خانه - سیاست - اقتصاد-  کتاب -  زنان -صلح  - رحمان هاتفی فرهنگ وادب - درباره ما - پیوندها - تماس وهمکاری - ویژه نامه               

    لازم آمد گفتگو

نویدنو:15/7/1385

    لازم آمد گفتگو

 (تقي رحماني)

مقدمه

روشنفكران مذهبي در حالت ركود هستند، روشنفكران ديني [خطه كيان] در بحران به سر مي‌برند و بنيادگرايان به نيت هموار كردن راه بهشت، راه به بهشت نمي‌برند.

سنتي‌- رفرم‌گرايان درك كرده‌اند كه لازم است با جريان بنيادگرايي- سنتي مرزبندي كنند و سنت‌گرايان از موضع انتقادي به عملكرد جريانات مذهبي طرفدار سياست‌ورزي ديني مي‌نگرند كه شاهد مثال‌هاي ديگر فراواني را در تأكيد ادعايي خود مي‌توانند ذكر كنند.

سكولارهاي چپ و ليبرال دچار نسخه‌پيچي تكراري‌اند كه نشان از دور 100 ساله در تاريخ ما مي‌دهد. مجموعه اين رفتارها، افراد و جريان‌ها را نسبت به هم عصباني و نكته‌گير و تا حدي بداخلاق كرده است. به نظر مي‌رسد كه هر جريان قدرت خود را در به رخ كشيدن ضعف‌هاي طرف مقابل مي‌بيند تا در اثبات صلاحيت‌ها و تئوري‌ها و عملكرد خويش.

زماني بود كه به راحتي مي‌شد سنت‌گراياني همچون سيدحسين نصر را تحت فشار قرار داد و از او اين اعتراف را گرفت كه همكاري شما با سلطنت‌طلبان به نفع اسلام و جامعه نيست، زيرا عملكرد سلطنت و حكومت پهلوي قابل دفاع نبود.

سال‌ها گذشت. امروز سيدحسين نصر و سنت‌گرايان مي‌توانند به راحتي به نقد روشنفكران مذهبي [جريان ملي – مذهبي] و روشنفكران ديني [نحله كيان] و سنت‌گرايان بنيادگرا و سنتي - رفرم‌گرايان بنشينند و نكته‌گيري كنند. ايشان به صراحت به نقد سكولارها نشسته‌اند و به خوبي نكته‌گيري مي‌كنند. اما در اين ميان نقد 1 – عملكردي 2 – بينشي سنت‌گرايان از دو جريان روشنفكري مذهبي و ديني و جريان سنتي - بنيادگرا و سنتي - رفرم‌گرا مي‌تواند بسيار تأمل‌برانگيز باشد.

نقد سنت‌گرايان به جريانات فكري رقيب

سنت‌گرايان در سال‌هاي 1320 تا 1357 هجري شمسي تلاش داشتند كه با همراه كردن علم و فلسفه با مذهب، نسبتي انتقادي و مستقل با علوم مدرن برقرار كنند.

حسينعلي راشد، علامه طباطبايي، سيد حسين نصر، مرحوم مطهري و آيت‌الله مكارم شيرازي در دوره اول انديشه‌گي از چهره‌هاي شاخص اين رويه بودند. عقل‌گرايي استدلالي به كمك باور مذهبي آمد تا مقابل مدرنيسم و شبه‌مدرنيسم جامعه را از تلاش‌هاي اخلاقي حفظ كند و ايمان مردم را بر باد ندهد. سنت‌گرايان به بضاعت دفاعي خود آگاه بودند و در خاكريزهاي مشخصي به دفاع از مذهب و اخلاق مي‌پرداختند.

به عنوان نمونه سنت‌گرايان عوام مانند آقاشيخ احمدكافي اجازه مي‌داد كه جوانان جواني كنند، آنگاه ايشان را از كافه‌هاي لاله‌زار و شهرنو به سوي مهديه كافي فرامي‌خواند.

زماني براي جواني كردن و زماني براي عبادت كردن. شيخ احمد در اين مسير موفق بود و رونق مهديه كافي زبانزد بود و طرفداران فراوان داشت. مهديه به اندازه حسينيه ارشاد مخاطب داشت. هر چند توان تأثيرگذاري خلاق حسينيه ارشاد را نداشت. سنت‌گرايان نخبه در دانشگاه‌ها و مجامع علمي و حتي در دفتر فرح پهلوي و حوزه‌هاي علميه قم تلاش مي‌كردند كه نشان دهند مي‌توان عالم و دانشمند بود و در عين حال به مذهب سنتي عمل كرد. سنت‌گرايان پذيرفته بودند كه عرصه تجدد بر جايگاه مذهب فشار مي‌آورد و مي‌بايست با موضع دفاعي و انتقادي با تجدد مواجهه كرد و با آن يكسره قهر نكرد. رقيب آن نشد، بلكه منتقد آن شد و موقعيت مستقل گرفت.

جريان تجدد و شبه مدرنيته در سال‌هاي 1320 تا 1357 هجري شمسي براي سنت‌گرايان قدر و منزلتي در خور توجه قائل نبود. محمدرضاشاه در كتاب شكست شاهانه نوشته شوكراتس اعتراف كرد كه با برخي از سياست‌هاي مروج بي‌بند و باري، سنت‌گرايان عوام را از سلطنت دلزده كرد. از طرفي ناتواني حكومت شبه‌مدرن، شبه سكولار و شبه ملي پهلوي نتوانست تكيه‌گاهي براي سنت‌گرايان شود تا بتوانند مبتني بر سنت ايراني - اسلامي نوعي از مشروطه سلطنتي همراه با سنت را تقويت كنند. سال‌هاي 1350 تا 1357 هجري شمسي، پايان سال‌هاي تعادل و ميانه‌روي بود. ميانه‌روهاي ملي‌، مذهبي‌ - مذهبي‌ها و سكولارهاي چپ و راست همه‌گي در مقابل طرفداران شدت عمل قرار گرفتند. شدت عمل را محمدرضا شاه و ساواك وي شروع كرد و ديگر دفتر فرح و كانون پرورشي كودكان و نوجوانان و انجمن سلطنتي حكمت و فلسفه و ... مغلوب زمانه بود.

سيدحسين نصر، احسان نراقي، راشد و بسياري ديگر مي‌بايد سكوت مي‌كردند چون سخنان ايشان در جامعه نفوذي نداشت. ايشان بايد منتظر مي‌ماندند تا نتيجه كار را ببينند. حال نزديك به سه دهه است كه سنت‌گرايان شاهد عملكرد جريانات گوناگون هستند، اگر چه هنوز جمع‌بندي عملكرد جريانات امري زودهنگام است، اما امروزه ديگر سنت‌گرايان مدعي شده‌اند شرايط همانند دوران حسينيه ارشاد نيست كه شريعتي با ابراز يك جمله حريف انديشه سنت‌گرا شده و آن را از دور خارج نمايد.

امروزه سنت‌گرايان از هر جرياني مي‌تواند سؤال كنند كه چه در انبان داريد؟ چه گلي بر سر مردم زده‌ايد؟ چگونه انديشيده و چگونه عمل كرده‌ايد؟

مدرنيته؛ رقيب اصلي سنت‌گرايان چهره‌ي كامل خود را نشان داده، سقوط سوسياليسم، افت ليبرال دموكراسي و موج فلسفي پست‌مدرن عليه مدرنيته و چهره نامطلوب جهان كانوني، مي‌توانند سنت‌گرايان را در نقد مدرنيته بسيار كارآ سازد. آن هم سنت‌گراياني كه ادعاي مدينه فاضله‌سازي ندارند. در همين رابطه سنت‌گرايان مدعي معتقدان به مدرنيته در ايران‌اند كه شما مي‌خواهيد نسخه بدلي تجربه غرب در ايران باشيد كه نتيجه مباركي در خاستگاه اصلي خود نداده است.

سنت‌گرايان مخالف مدينه فاضله در اين جهان هستند و به دنبال بهتر كردن زيست بشر براي مردم خود هستند. ايشان مي‌توانند از سنت تاريخي خود كه همان رام‌كردن حكومت‌هاي سركش مي‌باشد شاهد مثال موفق فراوان بياورند.

در عوض سنت‌گرايان از عملكرد سنتي - بنيادگرايان سؤال مي‌كنند كه چگونه در مقابله با مدرنيته، به خشونت دست يازيده و از مدار قرآن و سنت فراتر مي‌روند و در حقيقت در دام مدرنيته افتاده و همانند مدرنيته تلاش مي‌كنند كه ابزار آنان را در خدمت بگيرند و نتيجه آن اشتباه دو قضيه است كه همانا مواجهه خشونت‌آميز با ديگران اعم از مذهبي‌ها و غيرمذهبي‌ها است.

تجربه طالبان و القاعده و شروع جنگ‌هاي فرقه‌اي ميان شيعه و سني آن سان نگران‌كننده است كه وظيفه اديان كه ايجاد الفت و محبت است را به چالش مي‌كشد. به عبارتي وظيفه دين، ايجاد محبت و الفت و برابري و برادري است در حالي كه سنتي‌-بنيادگرايان خشونت را ترويج مي‌كنند و كمك به انجام و تحقق جنگ تمدن‌ها مي‌كنند.
سنت‌گرايان با بنيادگرايي مرزبندي داشته‌اند. ايشان با حاكميت ديني كه با دولت مدرن همراه شود، موافق نبوده‌اند. در عوض سيدحسين نصر و راشد و... به حكومت مشروطه سلطنتي متأثر از آراي مرحوم نائيني باور داشته‌اند. امروزه انديشه‌هاي بنيادگرايي ملغمه‌اي از سنت و مدرنيسم است كه نتيجه‌اش تلفيق شبه مدرن و شبه سنتي مي‌باشد. از سويي گفتگو و تعامل سنت‌گرايان يا سنتي - رفرم‌گرايان نيز قابل تأمل است. سنتي - رفرم‌گرايان در وادي حركت با سنت‌گرايان عقلي هم‌خانه بودند و راشد، سيدحسين نصر، سيدجمال‌الدين اسدآبادي، مرحوم نائيني، آخوند خراساني و آيت‌الله بروجردي را ستايش مي‌كردند. اما به مرور زمان سنتي‌- رفرم‌گرايان در مواجهه با روشنفكران مذهبي [نحله شريعتي و بازرگان] از سنت‌گرايان جدا شدند و وضعيت انتقادي و فاصله‌گذاري نسبت به حاكميت پهلوي گرفتند. همين امر سنتي‌ - رفرم‌گراها را مقبول زمانه كرد و آنان را از سنت‌گرايان برتر ساخت. مطهري در دوره دوم انديشيدگي با مرحوم بازرگان و سحابي ماجراها داشت، اما بعد از بهمن 1357 ماجرا طور ديگري شد. در جدال بحث مكتبي و غيرمكتبي و موضع انتقادي مرحوم مطهري نسبت به روشنفكران مذهبي [بخوانيد شريعتي، پيمان و بازرگان] و طرح نظريه ولايت فقيه و نظرات رهبر انقلاب و آيت‌الله منتظري درباره ولايت فقيه و دفاع آيت‌الله بهشتي از اين نظريه و همراه آن لزوم اجراي احكام شريعت در دهه معروف به 60، زمانه طور ديگري شد و در بر پاشنه ديگري چرخيد.

سنتي‌- رفرم‌گرايان افزون از يك دهه با سنتي‌- بنيادگرايان هم موضع شده بودند. چرا كه در واقع عملكرد دهه 60 و 70 سنتي - بنيادگرايان با سنتي - رفرم‌گرايان قابل تفكيك نبود. از طرفي باور به نوعي خاص از حكومت ديني در نزد سنتي - رفرم‌گرايان آنان را با سنتي‌- بنيادگرايان هم‌موضع مي‌كند كه چنين نظريه‌اي در مورد رابطه مستقيم دين و دولت در نزد سنت‌گرايان مقبول نيست.

هنوز نقد سنتي -‌ رفرم‌گرايان به بنيادگرايان در مرحله تعيين‌كننده‌اي در مورد تبيين ديدگاهي متفاوت‌تر از بنيادگرايان در رابطه با مدل دين و دولت قرار نگرفته، بلكه اين فاصله بيشتر به رابطه نوع مشروعيت حكومت باز مي‌گردد و هنوز تلاش در بروز كردن احكام فقهي از سوي سنتي - رفرم‌گرايان به انجام اطمينان‌بخش و راهگشا نرسيده و ديدگاه‌هايشان به يك جريان قدرتمند در حوزه‌هاي علميه تبديل نشده است.

سنت‌گرايان در نقد روشنفكران مذهبي [نحله ملي _ مذهبي] مي‌توانند سخن ساز كنند كه ميان تئوري و عمل و نتيجه حاصله فاصله زياد است. اقبال، ادعاي معنوي كردن هستي، جامعه و فرد را و شريعتي سوداي راهي متفاوت از تجربه غرب را مطرح كرد و بازرگان نقد اخلاقي به مدرنيته وارد كرد. ايشان سياست را ديني كردند، اما فضايي ايجاد شد كه بنيادگرايان و سنتي - رفرم‌گرايان دين را سياسي كردند. در نزد روشنفكران مذهبي سياست و حوزه عمومي عرصه ورود همگان [مذهبي، ملي و غيرمذهبي] بود. از اين رو قيدي بر مدل حكومت زده نمي‌شد. نمونه اين مسئله موضع‌گيري اين نحله در باره نظريه ولايت‌فقيه و انتقاد به برخي از اصول قانون اساسي مي‌باشد. سنت‌گرايان مي‌توانند از روشنفكران مذهبي بپرسند كه چرا براي ايده و نظريه‌هاي خود، مدل مناسب اجرايي تدارك نديدند؟ آثار دهه 70 بازرگان و نحوه سلوك وي با حاكميت نشان مي‌دهد كه روشنفكران مذهبي در تحول مؤثر بودند، اما به دليل شتاب و شدت تحولات نتوانستند تعيين‌كننده مناسبات و روابط باشند. در اين ميان در سال 1354 هجري شمسي حتي نتوانستند نيروهاي جوان خود را حفظ كنند و بخشي از اين نيروها را به ماركسيست‌ها و بخش عظيمي از آن را به سنتي - بنياد‌گرايان و سنتي - رفرم‌گرايان تحويل دادند.

سيدحسين نصر آراي شريعتي را نمي‌پسنديد و به وي انتقاد فراوان داشت و از شهرت وي دلگير بود و آن را حق نمي‌دانست. همچنين به انديشه بازرگان نيز نقد فراوان داشت.

علامه طباطبايي به شريعتي توصيه مي‌كرد كه درس حوزوي بخواند و مرحوم مطهري در دوره اول انديشگي در شرح كتب اصول فلسفه و رئاليسم بر آراي بازرگان نقد داشت.

حال سنت‌گرايان مي‌توانند بر روي ادعاي كلان روشنفكران مذهبي انگشت پرسش بگذارند كه ادعاي دوران‌ساز تفسير معنوي از هستي، جامعه و انسان به كجا انجاميد؟ تفسيري كه داريوش شايگاني كه مرجعيت مدرنيته را به رسميت مي‌شناسد نيز غرب را محتاج پذيرش اين معنويت مي‌داند. البته پروژه معنوي كردن اقبال و شريعتي با نگاه شايگان و حتي استاد بزرگوار ملكيان متفاوت است. اما سنت‌گرايان به روشنفكران ديني [بخوانيد حلقه كيان]بسيار نكته وارد مي‌كنند.

سيدحسين نصر روشنفكران ايراني را انديشمنداني دسته دوم مي‌خواند. حتي در نگاه اول مي‌توان اين سخن نصر را بدون جنجال و اغراق پديرفت. روشنفكران نحله كيان، با استناد به سخنان انديشمندان غربي آغاز سخن مي‌كنند و درباره الهيات عقلي، الهيات انتقادي، كلام جديد، كلام قديم، فلسفه تحليلي، عقلانيت فلسفي و ... سخن مي‌گويند. اين بزرگواران با آدرس دادن به آراي انديشمندان فلسفه تحليلي و. فلسفه انتقادي بحث خود را پيش مي‌برند. براي مثال مبناي تئوري قبض و بسط شريعت متأثر از آراي كانت و آلن كواين انگليسي است. ازين سان فراوان مي‌توان برشمرد.

البته روشنفكران ديني [بخوانيد نحله كيان] نيز نبايد از اينكه انديشمندان متأثر از انديشه غرب خوانده مي‌شوند، ناراحت شوند. به هر حال مي‌توان پرسش كرد كه پي‌ريزي اخلاق سكولار براي جامعه مذهبي و سخن گفتن از اين كه تجربه اسلام متفاوت از مسيحيت و يهوديت و جامعه غرب نخواهد بود به چه معناست؟

در حالي كه در واقع سرنوشت تمدن اسلامي - ايراني با تجربه غرب متفاوت بوده و خواهد بود. چون سنت گذشته بر حال و آينده تأثير خواهد گذاشت. تأثير نحله كيان از كلام جديد متأثر از فلسفه تحليلي از مشابهت واژگان فراتر رفته به شبيه‌سازي مفهومي نزديك شده است. اگر در اين باره سخن بگوييم، مثنوي هفتادمن كاغذ مي‌شود. اكنون اين نحله ريشه داده و مي‌توان از ميوه‌هايش محصول آن را شناخت. كافي است آراي چند تن از شاگردان و چهره‌هاي برتر اين نحله را نام برد تا مشخص شود كه "نحله‌كيان" خود چنين خواسته كه آينده ما را در ديروز غرب ببيند و چنين مسيري را توصيه كند. متدلوژي، بينش را در حصار خود مي‌گيرد. دلدادگي فلسفه تحليلي و كلام جديد پروتستان، آن هم با گرايش انگلوساكسوني آن، چيزي نيست كه روشنفكران ديني [نحله كيان] بتوانند يا بخواهند آن را پنهان كنند.

آراي كانت، پوپر و كواين بر انديشه‌هاي فلسفي اين گرايش حاكم است و در عرصه كلام جديد ارجاعات ايشان بيشتر بر ديدگاه‌هاي جان هيك سمت دارد و در مباحث سياسي نظرات آيزا برلين، استوارت ميل و جان راولز صحنه‌داري مي‌كنند.

قطار انديشه‌ورزي گرايش مزبور ايده‌هاي غيرمحقق از حكومت دموكراتيك ديني تا سكولاريسم سياسي و ساختن اخلاق سكولار بر قدرت را در كوپه‌هاي گوناگون خود دارد. چنين قطاري در حال حركت است. حتي اين نحله تلاش نكرده تا به قول خودشان از گرايش بهداشتي‌تر انديشه غربي براي جامعه غربي ما سود و ياري بجويد.

سيدحسين نصر تمام روشنفكران ايراني را دانشمندان درجه دوم متأثر از انديشمندان غربي مي‌داند، اگر چه در اين مورد اغراق مي‌كند، بخصوص در مورد دكتر شريعتي. با اين حال نقد وي قابل تأمل است.

سنت‌گرايان و ديگران

اما سنت‌گرايان كه به همه منتقد هستند، خود نيز بايد پاسخ‌گو باشند. اگر از گذشته به حال حركت كنيم، ايشان بايد اعتراف كنند كه در سير گذشته خود، از زمانه عقب‌مانده بودند. حمايت از سيستمي كه ناتوان از حل مشكلات جامعه بود و شاهي خودكامه كه به حرف و سخن كسي گوش نمي‌داد، نشان‌دهنده اشتباه تاريخي اين نحله است.

تكاپوي تحول‌طلبي پيش‌كش سنت‌گرايان، اما سنت‌گرايان مصداق سلطنت را در خاندان بي‌ريشه پهلوي مي‌جستند. به عبارتي سيدحسين نصر در دهه 1350 هجري شمسي اشتباه مي‌كرد اگر تصور مي‌كرد كه مي‌تواند ميان شاه و روحانيون الفت ايجاد كند. چرا كه شاه دست روحانيت را در 15 خرداد 1342 هجري شمسي پس زده بود و با زبان سركوب به ميدان آمده بود.

سنت‌گرايان در تطبيق شريعت با نظام مشروطه سلطنت ناموفق بودند. آيت‌الله بروجردي اصول‌گرايي بود كه وادي سياست را حتي به سبك و سياق روحانيون دوره گذشته كه با دربار تعامل فعال داشتند ترك كرده بود. چنين بي‌اعتنايي شاه را مغرور كرد و نتيجه اين غرور سركشي بود و بازتاب اين سركشي، سرنگوني نظام سلطنت را تصريح كرد.

از طرفي سنت‌گرايان در جامعه‌اي كه حوزه عمومي قوي است و عرصه قدرت براي حضور همگان وجود دارد مي‌توانستند به مشروطه سلطنت رضايت دهند. سكوت سنت‌گرايان در برابر سلطنت پهلوي كه ناقض سلطنت مشروطه بود در عمل از حقانيت ايشان مي‌كاست.

اما مهمتر از همه ديدگاه تئوريك برخي از سنت‌گرايان مانند سيدحسين نصر است كه معتقد است كه با هر گونه نوآوري در مذهب مخالف است. وي در گفتگو با رامين جهانبگلو در كتاب در ساحت امر قدسي بر اين ديدگاه خود تأكيد كرده است.

نتيجه اين ديدگاه مي‌ تواند به نفع سنتي‌- بنيادگرايان تمام شود. مرز شديد ميان دنياي جديد و قديم به گسست و جدايي مي‌انجامد. اين جدايي در جوامع غربي قابل تحمل است، چون حوزه عمومي و زندگي خصوصي افراد قابل احترام است، اما در جوامع جهان سومي اين گسست بر طبق جنگ و جدايي مي‌كوبد و سربازگيري ناخواسته به سود جريانات طرفدار شدت عمل به ارمغان مي‌آورد. گسست قديم و جديد در دنياي غرب منجر به گفتگوهاي انتقادي در دانشگاه‌ها و برخي محافل مي‌شود كه امروز سيدحسين نصر و دوستانش از چهره‌هاي بارز اين گفتگوهاست، اما در جوامع جهان سومي ماجرا به شكل ديگري رقم مي‌خورد. سيدحسين نصر بايد توجه كند كه همان انتقادي كه به روشنفكران مذهبي و ديني در التقاط قديم و جديد وجود دارد، بسيار بيشتر از آن برخود وي وارد مي‌شود. يعني وي نيروهاي فراواني نسبت به تجدد منتقد جدي مي‌كند و آنگاه اين نيروها كه فيلسوف و انديشمند نيستند و روشنفكر مصرف‌كننده هستند را به سوي جريان سنتي - بنيادگرا رها مي‌كند. منتهاي مراتب اين بار از سوي نيروهاي سوق يافته به سوي بنيادگرايي، امكان بازگشت به تعامل در نسبت معقول با مدرنيته را ندارند، چون در نتيجه آموزه‌هاي امثال آقاي سيدحسين نصر از تجدد به طور كامل بريده‌اند. به عنوان نمونه مي‌توان از شاگردان ايراني سيدحسين نصر نام برده كه ايشان در بسياري از موارد مانند استاد خود فكر نمي‌كنند و اين موارد بسيار مهم و مسئله‌ساز است.

خاتمه

به نظر مي‌رسد كه ما را از نقد سنت و نقد مدرنيته گريزي نيست. مي‌بايد گوهر سنت و گوهر مدرنيته را شناخت و در حال و هواي جدي و دروني به نوآوري پرداخت. در اين راه انديشمنداني مانند حميد عنايت، سعيد نفيسي و برخي از اعضاي معروف حلقه برلني‌ها موفق‌تر بوده‌اند. ايشان درميان نسل اول روشنفكري ملي _ سكولار ما وجود چشمگيري داشتند. اين بزرگان منابع كهن ما را بازخواني و بازگويي كردند. از تعامل اين گرايش با ديدگاه‌هاي سنتي _ رفرم‌گراها مانند نائيني و آخوند خراساني، قوانين منجر به تدوين مناسبي براي جامعه مدرن شده و تعامل سازنده ميان قديم و جديد را فراهم آوردند. با برآمدن گفتمان عدالت سوسياليستي رابطه نسل اول روشنفكري با نسل دوم آن قطع شد. طرفداران گفتمان عدالت سوسياليستي تحت تأثير فرهنگ ملي نبودند.

در ميان انديشمندان مذهبي، طالقاني، بازرگان، دكتر سحابي، شريعتي، پيمان، مهندس سحابي و... تلاش كردند كه گفتمان نقد سنت و نقد مدرنيته را عملي سازند.

با رشد بنيادگرايي بعد از بهمن 57، اين گرايش از دو سو مورد فشار قرار گرفت. يعني از اسلام انترناسيوناليست بنيادگرايي مذهبي و انترناسيوناليست كارگري. نتيجه اين كشمكش ركود جريان روشنفكري مذهبي در ايران بود.

روشنفكران مذهبي بر تعامل سنت و مدرنيته تأكيد داشتند، اما اين تأكيد در ميدان عمل چقدر محقق شده است؟

البته سيد حسين نصر بايد توجه كند كه آيا شريعتي انديشمندي پيرو انديشه‌هاي متفكران غربي است يا تأثيرپذير از آنان؟ از طرفي سنت‌گرايان بايستي بدانند كه انديشه و آراي ايشان نيز مانند ديگر گرايشات در معرض زمان و مكان نتايج گوناگون خواهد داد.

سنت‌گرايان در جوامع جهان سومي، نمي‌توانند نقش تعادل‌بخش در جامعه را ايفا نمايند، چرا كه تأكيد بر گسست تجدد و سنت در اين جوامع يا شبه‌مدرنيسم [همچون سلطنت پهلوي] و يا در تقابل آن بنيادگرايي مذهبي را دامن مي‌زند كه هيچكدام راه به سلامت نمي‌برند.

اگر دقت كنيم سيدحسين نصر و سنت‌گرايان در ميان دو جريان مزبور شاگردان برجسته‌اي دارند.

اما چاره كار تعامل جريانات فكري با يكديگر است. اين تعامل در ظرف عيني عملي مي‌گردد. به نظر مي‌رسد كه اين تعامل با پذيرش اين پيش‌شرط ميسر مي‌گردد كه اگر همه گرايشات و انديشه‌ها رهنمون به حقيقت نيستند، اما حق ابراز نظر و عرضه كردن و مورد قضاوت قرار دادن خود را دارند. به هر حال جريانات فكري گوناگون بايد وجود يكديگر را به رسميت بشناسند و گفتگوي انتقادي را آغاز كنند. چنين برمي‌آيد كه جريانات مختلف فكري در جامعه ما اعم از سنت‌گرايان، سنتي‌ ـ بنيادگرايان، سنتي ـ رفرم‌گرايان ، روشنفكران مذهبي و ديني و روشنفكران سكولار اعم از چپ و ليبرال داراي نقاط قوت و ضعف مي‌باشند. و همچنين كاشت‌ها و برداشت‌هايي داشته‌اند. قضاوت درباره اين كه كدام يك موفق‌تر از ديگري بوده‌اند را مي‌توان به مخاطبان واگذار كرد اما باز تكرار مي‌كنيم كه هيچ يك از جريانات مزبور از نقد مبرا نيستند.

بي‌گمان هر يك از اين جريانات در تأثيرگذاري بر جامعه و مخاطبان نقشي بسيار متفاوت دارند.

 

منبع : روز آنلاین

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست  


Free Web Counters & Statistics