خانه - سیاست - اقتصاد-  کتاب -  زنان -صلح  - رحمان هاتفی فرهنگ وادب - درباره ما - پیوندها - تماس وهمکاری - ویژه نامه               

كابوس كائوس و روياى كاسموس

نویدنو:

كابوس كائوس و روياى كاسموس

سعيد حجاريان

مى گويند جنگ زمانى آغاز مى شود كه سياست به پايان رسيده باشد. و يا به عبارت ديگر جنگ ادامه سياست است به زبانى ديگر. جنگ و سياست مانند دو روى يك  سكه اند كه با اندك لغزشى يك روى آن مى تواند نمايان شود. لذا تمام تلاش مصلحين عالم اين بوده است كه در بزنگاه هاى تاريخى كفه به نفع صلح و حل منازعه پيش برود و مردم از عواقب خانمانسوز جنگ و ستيز در امان بمانند. اين همه نهادهاى صلح بانى، حل منازعه، پيش آگهى دهنده و پادمان ها و سازمان هاى بين المللى و منطقه اى براى رصد كردن صلح و آكادمى هايى كه در آن صلح سالاران تربيت مى شوند مانع از آن نشده است كه در جهان كنونى از هر گوشه اى نائره جنگ شعله ور شود و دودمان ها و حرث ها و نسل هايى را در زمانه خود بسوزاند. چون صدها برابر بودجه صرف مراكز نظامى، تسليحات و تربيت جنگ سالاران مى شود. اين نامعادله و ناقرينگى وحشتناك را چگونه بايد رفع كرد تا سكه جنگ و صلح چرخ زنان به روى جنگ به زمين نيفتد. اين مغاك را چه چيزى مى تواند پر كند؟ آيا دريا دريا خون، استخوان هاى قربانيان جنگ يا خاكستر خانمان ها و دودمان ها اين جهنم را كه دائماً قربانيان جديدى مى طلبد، پر خواهد كرد؟ تاريخ به خصوص در جنگ هاى اول و دوم جهانى، دارفور، كوزوو، صربستان، كامبوج و... نشان داده است كه محال است جهنم جنگ با خون بيگناهان سيراب شود و آتشش اطفا شود. تنها راه مبارزه با اين پديده شوم تقويت جامعه مدنى است، آن گونه كه نسبت به عواقب آن اشعار داشته باشد و بتواند با بسيج توده هاى ميليونى از وقوع يا ادامه جنگ جلوگيرى كند. چنان كه در ويتنام اين جامعه مدنى آمريكايى بود كه باعث توقف جنگ شد. جنبش صلح طلبى مانند هر جنبش ديگرى نيازمند يك دكترين، عده اى پيشتاز كه من اصطلاحاً به آنها «صلح سالاران» (در مقابل جنگ سالاران) مى گويم و نوعى سازماندهى رقيق است؛ در غير اين صورت نيروى اين جنبش هرز مى رود و تداوم نخواهد داشت.
۱- دكترين: دكترين جنبش صلح طلبى چيست؟ ممكن است عده اى از ارزش هاى متعالى انسانى شروع كنند. مثلاً نوع دوستى را بن مايه دكترين صلح بنامند. اما من ترجيح مى دهم كه مسئله را به زندگى ملموس توده ها نزديك تر ببينم. صلح در ذات خود طمأنينه و پيش بينى پذيرى را براى بشريت به ارمغان مى آورد. و در مقابل، جنگ با تخريب بنيادها و شالوده ها پريشان خاطرى و زوال را نصيب انسان مى كند. جنگ، «كائوس» است. كائوس (Chaos) يا به تلفظ امروزى ها «كياس»، به معنى «پريشيده و مضمحل» و به قول بعضى ها، لفظاً و معناً، معادل است با خاويه يا هاويه (به معنى جهنم) و هباء (به معناى پراكنش)؛ اما كاسموس؛ كاسموس (Casmos) در لغت به معناى خيمه منظم و نيز نظم كيهانى است. دكترين صلح كاملاً با زندگى ملموس انسان ها مماس است. يعنى جنگ آنها را به ورطه پريشانى، از هم گسيختگى و جهنم زمينى رهنمون مى سازد. حال آنكه صلح با ايجاد نظم، خيمه و چترى براى آسايش و زندگى عادى، توسعه و امنيت و رفاه فراهم مى آورد. اما همه اينها به اين معنا نيست كه «سلام» (يعنى صلح) را با استسلام جابه جا كنيم. صلح تحميلى و زير بار ظلم رفتن آثارى به مراتب مخرب تر از زوال دراثر جنگ به جا مى گذارد.
۲- پيشتازان صلح طلبى: همان گونه كه جنگ سالاران را در عرصه نبرد يكه تاز مى دانند، كسانى بايد باشند كه در عرصه صلح نيز نقش پيشتازى را به عهده گرفته و فرماندهى جنبش را به عهده گيرند. تظاهرات ميليونى اروپاييان و آمريكاييان قبل از حمله آمريكا به عراق توسط اين قبيل پيشتازان سازماندهى شده بود و شعارها، مقالات و سخنرانى ها توسط آنان تدارك مى شد. شخصيت هايى مانند مرحوم ادوارد سعيد، نوام چامسكى، جان بين، خانم شيهان و زلاتا فلاپوويچ از جمله پيشتازان صلح طلبى و مخالفان حمله به عراق بودند كه اعتراضات ضدجنگ را در آمريكا و اروپا سامان مى دادند.
۳- سازمان براى صلح: ما دو دسته سازمان مى توانيم براى جنبش صلح طلبى تصور كنيم. سازمان هاى توده اى معمولاً بر اثر وحشت از جنگ و براى هميارى و تعاون و به صورت خلق الساعه به وجود مى آيند. پندارى جنگ نيز چون بلاياى ارضى و سماوى است كه خودبه خود مردم را به هم پيوند مى زند. شما ديده ايد كه مثلاً هنگام وقوع زلزله، نوع دوستى و همدردى باعث مى شود كه اهالى يك شهر به كمك هم بشتابند. افراد را از زير آوار بيرون بكشند، زخمى ها را مداوا كنند، غذاها را ميان خود تقسيم كنند و قس عليهذا. جنگ نوعى همبستگى اجتماعى پديد مى آورد كه هر چه زودتر آن حالت پريشانى به نظم و سامان درآيد، اين جنبش خودجوش توده اى معمولاً در زمان درمان اتفاق مى افتد. اما جنبش هاى توده اى فاقد برخى از توانايى هاى لازم هستند كه ويژه سازمان هاى حرفه اى هستند. درباره سازمان هاى حرفه اى بايد گفت اين قبيل مراكز معمولاً شامل پژوهشكده ها، دانشكده ها و نهادهاى صلح بانى مى شود. اولين وظيفه آنها مانند زلزله شناسان، ثبت پيش آگهى ها است. در اين مرحله تلاش مى شود كوچكترين علامتى كه دلالت بر نوعى ستيز قومى، مذهبى، نژادى، منطقه اى و طبقاتى ميان دو يا چند كشور باشد را ثبت كرده و در همان مراحل آغازين به اقدامات پيشگيرانه بپردازند. و معمولاً آرشيوهاى اين موسسات سوابق زيادى را از اين قبيل جمع آورى كرده و در اختيار محققين قرار مى دهند. مثلاً «تد رابرت گار» سال ها است كه چنين موسسه اى در آمريكا برپا كرده است و تعداد زيادى پژوهشگر در اختيار وى هستند. يا مثلاً «جان گالتونگ» پيشتاز تحقيقات مربوط به صلح و جنگ، موسسه اى به نام TRANSCEND در نروژ برپا كرده كه تحقيقات فراوانى درباره حل منازعه و تامين صلح انجام داده است. در مرحله ثانى كه كم وبيش اوضاع وخيم تر شده است و جرثومه ستيز در اندام منطقه اى نفوذ كرده است نوبت كار معاينه و تحليل و تبيين ماده مرض است. كه علت هاى واقعى اين ستيز از كجا سرچشمه گرفته؟ آيا ساختارى است؟ آيا دولت هاى بيگانه در آن دخيل اند؟ آيا سوءتفاهمات باعث اين قبيل رفتارهاى پرخاشگرانه شده است و قس عليهذا. مرحله سوم، مرحله درمان است. حال چگونه بايد منازعه را حل و آتش ستيز را خاموش كرد. كدام وسيله مناسب تر است؟ آيا غرامت كفايت مى كند؟ آيا بايد تغيير خطوط مرزى داد؟ آيا نوعى فدراليسم رافع مشكلات است؟ آيا دخالت دولت براى تعيين حداقل دستمزد مشكل را حل مى كند؟ و مسئله مهم آن است كه آيا مى توان از وسايل غيرصلح آميز براى رسيدن به صلح استفاده كرد يا نه؟ يعنى آيا جنگ وسيله مناسبى براى رسيدن به صلح است؟ سئوالى كه در سال هاى اخير ذهن بسيارى از انديشمندان را به خود مشغول داشته است و تلاش كرده اند كه به آن از مناظر گوناگون (اخلاقى، سياسى، حقوقى و...) پاسخ دهند. چنان كه ملاحظه مى شود سازمان هاى حرفه اى نگاهبان صلح در جهان بسيار جدى گرفته مى شوند. و موقوفاتى براى تاسيس و ادامه كار اين نهادها وجود دارند كه از آنها در مقابل خيل عظيم سازمان هاى رزمى حمايت كنند. متاسفانه در كشور ما كاملاً جاى خالى يك نهاد حل منازعه به چشم مى خورد. در شرايطى كه نهادهاى سنتى حل منازعه در ايران ناكار كرد شده اند و نهادهاى منبعث از قانون اساسى نيز در سطح كلان چندان كارايى ندارند بايد به فكر تاسيس نهادى ملى براى اين كار بود

 

 

 

بازگشت به صفحه نخست