نویدنو -  کتاب -   رحمان هاتفی  درباره ما -  آرشیو

از همین قلم

 

2014-07-18

نویدنو  26/04/1393 

 

 

آزادی و انقلاب

 

توضیح نوید نو: نوشتاری را که از رفیق محمود اعتماد زاده (م.ا.به آذین) ملاحظه می کنید در دو شماره نشریه اتحاد مردم ، شماره های 70 و73 در سال 1359 درج گردیده بود ، وتاکنون انتشار دومی نداشته است . ما در ادامه بزرگداشت رفیق به آذین این نوشتار را تقدیم خوانندگان نوید نو می کنیم .ما بر آنیم که این نوشتارها بخشی از تاریخ موجودیت مارا تشکیل می دهند . چه بسا امروز با اینجا یا آن جای این نوشتار ونوشتارهای همانند آن ها موافق نباشیم ویا حتی نقد جدی بر آن ها وارد بدانیم . همه این نقطه نظرها ماهیت تاریخی این نوشتارها را نقض نمی کند ومی تواند گستره جدیدی بر نسل جدید وجویای کنونی باز کند که در بحبوهه درگیری های طبقاتی پس از انقلاب چه نقطه نظرهایی وجود داشته است ودر سایه روشن شناخت امروز جامعه می توان درستی ها ونادرستی های آن دیدگاه هارا بررسید وبه تعادل جدیدی از تفکر وپراتیک دست یافت .

نوید نو بر خود فرض می داند از رفقایی که زحمت تهیه وبازنوشت این نوشتارها را به عهده داشته اند صمیمانه سپاسگذاری نماید .

 

آزادی و انقلاب

م . ا . به آذین

 

آزادی را چگونه تعریف کنیم  ؟

آیا آزادی در آن است که هیچ عامل بیرونی آدمی را از بیان و باز نمود خواست های خود و از حرکت ارادی اش برای تحقق آن خواست ها باز ندارد یا محدودش نکند ؟

ساده ترین تجربه ی هر روزه نشان می دهد که همچو تصوری از آزادی به کمترین بر خورد با واقعیت در هم می ریزد . نه تنها در زندگی اجتماعی ، بلکه حتی در تنهایی بیابان ، هیچ کس ، هیچ موجود زنده ، به این گونه آزاد نیست . در هر حرکتی ، به هر انگیزه که باشد ، ای بسا که مانعی از درون و بیرون سر بر می آورد و آدمی را محدود می کند ، باز می دارد . حتی در خلوت ضمیر ، در انتزاعی ترین اندیشه ها و در بلند ترین پرواز خیال ، آدمی ، در محدوده داده ها و دانسته ها و نیز در توان نسبی فعالیت خویش با دیوارها ودر بند های نهفته یا آشکار روبرو است . اندیشه و خیال ، همچون مرغان پای در بند ، با رشته های بلند و کوتاه به انباشته های حافظه ، به سرمشق ها و تلقین ها و تحریم ها ، به آموزش ها و آزمون ها باز بسته اند . از آن ها خورش می یابند و بدان ها باز می دهند ، و پروازشان در حد نیروی بیش یا کم بال ها ست .

پس ، آیا آزادی نیست  ؟

آری ، اگر مطلق بنگریم ، آزادی نیست و نمی تواند باشد . جهان هستی مجموعه ی پیوند های متعادل مشروط به هم است که جایی برای حرکت " آزاد " باقی نمی گذارد . هر حرکتی که هست ، آن است که راه برای تحقق آن باز و زمینه اش در شبکه ی به هم با فته ی اجزا و پیوستگی ها فراهم بوده است . اما ، نکته در این هست که در جانداران حرکت مشروط به عاملی درونی نیز هست که در تعیین مسیر و دامنه ی حرکت و آغاز و پایان آن دخالت دارد ، و از آن به اراده یا خواست تعبیر می شود .

در درجات صعودی تکامل جانداران ، خواست نیز از ساده به بغرنج می رود ، از باز تابی و موروثی و یکنواخت . به صورتی پرورده و شخصی و متنوع در می آید . به ویژه در آدمی ، ودر روند آزمون و سنجش و شناختی که زندگی در جامعه به وی می آموزد و بدو منتقل و بر او تحمیل می کند ، خواست تا اندازه ای با بینش و گزینش همراه می شود ، و از همین رو  است که پنداشت آزادی دست می دهد :

                              این که گویی این کنم یا آن کنم             خود دلیل اختیار است ای صنم

این " آزادی " --  آزادی در بود و باش و آمیزش و سایش با دیگران – امری است نسبی و ، گذشته از در و دربندها و محدودیت هایی که هستی و طبیعت پیرا مون در برابر آدمی می گذارد ، شرط همزیستی دیر پا و بسامان افراد را در چارچوب جامعه با خود دارد ، با تعادل پایدار زندگی جامعه باید دمساز باشد . از این رو ، در شناخت آزادی و دربیان شروط و حدود آن ، باید جامعه را شناخت و از آن آغاز کرد .

جامعه – تا آنجا که زندگی تاریخی بشر نشان می دهد ، و بی شک از هزاران سال پیش از آن نیز – مجموعه ی سازمان یافته است از افراد و گروه های هم پیوند آدمی که در محدوده ی جغرافیا یی معین ودر شبکه ی گسترش یابنده و بغرنج شونده ی روابط اقتصادی ، اداری ، تاریخی ، دینی و فرهنگی معین ، به شکلی ثابت یا در گشت و  واگشت ، به سر می برند . از سازمان یافتگی زندگی جامعه و هم پیوندی افراد آن در چارچوب خانواده و قبیله و ده و شهر وکشور – و البته دولت – از یک سو ، و از روایی احکام سنت و اخلاق و دین و سرانجام قانون در جریان عادی زندگی جامعه از سوی دیگر ، مفهوم نظم به دست می آید که با هستی جامعه در همه ی مراحل آن در پیوندی ریشه ای و ضروری در آمیخته است . تا جایی که حتی در گیرو دار بحران انقلاب که نظم سراسری جامعه به ناچار در هم می شکند و در هر گوشه ، در هر پاره از پیکر جامعه ، نیروی کم و بیش برتری به استقلال سر بر می آورد ، نظمی – هر چند نا استوار ، محدود ، دستخوش تجاوزهای مکرر – در قلمرو هر یک از نیروهای رقیب وجود دارد . نظم  قانون آلی زندگی جامعه ، نمودار تعادل عینی جامعه است ، و – دست کم از آغاز تاریخ – بویژه بر روابط تولید و حقوق مالکیت مبتنی بر آن نظر دارد . فرد ، از آغاز کودکی در دامن مادر یا خانواده و ، پس از آن ، در زندگی  " مستقل " خود در جامعه ، در آزمون های مکرر هر روزه  ، در فرمان بری های نه به کام و در سرکشی های فرو خورده یا آشکار ، وجود و قدرت سنگین نظم را در می یابد و ، اگر هم نه در بیان حقوقی و در شناخت تک تک اجزای به هم پیوسته ی آن ، به مقتضیات کلی نظم آگاه می شود . نظم را با درکی روشن یا مه آلود ، به هر حال ، می شناسد . از مجرای یک چنین شناختی است که نظم جامعه مجموعه ی رفتار فرد – کردار و گفتار و حتی اندیشه ی فرد – را مشروط می سازد . اینجا بدان راه می دهد و آنجا راه بر آن می بندد . سخن کوتاه ، در شیار های بست و گشاد نظم جامعه است که هر خواست و هر عمل فردی یا گروهی امکان وقوع پیدا می کند و یا نمی کند . وچنین است که احساس آزاد بودن یا در تنگنا بودن دست می دهد . این احساس آزادی یا تنگنا ، نه چندان از سرشت رام یا سرکش فرد و گروه یا از خوب و بد و روا یی و نا روایی خواست شان ، که از طبیعت و ترکیب جامعه و روا بطی که در ان حاکم است سرچشمه می گیرد . جامعه ، در سازمان یافتگی استوار خود ، آزادی فرد یا گروه را – در چارچوب حقوق و وظایف – از یک سو تضمین  واز سوی دیگر محدود می کند .اما تضمین آزادی در پذیرفته بودن و روا بودن استمرار عمل ارادی در حیطه های معین و به صورت های کلی معین است ، که همین باز مفهوم محدودیت را در خود دارد . و باید توجه دا شت که قید صفت " ا را دی " امکان بازخواست و پیش بینی کیفر را به دنبال می اورد . بدین سان ، آزادی و مسئولیت هم چون دو رکن اصلی رفتار اجتماعی ظاهر می شوند . آن کس که ضرورت محدودیت را ، در شناختی که به هر کیفیت از نظم برایش حاصل شده است بپذیرد و ، آگاهانه یا از روی عادت ، در انطباق با آ ن اراده و عمل کند " آزاد " است . پس در محدوده جامعه ، آزادی رفتار در راستای نظمی است شناخته و پذیرفته .

در این تعریف نکته ای است که بهتر است یک بار دیگر تصریح شود ، و آن این که دو مفهوم آزادی و نظم با هم ملازمه دارند ، واین نظم است که در بافت خود به تحقق آزادی راه می دهد یا نمی دهد .

*              *                     *

نظم در جامعه مرز بندی فشرده و بغرنجی است از باید --  نباید ها و شاید – نشاید ها که ، جز آنچه بر دوام هستی کل جامعه ناظر است و از برابری طبیعی آدمیان در جوامع ابتدایی نشان دارد (1) ، بر همه ی افراد یا گروه ها به یک سان نافذ نیست . بویژه در  جامعه ی طبقاتی ، بخش بسیار بزرگی از ضابطه های نظم بیان امتیازات ثروت و مالکیت و انتقال " مشروع " و " قانونی " آن به فرزندان و خویشان از راه ارث است و پیش از هر چیز به تحکیم و دوام گروه های ممتاز خدمت می کند . به دیگر سخن ، نظم یکپارچه و همگن نیست . لایه هایی دارد . با پیدایش جامعه ی طبقاتی و تحولات بعدی آن در طول تاریخ ، به موازات نظم طبیعی و بنیادی جامعه ، " نظم " های دیگری استقرار می یابد که با به کار گرفتن اهرم های سلطه طبقاتی نابرابری ، بهره کشی و بهره دهی ، فرماندهی تثبیت شده از یک سو و اجبار در فرمانبری از سوی دیگر را ، قانون زندگی جامعه می سازد . بدین سان ، در جامعه ی طبقاتی ، " نظم بنیادی " و " نظم طبقاتی " هر دو وجود دارند و با هم مجموعه ی کلی نظم را در یک مرحله ی معین تاریخ تشکیل می دهند .

نظم ، در همه حال ، با اجبار همراه است . گذشته از اجبار هایی که در نظم بنیادی در راستای حفظ و دوام هستی جامعه اعمال می شود و هر کس ، بر عادت ریشه دار همگانی ، رفتار خود را بی هیچ تردید و تامل با آن تطبیق می کند ، نظم طبقاتی اجبارهای خاص خود دارد که از تقسیم طبقاتی جامعه سرچشمه می گیرد و همواره ، در عمل یا در اندیشه ی کسانی که محکوم بدان اند ، به نوعی مورد تردید یا انکار است . اجبارهای نظم بنیادی بویژه نمودار تضاد کلی جامعه ی انسانی و طبیعت پیرامون است . اما اجبار های نظم طبقاتی از تضاد درونی جامعه ، از خود وجود طبقات دارای منافع متضاد و از کنش و  واکنش آن ها در برابر هم سر بر می آورد .

نظم طبقاتی در روند بهره کشی سازمان یافته و قانونی شده ی مبتنی بر مالکیت وسایل عمده ی تولید پدید آمده است و می خواهد به تولید اجتماعی ، در فاصله ی دو قطب استوار داشته ی ثروت و فقر ، دو قطب حاکمیت و محکومیت ، امکان تحقق و استمرار بخشد . و این جز با اعمال زور ، در پوشش مقرارت رسوخ یافته سنت و شریعت و نیز آنچه مصالح فرمانروایان در بیان قانونی می آورد ، میسر نیست . این نکته هم گفتنی است که طبقه ( یا ائتلاف طبقات ) فرمانروا  همواره نظم خاص خوذ را یگانه نظم سراسری جامعه اعلام می کند ، و به همین دستاویز ، هر گونه اخلال در " نظم " هر گونه سرکشی در برابر فرمانروائی " قانونی " یا " موید به تایید آسمانی " خود را کیفر می دهد .

از آنچه گفته شد می توان نتیجه گرفت – ودر عمل نیز مشاهده کرد – که در جامعه ی طبقاتی ، به اعتبار نظم های بنیادی و طبقاتی ، آزادی های بنیادی داریم و آزادی های طبقاتی . و در این زمینه ی اخیر ، آنچه آزادی یک طبقه شمرده می شود ، برای طبقات دیگر محدودیت یا حتی سلب آزادی است ، -- خواه در بیان حقوقی آمده باشد یا نه . از این رو ، در جامعه ی طبقاتی ، حفظ آزادی ها از دستبرد فرمانروایان ، یا باز یافت آزادی های از دست رفته و کسب آزادی های تازه ، همیشه به نوعی در زندگی جامعه مطرح است و نیروهایی را به مبارزه بر می انگیزد . و این خود عرصه ی دیگری از مبارزه ی طبقاتی است .

*               *               *

گفته شد که جامعه ، همیشه  ودر همه حال ، با نوعی نظم  همراه است و این نظم – در جوامع طبقاتی – به ویژه بر روابط تولید و حقوق مالکیت مبتنی بر آن نظر دارد . اما روابط تولید در روند تکامل شیوه ی تولید و نیروهای مولد جامعه استقرار می یابد و ، همزمان با آن ، رعایت حقوق مالکیت – ابتدا در ضوابط سنت و شریعت و اخلاق ، و سپس ، در مراحل تکامل یافته تر تاریخی ، در قانون عرفی – جنبه ی الزام به خود می گیرد . این الزام ، برای آن که در عمل نافذ گردد ، به مراقبتی مستمر نیاز دارد که تنها با پیش بینی کیفر و امکان اعمال زور در موارد تخلف می تواند موثر افتد . و چنین است که ، در روند پیدایش و استقرار جامعه ی طبقاتی ، نطفه ی یک دستگاه اجرائی جدا و برتر از توده ی مردم برای حفظ " حدود " و " حقوق " از راه اعمال زور بسته می شود و پیوسته ، به انگیزه ی ضرورت های نو به  نو در تلاش برای گسترش " حقوق " فرمانروایان و تنگ تر کردن " حد ود " بر فرمانبران ، شاخ و برگ می زند و تناور می شود ، تا جا یی که کم و بیش سراسر زندگی و فعالیت جامعه را در چنگ می گیرد . این دستگاه که تجسم قدرت استقرار یافته مالکیت --  هر نوع مالکیت – است ، دولت نام دارد . در حقیقت ، دولت با ساروج حقوق مالکیت با ساخت جامعه و نظم آن به هم در پیوسته است و از آن همه مجموعه ی یگانه ای پدید می آید که ، در انتساب به سرزمینی با مرزهای معین ، کشور نامیده می شود .

در تاریخ بشر ، دولت ها به اشکال چندی ظاهر شده اند ، ولی همه همین اعمال زور را برای پاسداری از نظم موجود داشته اند و دارند . دولت به ویژه برای آن است که توده های مولد ، این کار ورزان محکوم به بر آوردن نیازهای زندگی جامعه ، از " حدود " خود – به صورتی که توازن نیروها در جامعه ترسیم کرده است – در نگذرند و به "حقوق " مالکیت – از هر نوع که باشد – گردن گذارند و چنین است که با گذشت زمان ، پس از آن که دستگاه دولت در واقعیت زندگی و در خوی و سنت مردم جای گیر شد ، باور داشت غالب چنان می شود که رفتار شهروندان باید در راستای نظم مستقر باشد – نظمی که ، اگر هم پذیرفته نباشند ، دستگاه قهر دولت آماده است تا آن را به زور تحمیل کند ، و باز چنین است که سرکشی فرد در برابر تحمیل های نظم کمتر بازتاب گسترده ای می یابد و توده ی مردم – که خود زیر فشار نظم هستند – اگر هم یک چنان نمونه ی سرکشی را محکوم نکنند ، بدان بی اعتنا می مانند .  از ا ین رو ، تا زمانی که تشدید تضاد طبقاتی و تعداد واکنش های فردی و آموزندگی و انگیزندگی حاصل از آن پایه های باور داشت غالب و آن تسلیم خو گرفته ی شهروندان را به نظم جاری سست نکند ، سرکشی آزادی طلبی از مرز فرد یا گروه در نمی گذرد و جنبشی همگانی نمی شود . سخن کوتاه ، آزادی – امری اساسا اجتماعی که خود بافت جامعه به صورتی طبیعی بدان راه می دهد یا نمی دهد ، -- در رابطه با زور مسلط ، خصلت سیاسی پیدا می کند ، به مسئله ی قدرت بدل می گردد .

*                *                *

آزادی در معنا و برد سیاسی اش ، سابقه ی دیرینه ای در تاریخ ندارد و به دوران سر بر آوردن بورژوازی به دعوی حکومت باز می گردد .

جامعه ی فئودا لی جولان گاه زور برهنه برای بهره کشی نا محدود از کار توده ی دهقان در قلمرو های کوچک بی شمار بود . همه جا ، در زمین های گسترده ی خان و فئودال ، چشم " رعیت " آسمان را به یک رنگ می دید – رنگ بیگار و فقر و ستم ، در چارمیخ وابستگی به زمین ، زندگی برای توده برزگر زندان بود . در همان حال ، سراسر نظام فئودالی در پوسته ی سخت سلسله مراتب سپاهیگری و زمینداری هوا برای نفس کشیدن کم داشت . پراکندگی قدرت ، همراه با خود سری و آز سیری ناپذیر خاوندان  تیولدار ، پایه های امنیت و آرامش را سست می کرد ، کشاورزی را به زوال می کشاند . دهقانان به جان آ مده بارها و بار ها سر به شورش برداشتند و با شمشیر و آتش سرکوب شدند . در این میان ، قشر بازرگان و پیشه ور در شهر ها ، به عنوان بر آورنده ی نیاز های تجمل پرستانه ی اشراف زمیندار ، آزادی خود را باز می خرید و بر سرما یه می افزود . و آهسته آهسته در کارهای حکومت چنگ می انداخت . در اروپا ، چه بسا که بورژواها حقوق خاوندی فلان شهر را ، به ازای وامی که برای جنگگ یا هر گونه هزینه ی هنگفت دیگر به تیولدار آن می دادند و او غالبا از پرداخت آن عاجز می ماند ، به خود منتقل می کردند و ادره ی شهر را – هنوز در چارچوب حقوقی نظام مسلط فئودالی – به دست می گرفتند . بدین سان ، " شهر های آزاد " -- آزاد از وابستگی مستقیم فئودا لی – پدید آمد و بورژوازی در اداره ی آن ها به تمرین حکومت پرداخت و کارپردازان و دولتمردان و رهبران فکری خود را تربیت کرد .

بورژوا زی ، در روند رشد بازرگانی و صنعت ، در تکاپوی داد و ستد و عرضه داشت کالا به بازارهای دور و نزدیک ، پیوسته با مزاحمت شبکه ریز بافت مرزهای فئودا لی و باج خواهی خان های قلعه نشین در کشاکش و گیرو دار بود . از این رو ، نمی توانست خواستار برچیده شدن آن مرزها و بر افتادن قدرت های کوچک باج خواه نباشد . با نخستین نشانه های انحطاط نظام فئودا لی – و گویی برای تدارک انتقال فرمانروایی از زمینداران به طبقه ی سرمایه دار ، -- نظریه پردازان بورژوا ، در سیر طبیعی اندیشه که خود بیانگر منافع طبقاتی است ، به پیشواز جاه طلبی های شاهان خودکامه رفتند و لزوم وحدت کشور و مرکزیت حکومت را پیش کشیدند . و چنین شد که اندک اندک اتحاد بورژوا زی با برخی چهره های استثنائی پادشاهان ، در سیاستی که بعد ها به نام " خود کامگی روشن بینا نه " شناخته شد ، شکل گرفت . در این اتحاد عملی ، نفع مستقیم بورژوا زی در آن بود که کار داد و ستد سریع تر و آسان تر و با هزینه ای از همه حیث کمتر در قلمرو وسیع پادشاهی صورت می گرفت و بازار بزرگ داخلی تقریبا به انحصا ر سرمایه ی خودی در می آمد . اما ، در دور دست ، با پیوستن فرزندان بورژوا زی به دستگاه فئودا لی شاه ، چرخ های این دسگاه دانسته و نداسته در راستای رشد هرچه بیشتر سرمایه داری به حرکت در می آمد و راه برای فرمانروا ئی مستقل آن هموار می شد .

در مرحله ی نهائی این پیش روی مداوم ، با گسترش تولید کالائی و سهم فزاینده ی آن در کل اقتصاد ، جوانه های روابط تازه ی تولید و مالکیت از درون جامعه ی فئودال سر بر می آورد و شاخ و برگ می زد ، تمرکز هرچه بیشتر ثروت در دست بورژوازی و سهمی که این طبقه توانسته بود – افزون بر تولید و بازرگانی – در زندگی فکری و اداری جامعه داشته باشد ، اینک آن را در آ ستا نه ی قبضه کردن قدرت قرار می داد . در فرانسه – کشوری که انقلاب سرما یه داری در آن می بایست به صورتی ریشه ای و پیگیر گسترش یابد و به آخرین نتایج منطقی خود برسد – بورژوازی ، پس از چند تجربه نارس و ناکام برای ورود به صحنه ی رقابت های اشراف و تحمیل خود به عنوا ن شریک در قدرت دولتی ، سیاست هم کاسگی با طبقه ی رو به زوال فرمانروا را در کل ترک گفت و راه مستقل خود را در پیش گرفت . اندیشه وران بورژوا با نظریه " آزا دی و حقوق طبیعی بشر " به میدا ن کا رزار اید ئولوژیکی در آمدند و به زودی با تشکیل انجمن ها به سازمان دادن مبارزه و تربیت رهبران توده ی مردم پرداختند . در این کار زار ، بورژوا زی نه تنها با اشراف زمیندا ر ، بلکه همچنین با کلیسا روبه رو بود . زیرا کلیسا ، با حقوق خاوندی بر قلمرو بسیار وسیعی در سراسر اروپا ، قدرت فئودا لی بسیار بزرگی به شمار می آمد و سلطه ی معنوی اش بر وجدان ها باز بر قدرتش می افزود . از این رو ، مبارزه با فئودالیسم خواه نا خواه مبارزه با کلیسا در هر دو زمینه ی مادی و معنوی بود و " آ زاد ا ندیشی " بورژوا یی نمی توانست ضد مسیحی نباشد .

در ندای آزادی که بورژوا زی در داد ، انگیزه های اقتصادی و سیاسی به یک اندازه دخیل بود . " آزادی " زنجیر وابستگی به زمین و اشراف زمیندار را از پای رعیت روستائی ، که هنوز اکثریت بسیار بزرگ جمعیت را تشکیل می داد ، بر می داشت و آن را ، در توده های میلیونی ، به عنوان متحد بورژوازی به میدان مبارزه ی سیاسی می کشاند . از آن گذشته ، بازوان اضافی روستا برای فروش " آزادانه ی " نیروی کار به بازار شهر رو می نهادند و چرخ های تولید سرمایه داری را در ابعاد بزرگتر و سریع تر از پیش به گردش در می آوردند .

بدین سان آزادی اهرم پرتوان جنبش سیاسی شد . به زودی هم ، در طی مبارزه با استبداد ، از پوسته ی کلی خود بد ر آمد ، اجزاء ترکیب کننده اش مشخص گشت : آزا دی اندیشه ، آزادی گفتا ر ، آزادی مطبوعات ، آزادی اجتماعات ...  این همه درست آن افزاری بود که بورژوازی برای تسلط بر وجدان و اراده ی توده ها لازم داشت . با نشا ن دادن سراب آزا دی به محرومان جا معه و آرا ستن آ ن با رویای برا بری و برادری – این دو فریب بزرگ در جامعه ای که بنیاد آن بر بهره کشی سرما یه از کار است – بورژوازی به " رضا ی " اکثریت فریب خورده بر اریکه ی قدرت عروج کرد و حکومت طبقا تی خود را دموکراسی ، یعنی حکومت توده ی مردم ، نامید .

شگرد خاص بورژوازی در حکومت ، بازی با اصل حاکمیت اکثریت است . این اصل در سادگی نبوغ آمیز خود – نبوغ با زاریا ن حسابگر – بسیار مجا ب کنند ه می نماید ، اما تحلیل منطقی و آزما یش دویست سیصد ساله ی دموکراسی سر مایه دا ری همه جا بر نادرستی واقعی آن گواهی می دهد . در شکلی که بورژوازی برا ی تجلی اراده ی اکثریت ابداع کرده است ، یعنی در تفویض اختیا ر تصمیم گیری به " نمایندگا ن منتخب مردم " ، کار به نوعی قمار بر سر شمارش آراء  خلاصه می شود ، و در این قمار ، بورژوازی به هر چه از دستش بر آید توسل می جوید تا برنده شود . بورژوازی برای کشاند ن ارا ده ی " آ زاد " توده ها به مجرای خواست های طبقا تی خویش ، -- و آن چیزی جز بهره کشی و ثروت اندوزی و دوام حکومت خود نیست ، -- نه تنها از آزمودگی و تردستی اش در به حرکت در آوردن عواطف نیک و بد جمعی بهره می گیرد ، بلکه در راه تجلی آراء و تحقق مصالح توده ی مردم انواع سد و بند ها ی " قا نونی " یا " آ یین نا مه ا ی " تعبیه می کند ، و گذشته از بند و بست ها ی پس پرده ، گذشته از فریب کاری و گروکشی و باج خواهی ، از جعل و تحریف ، از سلب خود سرانه ی آزادی رفت و آمد و حتی از آ دم کشی روی گردا ن نیست . بورژوا زی با سا زمان دادن شبکه های ا رتباطی دا ئمی یا موسمی به نا م جمعیت ، انجمن ، بنیاد خیریه ، کانون فرهنگی و غیر آن به شکار آراء می پردازد ، ودر فصل انتخابات ، که به گفته ی یکی از دولتمردا ن مشروطه ی ایران فصل " بره کشی " است ، به شکار خود رای دهند گا ن می رود . با آنا ن گرم و نرم سخن می گوید ، با گشاده دستی همه گونه وعده می دهد ، قیافه شهروند خدمت گذار به خود می گیرد ، به زبان با کاستی ها و دراز دستی ها می جنگد ، رسوائی ها را بو می کشد و ضعف کسا ن را ما یه ی قوت خود می کند ، دلبستگی ها و جاه طلبی ها ی گروهی ، ناحیه ای ، ملی و غیر آن را بر می انگیزد ، وجدا ن ها ی فروختنی را با پول یا به امید مقا م می خرد ، و هر جا که بتوا ند ، حتی در شما رش آ راء دستکاری می کند ، و با چنین استا دی در دروغ و تزویر و پیما ن شکنی است که در موضع تصمیم گیری با قی می ماند و فرمان می راند .

در دموکراسی  سرمایه داری ، اصل حا کمیت اکثریت ، برابری حقوقی شهروندان ، بر خورداری همگان از آزادی های اجتماعی و سیاسی ، رسمیت قانونی دارد . این اصول که بورژوازی با آن به دژ فرما نروا یی فئودالها هجوم برد ، سلا حی دو دم است ، و اگر چنان که باید به عمل در آید ، -- و آن در صور تی است که نیرو و اراد ه ی رزمی ، همراه با سا زمان یافتگی ، شناخت ایدئولوژیکی و اتحاد سیاسی اکثریت زحمت کش راه را بر بها نه ترا شی و دراز دستی و قانون شکنی در لباس قانون سرمایه داران بسته باشد ، -- رهبری سیاسی جامعه نا گزیر به دست زحمت کشا ن می افتد و دمو کراسی سر مایه داری آما ده ی تبدیل به دموکراسی توده ها می شود . از این رو بورژوا زی ، از هما ن آغاز دستیابی به قدرت ، در فرصتی که نا آگا هی و سازمان نایافتگی توده های محروم شهر و روستا هنوز آنان را زیر نفوذ ایدئولوژیکی و سیاسی وی قرار می داد ، با پیش کشیدن شرایط گفته و نا گفته ای ما نند میزان پرداخت  مالیا ت ، زن و مرد بودن ، مد ت اقامت در محل ، سال عمر ، توانا یی مالی ، درجه ی سواد و غیر آن امکان بهره مندی از حقوق و آزادی ها را در عمل محدود کرد ، و در مواردی هم که توانست ، آن را بکلی از میان برد . بدین سان دموکراسی  سرمایه داری ، اگر هم نه در صراحت متن قانون ، در عملکرد نهادهای حکومتی ، نگهبان امتیازهای طبقاتی بورژواها و دوام فرمانروایی بورژوازی گردید ، و در بر خورد با هر اندیشه و هر شخصیت و هر جنبشی که این فرمانروایی را به خطر اندا خت ، به بها نه ی صلا ح جا معه و امنیت کشور ، خود را به همان ا ندا زه خدعه گر و عهد شکن و سخت کوش نشان داد که نظا مهای فئو دالی و برده داری گذشته .

*                 *                    *

دموکرا سی سرمایه داری به هرحال پیش رفت بزرگی در شکل و محتوای نهادهای حکومت و در روند تکامل اندیشه ی سیاسی بوده است . نمی توان از یاد برد که آرما ن  زا دی و برابری ، به عنوا ن دو اصل بنیادی دموکراسی ، روزگار درازی شور و نیروی تود ه ها را برای دستیابی به حقوق خود برانگیخته است . هم اکنون نیز ، در شرا یط استقرار سوسیالیسم در بخش بزرگی از جهان و تقویت و گسترش پیگیر آن در شصت و اند سا ل اخیر ، در حالی که حدت مبارزه ی طبقاتی کارگران و زحمت کشان برای دست یافتن به قدرت و از میان برداشتن نظا م بهره کشی سرمایه از کار ، هم زمان با اوج گیری جنبش استقلال طلبی در کشورهای زیر سلطه ی سیاسی و اقتصادی ، بحران پیوسته گسترده تر و عمیق تری را در جوامع سرمایه داری موجب گشته است و سرمایه داری برای ادامه ی موجودیت و حفظ قدرت خود ، همه جا ، به صورتی پنها ن یا آ شکار و با شدتی کمتر یا بیشتر ، به شیوه ها ی دیکتاتوری و فا شیستی حکومت به عنوا ن افزار سرکوب مستقیم نیروها ی دموکراتیک روی آورده است ، شعا ر آزادی و برابری و دموکراسی  هنوز از کارآ یی بسیا ر دربسیج نیروها برخوردا ر است . در چنین احوا لی که بستن راه بر دیکتاتوری فاشیسم – یا کوشش در برانداختن آن – وظیفه است ، شعا رآ زادی و در گسترد ه ترین شمول خود ، یعنی برخورداری همگان بی هیچ حصرواستثنا ء از آزادی ها ی سیاسی و حقوق مدنی ، می تواند همه ی قشرها ی دموکرا تیک جامعه را متحد سازد و آنان را در پیکار با ارتجا ع فا شیسم گرا ی سرما یه داری به پیروزی برساند .

