خانه - سیاست - اقتصاد-  کتاب -  زنان -صلح  - رحمان هاتفی فرهنگ وادب - درباره ما - پیوندها - تماس وهمکاری - ویژه نامه               

کدام "بازي بزرگ"؟

نویدنو:17/5/1385

کدام "بازي بزرگ"؟

 (حسين باستاني)

- "ملت هاي مسلمان نبايد اجازه دهند که درگيري در محدوده منطقه اي آن باقي بماند... مي توان و بايد همه جاي دنيا را براي صهيونيست ها و مراکز سياسي، تجاري آنها ناامن کرد... شايد روز حادثه شروع شده و انتقامي سخت از صهيونيست هاي وحشي در راه باشد."

- "ما در جاي جاي خاورميانه اسلامي طرف حساب آمريکا و اسراييل هستيم... صورت مساله خيلي روشن است! به روشني رويارويي موسي با فرعون و ... بازي بزرگ در راه است."

- "جنوب لبنان اکنون دروازه اي گشوده است به بهشت که به هنگام رد شدن از آن مي توانيد لگدي هم به دشمن ترين دشمنان خداوند بزنيد... جنوب لبنان بايد تبديل به يک جبهه بين المللي براي همه کساني شود که خواهان پاکيزه شدن زمين از بدکارترين مردم آنند؛ تا دير نشده بايد جنبيد."

- "از اين پس، آمريکا، اروپا و اسراييل هم بايد هزينه بدهند و زجر بکشند؛ چه بسا رنج بارتر از رنج هاي مردم خاورميانه."

جملاتي از اين قبيل، تنها نمونه هايي از بي شمار مطالب مشابهي هستند که در روزهاي پس از آغاز جنگ در لبنان در سر مقاله هاي مهم ترين روزنامه بنيادگرايان ايران )کيهان( به چاپ رسيده است. وجه مشترک مطالبي از اين قبيل حداقل در ظاهر يک چيز است: نوعي اعتقاد به در پيش بودن "روز حادثه"، "بازي بزرگ"، "جبهه بين المللي" ... يا در حقيقت، نوعي "نبرد نهايي" ميان خير و شر. در خارج از ايران، برخي تحليل گران، با در کنار هم قرار دادن اين قبيل ادعاها و مطالب نقل شده از کساني چون رئيس جمهور ايران در مورد نزديک بودن زمان ظهور امام زمان، اين سوال رامطرح کرده اند که آيا بحران لبنان، پتانسيل تبديل شدن به يک نبرد فرامنطقه اي را دارد؟

به وضوح مشخص است که وقتي سخن از چنين احتمالي مي رود، به يک سناريوي خاص اشاره دارد: اين که با شدت گرفتن بحران خاور نزديک، بنيادگرايان ايران، جبهه اي جهاني را عليه اسراييل و حاميان آن در اقصا نقاط دنيا بگشايند. اين سناريو، علي رغم باور نکردني بودن آن براي اغلب ما ايرانيان، داستاني است که گروهي از تحليل گران غير ايراني، آن را جدي تلقي کرده اند. آنها براي اين ديدگاه خود، دلايلي دارند که بخش مهمي از آنها را، تحليل ها و تهديدهاي شديد اللحن بنيادگرايان ايراني در مورد در پيش بودن يک "نبرد جهاني" با اسراييل و حاميانش تشکيل مي دهند.

اما به راستي، تا چه حد بايد اين تهديدها را جدي گرفت؟ به نظر مي رسد پاسخ به اين سوال، در درجه اول بستگي به تحليل ما از ميزان "ايدئولوژيک" بودن محافظه کاران حاکم بر ايران داشته باشد. چون حمله به منافع حاميان اسراييل در سراسر جهان، بي ترديد بايد بر مبناي يک بينش ايدئولوژيک مستحکم صورت بگيرد که حاضر است براي "دفاع از مسلمانان" در چنين سطحي با ديگران درگير شود.

اما تجربيات سال هاي پس از دوره جنگ با عراق ثابت کرده که اولويت اصلي جريان محافظه کار ايران در سياست خارجي، نه دفاع از منافع مسلمانان، که حفظ قدرت خود در مقابل تهديدات مي باشد که تجلي اصلي آن را، تلاش ايالات متحده براي براندازي حکومت ايران مي دانند. به تحليل تئوريسين هاي محافظه کار، برنامه فعلي آمريکا براي ساقط کردن جمهوري اسلامي، عمدتاً بر از بين بردن قدرت بازدارندگي اين حکومت متمرکز است که در اين ميان از بين بردن پروژه هاي تکنولوژي پيشرفته ايران و مهار توان نظامي متحدان جمهوري اسلامي در منطقه، نقش اساسي را بازي مي کنند.

به عقيده محافظه کاران، نفوذ گسترده ايران در منطقه عملاً باعث مي شود تا سرنوشت نظاميان آمريکا (در عراق) و متحدان اصلي اين کشور (در اسراييل) در حيطه نفوذ جمهوري اسلامي قرار بگيرد و اين شرايط، ايالات متحده را در برخورد با حکومت ايران به احتياط وا مي دارد. بر مبناي چنين رويکردي، زاويه توجه "عملي" جريان محافظه کار به لبنان نيز - بر خلاف بسياري از انقلابيون جناح موسوم به چپ در ايران - نه مباني ايدئولوژيک، که صرفا منافعي استراتژيک است که لبنان را، يکي از جبهه هاي بازدارنده آمريکايي ها عليه حکومت ايران مي دانند.

البته وجود عنصر "بنيادگرايي" در ميان محافظه کاران حاکم بر ايران يک واقعيت است، و در ارتباط با مساله خاور ميانه نيز، نمي توان وجود انگيزه هاي ايدئولوژيک را در ميان لايه هايي از محافظه کاران انکار کرد. اما وقتي صحبت از تحليل رفتار مجموعه جريان محافظه کار به ميان مي آيد، غير واقع بينانه خواهد بود که اين تحليل را بر مبناي دفاع از منافع مسلمانان منطقه ارزيابي کنيم. فراموش نکرده ايم که همين جريان سياسي که رسانه هاي وابسته به آن همواره با همين شور و هيجان از "نبرد جهاني" با دشمنان مسلمانان سخن مي گويند، چگونه در نبردهايي به مراتب پر تلفات تر از لبنان که در آنها طرف جنگ مسلمانان دشمن حکومت ايران نبوده است، بي طرفي پيشه کرده اند (چون جنگ چچن) يا حتي در صورت لزوم، با تقويت طرف "غير مسلمانان" هيچ مشکلي نداشته اند (چون نبرد قره باغ).

آموزنده است که در بحران اخير منطقه هم، علي رغم تمام شعارهاي هيجان انگيز شخصيت هاي محافظه کار و مقامات آتشين نشرياتشان در مورد "لزوم ضربه زدن ملت هاي مسلمان به صهيونيست ها در سراسر دنيا"، وقتي گروهي 27 نفره از داوطلبان براي جنگ با اسراييل عازم لبنان مي شوند، به دستور شخص رئيس جمهور در مرز ايران و ترکيه متوقف مي گردند و به سختي امکان عبور از مرز را مي يابند. چرا که رويکرد محافظه کاران به مساله لبنان، آنچنان مبتني بر ملاحظات استراتژيک "حکومتي" است که در آن جايي براي تحمل حرکت هاي ايدئولوژيک غير حکومتي وجود ندارد.

انکار نمي توان کرد که در ميان حاميان دولت ايران، هستند نيروهايي که در صورت قرار گرفتن در معرض حمله ايالات متحده، راه مقابله را ضربه زدن به منافع آمريکا و اسراييل در مناطق مختلف جهان بدانند. اما اين که مجموعه جناح محافظه کار، براي دفاع از مسلمانان منطقه - آنچنان که ادعا مي کنند- حاضر به ورود به چنان عرصه هايي باشند، فرضيه اي بسيار غير واقع بينانه است. فرضيه اي که طرح آن توسط برخي تحليل گران غير ايراني (تا حدي که يکي از روزنامه نگاران معتبر غربي، اخيرا از امکان تبديل بحران لبنان به "جنگ جهاني سوم" سخن گفته است!) باعث حيرت همکاران ايراني آنها مي شود.

البته محافظه کاران ايران، البته هر آنچه بتوانند را در جهت حفظ نفوذ جمهوري اسلامي در لبنان به کار مي گيرند. اما آنان در عين حال، همواره حاضر خواهند بود تا به ازاي امتيازاتي در لبنان که اولويت هاي امنيتي آنها را تأمين کند - مثلاً دريافت تضمين هاي امنيتي از جانب غرب- به معامله بر سر لبنان يا حتي حزب الله بپردازند. آنها به لحاظ ارزشي، هيچ مشکلي با چنين معامله هايي نخواهند داشت.

منبع: روز انلاین

بازگشت به صفحه نخست


Free Web Counters & Statistics