نویدنو:21/10/1391  

 

نویدنو21/10/1391 

 

 

ویروس یوروکمونیسم

برگردان : اردشیر قلندری

امروزه هر چه بیشتر مفهوم مبارزه ایدئولوژیک در راستای دفاع ازتوده های زحمتکش در شرایط بحران حاد سیستم جهانی سرمایه داری مشخص میگردد. در ضعیف ترین حلقه نظام بورژوازی جنائی روسیه ، این پیکار موضوع زندگی ویا مرگ رژیم حاکم را به چالش کشیده است. حاکمان این را بخوبی فهمیده و آگاهانه از ابزاری، چون اپورتونیستها که زیر پوشش"مارکسیستهای نئوارتدوکس" مخفی شده اند، در به تعویق انداختن مرگ اجتناب ناپذیر خود استفاده مینمایند. این نوع اپورتونیسم پدیده تازه ای نیست . این تفکردر سالهای 70 سده بیستم به نام یوروکمونیسم شهرت یافت. " کمونیستهای نئوارتدوکس " امروزی در روسیه ، همان یوروکمونیستها میباشند، ولی با برخی ابداعات و ابتکارات که، با ویژه گیهای سیاسی زندگی امروزی روسیه منطبق گردیده است. آنها با شتاب در جنبش چپ نقب زده تا یک جنگ ایدئولوژیکی علیه حزب کمونیست روسیه به راه بیاندازند.

پیشگویی لنین

در باره یوروکمونیسم در فعالیتهای 20 سال آخرحزب کمونیست اتحاد شوروی ،(سالهای 70  - 80 سده بیستم) سکوت حاکم بود ، واگر هم چیزی گفته میشد ، بخشی از آن ، بصورت تصادفی میبود.  بخاطر یکپارچگی خیالی جنبش کمونیستی جهانی، رهبران حزبی اتحاد شوروی ترجیح میدادند روابط خود با احزاب کمونیست ایتالیا ، اسپانیا و فرانسه بزرگترین احزاب چپ اروپایی ، جائی که یوروکمونیسم با سرعت شایع می شد را خراب نکنند.  انتقادات حزب کمونیست اتحاد شوروی بسیار محتاطانه بود. افسوس که ، رهبری حزب کمونیست ، دورازمسائل تئوری مارکسیسم لنیسیم بود وآمادگی بحث با ایدئولوژی یورکمونیسم را نداشته ، ومیل این بحثها نیز وجود نداشت ، رهبری حزب کمونیست براین باوربود که وجود صلح بد ، بهتر ازاختلاف است. اما آنچه که در سیاست مجاز است، تحت هیچ شرایطی در ایدئولوژی مجاز نمی باشد.  در این جا سازش ممکن نیست. پرداخت بهای انعطاف ایدئولوژیکی زمانی طولانی دوام نداشت. چرخش یوروکمونیسم  در نخبگان حزبی شوروی نیز نفوذ کرده ، وبه یکی از عمده ترین دلیل خیانت دربخش ایده آلها و اصول حزب بزرگ لنین و دولت اتحاد شوروی گردید.  جهت افشای طبقاتی و ماهیت خصمانه ایدئولوژی کمونسیم نسبت به یوروکمونیسم ، باید به یوروکمونیسم همچون شکل جدیدی از اپورتونیسم سده بیستم نگریست ، و به اثر لنین " امپریالیسم ، به مثابه بالاترین مرحله کاپیتالیسم " مراجعه کرد. در آن میشود گفت که لنین امکان گذر کامل وآشکار اپورتونیست ها به مواضع ایدئولوژی بورژوازی، بدون هرگونه نقابی را پیش بینی میکند. در این اثر میخوانیم: " کسب سودهای انحصاری و هنگفت توسط سرمایه دارن یکی ازرشته های صنعتی در یکی از چندین کشور و یا همانند آنها ، فرصت خرید برخی لایه های کارگری ویا بطور موقت بخش قابل توجهی از اقلیت آنها ، در راستای جلب آنان به سمت بورژوازی یکی ازرشته های صنعتی ، یا اقلیت یک ملت علیه بقیه مردم میگردد. تشدید تضاد بین کشورهای امپریالیستی ، در راستای تقسیم جهان این روند را تقویت مینماید. بدین سان پیوند امپریالیسم و اپورتونیسم برقرارمیگردد". پس نتیجه این میشودکه، " اگرمبارزه با امپریالیسم ، در ارتباط تنگا تنگ با مبارزه علیه اپورتونیسم نباشد، سخنی است کاملا بیهوده". اتقاقی که در سالهای 70 سده گذشته در رابطه باجنبش جهانی کمونیستی رخ داد. سودهای سرسام آور انحصاری که بعد از جنگ دوم جهانی در شرکتهای چند ملیتی انباشته شده بود به آنان امکان داد تا بخش قابل توجهی از طبقه کارگر نه در یکی از چندین کشور ، بلکه بخش زیادی از کارگران کشورهای پیشرفته غربی را بخرد. همانها اقلیت ممتاز جهان بورژوازی " میلیارد طلایی" را بوجود آوردند. درهرکدام از کشورهای " میلیارد طلایی" یک جامعه مصرفی شکل گرفت، که در آن کارگران فوق متخصص ، با حقوقهای بسیار بالا چشم اندازی جهت تغییرشکل جایگاه خود به "طبقه متوسط" را پدید آورد. برخورد با آنها همردیف با بورژوازی متوسط و نخبگان روشنفکر، وهمچون لایه های اجتماعی اشرافیت کارگری و بورکراسی موسسات صنفی بود. علاوه بر این ورود  در " طبقه متوسط گروهای اجتماعی مختلف نه بر اساس رابطه آنها با وسایل تولید (مهمترین نشانه تعیین طبقه) بلکه،براساس درآمدها مشخص میگردید. افسانه اجتماعی"طبقه متوسط" در راستای شستشوی آگاهیهای طبقاتی و آگاهیهای کارگران مورد نیاز سرمایه های فراملی ودرراستای تخریب همبستگی روانشناختی همه مردم برای کارروزمزدی انجام میگرد. بدیگرسخن، این افسانه (که امروز به زیر ضربات بحران جهانی خرد میگردد) در راستای انشعاب طبقه کارگر، جهت ایجاد عدم اطمینان به نیروی انترناسیونالیسم پرولتری مطرح گردیده است. چه احتیاجی به همبستگی طبقاتی در پیکار با سرمایه داری میباشد ، زمانی که خود سرمایه گرایشات اجتماعی میگیرد ، به نیازهای کارگری واکنش نشان میدهد و به آنها امکان میدهد بدون پیکار طبقاتی از پلکان پیشرفت اجتماعی بالارفته وبه " طبقه متوسط " تبدیل گردند. وتنها این طبقه در جامعه " رفاه اجتماعی (جامعه مصرف کننده) همچون برچسب اجتماعی معرفی شده، که کارفرمایان و کارگران روزمزد آنها را در یک مجموع واحد پیوند کند. نه پیکار طبقاتی ، بلکه همکاری اجتماعی " طبقه متوسط" را که به ضامن صلح اجتماعی و ثبات اجتماعی شهرت یافته است، در خود میکشد. این برخورد نمی توانسته تاثیر فاسدی بر آگاهی پرولتری نگذاشته باشد، و احساس شایستگی دروغین به کارگران نداده باشد، که در برابر وسوسه ارتقاء به منزلت های اجتماعی از لایه پائینی مقاومت نماید.  در اصل این موضوع شبیه سگی خوش اصل و نسب است که ، همه امکانات راحتی را به او در برابر حرف شنوی بی قیدو شرط از ارباب داده شده است. اسطوره " طبقه متوسط " با زحمت فراوان برای سازندگان "میلیاردهای طلایی" کارکرده ، بعنوان یک پایگاه اجتماعی برای اپورتونیسم نوین که در نیمه دوم سده پیش با برچسب یوروکمونیسم مدُ شد تبدیل گردید. اینک بحران مالی اقتصادی جهانی توهمات لیبرالی یوروکمونیسم را همراه با امید آنها در مورد رسالت تاریخی " طبقه متوسط" و امکان همکاری اجتماعی در جامعه بورژوازی را به گرد و غبار تبدیل کرده است.  و آنگاه .....

چه چیزی باعث شد که استراتژیست های امپریالیسم جهانی همه توجه خود را به یوروکمونیستم معطوف داشته ، ومدت زمان طولانی از آنها غمخواری کنند. در راستای پاسخ به این پرسش ، به منبع جریان فکری به اصطلاح یوروکمونیسم مراجعه میکنیم . 

پیشگیری ازخطر

یورو کمونیسم محصول و شکلی از پیکار استراتژیک جدید برای سوسیالیسم در حزب کمونیست ایتالیا در دهه 70 سده پیشین در یک "توافقنامه تاریخی " (قرارداد) با نیروهای سیاسی لیبرال - بورژوازی بود. از همین توافقنامه یوروکمونیسم پا به عرصه زندگی میگذارد. واقعیت این است که ، اگر به تاریخی به مراتب دورتر بنگریم ، از آن زمان خطر وجود این غده (که خوسبختانه گسترش نیافت) یعنی از زمان تاسیس جبهه مردمی در فرانسه (1934- 1936 ) مشاهده میگردد. زمان تهدید واقعی استقرار دیکتاتوری فاشیسم در فرانسه، کشور انقلاب بزرگ و کمونی پاریس.  در این زمان کمونیستهای فرانسه به مردم فرانسه پیشنهاد وحدت طبقه کارگر با جبهه مردمی ضد فاشیستی را مطرح کردند. آن پیشنهاد برپایه اندیشه لنین بود ، دردسترسی به اهداف عمومی دموکراتیک طبقه کارگر میتواند وباید گسترده ترین بخش قشرهای مردمی را درپیرامون خود متحد کند. جبهه مردمی ، که در تشکیل آن حزب کمونیست فرانسه نقش برجسته ای داشت، هول جنبش ضد فاشیستی گروهای مختلف  - از طبقه کارگر تا چپ رادیکال تا  بورژوازی لیبرال (حزب رادیکال) را متحد کرد. در 14 ژوئیه 1935 در آن روز سرنوشت ساز پیکار با نیروهای ارتجاع ، در یک تظاهرات نیم میلیونی در پاریس به رهبری موریس تورز(رهبر کمونیستهای فرانسه) ل. بلوم (رهبر سوسیالیستها) و دالادیه (رهبر رادیکالها) مردم به خیابانها آمدند. در آن روز جبهه مردمی، نیروی وحدت ملی مقاومت در برابرفاشیسم را به نمایش گذاشت. موریس تورز گفت " ما سه رنگ پرچم نیاکان خود را با بارنگ سرخ پرچم آرزوهای مان آشتی دادیم". انتخابات مجلس ملی فرانسه در ماه مه سال 1936 به پیروزی احزاب جبهه مردمی انجامید، که نقطه عطف آن پیروزی این جبهه شد. دولت جبهه مردمی با ریاست بلوم تشکیل گردید. در گامهای بعدی ، نوسانات رادیکالهای لیبرال آغاز شد ، و اپورتونسیتهای سوسیالیست نیز ماهیت حقیقی خودرا به نمایش گذاشتند، که در نهایت دولت بلوم در برابر فاشیسم در ابتدا در زمینه سیاست خارجی عقب نشینی کرد ، واز دریافت کمکهای جمهوری اسپانیا خوداری نمود و بدین ترتیب چراغ سبزی به فرانکو و هیتلر نشان داد. و هنگامی که دالادیه ریاست دولت را در دست گرفت (در ابتدا کمونیستها به او رای دادند) کابینه جدید عملا دیگر دولت جبهه مردمی نبود. اقدامات فوق العاده ای علیه زحمتکشان اتخاذ گردید. ازجمله سرکوب اعتصابات ، لغو 40 ساعت کار در هفته ، که از دستآوردهای جبهه مردمی بود. در سپتامبر 1938 دالادیه در مونیخ توافقنامه ننگین با آلمان نازی را امضاء کرد. بدین ترتیب شعار مرتجعین فرانسه "هیتلربهتر از جبهه مردمی است"   شکل عملی بخود گرفت. توافقنامه لیبر الها و سوسیالیستها ، مملو از خیانت دوطرف بود. اگر کمونیستهای فرانسه استقلال ایدئولوژیکی و سیاسی خود را حفظ نمیکردند، حزب آنها نیز به ورطه فراموشی میرفت. در آن زمان حزب کمونیست فرانسه ذره ای از استقلال خود عقب ننشست و به همین خاطر نقش برجسته ای در جنبش مقاومت علیه فاشیسم در سالهای جنگ ایفا کرد.

داستان یک خائن

در توافق با نیروهای بورژوازی - لیبرال حزب کمونیست ایتالیا چهره خودرا از دست داد.  "توافقنامه تاریخی " ذکر شده در بالا به بهای زندگی این حزب تمام شد. این چطور و چگونه رخ داد؟ تلاش خواهیم کرد بطور خلاصه تاریخ سقوط حزب کمونیست ایتالیا به مغاک یوروکمونیسم را توضیح دهیم .  این یک حزب افسانه ای بودکه،(افسوس که دیگر موجود نیست)  برجسته ترین نقش در پیکار با فاشیسم را داشت.   دبیر کل حزب کمونیست ایتالیا پالمیرو تالیاتی سالیان دراز در"رهبری محدود"  کمینترن قرار داشت و به نام مارکسیسم لنینیسم ارتدوکس در جنبش کمونیستی جهان شهرت یافت.  با این همه تنها او بود که در این جنبش سنگ بنای روند ایدئولوژی " مارکسیسم نئو ارتدوکس"  که بعد از مرگ او به یوروکمونیسم معروف شد را گذاشت. در بستر این روند، دگردیسی ایدئولوژی کمونیستی به لیبرال بورژوازی صورت گرفت:  پایه زبان علمی مقوله مارکسیسم لنینیسم(در مورد دولت ، جامعه ، دموکراسی و ماهیت طبقاتی آنها ) در درک عامیانه تئوری آن بمعنای عقب نشینی حزب کمونیست ایتالیا در برابر لیبرالیسم بورژوازی میباشد. چپ یا راست مدتها پیش به " راه سوم" معروف شده بود.  همین را تالیاتی به کمونیستهای ایتالیا پیشنهاد کرد: حرکت به سمت سوسیالیسم ولی بدون انقلاب در راستای دگرگونی جامعه بورژوازی ، بلکه از طریق تکمیل دموکراسی بورژوا لیبرال بر پایه قانون اساسی موجود، با گسترش آزادی های سیاسی و فردی.  دبیر کل حزب کمونیست ایتالیا طرحی جهت تشکیل رژیم های دموکراتیک طراز نوین (دولت دموکراسی مترقی) ارائه و جهت بررسی در دسترس عموم قرارداد، که در آن نظام حکومتی برای دگرشهای تکاملی به سوی سوسیالیسم باز خواهد بود  اما تضمین این دگرشها در چه بود؟ پاسخ به این پرسش نه از سوی تالیاتی ونه ازهم اندیشان وی داده نشد. این پروژه کمونیستهای ایتالیایی از سوی نیروهای ارتجاعی راست رد شد. در سال 1947 زیر فشار نیروهای ارتجاعی راست،  کمونیستها و سوسیالیست ها از دولت اخراج شدند . تلافی نیروهای راست ، تهدید و خطر برای موجودیت همان دولت دموکراسی لیبرال بورژوازی که تا استقرار دیکتاتوری موسولینی بر قراربود ، بروز کرد.  در چنین شرایطی کمونیستها ، در وهله اول تالیاتی بدین نتیجه رسیدندکه ، حل این مسئله ، بود یا نبود حزب کمونیست ، به حفظ دولت بورژوازی لیبرال مربوط است. حمایت از "دولت دموکراسی مترقی" به حمایت از دولت لیبرال ( بورژوازی) تبدیل شد. پایان منطقی این چرخش سیاسی به سمت راست ، ایده " سازش تاریخی " کمونیستها با لیبرالها یعنی با سیستم بورژوازی میباشد. این ایده ، " سازش تاریخی " البته بدون کاربرد  این اصطلاح در اصل از سوی تالیاتی در کنگره هفتم حزب کمونیست ایتالیا در 3 اپریل 1951 مطرح شد. تالیاتی گفت " ما شیوه تازه ای برای رفتار در تمام رشته های فعالیت دولت پیشنهاد میکنیم. ما نه تنها در راستای منافع طبقه کارگر، بلکه  در راستای منافع همه شهروندان ... که جدیت و فوریت مسئله نجات جهان را درک کرده ، پیشنهاد میکنیم، که ما بزرگترین حزب مخالف دولت فعلی بورژوازی ایتالیا هستیم، ما آماده ایم از مخالفت خود در پارلمان ، هم در کل کشور به نفع دولتی که در سیاست ایتالیا دگرشی بنیادی بوجود آورد دست برداریم ".  دست برداشتن از مخالفت در پارلمان و کل کشور بمعنی امتناع ازپیکارطبقاتی بجای مبارزه برای صلح درجهان  میشود گفت بسیار رقت انگیز است برلینگویر جانشین تالیاتی در سمت دبیر کل حزب کمونیست ایتالیا مستقیما گفت ، که در عصر هسته ای مبارزه برای صلح را نباید ، تنها به  مبارزه با امپریالیسم معطوف داشت، چراکه در این عصر نجات بشریت از فاجعه هسته ای نسبت به پیکار طبقاتی تقدم دارد.  پیکار طبقاتی در حزب کمونیست ایتالیا تنها درحرف مانده بود، تاکتیک قدیمی آنها از سازش موقت با مخالفان سیاسی (همان سوسیالیستها ) و در رابطه با مسائل شخصی  فراتر از مرزهای کاربردی خودرفته ، وبه یک اتحاد استراتژی درازمدت حزب پرولتاریایی با بورژوازی تبدیل شده بود. آیا حزب کمونیست ایتالیا با چنین استراتژی می توانست حزب پرولتری بماند؟ مسلما خیر . فرآیند تبدیل آن به حزب بورژوازی نوع پارلمانی حزب کمونیست ایتالیارابه شکست کشاند. این فرایند فوری و ناگهانی نبود.

طبقه کارگر در دهه 60 تا 70 با حزب کمونیست ایتالیا همراه بود. اما ایمان طبقه کارگر بطرز قابل توجهی متناسب با افت فعالیت در میان توده ها (در تولیدات، در خیابانها) با تبدیل مبارزه برای دست آوردن کرسی در پارلمان به عنوان اساس فعالیت حزب کاهش یافت . شعارهای سنتی حزب در مورد دفاع از حقوق زحمتکشان توسط سوسیالیست ها که دارای امکانات مالی برای تبلیغات گسترده و پویایی بودند بیشترمورد استفاده قرار میگرفت ، تا از طرف خود کمونیستها. رای دهندگان حزب کمونیست ایتالیا سالها که 30 % رای خودرا در انتخابات به حزب میداند هرچه بیشتر متوجه عدم تمایز بین حزب کمونیست و حزب بورژوازی میشدند. در نتیجه رای دهندگان به حزب کمونیست یا بتدریج دیدگاه سیاسی خودرا تغییر داده ، ویا در انتخابات شرکت نمیکردند. چنین شد که : هرچقدر حزب کمونیست به حزب پارلمانی تبدیل میشود، به همان اندازه درانتخابات کمتررای میآورد.

منطق سوداکرانه نیز به کمونیستهای ایتالیایی که جهت حفظ توده مردم اعمال میگردید کمکی نمیکرد.  با تبدیل شدن به مدافع سرسخت دموکراسی لیبرال ، آنها تلاش کردند اثبات کنند که در جامعه اروپائی آزادی های دموکراتیک نمی توانند از سوی بورژوازی باشد، چراکه درپشت سر آنها پیکار طبقه کارگر قراردارد، بدین خاطر مدافع اصلی این آزادیها طبقه کارگر است. همه میدانند که : میتوان توده هارا مدت زیادی فریب داد ، ولی بلاآخره آنها بیدار خواهند شده و از این فریبکاران انتقام خواهند گرفت.

در آغاز سال 1956 با خواری در برابر لیبرالها و لیبرال سوسیالیستها جنبه اپورتونیستی دیگر حزب کمونیست ایتالیا یعنی سیاست پرخاشگری به اتحاد شوروی نیز پدیدار شد. گزارش خروشچف در مورد کیش شخصیت استالین ارائه شده در کنگره بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی خارج از دستور روز باعث ایجاد شوک در کمونیستهای ایتالیایی وهمه کمونیستهای اروپای غربی گردید. رهبران احزاب کمونیستی اروپا ، بغیراز رهبری حزب کمونیست چین ، نشان داند که توانایی درک مبتذل بودن و بی پایگی ارزیابی های خروشچف از فعالیتهای رهبر بزرگ شوروی را ندارند. هیستری ضد استالینی گریبانگیر نه تنها احزاب بورژوازی بلکه، احزاب کمونیستی اروپا نیز گردید. آنتی سویتیسم کمونیستهای اروپایی (نه در همه بلکه، در اکثرآنها) نه تنها از گزارش خروشچف سرچشمه میگرفت ، بلکه قبل از هر چیز از تعهد آنها به ارزش های (چند حزبی ، سیستم پارلمانی ، تقسیم قدرت ، آزادی های فردی) اروپایی میبود. آنها به دموکراسی شوروی و سوسیالیسم شوروی از دریچه منشور جامعه لیبرالی اروپایی غربی نگاه کرده ، ودموکراسی شوروی را طرد کرده و مدنیت آنها را مردود میدانستند. نه از دیدگاه کمونسیت های پیرو مارکسیسم لنینیسم که ملزم به درنظر داشتن ویژه گیهای ملی تاریخی روسیه شوروی میبوند ، بلکه همچون یوروکمونیستهایی مبتلا به یوروسنتریسم ، معتقد به برتری تمدن اروپایی بر دیگر تمدنهای جهان بوده اند. بدین خاطر مشاهده ارزشهای تمدن شوروی در توان آنها نبوده است.

از طرفی دیگر یوروکمونیستها با لنینیسم واع گفتند (نخستین شخص کاریلو دبیرکل حزب کمونیست اسپانیا بود). آموزش لنین در مورد حزب طراز نوین با اصول سانترالیسم دموکراتیک پاسخگوی آرمان ساختار حزب آنها ، یعنی واقعا دموکراتیک ، با فراکسیون آزاد نبود. به هیچوجه آموزش لنین درباره انقلاب سوسیالیستی درخور یوروکمونیستها نبود. امتناع از لنین و میراث تئوریک او اجتناب ناپذیر شد. جدایی، مارکسیسم از لنینیسم سنگ بنای افکار" مارکسیستهای نئو ارتدوکس " گردید.

یوروکمونیسم ضربه مهلکی به جنبش کمونیستی جهانی وارد آورد، ولی علیرغم عواقب خشن (هرج و مرج ایدئولوژیکی ، هرزگی سیاسی ) ، از پی انتشار این شکل تازه اپورتونیسم در احزاب کمونیستی اروپایی (حزب کمونیست ایتالیا ، فرانسه اسپانیا در وهله نخست) ، جنبش کمونیستی در جهان بسوی بهبودی میرود. آنچه که مربوط به سرنوشت حزب کمونیست ایتالیا میگردد، سرنوشتی فاجعه بار ولی قانونمند است : فعالیت حزب کمونیست ایتالیا در سال 1991 متوقف گردید. این بهای خائن شدن است.

از تاکتیک به استراتژی سازش

نخبگان روشنفکر جهان امپریالیستی از کنار یوروکمونیست به سادگی نگذشتند. آن به مسئله ای حیاتی جهت انهدام جنبش کارگری کمونیستی در غرب ، در کشورهای "میلیارد طلائی" تبدیل گردید. به یورو کمونیسم " چراغ سبز" نشان داده شد. ایدئولوژی یوروکمونیسم بدون مانع دیدگاههای خودرا منتشر کرد. همه رسانه های گروهی درخدمت آنها قرار گرفت. برلینگویر در ایتالیا و کارلوئو در اسپانیا در رادیو ، تلویزیون و روزنامه ها دوشا دوش رهبران بزرگ احزاب بورژوازی دیده میشدند. استراتژیستهای "جنگ سرد" در پی فرصتهایی جهت گسترش دیدگاههای یوروکمونیستی بین نخبگان حزبی حزب کمونیست اتحاد شوروی بودند. چنانکه  اینک معلوم گشته است ، گورباچف در صعود از پلگان حزبی تحت نظر بی وقفه غرب بوده است.

تصادفی نیست که، اصول اساسی یوروکمونیسم درسیاست  دگرگون سازی (پریستریگا) گورباچف از دهان دبیر کل کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی و برادران خیانتکار او گفته میشد. از نوع بیانات گورباچف : "دموکراسی بیشتر سوسیالیسم بیشتر" ، " جایگزینی برای سوسیالیسم دموکراتیک نیست " و غیره ویا " اندیشه نو" ماهیت اینها برای آنانی که تصوری از فرضیه های یورکمونیسم که مبارزه با خطرهسته ای را بر مبارزه با امپریالیسم را ترجیح میدهد (همه ما در یک کشتی قرارداریم) دارند مشخص است که این همان گوشت تن یوروکمونیسم است. ولی افسوس که در اتحاد شوروی کمتر کسی از شکل تازه اپورتونیسم خبر داشت. گورباچف و یارانش  با محاسبه کمبود اطلاعات  در مسائل ایدئولوژیکی مبارزات امروزین، سراب ایدئولوژیکی بنام راه نوین به سمت سوسیالیسم از طریق دموکراتیزه کردن هم چیز، و دور زدن "رویارویی طبقاتی " (شعار مورد علاقه یوروکمونیسم) با غرب را بوجود آوردند. با این سراب در آغاز بخش زیادی را هیپنوتیزم کردند. زمانی که اثر آن تمام شد دیگر دیر بود : حکومت دست یلتسین افتاده بود. ویروس یوروکمونسیم در روسیه نفوذ کرده و درآنجا مانده گارشد. درهرج ومرجهای ایدئولوژیکی که در ذهن توده مردم خانه کرده بود، ویروس نوظهور تروتسکیسم ، شبه آنارشیسم انقلابی و ناسیونالیسم چهرههای گوناگون مدُ شد و در همسایگی قرارگرفت. به عبارت دیگر، ویروس یوروکمونیسم تنها به گشت و گذار نرفت. این است هویت روسی با زیستن وزیاد شدن در نوع ایدئولوژی ترکیبی و یادآوری دائم وجود خود. با بازسازی کاپیتالیسم در روسیه اپوتونیسم نیز بازسازی گشت. یک مثال در تائید آن، به پیشنهاد لیبرالها در مسکو یک شورای هماهنگی جهت اقدامات مشترک همه نیروها از لیبرالها تا ناسیونالیستها علیه رژیم حاکم ایجاد گردد. 8 سپتامبر سال جاری در مسکو دومین نشست نیروهای چپ برگزارشد که این پیشنهاد لیبرالها مورد بررسی قرار گرفت. نظرات مختلفی : از نوع "هیچ نوع توافق بالیبرالها" تا  "میشود امتحان کرد " مطرح شد.

استدلالات قابل توجه بر ای کسانی که " موافق " یا " مخالف"

اودالسوف رهبر " جبهه چپ " تلاش داشت شرکت کنندگان در نشست را متقاعد نماید که : مردم هوادار نیروهای چپ باشید!، تحت هیچ شرایطی از نیمتسوف  و از کاسیانوف دفاع نکنید! ، این واقعیت که ما هم اکنون کنار آنها قرار گرفته ایم - یک حرکت تاکتیکی است . امروز خود کامه گان و کلاه برداران را از سر راه برمی داریم ، و فردا راه مبارزه برای انقلاب سوسیالیستی را در پیش میگیریم" .

آنچه که مربوط به انقلاب سوسیالیستی میگردد ، اگر سخن جدی باشد، باید این پرشسها را طرح کنیم : آیا طبقه کارگر به دنبال چپهای کنونی فوق العاده تخیلگرا و رنگارنگ سیاسی خواهد رفت؟ ، وآیا شرایط انقلابی فراهم شده است؟ دراین نشست  پاسخی به این پرسش داده نشد، چونکه پرسشی مطرح نشده بود. در مورد خلع قدرت خودکامه و در مورد انقلاب سوسیالیستی، است بیهوده ، ولی پشت این سخنان ، غیراز روحیه فوق انقلابی گویندگان و جوانان ناشکیبی که به آنها باور کرده اند چیز دیگری نیست. تا وقتی که چنین است ، برای لیبرالها تبدیل رهبران جوانان چپ به سیاهی لشگر به نفع خود، کاردشواری نیست سند قرارداد تثبت رسید  

همه کمونیستهای ایتالیایی و اسپانیایی خواستار " سازش تاریخی" با لیبرالها نبودند، اما رهبران حزبی از نفوذ و منطق پیچیده و سوداگرانه خود دراین راه استفاده کردند. وسازش انجام گرفت. فریب تاکتیکی لیبرال ها فکر ساده لوحانه ای است، آنها احمق نیستند. ساده لوحانه است که از چپهای مدافع توافق، کسی این را نفهمد. لیبرالها احتیاج شدید به اتحاد با چپها دارند : بدون این اتحاد تصرف توده ها میسر نیست. هرآنکس که به چنین اتحادی دست بزند ، حتی موقتی ، تاکتیکی ، با شرط و شروط ، آنکس خواهی نخواهی به لیبرالها در تحقق برنامه های شان کمک میکند. در پی اعتراضات توده ای  یک گروه لیبرال بورژوازی، جایگزین آن دیگری میگردد.

در حزب کمونیست روسیه نیز کسانی هستند که به ویروس یوروکمونیسم مبتلا میباشند. یکی از آنان عضو کمیته مرکزی و. اولاس در مصاحبه با خبرنگارسایت "کمونیستهای پایتخت در مورد امکان شرکت چپها در شورای هماهنگی چنین گفت: دلیل دعوای امروز، پیشنهادات جایگزین از سوی سخنرانان مختلف است : جهت شرکت یا عدم شرکت درساختار سازمانی ، که اکثریت متعلق به لیبرالهاست . این پرسش باعث اختلافات شدید گردید. من ایمان دارم که در اینجا یک پاسخ اونیورسال (فراگیر) وجود ندارد. جهت حل چنین مسائل مهمی باید شرایط مشخص را در نظر گرفت. آیا این باعث تحکیم مواضع شما در شرایط فعلی خواهد شد؟ آیا امکانات تکمیلی جهت گسترش مواضع شما با چشم اندازها ی دیگررا خواهد داشت؟ برخی سازشها از نقطه نظر تاکتیکی اجتناب ناپذیر است. اصل، حفظ پایداری ایدلولوژیکی و درک دقیق آن است که به چه چیزی میخواهید برسید" .

استدلالات معمول شخصیتهای مردد ، متمایل به سازش: "پاسخی قاطعی دراینجا موجود نیست "، همه چیز وهمه " فرصتهای ممکن" را به حساب آوردد. معلوم شد که ، عضویت در شورای هماهنگی " جایی که لیبرالهای اکثریت دارند" مستثنی نشد. البته در این صورت باید "پایبند به حفظ ایدئولوژی بود" . چه معنایی این پایبندی در کنار اکثریت لیبرال خواهد داشت؟ درصورت رد راه حلهای پیشنهادات طرح شده مربوط به مسائل بنیادی، برخورد هماهنگ اپوزیسیون چگونه خواهد بود؟ چرا باید وارد شورای آنها شد؟ آری شورای آنها ، براینکه لیبرالها در این شورا اکثریت دارند. در این صورت این چه جنبش چپی است که ، بدون لیبرالها نمی تواند موجودیت داشته باشد؟  در زمان یورش کارنیلوف در یکی از شوراها لنین با کارینسکی جهت هماهنکی عملیات علیه دیکتاتوری ژنرالها جلسه تشکیل داد. اما در شرایط فعلی حتی اینهم مضحک بنظر میرسد: یک دسته از لیبرالها با دسته دیگر سر قدرت می جنگند ، که چه کسی به قدرت برسد واز چپ ها نیز طلب یاری میکنند! آیا واقعا اولاس این را نمی فهمد ؟ بسیار بعید است، حتی زمانی که او دبیر اول کمیته حزبی شبعه  مسکوی حزب کمونیست روسیه بود، خواستار انجام اعتراضات سیاسی مشترک با لیبرالها شد.

سازشکاران چپ دوست دارند زیر نام لنین پنهان شوند. "به چه چیز ما را محکوم میکنید؟ - به اینکه ما از لنین پیروی میکنیم. مگر لنین نگفت که تمام تاریخ بلشویسم تاریخ مصالحه با دیگران است ، منجمله با احزاب بورژوازی. مگر لنین در مورد بلشویکها ننوشت : " آنها بطور سیستماتیک خواهان اتحاد طبقه کارگربا دهقانان علیه لیبرالیسم بورژوازی  تزاریسم بودند". درادامه میخوانیم ..."وهمزمان هرکز ازحمایت بورژوازی علیه تزاریسم امتناع نکرد".

حضرات سازشکار این دقیقا درست است: علیه تزاریسم ، علیه رژیم خودکامه و منسوخ فئودالیسم . مبارزه علیه تزاریسم هم  بلشویکها و هم بورژوازی لیبرال را به سازش وادارکرد. آیا نمتسوف و کاسیانوف و کوردین علیه اساس رژیم لیبرال الیگارشی موجود هستند؟ به هیچ وجه. این رژیم مال آنهاست. آنها فقط میخواهند به قدرت برسند آنها از این رژیم،  بدتر از پوتین و میدویدوف حراست نخواهندکرد.

اتحاد چپها با لیبرالها (پیشنهاد لیبرالها شورای هماهنگی یکی از شکلهای اتحاد خواهد بود) کمک استراتژیک جهت به چنگ آوردن قدرت یک گروه بورژوازی از گروه دیگر بورژوازی است. به عبارت دیگر ، کمک استراتژیک به جنگ میان قبیله ای الیگارشی میباشد.

آیا برای اولاس این واضع و روشن نیست....

از چپ به راست رفتن

ویروس یوروکمونیسم، افرادی را که جهت پیش گیری از تضعیف یکپارچگی حزب کمونیست روسیهاز آن اخراج شده بودند را متحد کرد. در ماه جولای سال جاری آنها در مسکو گردهم آمده و " اتحادیه میان منطقه ای کمونیستها" را تاسیس کردند. روسای آن نیز لاکییف ، فیوئدروف و یورچیک شدند.

این کمونیستهای واقعی ضد زوگانوف با کدام بار ایدئولوژی وارد این سازمان جدیدالتاسیس شده اند؟ . محتوای این بار ایدئولوژی شامل اتهامات خشن به حزب کمونیست روسیه است ، در وهله نخست به رهبری حزب وشخص زوگانوف ، اتهام به هر کناه ممکن : به همدستی با رژیم حاکم، عقب نشینی از مارکسیسم و حتی ...به ناسیونال سوسیالیسم. این اتهامات بی اندازه آشناست : یوروکمونیستها در زمان خود سیلابی از این نوع واژه ها را به استالین و حزب کمونیست اتحاد شوروی حواله میکردند.

ایدئولوگها " اتحادیه میان منطقه ای کمونیستها" هیچ ایده نابی  بیان نکردند. اما در راه وحدت این" کمونیستهای پاک وحقیقی  " به خود اجازه تعبیربرخی معانی ایدئولوژیکی را دادند که قابل توجه میباشد .در سال 2009 در سایت " کمُ پیطر " که کار عمده آن انتقادات مختلف از حزب کمونیست بود، سند برنامه آن "مانیفست ما " منتشر شد .این سند پروژه دموکراتیزه کردن حزب کمونیست و البته بازسازی ایدئولوژی آنرا نیز پیشنهاد کرده بود .در کنار نوآوری های "دموکراتیک "تشکیل دادگاه شرف جهت بررسی اختلافات بسیار حاد درون حزبی مستقل از کمیته مرکزی حزب کمونیست پیشنهاد شده بود. ....

بخش قابل توجه " مانیفست " مربوط به تعیین رابطه حزب کمونیست نسبت به حکومت میشد ." در راستای اجرای سیاستهای حقیقی کمونیستی باید مرزهای ممکن سازش حزب کمونیست با رژیم الیگارشی اداری در مرکز فدرال و مناطق بطور مشخص روشن گردد. چه میشود گفت ...حتی برلینگویر و کارله ئو این چنین آشکارا و خودخواهانه در مورد سازش با سرمایه سخن نگفته اند. کستاخی یوروکمونیستی ، مارکس حتی در خواب هم چنین ایده ای را نمی دید.

یک استدلال واضع در مورد روابط متقابل " کمونیستهای واقعی قدرت سیمیون بورزینکو که عضو رهبری " اتحادیه میان منطقه ای کمونیستها" و "تئوریسین" این سازمان نیز است متمایز میگردد. در سال 2011 این " تئوریسین" در تامل تشکیل حزبی جدید در مقابل حزب کمونیست نوشت " ممکن است جهت ثبت این حزب مجبورگردیم با رژیم چانه زنی کنیم، البته ممکن است تا آن زمان خود رژیم به وجود چنین حزبی علاقه مند گرد. انگارکه غیب گفت ؟ خیر، او خوب میدانست که چه اتفاقی خواهد افتاد.

 " اتحادیه میان منطقه ای کمونیستها" از ایدئولوگ متخصص بوریس کارالیتسکی مدیر انستیتوی مسائل گلوبالیسم و جنبشهای اجتماعی خواست که به عضویت سازمان درآید.عضویت وی در این سازمان تصادفی نیست". چپ گرایی" یوروکمونیستی سازماندهندگان حزب جایگزین دربرابرحزب کمونیست )بزودی تشکیل خواهد شد – ( این آنچیزی است که کارالیتسکی با تجربه سیاسی را به این سازمان جلب میکند. او دیرزمانی است  که از جنبش چپ روسیه حمایت میکند، دیرزمانی است که زندگی درونی حزب کمونیست را زیر نظر داشته ، و نقش برجسته ای در ایجاد جبهه مخالف برای زوگانوف دارد. برای لاکییف، فئودروف و بورزینکو او همانند معلم ایدئولوژی است.

در نوشتارهای علمی کارالیتسکی خطوط اصلی یوروکمونیسم پیداست. قبل از هرچیز برخورد منفی شدید به استالین و دوره زمامداری استالین در اتحاد شوروی. در مقاله " سازش" کارالیتسکی که در انترنیت میشود پیدا کرد مینویسد: "لنین دائما درفرق بین ... سازش اجباری و توطئه تاکید داشت ، برای مثال مقایسه صلح برست لنین با پیمان عدم حمله به یک دیگر بین استالین و هیتلر" درهمان مقاله بحث در مورد سازش، به حوادث سال 1968 چکسلواکی میپردازد و مینویسد " فقدان مفهوم روشن از سازش در سال 1968 " بهار پراگ" را سرکوب کرد، و رهبران آن بعداز تهاجم ارتش شوروی در سال 1968 در طی چندین ماه تلاش کردند به قیمت واگذاری امتیازاتی به مسکو حکومت را حفظ کنند. اما نتوانستند تا زمان تثبیت موقعیت خود ، آنرا برآورده سازند. بجای "انتخاب شرایط بدتر" سیاست سازش اتخاذ شد، بدین خاطرمواضع سیاسی رهبران "بهارپراگ" بعد از تهاجم فرسوده گردید و رژیم نئو استالینی برقرار گردید ، شکستی که پیامد آن بازسازی سرمایه داری گشت". این ارزیابی از حوادث ماه اوت کپی همان ارزیابی های رسولان یوروکمونیسم (برلینگویر) است.

به نظر میرسد که  کارالیتسکی دارای صفات یوروسنتریسم، یوروکمونیسم است. با به رسمیت شناختن فرهنگ سیاسی اروپا به مثابه عالی ترین مرجع ، دیدگاه متکبرانه  کارالیتسکی نسبت به حزب کمونیست روسیه مشاهده میشود. ویژه گی حزب را نه فقط در انترناسیونالیسم پرولتری ، بلکه میهن پرستی آنرا هم نفهمید و حتی نمی خواهد بفهمد. در توصیفات او حزب کمونیست روسیه سرزنش آمیز و رکیک ، وهمطرازبا توهین است. برای داوری شما خواننده گان گرامی: "نزدیکترین شباهت به حزب کمونیست روسیه در اروپا احزاب کمونیستی وجبهه ملی له پن در فرانسه ودیگر سازمانهای راست که  امروزدیگر وجودندارند میباشند". " حزب کمونیست روسیه حزبی  با ایدئولوژی "اتحاد خلقهای روس"، "احزاب ارتجاعی " میباشد. دلیل عمده این قضاوت بی ادبانه مسئله روسها در برنامه حزب کمونیست بوده که باعث ترس و نفرت دیوانه وارگردیده است. یکی از پیش بینی های او چنین است : در انتخابات پارلمانی سال 2007 برای حزب کمونیست آخرین انتخابات خواهند بود ، تعداد انتخاب کننده گان حزب افت خواهد کرد ودر سال 2011 به پائین تر از حداقل میزان حق شرکت در انتخابات پارلمانی خواهد رسید.

"کمونسیتهای نئوارتدوکس " نامی که ما به آنها داده ایم ، قصد تشکیل حزب جایگزین حزب کمونیست روسیه را دارند (آنها خودشان را نئومارکسیست میدانند (که در اصل همان چپ قدیم است و پدربزرگانشان منشویکهای روس هستند. که همان یوروکمونیستهای امروزی میباشند. رفتن از چپ به راست وبا بحثهای بسیار ساده در مورد پیکار طبقاتی ، و انقلاب ... با عضویت در جناح حزب کمونیست در پارلمانهای محلی فدرال به بودجه دولتی رای میدهند. آنها آماده اند تا به بورژوازی لیبرال نزدیک شوند. خودرا آگاهان تاکتیکهای سیاسی میخوانند و به " حزب عدالت روسیه " رای میدهند...  وبه کارهای خرابکارانه علیه حزب کمونیست روسیه و به نفع رژیم میپرداند. به عبارت دیگر همان کاری را میکنند که اپورتونیستهای زمان برنشتاین کائوتسکی میکردند.

مبتلایان به ویروس منشویسم - یوروکمونیسم درمان پذیر نمی باشند. جلوگیری از نفوذ و توسعه آن به ارگانیسم حزب تنها با پیکار دائم باطرد کوچکترین نشانه سازش و هر بیان ماوراء چپ امکان پذیر است.

پراودا ، حزب کمونیست فدراسیون روسیه

            

 

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin مطلب را به آزادگی بفرستید:Azadegi

بازگشت به صفحه نخست         

         

free hit counter