گفتارهایی از
محمود اعتماد زاده (به آذین)
متن زیر بخشی از خطابه محمود اعتماد زاده در اولین جلسه بحث کانون
نویسندگان ایران در ۵ دی ۱۳۴۷ است که هنوز بعد از گذشت ۴۰ سال بوی تازگی می
دهد:
«منی
که به سانسور اندیشه و گفتار خود تن میدهم، منی که به بهانهی ترس، از یک
طرف، و قدرت قاهر از طرف دیگر در امور شهر و کشور خود دخالت نمیکنم، رای
نمیدهم، انتخاب نمیکنم و انتخاب نمی شوم، تجاوز را می بینم و دم نمی زنم،
منی که باید بروم و در برابر میزی بنشینم و حساب عقیدهی خود را و ایمان
خود را، حساب دوستیهای خود را و دشمنیهای خود را، حساب دیروز و امروز و
فردای خود را به بیگانهی سمجی که نمایندهی قدرت قاهر روز است پس بدهم،
اهانت ببینم و زیر ورقهی اهانت را بهدست خود امضا کنم، من شاید آزادی را
بفهمم، ولی جرات آزادی ندارم. نقصی، علتی در شخصیت انسانی من است که اگر بر
آن آگاهم، هرچه زودتر باید به جبران آن برخیزم؛ وگرنه شایستهی نام انسان
نیستم.»
محمود اعتماد زاده (م.ا.به آذین(
۵
دی
۱۳۴۷
گفتار حکیم
خود را بشناس ! – بدبخت ، ندانسته چه می گویی ؟ آن خام زشت روی چه گونه خود
را بشناسد و نرمد ، بیزار نشود ؟ یکباره در نغلطد؟
زیرا در اعماق هستی ، ای بسا غول ها که خوابیده اند . و این نفس گرم و
آلوده ی آن هاست که هردم ضمیر تورا تیره می کند . وای اگر غول های تو بیدار
شوند و سر بر دارند ! آن وقت خروارها شناسایی تو پر کاهی نخواهد ارزید .
برادر ! نیروی زندگی بس عظیم و سرکش است . آتشی است که می سوزد و زبانه می
کشد . اما نه برای دیگ جوش من و تو .... زیرا ، تا بود و هست از من و تو
فارغ است . این من و توایم که هدف خویش پیش روی او می نهیم ، آن را از نو
می آفرینیم . و اینست که بزرگ و بی همتاییم .
خود را بشناس ! آری ، ولی خود را بیافرین . آن باش که خود خواسته ای :
هردم بلند تر ، پیراسته تر ، بارورتر !
نقل از نقش پرند ، چاپ چهارم ، انتشارات نیل ،1357
مطلب
را به بالاترین بفرستید:
مطلب را به آزادگی بفرستید:
بازگشت به صفحه نخست