش اصلاحطلبان برای دموکراتیزاسیون نبوده و نیست. طرح افول جنبش اصلاحطلبی توسط هرکس، برداشتی است نادرست، و چه بسا اعلان آن، عملی باشد به کام دیکتاتوری که با سرکوب بیرحمانه درصدد خفه کردن آن است. حتی اگر دیکتاتوری موفق شود که آن را خفه کند بازهم هیچ جنبش اجتماعی پُرتوانتر همتراز آن، بعد از انقلاب نمیتوان یافت تعجب در آن جا است که رفقای «نوید نو» که طرفدار سوسیالیزم علمی هستند، یکباره مانند فریبرز رئیسداناها و ناصر زرافشانها و محمدرضا شالگونیها،که اصولا جنبش طبقات متوسط را قبول ندارند، و گاهی مانند برخی از مارکسیستهای آمریکایی،آنها را از جنس طرفداری از سرمایهداری و «غرب» میدانند، چشم بر این جنبش اجتماعی با پایگاه متنوع طبقاتی آن میبندند و شکست و افول آن را اعلان میکنند!

غدر ورزی است اگر نقش و جایگاه اصلاحطلبی را بهکلی نفی کنیم یا بخواهیم آن را در عنوان «اصلاحطلبی» آن محصور کنیم وبا تشبیه آن به شعار معروف «یا اصلاح یا انقلاب» بخواهیم ضد دیکتاتوری بودن آن را در ایران انکار کنیم. و یا نتوانیم محتوای ضد دیکتاتوری آن را با جنبش توفنده و آشکارا ضد دیکتاتوری جنبش سبز محصول آن، درک کنیم.

کجای این کار انقلابی و منطقی است که چنین جنبشی را با یک چنین توان تاریخی که در مقابل استبداد ولایت فقیه ایستاده است رها کنیم و بجای پیوند زدن طبقه کارگر با این جنبش از طریق مشارکت فعال پیشگامانه در آن و رادیکالیزه کردن آن، بهدنبال «جنبشهای مستقل کارگران و زحمتکشان » باشیم؟! قطعا معنای این حرف آن نیست که جنبش کارگری را رها کنیم و به اصلاحطلبی بپیوندیم یا در آنها حل شویم، بلکه منظور رعایت عینیتگرایی و توجه به مرحله انقلاب ملی دمکراتیک است.

بیتوجهی به جنبه اجتماعی جنبش اصلاحطلبی میتواند همانقدر،غدرورزی از آب درآید که لنین در مورد بیتوجهی راستگراها به مضمون انقلاب در کتاب «دو تاکتیک» هشدار میداد: «اگر سوسیال دموکراسی «مردم» را به «طبقات» تجزیه میکند برای این نیست که طبقه پیشرو دور خود [تار] بتند، حدود خود را تنگ کند ... بلکه برای این است که طبقه پیشرو بدون آسیب از تزلزل و ناپایداری و بیتصمیمی طبقات بینابینی بتواند با انرژی بیشتر و با شور بیشتری در راه آرمان تمام مردم و در رأس تمام مردم مبارزه کند. این است آنچه که نوایسکراییهای کنونی غالبا نمیفهمند و کلمه «طبقاتی» را در تمام حالات صرف و نحو آن سفسطهجویانه تکرار میکنند و آن را جایگزین شعارهای مؤثر سیاسی در انقلاب دمکراتیک میسازند. انقلاب دمکراتیک یک انقلاب بورژوایی است ... ولی اگر سوسیال دموکراسی، انرژی انقلابی تحول دمکراتیک را کاهش دهد ... همه و هرکس و در درجه اول پرولتاریای آگاه وی را مورد تقبیح قرار خواهد داد ...مارکس میگوید انقلاب لکوموتیو تاریخ است انقلاب جشن ستمکشان و استثمارشوندگان است ... ما خائن و غدروَرز در انقلاب خواهیم بود اگر از این انرژی مخصوص به جشن تودهها و از این شور انقلابی آنان برای یک مبارزه بیرحمانه و فداکارانه بهمنظور دسترسی به راه مستقیم و قطعی استفاده ننماییم.» (دو تاکتیک صص ۸۸ـ۸۶)

شاهد مثال چنین هشداری، البته از ناحیه رفقای چپ، بیتوجهی به مبارزات دمکراتیکی است که در جامعه جریان دارد. رفقای به چپ گرویده ما در «نوید نو» هم مثل چپروهای مارکسیست که گویی در کشور دیگری زندگی میکنند، خود را باخونسردی از این مبارزات خارج میدانند. درست است که تمام تمرکز و فکر و ذکر و فعالیتهایشان بر تشکلهای کارگری و مسایل کارگری است ـ که صد البته لازم و وظیفه است ـ ولی چنان که لنین هشدار میداد، بهعنوان «یک وظیفه اصولی» ابدا فراموش نمیکنند که بهطور مستمر فقط به سرمایهداری نئولیبرال دولت روحانی حمله کنند. گویی که دیکتاتوری دود شده و به هوا رفته است که چنین فضایی برای مبارزه با سرمایهداری نئو لیبرال برای آنها فراهم شده است!

رفقای «نوید نو» نیز که دوست دارند همچون لنین کبیر، «دو تاکتیک» دیگری خلق کنند، بهطور آگاهانه، روح تزهای لنین در کتاب دو تاکتیک را که لزوم شرکت فعالانه طبقه کارگر و سوسیال دمکراتها در مبارزه علیه تزاریزم و رد هرگونه بهانه برای عدم شرکت در آن و ممانعت از سازش بورژوازی با تزار بود، آشکارا در شرایط ما دیده میگیرند. انها با جستجوی عبث پایگاه «جنبش اجتماعی» برای اصلاحطلبی آن هم بعد از ۲۰ سال! مبارزه با دیکتاتوری در اشکال محتلف در انقلاب ملی دمکراتیک را عملا نادیده میگیرند و خواستاندیشانه از انقلاب ملی دمکراتیک به وظیفه انقلاب سوسیالیستی میرسند و معصومانه بانگ برمیآورند که «بالاخره کی قرار است ما مبارزه طبقاتی کنیم؟» گویی که مبارزه با دیکتاتوری عین سازش طبقاتی است!

حالا دیگر کتاب دو تاکتیک لنین دردسترس مبارزان هست و میتوان به آن رجوع کرد. ولی از نقل قولهای «نوید نو» معلوم میشود که مانند چپروها از تزهای انقلابی لنین در قیام ۱۹۰۵ نیز درک خواستاندیشانه و دلبخواهی دارند که به سوسیالیزم و مبارزه طبقاتی با سرمایهداری رسیدهاند. لنین در دو تاکتیک میگوید: «یک سوسیال دموکرات هرگز و حتی یک لحظه نباید مبارزه ناگزیر طبقاتی پرولتاریا را در راه سوسیالیسم بر ضد دموکراتترین و جمهوریخواهترین بورژوازی و خردهبورژوازی از یاد ببرد. در این مسئله چون و چرا نیست. از اینجا نتیجه میشود که سوسیال دموکراسی باید حتماً و بدون چون و چرا حزبی جداگانه و مستقل و دارای جنبه شدید طبقاتی باشد. از اینجا چنین برمیآید که تز ما حاکی از اینکه به اتفاق بورژوازی "باید با هم کوبید" دارای جنبه موقتی است و ما موظفیم "متفقین را مانند دشمنی" شدیداً تحت مراقبت قرار دهیم و الخ.» (لنین، دو تاکتیک سوسیال دموکراسی در انقلاب دمکراتیک، ص ۶۲). سئوال میکنم که پس چرا رفقای «نوید نو» به قسمت آخر این نقل قول، یعنی «تز ما حاکی از اینکه به اتفاق بورژوازی "باید با هم کوبید" دارای جنبه موقتی است و ما موظفیم "متفقین را مانند دشمنی" شدیداً تحت مراقبت قرار دهیم» توجهی نمیکنند؟

چرا رفقای «نوید نو» توجه نمیکنند با این که لنین پیشبینی میکرد که قیام ۱۹۰۵ به شکست منجر میشود، ولی چون شعلههای قیام روشن شده بود، همچنان مدافع مبارزه قاطع و پیگیرانه علیه رژیم تزاریزم بود و تأکید میکرد: «آزادی کامل سیاسی همانطور که در برنامه حزبی ما اشعار شده است، لازمهاش تعویض حکومت مطلقه تزار با جمهوری دمکراتیک است. تکیه روی شعار جمهوری دمکراتیک ... به حکم منطق و از لحاظ اصولی، ضروری است. زیرا پرولتاریا که مبارز پیشتاز راه دموکراسی است تمام همتش همانا مصروف به تحصیل آزادی کامل است.» (دو تاکتیک، ص ۱۸)

رفقای «نوید نو» با فراموشی و زیر سئوال بردن انطباق عنوان دمکراتهای انقلابی به برخی شخصیتهای اسلامی انقلاب توسط حزب در انقلاب بهمن ۵۷ و با فراموشی اصل دیالکتیکی تفکیک و تجزیه طبقات تشکیلدهنده حکومت پس از انقلاب، عملا چشم خود را بر درسهای انقلاب ملی دمکراتیک بهمن ۵۷ نیز میبندند. عدم دستیابی به تحلیل سالم و درست از ظهور و بروز و کارکرد جنبش اصلاحطلبی درسال ۷۶ و تداوم فعالیت اصلاحطلبها با طوفانهایی که در طی ۲۰ سال بهوجود آمد را نیز باید از نتایج این گرایش خواستاندیشانه به دمکراتهای انقلابی تلقی کرد که کاملا مناسب انقلابهای ملی دمکراتیک هستند. همچنین جداسازی جنبش سبز از متن اصلاحطلبی آن تحت عنوان «حوادث سال ۸۸»!! تقلای وسواسانه برای جداسازی «اصلاحطلبان واقعی» از غیرواقعی و مرزبندی اکید با اصلاحطلبان خامی نئولیبرالها! پیگیری و مبارزه سیاسی و طبقاتی با کابینه نئولیبرال روحانی بجای دیکتاتوری و نتیجه همه اینها، رها کردن مبارزه با دیکتاتوری!

لنین درکتاب دو تاکتیک درباره اهمیت مبارزه با تزاریزم میگوید: «... بهویژه عقبماندگی در این مورد است که بهطور زنندهای توجه را به خود جلب میکند و دردناکترین مسائل را تشکیل میدهد و برای جنبش، خطر واقعی دربر دارد، زیرا ممکن است جنبش در کردار انقلابی به جنبش در گفتار انقلابی مبدل شود و در پارهای نقاط هماکنون مبدل هم میشود.... شما چند درصد ناچیزی از گروهها و محفلها را مییابید که از وظایف قیام ... آگاه و دست بهکار اجرای آن شده و به این موضوع پی برده باشند که باید تمام انقلاب تودهای را علیه تزاریسم رهبری نمود.... ما از اجرای وظایف پیشرو و واقعاً انقلابی خود بهطور غیرقابل تصوری عقب ماندهایم، ما هنوز در موارد بسیاری به این وظایف پی نبردهایم، ما در اثر عقب ماندگی خود در این قسمت، در هر موردی از تقویت دموکراسی انقلابی بورژوازی غفلت ورزیده ایم.» (دو تاکتیک ص ۸۰ و ۸۱)

لنین همچنین میگوید «تحول دمکراتیک در روسیه انقلابی است که از لحاظ ماهیت اجتماعی و اقتصادی خود بورژوازی است.... ولی فقط نارودنیکهای شورشطلب و آنارشیستها و «اکونومیستها» میتوانستند از اینجا چنین استنتاج نمایند که مبارزه برای آزادی باید نفی شده و یا تخفیف یابد. تحمیل این آیین کوتهنظرانه روشنفکری به پرولتاریا همیشه فقط بهطور موقت و فقط علیرغم برخورد به مقاومت وی میسر شده است. پرولتاریا همیشه بهطور غریزی دریافته است که آزادی سیاسی با وجود اینکه مستقیما بورژوازی را مستحکم و متشکل خواهد ساخت، معهذا برای او لازم است و بیش از همه هم لازم است. پرولتاریا راه نجات خود را در سرپیچی از مبارزه طبقاتی ندانسته بلکه در تکامل این مبارزه، بسط دامنه آن، بالا بردن سطح آگاهی و تشکل و قطعیت آن میداند. کسی که از اهمیت وظایف مبارزه سیاسی میکاهد سوسیال دموکرات را از جایگاه یک سخنور خلقی به مقام یک منشی تردیونیون [اتحادیه کارگری] تنزل میدهد. کسی که از اهمیت وظایف پرولتاریا در انقلاب بورژوا دمکراتیک میکاهد، سوسیال دموکرات را از مقام پیشوای انقلاب مردم به سردمدار یک اتحادیه آزاد کارگری تنزل میدهد.... ولی اگر سوسیال دموکراسی «مردم» را به «طبقات» تجزیه میکند برای این نیست که طبقه پیشرو دور خود [تار] بتند، حدود خود را تنگ کند... بلکه برای این است که طبقه پیشرو بدون آسیب از تزلزل و ناپایداری و بیتصمیمیطبقات بینابینی بتواند با انرژی بیشتر و با شور بیشتری در راه آرمان تمام مردم و در رأس تمام مردم مبارزه کند. این است آنچه که نوایسکراییهای کنونی غالبا نمیفهمند و کلمه «طبقاتی» را در تمام حالات صرف و نحو آن سفسطهجویانه تکرار میکنند و آن را جایگزین شعارهای مؤثر سیاسی در انقلاب دمکراتیک میسازند. انقلاب دمکراتیک یک انقلاب بورژوای است ... ولی ما مارکسیستها باید بدانیم که برای نیل به آزادی واقعی پرولتاریا و دهقانان هیچ راهی به جز راه آزادی به شیوه بورژوازی و ترقی به شیوه بورژوازی موجود نبوده و نمیتواند باشد.... اگر نمایندگان پرولتاریا تمام آنچه را که در قوه دارند به کار برند و با اینحال تمام مساعی آنها در مقابل مقاومت ارتجاع و خیانت بورژوازی و جهالت توده بیهوده ماند، هیچکس نمیتواند آنها را مورد تقبیح قرار دهد. ولی اگر سوسیال دموکراسی، انرژی انقلابی تحول دمکراتیک را کاهش دهد... همه و هرکس و در درجه اول پرولتاریای آگاه وی را مورد تقبیح قرار خواهد داد ... مارکس میگوید انقلاب لکوموتیو تاریخ است انقلاب جشن ستمکشان و استثمارشوندگان است ... ما خائن و غدروَرز در انقلاب خواهیم بود اگر از این انرژی مخصوص به جشن تودهها و از این شور انقلابی آنان برای یک مبارزهٔ بیرحمانه و فداکارانه بهمنظور دسترسی به راه مستقیم و قطعی استفاده ننماییم. (دو تاکتیک ص ۸۸ـ۸۶)

و باز هم لنین اظهار میدارد: «ولی چنانچه جنبه طبقاتی تحول دمکراتیک از نظر دور گردد در اینصورت ارزیابی اهمیت حکومت انقلابی موقت [روسیه در سال ۱۹۰۵] هم ناقص و نادرست خواهد بود. ازینرو در قطعنامه اضافه میشود که انقلاب سلطه بورژوازی را تقویت مینماید. این موضوع در رژیم اجتماعی و اقتصادی فعلی یعنی سرمایهداری ناگزیر است. و نتیجه قوت یافتن سلطه بورژوازی بر پرولتاریایی که تا اندازهای آزادی سیاسی دارد، بهنوبه خود باید ناگزیر عبارت باشد از مبارزه شدید بین آنان در راه بهدست آوردن قدرت و نیز عبارت باشد از تلاشهای شدید بورژوازی برای اینکه «پیروزیهای دوره انقلاب را از چنگ پرولتاریا خارج سازد». لذا پرولتاریا، که پیشاپیش همه و در رأس همه برای دموکراسی مبارزه میکند، حتی لحظهای هم نباید تضادهای جدیدی را که در درون دموکراسی بورژوازی نهفته است و نیز مبارزه جدید را فراموش نماید.» (دو تاکتیک، ص ۲۰) آیا حق با نگارنده نیست که وقتی چپروانه از کتاب دو تاکتیک، اقتباس و یا یاد و تجلیل شود، چنین مباحث مهمی نادیده گرفته میشوند؟

مادام که درک نکنیم مبارزه با جناح راست انحصارطلب، همچون مبارزه با رژیم شاه، مبارزهای عمده و دارای مضمون طبقاتی در انقلاب ملی دمکراتیک است، درک نکنیم که علاوه بر کارگران، انواع لایههای میانی در این مبارزه حضور دارند، درک نکنیم این لایهها نظرات خاص خودشان را دارند که اشکال مختلف دینی و سیاسی دارند که بازتاب منافع طبقاتیشان است که مضون ضد استبدادی و ضد دیکتاتوری دارند، در اینصورت نخواهیم توانست نقش تاریخی خود را در انقلاب ملی دمکراتیک ایفا کنیم. در صورت عدم درک ماهیت انقلاب ملی دمکراتیک و نیروهای شرکتکننده در آن، محکوم به سکتاریزم خواهیم بود، همان سکتاریزمی که چپهای مارکسیست ما معصومانه در تارهای بهدور خود تنیده خویش و در پارادوکسهای آن گرفتارند.

مادام که توجه نکنیم در مرحله انقلاب ملی دمکراتیک که اصولا محل نشو و نما و رهبری لایههای بینابینی و خردهبورژوایی است، مادام که بهشکل خودویژه جنبشهای دمکراسی انقلابی توجه نکنیم، بهناچار در تله چپرویها گرفتار خواهیم شد و جریان اصلاحطلبی را از جبهه ضد دیکتاتوری حذف کرده و یا آنها را به انواع و اقسام حکومتی و غیرحکومتی، طرفدار خامنهای و مخالف خامنهای تفکیک کرده و گرفتار و تماشاچی صحنههای سیاسی خواهیم شد.

مضمون اصلی چپگرایی در انقلاب ملی دمکراتیک، نادیده گرفتن خصلت این جنبشها و تأکید بیش از حد و مکانیکی و خواستاندیشانه بر نقش طبقه کارگر و پیشاهنگی آن در این جنبشهای اجتماعی است که عملا و فقط به تضعیف نیروهای تشکیلدهنده این انقلاب ازجمله جبهه ضد دیکتاتوری منجر میشود. در دوران پهلویها نیز، نیروهایی با پایگاه طبقاتی غیرپرولتری، بسیاری از اشخاص و نیروها، ازجمله نهضت آزادی و جبهه ملی و قشریون راستگرا بهدلیل مبارزه با دیکتاتوری رژیم شاه، محاکمه و کشته و به زندان افتادند و در پیروزی انقلاب سهیم بودند.

واقعا این سئوال هنوز هم به قوت خود باقی است که وقتی پایگاه طبقاتی جبهه ضد دیکتاتوری در ایران، چنین متکثر است، چگونه جریانهای غیرپرولتری ازجمله خردهبورژوازی و لایههای بینابینی که پایگاه طبقاتی طیف اصلاحطلبی را تشکیل میدهند، جریانها و کسانی که بهطور دایم در معرض پیگرد قانونی و احضار و دادگاه و حبس و تبعید و انواع ممنوعیت دیکتاتوری هستند، ولو با قبول سازشکار بودن بخشی از آنها نتوانند در جبهه ضد دیکاتوری جایی داشته باشند؟!

دربند ۴ بسیارطولانی جوابیه که با پوزش از خوانندگان، مجبورم آنها را ذکر کنم آمده است:

«رویکرد اول به سازماندهی یک نیروی مستقل مردمیمدافع صلح، استقلال، دموکراسی، آزادی و عدالت اجتماعی در برابر دو جناح اصولگرایان مدافع دیکتاتوری ولایت فقیه و اصلاحطلبان حکومتی با جهتگیری نئولیبرالی اعتقاد دارد و بهدنبال آن است تا فعالیت خود را بر آن متمرکز کند و شرکت در انتخابات مهندسی شده رژیم ولایت فقیه و رأی دادن به کاندیداهای محدود تأیید صلاحیت شده را بیفایده و زیانبار و سبب ایجاد توهم برای مردم میداند. این رویکرد خود را پایبند به سیاستورزی انقلابی لنینی و طرف مقابل را راست و رفورمیست میداند.

رویکرد دوم با تمرکز بر اختلافات جناحهای درون حکومت اساساً در انتخاباتهای مختلف به حمایت از بد در برابر بدتر اعتقاد دارد و بر همین اساس در انتخابات شرکت میکند و بر این باور است از این طریق میتوان با تغییر توازن قوا در حاکمیت به گشایش فضای سیاسی و فعالیتهای مدنی امیدوار بود. این رویکرد برخورد خود با مسائل را واقعگرایانه و طرف مقابل را چپروانه میداند

مایه خوشحالی است که رفقای «نوید نو» خود را طرفدار «رویکرد خود را پایبند به سیاستورزی انقلابی لنینی» مینامند اما آیا این طرفداری لنینی به شما اجازه میدهد با «راست و رفورمیست» خواندن «طرف مقابل»، مبارزه با دیکتاتوری و دستنشاندههای وی را تضعیف کنید؟ چرا توجه نمیکنید که در مبارزه باید از هر روش شرافتمندانهای استفاده کرد و ایرادی به جستجوی «تغییر توازن قوا در حاکمیت» که «به گشایش فضای سیاسی و فعالیتهای مدنی» وارد نیست. چرا که در همین حد نیز برای همه نیروهای سیاسی و مردم مفید خواهد بود. تغییر توازن قوا در رژیم شاه در ماههای آخر سال ۵۷ زمینه را برای انقلاب بهمن ۵۷ فراهم کرد.

در مورد انتخابات اخیر، با این که نگارنده و برخی از تودهایها برای جلوگیری از روی کارآمدن قالیباف و رئیسی در انتخابات شرکت کردند ولی در مقیاسی کلیتر، معتقدم تودهایها باید درهرمبارزهای با دیکتاتوری که منحصر به شخص ولی فقیه هم نیست، و انتخاباتهای ایران مدتها است به عرصه مبارزه با آنها مبدل شده است، نه تنها شرکت کنند بلکه سعی کنند هژمونی این مبارزهها را بهدست آورند. مانند دوران رژیم شاه، فقط و فقط با حضور فعال در تمامی عرصههای مبارزه است که میتوان نقش تاریخی ایفا کرد و برای طی کردن راه سوسیالیزم آماده شد. هیچ مبارزهای و هیچ عرصهای را نباید دستکم گرفت و باید در همه جا بود و از تمامی روزنهها استفاده کرد.

با آن که تغییر توازن در حاکمیت و گشایش سیاسی برای مبارزه دمکراتیک ضد دیکتاتوری مفید است و نباید از آن صرفنظر کرد ولی هدف نهایی، تقویت جبهه ضد دیکتاتوری با حضور حداکثری نیروهای خلق برای شکست دادن دیکتاتوری است.

جادارد در همین جا حس وامداری عمیق خود را به آموزگار بزرگ انقلاب، یگانه دوران ما، زندهیاد رفیق طبری کبیر و آموزههای گسترده و عمیق وی اعلان کنم.

 

خلاصه و جمعبندی

رفقای «نوید نو» نتوانستند نگارنده را قانع کنند که چرا باید در شرایط مشخص امروز کشور ما  ودر شرایط پراکندگی و ضعف تشکل صنفی و سازمانی طبقه کارگر، مبارزه با سرمایهداری تحت عنوان مبارزه اصولی با نئولیبرالیزم به مبارزه ضد دیکتاتوری که وظیفهای عمومی در انقلاب ملی دمکراتیک است، و لازمه آن اتحاد حداکثری نیروهای سیاسی مخالف دیکتاتوری است، اضافه شود؟ و چرا شعار جبهه سراسری ضد استبدادی ولی فقیه باید به جبهه چپهای جنبش کارگری گره بخورد و نیروهایی همچون اصلاحطلبان که از سال ۷۶ در گیر مبارزه سیاسی برای تغییر رویه دیکتاتوری حاکمند از جبهه سراسری ضد دیکتاتوری حذف شوند؟

واقعیت این است که بهتر از سایت «نوید نو» نمیشد نشان داد که چگونه چپ «کمونیست واقعی» مد نظر «نوید نو»، انقلاب ملی دمکراتیک و سوسیالیستی را باهم مخلوط و ادغام کرده ولی در عمل صرفا گرم مبارزه با نئولیبرالیزم شده است و بسیار هم از آن راضی است. انواع و اقسام مقالات و تفسیرها درباره نئولیبرالیزم منتشر میکند. ایران را همتراز کشورهایی چون انگلستان میکند! بجای مبارزه اصولی با قدرت حاکمه و ارتجاع و مبارزه «اصولی و سازشناپذیر» با دستگاه سلطانی ولایت فقیه، با ماشین دولتی روحانی مبارزه میکند و آن را بجای مبارزه با طبقات حاکم و قدرت اصلی معرفی میکند! توجه ندارد که غیر عمده شدن مبارزه با دیکتاتوری، چقدر میتواند خطا از کار درآید !

رفیق فرهاد عاصمیهم کلیه توان تاریخی و ادبی و تئوریک خود را بهکار گرفته است تا حال که بعد از مدتهای مدید، اتفاق خجستهای روی داده و حزب برنامه حداقل کارگری را پذیرفته، مواظب باشد مبادا حزب و تودهایها آن را فراموش کنند. رفیق عاصمی بهمحض آن که پلنوم ۹۵ حزب بهدرستی درجستجوی مخرج مشترکی ـ پلاتفورم مشترک ـ بین همه سازمانها و جریانها علیه دیکتاتوری برآمد، فوری فریاد برآورد که پس مبارزه طبقاتی چه شد؟! برنامه حداقل کارگری چه شد؟! باز که دارید منحرف میشوید! تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل!

شاید تصادفی نباشد که «نوید نو» نیز فقط دو جریان را میبیند و توجهی به شباهت مشی خود با مارکسیستهای چپرو ندارد، مارکسیتهایی که دایما سوال میکنند: «چه باید کرد»؟ بورژوازی ملی داریم یا نداریم؟! بورژوازی ملی همان نئولیبرالیزم نیست؟! چرا باید از بورژوازی ملی حمایت کنیم؟ دمکراتهای انقلابی ایرانی، اصطلاحی نابجا در مورد جنایتکاران! یک لحظه نباید از خلق و ضد خلق چشم برداشت! «بالاخره کی قرار است مبارزه طبقاتی کنیم»؟ فقط تضاد کار و سرمایه! ودر نهایت یک سنتز شگفتانگیز یک استراتژی «دیالکتیکی» که همه چپها را راضی کند: هم انقلاب ملی دمکراتیک هم انقلاب سوسیالیستی!

حق با «نوید نو» نیست که گفته است دو جریان را در میان چپها شناسایی کرده است. غالبا سه جریان وجود داشته است: چپروانه، راستروانه، و واقع‌‌بینانه. مارکسیزم ـ لنینیزیم که نماینده آن در ایران، حزب توده ایران بوده است، بهعنوان دیدگاهی انقلابی ولی کاملا علمیو واقعبینانه تلاش میکند تا از چپ‌‌روی و راست‌‌روی اجتناب کند و هر دو مشی نادرست را بیمهابا افشا کند.

نه چپروی، بلکه واقعبینی ـ بخش نخست

نوشتار های مرتبط :

پاسخی دوستانه بر «نه به دیکتاتوری، فساد و نئولیبرالیسم»

تاملی بر نوشتار«حزب توده ایران و مساله انتخابات »

نه به دیکتاتوری ، فساد و نئولیبرالیسم

انتخابات و چالش های چپ با چپ

رد صلاحیت ها و مهندسی انتخابات ،

کوهی که موش زایید!

ضرورت شکل گیری خط مستقل مردمی در برابر دور باطل انتخابات حکومتی

گمانه زنی در مورد نتیجه انتخابات ریاست جمهوری

دو تاکتیک چپ در انقلاب ملی دموکراتیک – بخش 1

مروری بر پاسخ دوستانه آقای جوانرود

دو تاکتیک چپ در انقلاب ملی دموکراتیک – بخش 2

مروری بر پاسخ دوستانه آقای جوانرود

 

 

Share

بازگشت به صفحه نخست

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: