نویدنو:21/10/1391  

 

نویدنو21/10/1391 

 

 

میادین قتل در اندونزی
نگاهی به قتل عام میلیونی کمونیست ها در اندونزی
سایت الجزیره - مترجم: زهره اسدپور

 

• قتل کمونیست ها یا مظنونین به کمونیسم در اندونزی در سالهای ۱۹۶۵ و ۱۹۶۶ یکی از خونین ترین قتل عام های قرن بیستم است که کاملا از جهان خارج پنهان نگاه داشته شده است. محققین برآورد می کنند که بین یک تا سه میلیون نفر در این کشتار جان سپرده اند ...

اخبار روز: www.akhbar-rooz.com


قتل کمونیست ها یا مظنونین به کمونیسم در اندونزی در سالهای 1965 و 1966 یکی از خونین ترین قتل عام های قرن بیستم است که کاملا از جهان خارج پنهان نگاه داشته شده است. محققین برآورد می کنند که بین یک تا سه میلیون نفر در این کشتار جان سپرده اند. پیش از فیلم مستند اقدام به کشتن، قاتلان با این جزییات (در این مورد) سخن نگفته بودند. در این فیلم قاتلانی در شمال سوماترا دلایل وحشتناکی درباره ی اعدام ها می دهند و هنوز به آن باور دارند. قاتلان اغلب خود را قهرمان می بینند. زیرا حکومت و بخش بزرگی از جامعه از اقدامات آنها پشتیبانی می کردند. بسیاری از اعدام ها مستقیما توسط ارتش انجام می شد. در سالهای پس از آن، اندونزیایی ها با تبلیغات ضدکمونیستی بمباران می شدند، و حتی امروزه، بیشتر مردم نمی دانند واقعا چه رخ داده است.
این فیلم و گزارشی که اخیرا کمیسیون ملی حقوق بشرکه این قتلها را جنایت علیه بشریت خواند، به بحث در این باره که چگونه کشور باید با این گذشته ی بسیار دردناک خود کنار بیاید دامن زده اند.
گورهای دسته جمعی هنوز باید برملا شوند وبا قربانیان هنوز باید عادلانه برخورد شود. در روستاهای بسیاری قاتلان و وابستگان قربانیان با دانستن این واقعیت ناخوشایند که "همسایه مان پدرم را کشت" در کنار هم زندگی می کنند. استپ وسن از الجزیره با قاتلان سابق صحبت می کند و در می یابد که چرا بسیاری از مردم – اغلب جوانان مسلمان- به قاتلان خون ریز خونسردی تبدیل می شوند، و چرا این اپیزود تاریک از تاریخ اندونزی همچنان امروزه بسیار حساس و زنده است.

اقدام به قتل تولید کننده، سیارینا حسیبوان
وقتی دوستی درباره ی مستندی درباره ی قاتلی که در قتل مظنونین به کمونیسم در 1965 مشارکت داشت گفت، حرف او را باور نکردم. من هرگز نشنیده ام کسی به این موضوع اعتراف کرده باشد- چه برسد به این که مستندی در این مورد در جشنواره های جهانی به نمایش دربیاید. برای دیدن این مستند بسیار مشتاق بودم. خوشبختانه، یکی از اولین کسانی بودم که همراه با گروه کوچکی از روزنامه نگاران در نمایش مخفیانه ی (مستند) اقدام برای قتل در جاکارتا حضور داشتم. به ما گفته شد که محل نمایش فیلم را به دلایل امنیتی افشا نسازیم، که این موضوع نشان می دهد تا چه حد این دوره ی خونین در تاریخ اندونزی حساسیت برانگیز مانده است. بعد از این که این فیلم را دیدم، شوکه، گیج و خیانت دیده بودم. از دریافت این که چقدر موقعیت در آن زمان وحشتناک بود شوکه شده بودم- مردمی که با ترس زندگی می کردند و قتلی که در هر جا و هر روز محتمل بود. گیج شده بودم زیرا نمی دانستم درباره ی انور کونگو، اعدام کننده در فیلم، چه فکر کنم. تقریبا از او متنفر نبودم زیرا او را مردی نا آگاه، که توسط حکومت با این اعتقاد که او با کشتن همه ی آن افراد کار درستی انجام داده است، شستشوی مغزی داده شده است، می دیدم. آشکار بود که این عمل او را برای زندگی به دام انداخت. من احساس خیانت دیدن می کردم زیرا حکومت وقتی ما در حال بزرگ شدن بودیم هرگز به ما حقیقت را نگفت. و حالا من می خواستم تا بیشتر بدانم.
به عنوان اندونزیایی ای که در دوران "نظم نوین" رژیم رییس جمهور سوهارتو بزرگ شد، به من القا شده بود که حزب کمونیست اندونزی (
pkl)، که یکی از بزرگ ترین احزاب سیاسی در 1965بود، خشن بود و اعضایش به خدا باور نداشتند. وقتی کودک بودم، وقتی ما از کسی متنفر بودیم عادت داشتیم که او را کمونیست بنامیم.- به این معنا که ما فکر می کردم آن شخص هیولا است. ما تا این حد شستشوی مغزی داده شده بودیم. در دبستان هر سال در 30 سپتامبر، معلم ها از ما می خواستند تا فیلم سه ساعت و نیمه ای که با پشتیبانی حکومت ساخته شده بود و درباره ی این بود که حزب کمونیست چگونه قصد براندازی حکومت را داشت، ببینیم. فیلم نشان می داد که چگونه در یک روز درسال 1965، PKI هفت نفر از اعضای بلندمرتبه ی ارتش را در نیمه شب ربودند، یک نفر از آنها را در برابر چشمان همسر و فرزندانش به قتل رساندند و باقی را به مزرعه کائوچو بردند که در آنجا شکنجه و ضرب و شتم شدند. در تمام این مراحل آنها آواز میخواندند، می رقصیدند و فریاد می زدند "بکش! بکش! بکش!". سپس پیکرهای بی جان آنها را در چاهی انداختند.
بسیاری ازمباحث فیلم خشونت بارتر از آن بود که کودکان دبستانی آن را تماشا کنند. اما حدس می زنم هدف این بود که نسل جوان تر را شستشوی مغزی دهند، تا بیشتر بخش های وحشتناک فیلم در مغز ما حک شود تا هر وقت ما از
PKI می شنویم به موجوداتی هیولا مانند فکر کنیم. و برای مدتی طولانی، (این شیوه) جواب داد.
من بزرگ شدم بدون این که بفهمم واقعا در 1965 چه رخ داد؛ نمی دانستم که شاید در حدود سه میلیون نفر کشته شدند زیرا متهم به همکاری با
PKI بودند. اگر والدین یا پدربزرگ و مادر بزرگ من درباره ی این موضوع می دانستند نیز، هر گز به من چیزی نگفتند.
بعد از تماشای اقدام به قتل، احساس کردم باید روایت های خودمان را از قتل ها بگوییم. با قربانیان، قاتلان، شاهدان، و محققان صحبت کردم تا بیشتر درباره ی آنچه به واقع رخ داده بود دریابم. و هر چه بیشتر با مردم در این مورد حرف زدم، تصویری که در سر من شکل گرفته بود وحشتناک تر می شد.
بعد از این که ارتش
PKI را متهم کرد که پشت صحنه ی قتل هفت مرد ارتشی بوده است، اعضای PKI در همه جای اندونزی به دام افتادند، بدون محاکمه به زندان افتادند، شکنجه شدند یا به قتل رسیدند. از شهروندان و طلاب مدارس دینی به عنوان قاتلان استفاده میشد. و ارتش تعدادی از خشن ترین مجرمان را از زندان آزاد کرد و به آنها دستور داد تا اعدام ها را انجام دهند. هر روز صدها پیکر بی جان شناور در رودخانه ها یافت می شد.
اوضاع آنقدر آشفته بود که شخص به سهولت متهم به عضویت در
PKI می شد، به زبان ساده زیرا فردی با او دشمنی داشت. قتل حتی در میان اعضای خانواده ها هم رخ می داد.
نداران مرد مسنی است که سن واقعی خود را نمی داند. او تنها دو دندان دارد، اما بسیار می خندد. او به ما گفت که یک جلاد بوده است. ما با او به لاونگ تیکوس یا همچنان که اهالی آن را می خوانند، گودال موشها رفتیم- جایی که سربازها او را وادار کردند تا بیش از 40 نفر را، که برخی از آنها را شخصا می شناخت، بکشد.
در برابر گودالی به عمق 42 متر، در حالی که مدام به ا هشدار می داد نزدیک تر نرویم، او سرگذشت خود را برای ما گفت. مظنونین به کمونیسم بعد از اینکه ساعتها در تاریکی راه رفته بودند با دستهای بسته توسط ارتش به اینجا آورده شدند. آنها در برابر گودال به صف شده بودند. سپس، تک تک، نداران هر کدام از آنها را با چماق از پشت سر زد و به داخل گودال انداخت. او می گفت، آنها به ندرت مقاومت می کردند، گویا پیشاپیش پذیرفته بودند که خواهند مرد. بویی که از گودال برمی خواست آنقدر بد بود که روستاییان در دوردست نمی توانستند آن را تحمل کنند. گودال تا 2002 پوشانده شده بود پس از آن فعالان حقوق بشر آن را گشودند و استخوان ها و اسکلت های انسان ها را در آن یافتند.
پس از سقوط سوهارتو در 14 سال پیش، مردم با احتیاط شروع کردند به سخن گفتن در این باره. قربانیان و سازمانهای حقوق بشر از حکومت خواستند تا حداقل برای آن چه رخ داده بود پوزش بخواهد.
نزدیک 50 سال بعد از حوادث آن سالها، کمیسیون ملی حقوق بشر تفحصی 4 ساله را در این باب ترتیب داد و نتیجه گرفت که جنایت علیه بشریت رخ داده و ارتش در این مورد مسئولیت داشته است.
هنوز تغییر چندانی رخ نداده است. خوشحالم که کودکان دبستانی دیگر مجبور نیستند تا همان فیلم های تبلیغاتی ای که ما موظف بودیم ببینیم را تماشا کنند. اما "میادین قتل" اندونزی از کتاب های تاریخ غایب مانده است. کمونیست ها همچنان در نظر بسیاری از اندونزیایی ها هیولا مانند هستند و نوادگان اعضای حزب کمونیست هنوز نمی خواهند در ملا عام این را اعلام کنند.
هنوز کسانی هستند که ترجیح می دهند درباره ی آنچه که در 1965 رخ داد سخن نگویند. آنها می گویند چرا باید زخم های کهنه را باز کنیم؟ بگذارید همچنان آنها را مدفون نگاه داریم.
اما همچنین اندونزیایی های فراوانی نیز، همچون من، هستند که می خواهند آنچه که به واقع رخ داد را بدانند. آنچه که کشور ما را برای دوره ای چنین طولانی دوپاره کرده است چیست؟ گرچه در آن زمان موقعیت
PKI بسیار قدرتمند بود، اما آیا PKI واقعا نقشه ی کودتا و قتل ژنرال های نظامی را داشت؟ چه چیزی مردم اندونزی را تا این حد خواهان قتل همدیگر کرد آن چنان که حتی اعضای خانواده ها نیز یکدیگر را به قتل برسانند؟
خوشحالم که از لاونگ تیکوس تا حدودی خاک برداری کردند و اسکلت ها را یافتند. اما گورهای دسته جمعی بسیاری که در سرتاسر اندونزی پراکنده شده اند، هنوز باقی مانده اند. و ما برای پاسخ دادن به تمام سئوالاتی که داریم راهی طولانی برای پیمودن در پیش داریم. باور دارم که اگر ما بخواهیم از گذشته بیاموزیم باید حقیقت را درباره ی تاریخ خود بدانیم.

منبع: www.aljazeera.com

            

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter