کلامی بگوئیم، شعاری بدهیم که توان بسیج نیرو داشته باشد

نویدنو18/1/1385

کلامی بگوئیم، شعاری بدهیم که توان بسیج نیرو داشته باشد
نوشین احمدی خراسانی

بعضی مواقع بهراستی متحیر میشوم و خیلی چیزها را نمیفهمم، مثلا وقتی میبینم برخی هموطنان عزیز ما در ایران برای حرکتهای اعتراضی مردم در کشورهای پیشرفته برای اصلاح قوانین (مثل همین حرکت اخیر فرانسویان) ، هورا میکشند چون لابد آنها شانس دارند و کشورشان ”کمون پاریس“ را زاییده، اما وقتی ما در ایران دست به مبارزه برای نقد قوانین میزنیم و برای تغییر قوانین زنستیز به خیابان میآییم، به ما میگویند لیبرال!! و استدلال هم میآورند که قانون و تغییرات قانونی به پشیزی نمیارزد، چون لابد ما زنان ایرانی هنوز هیچ ”کمونی“ نزائیدهایم. بهراستی چطور میشود یک حرکت و خواستهی قانونی در یک کشور ”شیک و پیک“ مثل فرانسه پسندیده و حتا قابل تکریم باشد وهمهی ”رادیکالها“ برایش غش و ضعف کنند، اما همان حرکت و خواسته در یک کشور جهان سومی مثل ایران، ”بد و ناپسند“ و غیرقابل قبول باشد؟

این را از آن جهت میگویم که میبینیم بهمحض آنکه ما در ایران میخواهیم یک حرکت و فعالیتی در نقد قوانین و برای تغییرات قانونی انجام دهیم، یک عده بلافاصله شروع میکنند به تحلیل که ای بابا مسئلهی ما که قانون نیست، پس فرهنگ چه میشود؟ عدهی دیگری هم که ”رادیکالتر“ هستند میگویند اصلا تغییرات قانونی حرکتی ساختاری نیست و کل ساختارها را باید عوض کرد (حالا چطور، بماند). بهراستی چرا این عده که تغییرات ساختاری را میشناسند و به آن میبالند نسخهاش را برای خودشان نمیپیچند و کاری نمیکنند که به تغییرات ساختاری بیانجامد. ما حتا در کشورهایی که انقلاب از هر نوعاش (سوسیالیستی، اسلامی، مسلحانه و...) شده است دیدهایم که این انقلابات پرهزینه هم لزوما تغییرات ساختاری به همراه نداشتهاند، از سوی دیگر مبارزات دموکراتیک و غیرخشونتآمیز از طریق حرکتهای سندیکایی، صنفی و ان.جی.اویی هم که از نظر این عده، لیبرالی و در چارچوب وضعیت موجود است، انقلابات ”مخملی“ هم که آمریکایی است!! پس سئوال این است که واقعا چه حرکتی میتواند تغییرات ساختاری بهوجود آورد؟ از سوی دیگر در این میان مفهوم مبارزهی دمکراتیک چه میشود؟

البته بعضی از ”رادیکالها“ هم به محض آنکه در یک حرکتی اسم ”مقدس“ کارگر مطرح میشود هیجانزده میشوند و یاد مارکس میافتند، درحالیکه من یکی نمیفهمم چه فرقی میکند که یک عده کارگر برای حقوق صنفی خود (مثلا حق داشتن سندیکا) اعتراض کنند، یا یک عده زن برای حق تشکل؟ در هر دو این حرکتهای حقطلبانه روشها و مضامین که یکی است، هر دو هم در چارچوب همین نظام ”سرمایهداری“ است، و هر دو نیز برای کسب حق و حقوق قانونی است، اما چرا یکی مقدس میشود و دیگری نامقدس؟! یکی میشود انقلابی ودیگری لیبرالی!! اما عدهای هم هستند که هر دو را نامقدس میدانند لابد تنها راه تغییر ”رادیکال“ را در خانه و پشت کامپیوتر نشستن و به ”امپریالیسم“و نظام سرمایهداری فحش دادن میدانند، اما بهراستی چنین حرکت ”پرشتاب“ و رادیکال ”خانهنشینی“ و در گوش همدیگر زمزمه کردن آیا میتواند به تغییرات ساختاری بیانجامد؟ اگر مسئله فقط فحش دادن به امپریالیسم و نظام سرمایهداری است که مشکل زیادی وجود ندارد، چون میتوان در روزنامه کیهان هم اینچیزها را گفت و نوشت، اما اگر قرار باشد ضدیت با سلطه و مخالفت با نابرابری از خلال حرکتها و راههای دموکراتیک و از مجرای فعالیت زندگی روزمره آدمها گذر کند، خوب راههای آن همین حرکتها در چارچوب کسب حقوق عادلانه است که از طریق سندیکاها، سازمانها و ان.جی.اوها و انجمنها صنفی میگذرد و این نوع تشکلهای جامعهی مدنی هم برای حرکت لازم دارند که خواستههای ملموس و مشخصی را پیش پای خود بگذارند و نه اینکه مردم را مثلا جمع کنند برای خواستهی ”تغییرات کلان ساختاری“.
شاید هم من نمی
فهمم و ”رادیکال“ها نسخهای در دست دارند که به هیچکس نشان نمیدهند. والله ما آن چیزی که در دنیا میبینیم همین حرکتهاست برای رسیدن به خواستههای مشخص. این خواستههای مشخص است که قدرت بسیج کنندگی دارند وگرنه نمیتوان با شعارهای کلی و انتزاعی کسی را بسیج کرد. مبارزات حقوقی و کسب حقوق عادلانه همواره یکی از ابزارهایی بوده که قدرت و پتانسیل بسیجکنندگی داشته، چون با منافع بسیاری از مردم و اقشار مختلف گره خورده است. اگر دانشجویان و کارگران و زنان فقط در اعتراض به یک ماده قانون کار در فرانسه به خیابانها میریزند، این اعتراضها در راستای مبارزات صنفی برای تغییر قوانین است. چون مردم فرانسه میدانند گذراندن حتا یک قانون چه تاثیراتی در زندگیشان میگذارد، اما ما ایرانیان متاسفانه با وجود آنکه کرور، کرور قوانین زنستیز بر سرمان هوار شده و تاثیر این قوانین ناعادلانه حتا در پستوهای زندگیمان نیز تاثیرگذار است براحتی آن را نادیده میگیریم و به پیروی از نسل جدید زنان غربی قانون و تغییرات قانونی را عملی بورژوایی، بیهوده و فقط متعلق به طبقه متوسط میدانیم. درصورتیکه اگر زنان غربی، امروز برایشان قانون بیاهمیت شده (یا اینطور میگویند اما در عمل....) برای آن است که حق و حقوقشان را مادرانشان پیشتر گرفتهاند و حالا مانند هر نسل جدیدی با بیاهمیت دانستن داشتههایشان، رو به خواستههای بیشتری در آینده دارند.
از برخوردهای ”پساانقلابی
ها“ که بگذریم، نحوهی برخورد دولتها و حاکمان نیز امثال مرا گیج و متحیر میکند، مثلا آنها یک حرکت آرام و کاملا مسالمتآمیز ما را در پارک دانشجو (به مناسبت روز جهانی زن) آنطور خشونتآمیز به هم میریزند در عین حال همان روز فیلم تظاهرات مردم را در پاریس از صدا و سیما به تکرار نمایش میدهند!! دوگانگی و طنز قضیه اینجاست که از نظر دولتمردان ما، مبارزه مردم برای حقوق عادلانه در همه جای دنیا قابل احترام و تکریم است درحالیکه برای شهروندان خودش حقطلبی و مبارزه برای احقاق حقوق انسانی، گناهی نابخشودنی قلمداد میشود. انگار بیشتر ”انقلابیون“ ایرانی چه ”دولت انقلابی“ و چه ”اپوزیسیون انقلابی“ ما، ”دیگرپرست“اند و هر چه متعلق به خودشان باشد به دیدهی تحقیر مینگرند و هر چه مال مردم شیک و پیک پاریسی و غربی است عالی و محشر به چشمشان میآید.

نقل از پیک نت