شرط شمول همگانی در اعلا م شعار آزادی ، گذشته از آن که عدالت و اصل برابری طبیعی افراد بشر بدرستی چنین اقتضائی دارد ، برای آن است که استبداد فاشیستی و دیکتاتوری سرمایه ، یاعوامل رونهفته ی آن در درون جنبش آزادی خواهی و استقلال طلبی ، نتوانند به دستاویزهای گوناگون مذهب و ملیت و ایدئولوژی سیاسی میان نیرو های دموکراتیک جدایی بیفکنند و با تضعیف کل جنش آن را عقیم گذارند یا به راه سازش با دشمن ملی و طبقاتی بکشا نند . (2)

آزادی ، بویژه در برد سیاسی خود ، دارای خصلت طبقاتی است و برخورداری از آن ، درعمل ، به نسبت  سهمی است که این یا آن طبقه ، در رابطه با مالکیت و تولید ، از قدرت دارد . به دیگر سخن ، درجه ی بر خورداری ا ز آزادی های سیاسی همیشه نمایشگر موازنه ی واقعی نیروها در جامعه است . از این رو ، هر جا که شعا ر آزادی و دموکراسی به صورت پرچم مبارزه ی سیاسی در آید ، نشانه ی آن است که در موا زنه ی نیروها در جامعه تغییری پدید آمده است ، -- بدین معنا که بر اثر گسترش کمی و افزایش نقش اجتما عی طبقات محکوم ، طبقه ی فرمانروا ، در پوشش قانون و با اعمال زور ، دامنه ی حقوق و آزادی ها را بر آنا ن تنگ می گیرد و آنا ن نیز ، به موازات فزونی آگاهی و سازمان یافتگی ، می کوشند تا دامنه ی آن حقوق و آزادی ها را گسترش دهند . بد ین سان ، با شعار آزادی و دموکراسی ، مسئله ی قدرت آشکارا مطرح می گردد و قدرت مستقر به مبارزه خوانده می شود .

این قدرت مستقر می تواند قدرت یک پارچه و سراسری طبقه ی معینی – مثلا فئودال یا بورژوا – باشد ، یا ، چنان که پس از مشروطه در ایران دیده شد ، قدرت ا ئتلا ف حکومتی فئودال – سرمایه دار ، و یا نیز قدرت سرما یه داران بزرگ وابسته به انحصارات امپریالیستی که عموما در شکل نظامی گری فاشیستی نمایان می شود و رژیم گذشته ی ایران در کنار بسا رژیم ها ی دیگر در کشورهای کم رشد زیر سلطه ی امپریا لیسم نمونه ای از آن بود . چنین قدرتی زاییده ی پیوند بخش کوچک ولی قدرت مندی از سرمایه داری بومی با قدرت های امپریالیستی است و درهر حال وظیفه دارد که امکانات حکومتی و قانون گزاری و پلیسی سرکوب گر خود را برای غارت هر چه بیشتر منابع طبیعی و انسا نی جامعه به سود امپریالیسم به کار گیرد و خود نیز سهمی از آن ببرد .

در هریک  از موارد یاد شده ، شعار " ا ستقلال ، آزادی ، دموکراسی " نا فذ ترین فراخوا ن بسیج کننده نیروهاست و تا پایان یک مرحله ی معین– مرحله ی دموکراسی انقلابی توده ها --  اعتبار خود  را همچنا ن حفظ می کند . زیر یک چنبر پرچم مبارزه ، آنچه رهبری جنبش را به این یا آن طبقه و قشر می دهد و تا اندازه ای ویژگی قدرت آینده را در صورت پیروزی مشخص می دارد ، نیروی کمی ، آگاهی سیاسی و درجه ی سازمان یافتگی هر یک می باشد ، ---  خواه مستقل و جداگانه عمل کنند و خواه الزاما در سازمانی ائتلا فی گرد آیند . اما ، هر حا ل عامل کمیت را ، همین قدر که با اندک آگا هی کلی و همبستگی حسی ( به جا ی سا زما ن یا فتگی حزبی ) همراه باشد ، باید تعیین کننده دانست . از این حیث ، تجربه ی انقلا ب بهمن 57 ایران به همان اندازه آموزنده است که جنبش گاندی در هند و هوشی مینه در ویتنام . در این هر سه مثال ، توده های میلیونی محروما ن سیل وار به میدان کارزار سیاسی کشیده شدند ، و در وجود رهبرانی که توانستند در لحظات مساعد تاریخی وحدت سراسری ملت مبارز را در خود – یا در حزب و جبهه ی میهنی خود – تبلور دهند ، به صورت نیروی محرک و با زوی عمل جنبش در آمدند و آن را – جایی کمتر و جایی بیشتر – به رنگ خوا ست های بنیادی خود در آوردند .

ادامه دارد

---------------------    

یا د دا شت :

1—   ما نند مصونیت جا ن شخص ، حق تشکیل خا نوا ده ، سر پرستی فرزندا ن و غیر آ ن ، گذا ر نیا ز به با زوی بیشتر در همکا ری ضروری ا فرا د برا ی تا مین خورا ک و جا ی باش و ا منیت مشترک قبیله حکا یت می کند ، و یا دگا ری ا ست ا ز زند گی آ دمی در دورا نها ی بسیا ر دور گذشته .

2---  در دو ساله ی پیش ا ز سرنگونی رژیم پهلوی که مبا رزه با دیکتا توری سر سپرده ی آ مریکا ا مکا ن گسترش یا فت ، نویسنده ی ا ین سطور آ زادی عام را ، پا به پای ا ستقلال تا م کشور ، به عنوا ن شعا ر متحد کنند ه ی نیرو های مبا رز پیش کشید . و ا ز شگفتی ها آ ن که در آ ن روز ها سر جنبا نا ن مدعی مبارزه با ا ستبدا د ، با همه ی آ زا دی خوا هی شا ن ، به بها نه ی آ ما ده نبودن ا فکا ر عا مه و لزوم پرهیز ا ز وا کنش شدید دستگا ه ، ا ز پذیر فتن چنین شعا ری به سختی سربا ز زدند . اما همین آقا یان ، ا مروزه ، در شرا یط پویایی انقلاب و پیدا شدن زمینه ی عینی برای حل مسا ئل بنیا دی جا معه به سود توده ها ی زحمت کش ، فریا د آ زا دی عا م سر می دهند و با ا ستنا د به قا نون ا سا سی ، این دستا ورد جانب زی و ایثا ر توده ها ، در عمل خوا ستا ر آ زا دی فعا لیت ضد ا نقلا ب می شو ند و با آ ن در جبهه ی وا حدی قرا ر می گیرند .

سرچشمه : هفته نامه اتحا د مردم به مدیریت مسئولی و صا حب امتیازی محمود اعتماد زا ده ( م. ا . به آ ذین ) ، شماره ی 70 دوره دوم دوشنبه 4 اسفند 1359

 

آزادی و انقلا ب - قسمت  دوم

در خواست آزا دی ها ی سیاسی در جامعه ی طبقاتی و بسیج نیروها برای تحقق آن ، چنان که گفته شد ، دعوی شرکت در قدرت  و یا قبضه کردن قدرت را در خود نهفته دارد . از این رو نه همان با واکنش سخت و حتی خونین قدرت مستقر روبرو می شود ، بلکه هم چنین رقابت هایی را – به ویژه در مرحله ای که زمینه ی عینی دست به دست گشتن قدرت در کار فراهم شدن است – میان نیروهای خواستا ر آزادی بر می انگیزد . و ا ین طبیعی است . اما چشم بسته و پیش از وقت در سراشیب  این گرایش طبیعی در افتادن ، دشمن واقعی امروز را واگذاشتن و به دشمن احتما لی فردا پرداختن ، آفت بزرگ جنبش آزادی خواهی و استقلال طلبی است : جنبش را ناتوان می کند و امکان عمل موثر را از آن باز می گیرد . درست به همین امید است که قدرت مستقر – رژیم خود کامه ی خودی یا دستگاه کارگزار امپریالیسم ، -- گذشته از خشونت و سخت کشی که افزار اصلی اوست ، از هر شیوه و شگردی برای تیز کردن آتش رقابت ها و افزودن بر غلظت پیش داوری ها و بدگمانی ها بهره می گیرد تا صف ها را ، اگر به هم پیوسته اند از هم جدا کند ، و اگر هنوز به هم نه پیوسته اند همچنان جدا نگه دارد . در این باره ، تجربه ی بیست و پنج ساله ی رژیم گذ شته به ویژه آموزنده است : سراسر دستگاه تبلیغاتی شاه ، با انبوه استعداد های اهریمنی و امکانات مالی که در خدمتش بود ، در این راه به کار افتاد و با تزریق اباطیل زهرآلود در وجدان ها زیان ها به بار آورد . و ا گر پایداری و صدق  ایما ن  انقلابیون  نمی بود تا ، در پوشش دین ودر برابر چشم و چنگ و دندان تیز رژیم ، شبکه ی آما ده و گسترش یابنده ی  مسجدها و هئیت ها و حسینیه ها را برای تبلیغ شعار استقلال و آزادی  و قسط و برا بری سازمان دهند و، توده ها ی میلیونی  ایران را به حرکت در آورد ، وحد ت سراسری مردم در مبارزه با استبداد و امپریالیسم هنوز تا مدتها امکان تحقق نمی یافت .

مبارزه زیر شعا ر" استقلال ، آزادی و دموکراسی  " برای آن که به طرد سلطه ی امپریالیسم و نفی استبداد بینجامد ، ناگزیر باید همه ی نیروهای دموکراتیک جامعه را بسیج کند . در وضع امروزی جها ن ، جز قشر سرمایه داری بزرگ وابسته که محمل نفوذ امپریالیسم در اقتصاد و سیاست و فرهنگ جامعه  است و به عنوان  کارگزار مستقیم و شریک کوچک امپریا لیسم در غارت ثروت ملی اهرم های قدرت را در دست دارد ، و همچنین جز کار پردازان رده ی بالای  حکومت که با هزاران پیوند مالی و اداری و خانواد گی  با سرمایه داری بزرگ و متحدان آن از عناصر رو به زوال نظام های پیش از سرمایه داری جوش خورده اند ، دیگر طبقا ت و قشر های جامعه به ضرورت باید در این مبارزه  یار و همگام باشند  تا بیشترین نیروی ممکن برای تحقق پیروزی به وجود آید . یاری و همگامی نیروها ی دموکراتیک مستلزم آن است که جاه طلبی ها و خواست های اختصا صی هر طبقه و قشر و گروه تا مدتی در هدف کلی طرد امپریالیسم و استبداد مستحیل شود . در این راه از هیچ گذشت و برد باری و تفاهم ، در عین ایستادگی بر سر اصول ، نبا ید خود داری شود تا ، خواه طبق پیمانی مدون با پیش بینی یک رهبری متوازن جمعی و یک برنامه ی مشترک برای نظام حکومتی آینده و خواه در جریان گسترده و همگانی عمل به موازات هم ، بتوان جبهه ی متحدی در مبارزه به وجود آورد . آنجا که رهبری جمعی و برنامه ی مشترک جبهه ی متحد بر اثر توافق نیروهای ترکیب کننده ی آن تحقق یابد ، می توان انتظار داشت که پیشروترین نیرو از حیث اید ئولوژی و سازمان یافتگی و تجربه ی مبارزاتی  ---  به ویژه اگر مستقلا یا در ائتلاف با نیروها یی که بدان نزدیکترند کمیت انبو ه تری را در اختیار داشته باشد ، --- بتواند ، با کم و بیش گذشت در جزئیات ، موافقت دیگر نیروها ی جبهه را با سرکردگی خود و برنامه ی حداقل خود به دست آورد . این همان ا ست که به رهبری هوشی مینه در ویتنا م روی نمود و حزب کمونیست توانست مبارزه ی میهنی بر ضد امپریالیسم فرانسه و سپس آمریکا را در جبهه ی واحدی سازمان دهد ، و با تکیه بر اعتماد و یاری و همگامی دیگر نیروها ، مبارزه ی ملت خود را با چنان پایداری قهرمانانه به سرانجام  پیروزی  برساند .

 در جا یی که نیرو ها ی دمو کرا تیک هر یک جدا گا نه ا ما به موا زا ت هم عمل کنند ، -- و آ ن به ویژه هنگا می ا ست که انبوه زحمت کشان ، یعنی اکثریت بزرگ مردم ، به هر علتی دچا ر ضعف ایدئولوژیکی و سا زما نی طبقا تی هستند و بورژوا زی هم ا ز چنا ن ا عتبا ر سیاسی برخوردارنیست که بتواند سرکردگی خود را تحمیل کند ، -- شعار کلی استقلال و آزادی و دموکرا سی – می تواند ، در جریان گسترده ی عمل و در سطح  توده ها اتحاد سراسری ملت را تحقق بخشد و راه پیروزی را هموار سازد . ولی ، درست به علت جدایی این نیروها ، که یک انگیزه های خاص طبقا تی خود را دارند و خود جریا ن مبارزه هم بدان صراحت و عمق و نیرو می بخشد ، دشواری و خطر از همان لحظه ی پیروزی آغاز می شود . رقابت ها شدت می یابد ، مسابقه برای کسب قدرت در تلاشی بی امان در می گیرد و بنیاد وحدت مبارزه ی انقلابی ملت ، که هیچ سند و سازمان و رهبری مشترک کارآزموده ای تضمین نمی کند ، ا گر هم فرو نریزد ، سست می شود .

بسنده کردن به شعار " استقلال و آزادی و دموکراسی " و مسکوت گذاشتن مسئله ی ایجاد رهبری جمعی و تدوین برنامه ی سیاسی – اجتماعی مبارزه ظاهرا برای آن است که وحدت کلمه در کوتاه ترین مدت و کلی ترین شکل خود در سطح توده ها به دست آید ، رقابت های درونی مهار شود و دشمن – بورژوازی بزرگ وا بسته و امپریالیسم حامی آن – در باره ی چگونگی نظام حکومتی آینده و صورت بندی پایه ی اقتصادی آن در تردید بماند ، از همان آغاز قطع امید نکند ودر دشمنی تا پای جان نایستد . با این همه ، در پس این تدبیر باید به نیت نهفته ی بورژوازی لیبرال پی برد که می خواهد در برابر خرده بورژوازی ا نقلا بی و طبقه ی کارگر هیچ تعهدی از هیچ بابت به گردن نگیرد و به هنگام جای گزینی قدرت ، در تصاحب هرچه بیشتر مراکز حکومت پیش دستی کند و در همان بخت خود را به عنوا ن یگانه عنصر جدی و شایان اعتماد برای کنار آمدن با امپریالیسم از دست ندهد . سخن کوتاه ، بورژوازی تا جایی که بتواند می کوشد تا رهبری سیاسی خود را بر مبارزه ی ملی تحمیل کند ، و اگر نتواند ، همه ی تلاش و تردستی و سفسطه بازی خود را صرف آن می کند که نیروهای ترکیب کننده ی این مبارزه را در حال جدایی سازمانی نگه دارد . (2)

                                                 *                    *                      *

پیروزی در نبرد برا ی ا ستقلا ل و آ زا دی و دموکرا سی ا گر چنا ن نبا شد که محد ود و موضعی بما ند و را ه به سا زش دهد ، طبقه یا قشر فرما نروا را که بیشتر تکیه بر نیروی امپریا لیسم دا رد ا ز پا یگا ه قدرت به زیر می کشد و ترکیبی ا ز طبقا ت و قشرها ی هم نبرد را جا یگزین آ ن می کند . ا ین دست به دست گشتن قدرت – که به صورت زمینه عینی آ ن را تغییر کمی و کیفی تنا سب نیروها در جامعه پدید آ ورده ا ست – چیزی جز ا نقلاب نیست : ا نقلا ب د مو کرا تیک ضد ا مپریا لیستی که در آ ن ، ما نند هر ا نقلا ب دیگر ، تعا دل ا جتما عی – سیا سی  جا معه  به هم می خورد ، چا رچوب نظم مستقر در هم می شکند و مرزها ی آ زا دی یکبا ره پس و پیش می شود . توده هائی که در ا جبا رهای نظم طبقا تی وا بسته به ا مپریا لیسم در تنگنا بودند ، تا ا ستقرا ر نظم تا زه که آ ن هم بی شک طبقا تی خوا هد بود ، وسیع ترین آ زا دی ها را به خود می دهند . مستی ا ز بند رستگی . کوتا هی فا صله خوا ست تا عمل ، سر ریز ا ندیشه و گفتا ر و نوشتا ر . ا ین آ زا دی خود دا ده ، که هنوز در مجرا ی قا نو ن و مقررا ت نظم پس ا ز ا نقلا ب محصور نشده ا ست ، به نسبت نیرویی ا ست که در پس فرد ، گروه یا طبقه قرا ر دا رد و مشرو عیت آ ن ا ز حضور و درگیری وا قعی نیروها در صحنه ی ا نقلا ب سرچشمه می گیرد . و با ز با همین مشروعیت ا نقلا بی ا ست که دا منه ی آ زا دی – حتی آ زا دی ها ی بنیا دی – بر قشر یا طبقه ای که ا ز پا یگا ه قدرت به زیر کشیده شده ا ست و بر خمتگزا ن ریزه خوا ر خوا ن غا رت آ ن که دست به ا خلا ل گری و توطئه بزنند تنگ گرفته می شود . جا ی ا عترا ض هم نیست . آ زا دی سلا ح ا ست و هیچ ا نقلا بی نمی توا ند سلا ح در کف دشمن شکست خورده با قی بگذا رد .

در ا نقلا ب دموکرا تیک ضد ا مپریا لیستی ، بویژه هنگا می که جنبش ا نقلا بی نتوا نسته ا ست یک جبهه ی متحد با رهبری جمعی و برنا مه ی مشترک عمل به وجود آ ورد ، به سبب ترکیب نا همگن نیروها یی که به مبا رزه کشیده شده ا ند : بورژوا زی ملی ، طیف گسترده ی خرده بورژوا زی شهر و روستا ، کا رگرا ن ، زحمت کشا ن شهری و دهقا نا ن بی زمین . . . پیرو زی نه هما ن تعد د مرا کز قد رت بلکه ا نبوه تکه پا ره ها ی قد رت فردی و گروهی و طبقا تی را به دنبا ل می آ ورد . در هر گوشه ، دا عیه دا را ن خرد و بزر گ ا نقلا ب ، بر حسب زور و نیروی آ ما د ه به کا ری که می توا نند در ا ختیا ر دا شته  با شند ، قلمرو عملی به ا ستقلا ل در دست می گیرند و با یکد یگر به رقا بت و کشمکش ، که بی شک تنها در زمینه ی ایدئولوژیک نیست و بسا هم خشونت با ر و خونین می شود ، در می ا فتند . در کنش و وا کنش نیروها و گروه ها و احزاب نماینده ی قشرها و طبقا ت مختلف ا جتما عی ، ا نگیزه های طبقا تی که خواه نا خوا ه در گستره ی کلی ، ا نقلا ب دمو کراتیک ضد ا مپریا لیستی در کا ر ا ست و به ا نقلا ب پویا یی می بخشد ، پرورده می شود و با وضوح پیوسته بیشتری به سطح آ گا هی و عمل توده ها می رسد . بر حسب ا عتما د و ا قبا ل توده ها ، تغییرا تی در تنا سب نیروها پدید می آ ید . ا نقلا ب ، در حرکت ها ی کوچک و بزر گ نوسا نی و گا ه نیز با گردش ها ی تند و قهر آ میز ، به ا ین یا آ ن سو تحول می یا بد تا سر ا نجا م ، پس ا ز یک روند کم و بیش طولا نی و د رد نا ک رویا یی و حذ ف و ا تحاد ، قد رتی سرا سری پدید آ ید و خود را بر جامعه تحمیل کند . ا ین هنگا می ا ست که نیروها ی اجتما عی – طبقات و قشرها ، در را بطه با تولید و ما لکیت --  در موا ضعی ا ز فدرت ا قتصا دی و سیا سی که قا د ر به نگهدا ری آ ن هستند مستقر شده اند و ا نقلا ب ، با حذ ف ا نگیزه ها ی ارضا ء شده و آ نچه دیگر توا ن ا رضا ء شد نش نیست ، ا ز نفس ا فتا ده ا ست و جا معه در نظم تا زه ی خود به تعا دلی * پا یدا ر * ( 3) رسیده ا ست .

فا صله ی  زما نی میا ن سر نگونی قشر یا طبقه ی فرما نروا ی وا بسته به ا مپریا لیسم و ا ستقرا ر نظم تا زه مرحله پر تب و تا ب گذا ر در تکا مل ا نقلا ب دمو کرا تیک ضد ا مپریا لیستی ا ست . در ا ین مرحله ، ا نقلا ب ا ز دو سو آ سیب پذیر ا ست یکی ا ز جا نب ضد ا نقلا ب – مجموعه ی نیرو ها یی که در دا خل و خا رج کشور ا ز ا نقلا ب زیا ن دیده ا ند و ا متیا زا تی را ا ز دست داده یا در بیم از دست دا دن آ ن ا ند – و دیگری ا ز جا نب تعد د و پرا کند گی ا حتما لی نیروها ی د مو کرا تیک .  این نیروها که ا تحا دشا ن – در عرصه ی عمل یا بر حسب پیما ن مد ون --  پیر وزی را ممکن سا خت ، ا گر نتوا نند حکو مت ا نقلا بی شا ن را به رضا ی همه ، بر پا یه ی همکا ری و بر نا مه ی مشترک متوا زن سا زما ن دهند ، نا گزیر در سیا رها ی جدا گا نه ی عمل به مقتضا ی ا نگیز ه ها ی طبقا تی خا ص  خود می ا فتند . و چنین ا ست که ا تحا د – مکا نیسمی که در مرحله ی گذ ا ر می توا ند سر عت پویا یی ا نقلا ب را تنظیم کند و پا یگا ه تود ه ای آ ن را هر چه وسیع تر نگه دا رد --  ا ز هم می پا شد و کا ر به رو یا رویی و سر کوب می کشد و ، در مجموع ، ا نقلا ب ا ست که نیرو و توا ن خو د را ا ز دست می دهد . تا کید بر ا ین نکته ضروری ا ست که  ا ین روند تجزیه و تلاشی ا ز سرشت طبقا تی جا معه ریشه می گیرد ، نه ا ز جا ه طلبی ها و هوس ها و خوا ست ها ی فرد ی . ا ز ا ین رو ، با ید با آ ن بر خورد ی عینی دا شت و با شنا خت ویژگی ها و عمل  بر مقتضا ی آ ن – یعنی رفتن بر خط میا نگین انگیزه ها ی قشر ها و طبقا ت وا رد در ا نقلا ب --- اثرا ت ویرا نگری ا ین روند را مها ر کرد .

بر خلا ف ا نقلا ب ها یی که به سر کر د گی یک طبقه سا زما ن یا فته ی دا را ی اید ئو لوژ ی و بر نا مه سیا سی مد و ن – ما نند بورژوا زی در نبر د با فئود ا لیسم یا طبقه ی کا رگر در نبرد با سرما یه دا ری – صورت می گیرد و واقعیت قدرت ، پس ا ز پیر وز ی ، به دست همین طبقه می ا فتد و ا و ست که ا نقلا ب را در مجموع را ه می برد و بد ا ن  شکل و محتو ی می دهد ، ا نقلا ب دمو کرا تیک ضد ا مپریا لیستی جز با ا تحا د ر زمی (4) همه ی طبقا ت و قشر ها ی د مو کرا تیک صورت پذیر نیست ، ودر ا ین ا تحا د ا صل آ ن ا ست که همه برا برند . شعا ر ا ستقلا ل و آ زا دی و دمو کرا سی که ا ین ا تحا د سرا سری را ممکن می سا زد ، به محض پیر وزی ، به نحوی خو د جو ش در وا ق عیت می نشیند و قدرت ، ا گر هم نه به تصریح ا علا میه و قرا ر دا د ، در عمل میا ن طبقا ت و قشر ها  و گروه ها ی د مو کرا تیک منقسم می شود . در ا ین پرا کند گی قدرت ، ا نگیز ه ها ی طبقا تی که در جریا ن مبا رزه ا نقلا بی زیر سر پوش هد ف ها ی فرا گیر ملی کم و بیش پنها ن ما ند ه بو د ند مجا ل بروز پیدا می کنند و به صور تی فعا ل به کا ر می ا فتند . در تا ثیر متقا بل ا ین ا نگیز ه های طبقا تی ا ست که خصلت پویا یی و دگر دیسی  ا نقلاب دمو کرا تیک ضد ا مپریا لیستی بروز می کند ، و ا ین ا مری ا ست نا گزیر . زیرا ا نقلا ب نمی توا ند ، در عین آ ن که طبقا ت و قشرها ی جا معه را به عرصه ی مبا رزه می کشا ند و به نیروی آ نها پیروز می شود ، از بر آ ورد ن خوا ست ها ی ا قتصا دی ، سیا سی ، ا جتما عی و فرهنگی شا ن سر با ز  زند . چنین ا ست که ا نقلاب د موکرا تیک ضد ا مپریا لیستی  ا ز هما ن آ غا ز پیرو زی نطفه ی بحرا ن را در خود نهفته  دا رد . در شرا یط آ زا دی و د مو کرا سی آ غا زین ، در حا لی که هنو ز هیچ طبقه یا قشری بر ا نقلا ب مسلط نیست ، با توجه به شعا ر بسیا ر بزرگ توده ها ی زحمت کش ، ا نقلا ب طبعا گرا یش به سر کرد گی سیا سی و ا جتما عی – و تا حدو دی ا قتصا دی – آ نا ن خوا هد دا شت . و ا گر آ زا دی و دمو کرا سی برا ستی در جریا ن ا نقلا ب تحقق و دوا م یا بد ، -- و ا ین را تنها آ گاهی و مرا قبت ا نقلا ب و نیروی سا زما نی زحمت کشا ن تضمین می کند – سیر نها ئی کا رها به سوی ا یجا د دمو کرا سی ا نقلا بی زحمت کشا ن خوا هد بود . ولی ا ین کا ری نیست که به سا د گی بگذ رد . بورژ وا زی دموکرا سی را ا فزا ر سنتی سلطه ی طبقا تی خود می دا ند ، و در ا نقلا بی که زیر پرچم ا تحا د سرا سری نیروها ی دمو کرا تیک به پیرو زی رسیده ا ست ، همه تلا ش وی بر آ ن ا ست که آ زا د ی و دمو کرا سی به شیوه ای در زند گی جامعه به عمل گذ اشته شود که راهگشا ی قدرت بلا منا زع او با شد . ا ز ا ین رو ، همین که بیم آ ن رود که ا نقلا ب پیروز مند در تدا وم خود را ستا ی دیگری جز سلطه ی بورژوا زی در پیش گیرد ، یک لحظه نیز در بر هم زد ن ا تحا د و تد ا رک رویا یی با متحدا ن دیر وزی خود درنگ نخو ا هد کرد . بورژوا زی با به کا ر گرفتن ا مکا نا ت پر دا منه ی ا قتصا دی و سیا سی و اد ا ری که در اختیا ر دا رد به کا ر شکنی خوا هد پردا خت و با بهر ه گیری ا ز دشوا ری ها و نا رسا یی ها یی که خود در بروز آ ن سهیم ا ست قشرها ی نا آ گا ه را د لسرد و به ا نقلا ب بد بین خوا هد کرد ، به آ شوب فکری و سیا سی شا ن دا من خوا هد زد ، وبا به را ه ا ندا ختن ا رکستر تبلیغا ت منفی پیشا هنگ نیروها ی ا نقلا بی را ا ز تود ه ها جدا خوا هد سا خت تا ، پس ا ز آ ن که صحنه ی ا نقلا ب از حضور فعا ل تود ه ها خا لی شد ، به سر کوب رقیب بپردا زد . در سرا سر ا ین جریا ن ، بورژ وا زی ا ز تا یید و پشتیبا نی ضد ا نقلا ب دا خلی و خا رجی بر خور دا ر خوا هد بو د و نا گزیر گا م به گا م در سا زش با ا رتجا ع و ا مپریا لیسم تا مر حله ی خیا نت پیش خوا هد رفت . بدین سا ن ، به علت ا نگیزه ها ی طبقا تی متضا دی که که در مرحله ی تکا ملی ا نقلا ب د مو کرا تیک ضد ا مپریا لیستی در کا رند ، سر نوشت ا نقلا ب ا ز دو بیرو ن نیست : یا پیش رو ی به سو ی دمو کرا سی ا نقلا بی زحمت کشا ن و قطع هر گو نه وا بستگی به ا مپریا لیسم ، یا ا ستقرا ر دوبا ره دیکتا توری سرما یه دا ری – با یا بدو ن پیش نما زی فریبند ه ی دمو کرا سی پا رلما نی – در وا بستگی مجد د به ا مپریا لیسم .

در مرحله ی  تکا ملی ا نقلا ب ، در مرحله ی گذا ر که ا نگیزه های متضا د طبقا تی در کا رند ، هیچ نظم سرا سر ی نمی توا ند کا ملا مستقر شود . قهر ا نقلا بی بر زند گی جا معه فرما نروا ست و جز ا ین نمی توا ند با شد ، در نتیجه ، آ زا دی هم به صورت حق یکنوا خت و یکسا ن که همه ا ز آ ن بر خور دا ر با شند نیست ،  هم آ زا دی و هم حقوق مد نی و سیا سی تا آ نجا رعا یت می شود که ، در هر لحظه ا ز روند تکا ملی ا نقلا ب ، به تحکیم گرا یش غا لب خدمت کند . شنا خت دوست و دشمن ، تا مین آ زا دی و حقوق یکی و سلب آ زا دی و حقو ق آ ن دیگر ، ظا بطه ی نا گزیر حکومت ا نقلا ب می شود . فعا لیت نها دها و ا رگا نها ی ا نقلا بی هم نمی توا ند از کشا کش درونی نیرو ها ی ا نقلا بی و نبرد مرگ و زند گی با ضد ا نقلا ب متا ثر نبا شد . تا جا یی که قا نون غا لبا موضعی و موقت ا ست ، نه عا م و پا یا ، زیرا ا نقلا ب در پویا یی خود در هیچ چا رچوب سا خته و پردا خته ذهنی نمی گنجد و به ضرور ت ا ز آ ن سر ریز می کند . به ویژ ه قا نو ن ا سا سی ، ا گر تد وین شود ، نا چا ر در عمل نقض می شود یا بخش ها یی ا ز آ ن مسکو ت می ما ند . و ا ین همه ا ز ا نقلا ب ا ست که آ را یش صف ها به هم بخورد و ترکیب تا زه ای ا ز ا تحا د صور ت بند د . و با ز طبیعی ا ست که ضد ا نقلا ب و آ نا ن که به ا نگیز ه های طبقا تی در آ ستا نه ی کنا ره گیری ا ز ا نقلا ب اند ا ز * آ زا دی * و * دمو کرا سی * و * قا نو ن ا سا سی * پرچمی برا ی پیکا ر با ا نقلا ب بسا زند . ا ما شگفت آ ور آ ن ا ست که بر خی ا ز مو منا ن به ا نقلا ب را ه گم کنند و زیر چنین پر چمی گرد آ یند .

یا د دا شت :

1—  در ا ین زمینه ، حقا می با یست بیشترین ا حتیا ط به کا ر بر ده شود ، خا صه بر ا ی بستن را ه بر بد خوا هی دستگا ه و همچنین بر وسوسه ی تبر ی و ا نکا ر ا ز سوی رقیبا ن کا ر گزا ر * ا سلا م شا هنشا هی * .

2—در ملا قا تی که در شهریور 1356 با مهند س مهد ی با زر گا ن در محل شر کتش در خیا با ن غزا لی ا تفا ق ا فتا د پس ا ز یک سا عت گفت و گو در با ره ی ا تحا د نیرو ها و لزو م تشکیل یک د ستگا ه رهبر ی جمعی و تد وین بر نا مه ی مشتر کی برا ی مبا رزه رهبر * نهضت آ زا دی * با گفتن آ ن که  *  ما معتقد به تفرق هستیم * آ ب پا کی به دست همه ریخت .

3 – ا لبته به یا د دا ریم که جا معه ، با نیرو ها ی متضا دی که هموا ره در آ ن در کا ر ا ست ، نمی توا ند در تعا دل خود به صورتی مطلق پا یدا ر با شد .

4 – ا تحا د در یک جبهه ، با حفظ ا ستقلا ل اید ئولوژیکی و سا زما نی هر یک ا ز اجزا ء یا ا تحا د سا زما ن یا فته سرا سری در صحنه ی عمل ، گرد یک شعا ر فرا گیرکلی .

 سرچشمه: هفته نامه ی ا تحا د مردم ، شما ره 73 دوره دوم دوشنبه 25 اسفند 1359  

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi  

     بازگشت به صفحه نخست

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست
 
    اشتراك در نویدنو

  

نشانی پست الکترونیک: