بایاد وخاطره رفیق رحمان هاتفی            نوید نو

  وب نوشت های هاتف رحمانی

                 خانه - سیاست - اقتصاد-  کتاب -  زنان -صلح  - رحمان هاتفی فرهنگ وادب - درباره ما - پیوندها - تماس وهمکاری - ویژه نامه    

معرفی ونقد کتاب بن بست – قسمت اول

نویدنو:13/2/1385

معرفی ونقد کتاب بن بست – قسمت اول

مجموعه ای از نامه های مرتضی کیوان ، روشنفکر انقلابی ، به م.ف.فرزانه توسط مخاطب نامه ها در کتابی با عنوان بن بست به چاپ رسیده است . آن چه که در وحله اول جلب توجه می کند عنوان کتاب است که در زیرمربعی سیاه در سمت چپ بالای جلد کتاب درج شده است . و«نامه های مرتضی کیوان» به عنوان تیتر دوم کتاب در قسمت پائینی صفحه نقش بسته است .

کتاب توسط نشر تاریخ ایران در 3000 نسخه وبه سال 1384درتهران انتشار یافته است . کتاب در مجموع دارای 157 صفحه است که  3صفحه  یادداشت ناشر ، 50صفحه یادداشت نویسنده با عنوان بن بست ، 62صفحه نامه های مرتضی کیوان وباقی ضمایم وفهرست اعلام را شامل می گردد.

نویسنده کتاب در آغاز درگیری درازدامن خود با « یک دسته پاکت کهنه... کاغذهایی که با مرور زمان رنگ زرد مشکوکی به لبانشان نشسته»(ص13)را که « جز مرده ریگ دوستی هستند به نام مرتضی کیوان » (14) بیان می کند. کاغذهایی که « تاثرات مبهم ، مثل هوای گرگ ومیش در غروب یک روز بارانی»بر نویسنده  داشته اند واو سال ها آن هارا با خویش به هر سوی کشانده است،تا امروز که در مقابل این پرسش قرار می گیرد که« چه مطلب فوق العاده ،یا اصلا تاریخی در آن ها هست که کنجکاوی بیگانه ای را بر انگیزد؟» وخود پاسخ می دهد که « هیچ» وباز می پرسد که « چرا؟ چرا به جای این که نامه هارا پاره کنم، بسوزانم، دور بریزم، می خواهم آن هارا به دست غریبه هایی مثل شما بسپارم ؟»ودر توضیح کار خود چنین می نویسد« یا شاید به سرم زده است که خودم را جدی بگیرم وبی توجه به موقعیت شخصی واجتماعیم بالای منبر بروم ونطق کنم « آی این نامه هارا سرسری نگیرید... ببینید که در یک دوره ای ... ایرانی هایی پیدا شدند که چون به هوش آمدندوبه موجودیت خودشان واقف شدند، کمر همت بستند تا ساختمان جامعه شان را در قالب یک منطق عادلانه بریزند. مملکتشان را مستقل کنند، به لغت آزادی معنی بدهند وفقر وحماقت را از زندگی فلاکت بار وطن شان بزدایند...» ودر همان حال می پرسد«آیا مواد اولیه محکمی در این نامه ها یافته می شود که به آن ها بتوان استناد کرد؟» واین سوال را بی پاسخ می گذارد.

درگیری دیگر نویسنده بن بست چاپ همه یا گزینش از میان نامه هاست .« انتخاب؟ ...یا می بایست هرچند نامه ای را که از کیوان برایم مانده چاپ کنم یا در کمال بی عاری همه را دور بریزم یا بسوزانم » اما تصمیم به انتشار کامل نامه ها می گیرد. چرا؟ مرتضی کیوان کیست ؟ کدام نوشته گرانقدر را از خویش به یادگار گذاشته است ؟ کدام شاهکار ادبی را خلق کرده است ؟ در روزگاری که حتی خالقین شاهکارهای هنری وادبی هم به طاق نسیان آدمیان گرفتار آمده اند کدامین انگیزه سبب انتشار نامه های مرتضی کیوان می شود؟

نویسنده بن بست می نویسد «مرتضی کیوان را کشته بودندودر کشوری که مرده پرستی از اصول فرهنگیش است، او فراموش بشود؟مرتضی کیوان که به خاطر مردم دوستیش فدا شده یود.» آیا صرفا اعدام کسی انگیزه نوشتنی از او می شود؟ کلنجار فکری نوییسنده ادامه دارد. در گزینش قطعی دچار تردید بی پاسخی است .«آیا با استناد به این چند ورق دست خط قصد دارم مدافع بی چون وچرای مرتضی کیوان بشوم؟یا این که بر عکس ، با خواندن آن ها کردار وپندار دوستم را محکوم نمایم ؟»

نویسنده پس از آشنایی با کیوان روزی از او می شنود که «اگر به جای مهملاتی که می خوانم وترجمه می کنم ، به آثارنویسنده ای به نام ژان پل سارتر دسترسی یافتم اوراخبر کنم »

آخرین دیدار نویسنده بن بست با مرتضی کیوان « 15 تیر1329» ودرآستانه سفری است که نویسنده عازم دیار فرنگ می شود.مرتضی کیوان می آید با « بسته حاوی صدتا اسکناس دوتومانی » که « حق الزحمه ... پیش از چاپ » دریافتی است از امیر کبیر.

نویسنده بن بست در معرفی کیوان می نویسد که « کیوان همیشه مقروض بود...»« غالب عصر ها ، بعد از کارش مستقیما به کافه نادری یا فیروز می آمد» « بیشتر از همه ما از جریان های ادبی ومطبوعاتی آن دوره تهران اطلاع داشت » « حتما می دانست که بزرگترین هدیه برای دوستان معرفی یک دوست نو است ... هرگز آشنایانش را از یکدیگر پنهان نمی کرد...پیوسته در پی کسب دانش بود...دربحث وانتقاد خودش را کنار می گذاشت ... بی جا فتوا نمی داد...آدم هارا دوست داشت ... « روشنفکرکتابی » نبود...برای چاپ مقاله ها پا پیش می گذاشت ، واسطه ناشرین کتابفروشی با مترجمین بود، وحتی با مشاورت واصرار او بود که انتشارات امیر کبیر(چاپ) آثار هدایت را به وضع آبرومندی تعهد کردند.» « من از اصل ونصب او اطلاع دقیقی نداشتم ... غیر از دو سه نفر از رفقای قدیمیش کسی پابه خانه کیوان نگذاشته بود....می دانستم که پدرش را در عنفوان شباب از دست داده بوده است .»  نویسنده در جستجوهایش برای نشان یابی از کیهان به مصاحبه همسر او بعد از انقلاب در نامه مردم بر می خورد«کیوان به گفته خودش فعالیت سیاسی اش را از سال 1321شروع کرد، ولی با پیوستن به حزب توده ایران ، زندگیش رنگ دیگری می یابد. اودر حزب خودش را باز می یابد. حزب بشر دوستی ، دفاع از حقوق زحمتکشان، انسانیت، احترام به دیگران، تفکر، خواندن، درست اندیشیدن، صلح ، دوست داشتن ووفا وعشق به خانواده و ملت را تبلیغ می کرد، وکیوان خود تجلی همه این ها بود.» ص 22

مشکل آقای نویسنده از همین جا آشکار می شود.« آیا روزنامه نویس با صداقت کافی نقل قول کرده ؟یا به علت تعهدات حزبی خود در گفته های خانم کیوان دست برده است ؟»ص23وجالب آن که خود نویسنده در سطوری چند بعد تر اعتراف می کند « بیهوده خودمان را به خریت نزنیم. کیوان را به خاطر گناهانی بزرگ تراز قداره بندی ونفس کشی وآدم کشی اعدام کردند، گناه کیوان اندیشیدن، هم دردی با مردم وجستجوی راهی برای برقراری عدالت بود» ص25وحتی بین افراد دیگری با کیوان خط می کشد که «بوده اند وهستند کسانی که چنین «گناه کبیره » را مرتکب شده اند ولی نابودشان نکردند، زیرا آنان رندانی بوده اند که مثل آب ، زیر کاه نفوذ داشته اندبدون این که دشمن بتواند موقعیتشان را تعیین کند.» ص 25(تاکید از من است )

ادامه دارد...

هاتف رحمانی

بازگشت به صفحه نخست