برای آزادی ، دموکراسی ،صلح، استقلال و عدالت اجتماعی                         آزادی زندانیان سیاسی 
نویدنو -  کتاب - رحمان هاتفی  درباره ما -  بایگانی

2022-09-05

نویدنو14/06/1401         Print Friendly, PDF & Email      چاپ مطلب

 

  • نقش مخرب گورباچف در تخریب و فروپاشی اتحاد شوروی انکارناپذیر است. بر این اساس او می تواند از منظر سیاسی ، نظری ، حقوقی، اخلاقی، اجتماعی و... در معرض نقد و سرزنش و حتی کین و نفرت قرار گیرد. کارنامه او اگر در نزد راست ترین مدافعان سیستم سرمایه داری و دشمنان سوسیالیسم قابل تقدیر باشد که هست، بی شک نه تنها نمی تواند در نزد دشمنان سیستم سرمایه داری جهانی و مدافعان سوسیالیسم، قابل دفاع باشد بلکه دقیقا مایه نقد بی رحمانه و سرزنش و نفرت است.

 

در ارتباط با مرگ گورباچف

مسعود امیدی

نقش مخرب گورباچف در تخریب و فروپاشی اتحاد شوروی انکارناپذیر است. بر این اساس او می تواند از منظر سیاسی ، نظری ، حقوقی، اخلاقی، اجتماعی و... در معرض نقد و سرزنش و حتی کین و نفرت قرار گیرد. کارنامه او اگر در نزد راست ترین مدافعان سیستم سرمایه داری و دشمنان سوسیالیسم قابل تقدیر باشد که هست، بی شک نه تنها نمی تواند در نزد دشمنان سیستم سرمایه داری جهانی و مدافعان سوسیالیسم، قابل دفاع باشد بلکه دقیقا مایه نقد بی رحمانه و سرزنش و نفرت است.

اما ساده اندیشی است اگر روند رویدادهایی را که در سال ۱۹۹۱ به تخریب و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی انجامید، به گورباچف یا شخصیت های دیگری نظیر او فروکاهیده شود. این نگاه هیچ نشانی از درک و تحلیل ماتریالیستی رویدادهای اجتماعی و سیاسی و تاریخی ندارد. هیچ گاه نباید فراموش کرد که شخصیت ها اگر از یک سو بر روند تاریخ تاثیر می گذارند ، از سوی دیگر خود محصول تاریخ و همین روندهای عینی اجتماعی و سیاسی و... هستند. نباید فراموش کرد که گورباچف در یک ساختار سیاسی و حزبی و مدیریتی در اتحاد شوروی و با رای و در چارچوب سازوکارهای اساسنامه حزبی و... رشد کرد و به جایگاه رهبری رسید. معنای این سخن این است که این ساختار در مسیری قرار داشت که دیر یا زود اگر گورباچف از آن بیرون نمی آمد، شخصیت دیگری را با ویژگی ها و رویکردهای مشابه تولید می کرد. مشکل اساسی را باید در زمینه ها و رویکردها و جهت گیری ها و سازوکارهایی دید که پتانسیل رشد، پرورش و به رهبری رسیدن امثال گورباچف در آن شکل می گیرد. این نگاه البته گورباچف و گورباچف ها را که نقشی خائنانه بازی می کنند، تبرئه نمی کند، اما از دادن آدرس غلط و گمراه کننده و فریب و گمراه کردن مخاطب جلوگیری می کند.

شکستن همه کاسه و کوزه های فروپاشی و تخریب بر سر گورباچف و امثال او ، نگاهی بسیار تقلیل گرایانه و ساده اندیشانه به چنین رویداد مهمی است که هیچ نسبتی با تحلیل علمی و ماتریالیستی و دیالکتیکی تحولات اجتماعی ندارد.

پس از تجربه کوتاه و ناکام کمون پاریس، تجربه اتحاد شوروی اولین تجربه جدی و واقعی جامعه بشری برای بنای سوسیالیسم بر ویرانه های جامعه سودمحور، انباشت محور و ضد انسانی و ضد محیط زیست سرمایه داری است که به استناد شواهد تاریخی بسیار روشن از همان ابتدا در معرض کینه توزی و تخریب و ایجاد اختلال های گسترده و سازمان یافته از سوی بورژوازی و ارتجاع داخلی روسیه و سایر جمهوری ها در اتحاد شوروی و نیز ارتجاع سرمایه داری و امپریالیستی در حوزه های مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، نظامی و ... قرار داشته است. فرازهای برجسته این کینه توزی ها را به ویژه می توان در جنگ های داخلی پس از انقلاب اکتبر، جنگ دوم جهانی و جنگ سرد دید.

برای دهه ها نظام نوپای سوسیالیستی در برابر این مداخلات ارتجاعی با اقتدار ایستادگی کرد و به دستاوردهای اجتماعی (سوسیالیستی) درخشانی در پهناورترین کشور روی زمین دست یافت. مواردی چون برابری زنان، محو بیکاری، تامین آموزش و بهداشت رایگان و عمومی، حل اساسی مشکل مسکن، رشد صنعتی چشمگیر و تبدیل یک جامعه نیمه فئودالی به یک کشور پیشرفته در حوزه های فناوری های فضایی و تبدیل اتحاد شوروی به یکی از ابرقدرت های جهان و تغییر و برقراری توازن قوای جهانی به نفع نیروهای صلح و حق حاکمیت ملی و استقلال کشورهای تحت سلطه و فشار کشورهای امپریالیستی، شکست شکوهمند فاشیسم، خلق آثار و دستاوردهای درخشان و رسیدن به افتخارات بزرگ در حوزه های علمی و هنر و ادبیات، ارتقاء چشمگیر سطح رفاه مردم اتحاد شوروی، کمک های برادرانه و سوسیالیستی به جنبش های آزادی بخش و انقلابی در بسیاری از مناطق جهان، کمک های چشمگیر به ایجاد زیرساخت های صنعتی و تولیدی در راستای شکل گیری یک اقتصاد ملی درون زا در کشورهای کم توسعه و ... تنها بخشی از دستاوردهای ارزشمند سوسیالیسم در اتحاد شوروی بود. اما بورژوازی و ارتجاع که نتوانست در رویارویی نظامی و سیاسی و فناوری و اقتصادی، مانع پیشرفت اتحاد شوروی شود، بر آن شد تا با تحمیل جنگ سرد و به ویژه با نفوذ و تاثیر گذاری و ایجاد انحراف در جهت گیری های سوسیالیستی اتحاد شوروی، اهداف خود را دنبال کند. در چنین فضایی بود که به ویژه بر بستر نقد به اصطلاح "استالینیسم" پس از کنگره بیستم حزب کمونیست، از این امکان برخوردار شد تا پروژه تخریب از درون را که با تخریب ارزش ها و سازوکارهای مدیریتی و نظارت و کنترل و مشارکت دموکراتیک جامعه همراه بود، دنبال کند. در چنین فضایی بر بستر نیروهای اجتماعی با پایگاه بوروکراتیک و تکنوکرات‌ها، جهت گیری و گفتمانی شکل گرفت که از یک سو مانع برنامه ریزی و انجام اقدامات سوسیالیستی شد و از سوی ديگر کوشید تا تمام دلایل نقایص و شکست ها و کاستی ها و انحرافات را به گردن جهت گیری سوسیالیستی و به زعم آن ها، "اقتصاد دستوری" اتحاد شوروی بیاندازد. در نردبان های رشد حرفه ای و مدیریتی نیز چنین نگرشی فضاي رشد یافت و نهایتا محصولاتی چون گورباچف از آن بیرون آمد.

سرمایه داری و امپریالیسم قرار نیست برای بنای سوسیالیسم فرش قرمز پهن کند و یا پیشرفت های ساختمان سوسیالیسم را به نظاره بنشیند. بسیار بدیهی است که برای نابودی آن به هر اقدامی که بتواند دست بزند. این سازوکارهای دفاعی و مدیریتی و خودمراقبتی و به ویژه تامین مشارکت گسترده اجتماعی کارگران و توده های وسیع مردم است که می تواند مشروعیت و تداوم یک نظام اجتماعی و سیاسی را حفظ و تضمین کند. و این چیزی بود که با جهت گیری های به اصطلاح دموکراتیک و ضد استالینی، بسترهای آن فراهم شد و رشد کرد تا به پراسترویکا و گلاسنوست ضدسوسیالیستی گورباچف برسد. یعنی ساختار نظارت و کنترل درونی حزب به دلیل فاصله گرفتن از مشارکت های گسترده کارگران و توده های وسیع مردم، نه تنها نتوانست با این روند مقابله کند، بلکه عملا بسترهای آن را نیز فراهم کرد تا بعدها شاهد برآمد جریان ضدسوسیالیستی و جریان برانداز و سرانجام نیز کودتاچیانی چون یلتسین باشیم. این نکته مهم را نباید فراموش کرد یا مسکوت گذاشت که کارگران و توده های مردم به دفاع از مقاومت پارلمان در برابر کودتای یلتسین برنخاستد! و این یعنی اینکه حاکمیت قانونی کشور در نتیجه رویکردی که دنبال شده بود، مشروعیت اجتماعی خود را به میزان زیادی از دست داده بود. و البته این انحرافات ریشه های نظری قابل بحثی هم دارد که زمینه این کاستی ها، انحرافات و خیانت های سیاسی را فراهم کرد. بدیهی است که پرداختن به همه موارد در این یادداشت امکان پذیر نیست.

نظام سرمایه داری چندصد سال طول کشید تا بتواند بر جای نظام فئودالی بنشیند و خود را تثبیت کند. بر این اساس تجربه هفتاد ساله اتحاد شوروی و سایر کشورهای سوسیالیستی و پس از آن هم تجربه کوبا و اینک نیز همه تلاش هایی که با همین هدف در چین در جریان است، تنها گام هایی در این راستا هستند که چه بسا به رغم دستاوردهایش، با اشکالات و کاستی ها و انحرافات و فراز و فرودهای متعددی نیز همراه باشند. همه این تلاش ها در ابعاد تاریخی، بیانگر لحظه ای بیش نیستند و در عین حال این فراز و فرودها اجتناب ناپذیر بوده و تنها برای درس آموزی است و هیچ گاه اجتناب ناپذیر بودن جایگزینی یک نظام اجتماعی انسان محور و دوست با محیط زیست(سوسیالیستی) را به جای جامعه سود محور و انباشت محور سرمایه داری که ضد انسانی و مخرب و نابودکننده محیط زیست است ، با تردید مواجه نمی کند.

شخصیت های برجسته و معروف هم مثل همه انسان های دیگر می میرند و جسم شان تجزیه می شود و ... ، آنچه یاد انسان را به نیکی یا بدی ماندگار می کند، کارنامه نیک و بد اوست. و شرایط زیست مردم در کشورهای به جا مانده از تجزیه و فروپاشی اتحاد شوروی در قیاس با دوران درخشان شوروی از یک سو و شرایط ملت ها و کشورهای کم توسعه و پیرامونی و نیمه پیرامونی در جهان تک قطبی تحت سیطره آمریکا در چند دهه گذشته، نمی تواند گویای باقی ماندن نامی نیک از گورباچف در نزد آنهایی باشد که برای مردم جهان عدالت، آزادی،صلح، رفاه و پیشرفت اجتماعی و ... سوسیالیسم را آرزو می کنند.

 

۱۱ شهریور ۱۴۰۱

منبع: فیس بوک نویسنده

 

از این قلم :

 

Share

Comments System WIDGET PACK

ادامه:

آرشیوماهانه

نقل مطالب نوید نو با ذکرمنبع آزاد است

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست