برای آزادی ، دموکراسی ،صلح، استقلال و عدالت اجتماعی                         آزادی زندانیان سیاسی 
نویدنو -  کتاب - رحمان هاتفی  درباره ما -  بایگانی

2022-09-05

نویدنو14/06/1401         Print Friendly, PDF & Email      چاپ مطلب

 

  • گورباچوف برای بار دوم وبرای همیشه مرد. مرگ اول او در حوادث ماه اوت سال 1991 اتفاق افتادکه رهبری حزب کمونیست اتحادشوروی ازوسلب اعتمادکرد؛ حوادثی که به بزرگترین فاجعه قرن بیست یعنی فروپاشی اتحادشوروی منتج گردید.

 

 

مرگ دوم ونهائی گورباچوف

اسداله کشتمند

گورباچوف برای بار دوم وبرای همیشه مرد. مرگ اول او در حوادث ماه اوت سال 1991 اتفاق افتادکه رهبری حزب کمونیست اتحادشوروی ازوسلب اعتمادکرد؛ حوادثی که به بزرگترین فاجعه قرن بیست یعنی فروپاشی اتحادشوروی منتج گردید.

درمرگ گرباچوف غرب مکار اشک تمساح می ریزد ولی مردم اتحادشوروی سابق عمدتاً روس‌ها به آن به مثابه یک حادثه کم اهمیت می‌نگرند. چراچنین است؟ مسلماً همه می‌دانند که گرباچوف خواسته و یاناخواسته به غرب خدمت کرد و به خلق‌های شوروی صدمه زد. آیا مسئله به همین سادگی است؟

برای کسانی که ساده انگاری می‌کنندصحبت درباره گورباچوف ساده است؛ او یک خائن ازلی و ابدی بود. ولی عده ای معتقداندکه پدیده گورباچوف را باید در مقیاس تاریخ معاصرجهان و در نقش رهبرحزبی که بیست میلیون عضو داشت و قلب نیمی از بشریت هم زمان باآن می‌طپید در نظرگرفت و روندتحول آن را از رهبری که نمادامیدبه به‌روزی بود، به یک رهبرنفرین شده و مطرود موردارزیابی قرارداد. این‌که نتیجه تحرکات شخصی او به خیانت منتج شدشکی نیست ولی آیا روندعظیم و پرتاثیری چون سیستم سوسیالیستی را به اراده و عمل یک شخص(به طریق اولی میخائیل گورباچوف) وابسته کردن مگرکارعاقلانه‌ای است؟ آیاآغاز و انجام نقش گورباچوف درجامعه شوروی را بایدیک‌سان دید؟ مگر این سیستم پرشاخ و برگ و عظیم و تاثیرگذارتاریخی «سوسیالیزم واقعاً موجود» صرفاًبااراده و تمایل یک شخص عمل می‌کردکه به اراده او درهم شکست؟ بهترنیست بگوئیم که گورباچوف درجریان روندی اصلاح طلبانه و بانیت خیرِکمک به بهترسازی رشد و توسعه سوسیالیزم، که درمحاصره گروه کوچکی از افرادضعیف و بدنیت چون یاکوولف، رئیسه (همسرخودش)، شوارنادزه و عده ای دیگرقرارگرفته بود، نهایتاً وسیله ای شد(به خواست خودش)برای رقم خوردن این حادثه شوم و عظیم تاریخی؟  مگرنه این‌ست که راهی که گورباچوف درپیش گرفته بود از آغازنیت خیانت درآن جائی نداشت؟ این‌جاهدف توجیه گورباچوف که درنهایت منفی ترین وکثیف ترین نقش را جهت فروپاشی شوروی ایفانمود، نیست، ولی ساده لوحانه هم خواهدبود اگر گفته شودکه گورباچوف ازآغازبه نیت صدمه زدن به سوسیالیزم و دشمنی باآن وارد عمل شد و بعدهااندیشه‌های گلاسنوست و پرسترویکا را مطرح ساخت. خیلی‌هابرحق معتقداندکه سیستم فرسوده شده سیاسی اتحادشوروی بایستی نوسازی می‌شد و درخدمت به بشریت صیقل می‌یافت و بهترعمل می‌کرد. دراین عرصه یعنی نوسازی و متحول ساختن سیستم رهبری جامعه سوسیالیستی برمبنای مقتضیات دوران ما، یوری آندروپوف به مثابه رهبرآهنین اراده و روشن نگر شوروی گام اول را به پیش گذاشت. نقش رهبردرچنین شرایطی بسیاربااهمیت است؛ دریغاکه زمان برایش مجال نداد تااین کارعظیم را همراه و همگام باکمیته مرکزی حزب کمونیست اتحادشوروی به‌سررساند. گفته می‌شدکه گورباچوف راه آندروپوف راادامه می‌دهد و برپایه همین امید، درآغازپشتیبانی وسیعی ازگورباچوف درعمل دیده شد. بازهم دریغاکه گورباچوف نتوانست به شیوه آندروپوف و باهمان وفاداری او به سوسیالیزم این راه راادامه بدهدو نتیجه عمل او حزب را واداشت تااز او خلع یدنماید و حوادث ناگوارماه اوت سال1991اتفاق افتاد.

درواقع گورباچوف یکی ازبغرنج‌ترین و پرشاخ وبرگ‌ترین شخصیت‌های قرن بیست است که درمدتی کوتاه دراثرتراکم حوادث و محمل‌های تاریخی واجتماعی چنان تغییر و تحولی را پشت سرگذاشت که کمترمی‌توان نمونه آن‌راسراغ گرفت. او از یک رهبرنواندیش و معتقدبه سوسیالیزم به یک فرد وازده و دنباله‌رو غرب تجاوزگرمبدل شد. امرمهم این‌ست که بخش قابل ملاحظه‌ای ازسرنوشت سیاسی گورباچوف را بایددرسیرتحول تاریخی سیستم سوسیالیستی و حزب‌کمونیست اتحادشوروی مورد ارزیابی قرارداد. وقتی درباره سرنوشت سیاسی گورباچوف صحبت به میان می‌آیدنبایدازیادبردکه مراحل مختلف مسیرطی شده به وسیله او همراه بابغرنجی‌های آن بایدموردارزیابی قرارگیرد.

 انقلاب کبیرسوسیالیستی اوکتوبر و ساختمان سوسیالیزم درشوروی یکی از  عظیم‌ترین گام‌های بشریت درجهت عدالت و پیشرفت جامعه درطول تاریخ است. حادثه‌ای به این بزرگی و باچنین ابعادی نمی‌توانست بی خلل، روراست و مستقیم به‌سوی اعتلا و پالایش و پیروزی گام به‌گذارد. درمسیرپیشرفت‌های اجتماعی درچنین مقیاسی، چنان شبکه‌های وسیعی ازعوامل و بغرنجی‌هانقش داشتندکه خیال پردازی محض خواهدبود اگرگفته شودکه سوسیالیزم بی خطابایدپیش می‌رفت. درچنین زمینه و کانتکستی است که گورباچوف درمقام رهبری حزب کمونیست اتحادشوروی قرارگرفت و مسلماًکمبودها ونواقصی را که درطول سال‌ها متراکم شده بود، برایش به میراث رسید. بادرنظرداشت این وضع و بااعلام آمادگی برای تغییرمثبت سوسیالیزم دراوضاع بغرنج جهانی، گورباچوف درمقام مسئولیت قرارگرفت. او یک فردتصادفی نبود؛ او زاده همین سیستم بود و درجریان یک عمر فعالیت وفادارانه به سوسیالیزم دراین مقام قرارگرفته بود. به‌یاددارم که درپنجمین کنگره حزب کمونیست ویتنام درماه مارس سال 1982گورباچوف که عضودفترسیاسی کمیته مرکزی حزب‌کمونیست اتحادشوروی بود، به نمایندگی ازآن حزب دراین کنگره شرکت کرد. به چشم سردیدم اوکه هنوز شهرت جهانی نداشت، ازاحترام فوق العاده ای دربین رهبران احزاب کمونیست جهان برخورداربود. بایدپذیرفت که کمونیست‌های شوروی درآن زمان او راشایسته رهبری خود می‌دیدندو این مقام را به اودادند. تاریخ به یادخواهدداشت که گورباچوف برای پالایش و بهترساختن سوسیالیزم کمربست ولی او دراین راه ناکام بود و حتی تاسطح خطای نابخشودنی پیش رفت. همه این حرف‌ها به جایش که بایدگفت تاحق مطلب اداشود امابدبختی شخصیت نامداری چون گورباچوف دراین است که درراس یک روندجهان‌شمول و پرتحرک اجتماعی نتوانست مسیری را که درپیش است به خوبی تشخیص به‌دهد و فرآیندآن‌را پیش بینی کند. همان حزبی که او را بامحبت و افتخاربه بالاترین مدارج ارتقاداده بود، بامشاهده انحراف او، درسربزنگاه حوادث او را باخشم به زیرکشیدو حوادث اوت سال1991 رخ داد.

گورباچوف و یاران بدنامش در راهی گام گذاشته بودندکه نمی‌توانست فرجامی جزبدنامی و شکست رابرای آن‌هابه ارمغان آورد. آن‌هاخواسته یاناخواسته درعمل بدترین خیانت‌هارا نسبت به سوسیالیزم انجام دادند. تاریخ آن‌هارا نمی‌بخشدچنان‌چه همین اکنون مردم روسیه بابی تفاوتی کامل خود مزد عمربرباد رفته گورباچوف راکف دست راه و روشش می‌گذارند. اماغرب متفرعن و دغل باز از این فرزندبدنام ملت روس باچه ذوق زدگی ای یادمی کند!

 

از این قلم :

 

Share

Comments System WIDGET PACK

ادامه:

آرشیوماهانه

نقل مطالب نوید نو با ذکرمنبع آزاد است

 

نامه ها ومقالات خودرا به نشانی webmaster@rahman-hatefi.net  بقرستید

انتشار اخبار، مقالات و بیانیه ها در این صفحه الزاماً به معنای تایید آن‌ها نیست