جنبش
سنديكايي در ايران، از آغاز تا به
امروز
گفتوگو با زندهياد يعقوب مهديون*
محمد
سعيد
پوررضا
اشاره:
آخرين گفتوگوي مطبوعاتي زندهياد "يعقوب مهديون" سال گذشته در شمارهي 41
ماهنامهي "نامه" به چاپ رسيد. اما آنچه در پي ميخوانيد، گفتوگوي ديگري
است با او كه كمي پيش از آن مصاحبه، انجام شده است. در اين گفتوگو يعقوب
مهديون، با همهي بيماري و ناتواني، تلاشكرد با حوصله و دقت به پرسشها
پاسخ گويد و اينك روايت او از سنديكا، در سالروز درگذشتش تقديم خوانندگان
نامه ميشود.
در متني كه پيش رو داريد، پرسشهاي خبرنگار "نامه" حذف شده است. حذف
پرسشها بهايندليل صورتگرفت كه احساسكرديم روايت آن پير فقيد از سنديكا
و دربارهي سنديكا، بدون آنكه ذهن خواننده دچار پرسشهاي متوالي شود و از
پرسش به پاسخ و از پاسخ به پرسش معطوف شود، فضاي زندهتر و
توجهبرانگيزتري را ترسيم ميكند.
اما براي آشنايي خوانندگان، بخشي از پرسشهايي را كه با او مطرح كرديم، در
اين مقدمه ميآوريم؛ پرسشهايي مانند اينكه آيا اصولاً اتحاديههاي كارگري
با فرهنگ مردم ايران همخواني دارد؟ چرا اتحاديههاي كارگري در ايران خودجوش
نيستند؟ چرا بيشتر اتحاديههاي كارگري از بالا طراحي ميشوند؟ چرا دولتها
در ايران دست به تشكيل سازمانهاي كارگري بدون عضو ميزنند؟ و ...
من يعقوب مهديون هستم و در تاريخ 1/1/1307 در شبستر ديده به جهان گشودم. در
پنج ماهگي پدر خود را از دست دادم و سرپرستي من و خواهرم را مادر و داييام
بهعهدهگرفتند و من تا هفتسالگي هيچگاه احساس فقدان پدر را نداشتم و
وقتي به مدرسه رفتم تازه فهميدم كه من هم پدري داشتهام كه او را از دست
دادهام. از آنزمان در درون من "چرا"ها و پرسشهايي شكلگرفت كه مدام در
صدد پيدا كردن پاسخ آنها بودم. درحين درس خواندن، در مغازهي كفاشي
داييام، مشغول يادگرفتن فن كفاشي شده و تا خرداد سال 1320 مشغول تحصيل
بودم و چهارمين كلاس درس آنزمان را به پايان رساندم. از تيرماه 1320 براي
امرار معاش خود و خانوادهام، بهكار مشغول شدم. آنموقع جنگ جهاني دوم شدت
يافته بود. تا اينكه سوم شهريور 1320 ميهن عزيزمان به اشغال سه نيروي
نظامي بهنام متفقين (اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي، بريتانياي كبير
انگلستان، ايالات متحدهي آمريكا) در آمد و حكومت قلدر رضاخاني فروريخت و
درب زندانها باز شد و زندانيان سياسي و كارگري آزاد شدند. در ايران تحول
عظيمي رخداده بود، اتحاديههاي كارگري از سال 1321 به بعد توسط نمايندگانِ
از زندان آزادشده، هر روز ابعاد گستردهتري بهخود ميگرفت. روزنامههاي
مترقي نيز با انتشار پيامهاي اتحاديههاي كارگري در سراسر ايران نقش مهمي
در آگاهكردن مردم داشتند. من هم از دوران طفوليت هميشه با انگيزه در
پييافتن جواب چراهاي بيپاسخ ماندهام بودم و رفتهرفته بهسوي تشكيلات
سياسي و كارگري گرايش پيدا كردم و در شبستر توسط پروفسور مطلب ايراني و
پروفسور محمدتقي زهتاب به جرگهي مبارزان پيوستم و در جهت آگاهيدادن به
جوانان، به اطراف و اكناف و قصبهها و دههاي شبستر ميرفتم. يادم ميآيد
كه در خامنه با پرشورترين جوانان روبهرو شدم و طولي نكشيد كه شعبهي
فعاليت جوانان در خامنه مستقر شد. نظر به اينكه اكثريت مردان خامنه با
اهداف احزاب مترقي اروپا آشنايي داشتند، فرزندان آنان نيز كاملاً آمادگي
پذيرش افكار مترقي را داشتند و اين فعاليت تا مهرماه 1324 در شبستر ادامه
داشت. در مهرماه 1324 به انگيزهي رونقيافتن زندگي به تهران آمدم و به كار
كفاشي مشغول شدم. همانجا بود كه با نشريات مترقي و كارگري بيشتري آشنا
شدم و تازه فهميدم آنچه را روزي آرزو داشتم بتوانم براي همنوعانم بهويژه
طبقهي زحمتكش كارگر انجام دهم، پيدا كردهام، رفتهرفته با عدهاي از
كارگران كفاش آشنا شدم و توسط يكي از كارگران كارگاهمان كه عضو فعال
سنديكا بود و هرروز يكساعت بعد از صرف نهار با هم به بحث و گفتوگو
دربارهي مسايل مهم كارگري و سياسي جهان ميپرداختيم، به سنديكاي كارگران
كفاش معرفي شدم و تازه دريافتم كه به چه درياي خروشاني پيوستهام. ابتدا در
سنديكا به آموزش اقتصادي و سياسي و سنديكايي مشغولشدم و طولي نكشيد كه در
كميسيون تشكيلاتي سنديكا به عضويت پذيرفته شدم و سپس مسؤوليت منطقهي جنوب
تهران را عهدهدار شدم و فعاليت سنديكايي من آغاز شد كه ذكر جوانب مختلف آن
در حوصلهي اين مقال نيست و نگارش كتابي بس قطور را ميطلبد.
تاريخ آغاز مبارزات خونين كارگري، بهسالهاي قبل از انقلاب مشروطيت ايران
برميگردد. تاريخنويسان كارگري اشاره دارند كه كاركنان دولت در سال 1284
هـ.ش براي بهدستآوردن خواستهاي خود، از جمله درخواست اضافهحقوق دست به
اعتصاب زدهاند كه موفقيتهاي زيادي درپي داشته است ولي ما آنرا سرآغاز
مبارزات زحمتكشان ايران نميدانيم ولي اينقدر هست كه در انقلاب مشروطيت
ايران، طبقهي كارگر ايران دوشادوش ساير مردم آزاديخواه در جبهههاي جنگ
بر عليه استبداد ميجنگيدند. اولين اتحاديهي رسمي و سراسري ايران در سال
1297 هـ .ش حداقل از نمايندگان 15 اتحاديهي كارگري در تهران كه بنيانگذار
آن را شخصي بهنام محمددهگان ميدانند، تشكيل شده بود. اين اتحاديهها
عبارت بودند از:
1)اتحاديهي كارگران چاپخانه كه نمايندگان آنان آقايان باقر نوايي و محمد
پروانه و سادات بودند.
2)اتحاديهي كارگران كفاش كه نمايندگان آنان آقايان مهدي حقيقت (كيمرام)
عسگرزاده و اسكاني بودند.
3)اتحاديهي كارگران نانواييهاي تهران با نمايندگي آقايان شيخ رسول،
شاطرعلي خلج، ميرزاقلي عباس.
4)اتحاديهي كارگران دواساز كه نمايندگان آنان آقاي ناصحي و دو نفر ديگر
بودند.
5)اتحاديهي كارگران پست و تلگراف كه نمايندگي آنان را آقايان حبيباله
سيدي، عليرضا انصاري، عباسعلي انصاري برعهده داشتند.
6)اتحاديهي كارگران بناخانههاي تهران كه نمايندگان آنان نيز آقايان
ميرزاعلي طرفدار و استاد محمد بنا بودند.
7)اتحاديهي كارگران رفتگران تهران كه نمايندگان آنان آقايان منوچهر احمدي،
محمود رافر و احمدي بودند.
8)اتحاديهي كارگران سيگار با نمايندگي آقايان عباس آقا سيگاري و دو نفر
ديگر.
9)اتحاديهي كارگران حمامي و نمايندگان آنان آقايان آقارضا پابرهنه و دو
نفر ديگر.
10) اتحاديهي كارگران بزازخانهها كه نمايندگان آنان آقايان
جليلزاده، ابوالقاسم معروف به آقاكوچولو و علاءالدين تقوي بودند.
11) اتحاديهي كارگران شاگرد تجار و نمايندگان آنان آقايانسيدعبدالغني و
دو نفر ديگر.
12) اتحاديهي كارگران پارچهبافان تهران كه نمايندگان آنان آقايانعبداله
موسوي، محمدباقر فخريان و كمال مدرسي بودند.
13) اتحاديهي كارگران حمالهاي انزلي با نمايندگي آقايانميرزامحمد
آخوندزاده و دو نفر ديگر.
14) اتحاديهي كارگران نانوايي تافتوني كه متأسفانه به اسامي نمايندگان
آنان دسترسي پيدا نكردم ولي يادم ميآيد كه سه نفر بودند.
15) اتحاديهي كارگران جورابباف كه به اسامي نمايندگان آنان دسترسي پيدا
نكردم ولي ميدانم كه سه نفر بودند.
16) تشكيلدهندگان اين اتحاديه به رهبري محمد دهگان و 4 نفر ديگر كه
جمعاً 50 نفر بودند.
در دوران قاجاريه، اقتصاد ايران سرمايهداري سنتي را طي ميكرده است و
كارگاههايي كه بتوانند اتحاديههاي قوي بهوجود بياورند، وجود نداشته و به
تاريخ مبارزاتي كه داراي اهميت باشد، دسترسي پيدا نكردم.
ليكن پس از كودتاي سوم اسفند سال 1299 به سركردگي سيدضياءالدين و رضاخان،
در ايران تحول اقتصادي صورتگرفت. با بازشدن دروازههاي ايران بهروي
خارجيان، كشور استعماري انگليس اولين كشوري بود كه وارد ايران شد، اين كشور
با ايران قرارداد استخراج نفت بست و استيلاي سرمايهداري نوين در ايران
آغاز شد و بهدنبال آن، شركتهاي خارجي، هركدام با بستن قراردادهايي وارد
ايران شدند؛ مانند قرارداد مخابرات توسط روسيهي استثمارگر تزاري و قرارداد
خط آهن بين تهران و شهر ري توسط يك شركت خارجي و .... بهدنبال آن
كارگاهها از حالت استاد–شاگردي درآمد و شركتهاي ديگري مانند دخانيات آغاز
بهكار كردند. در اين ميان مهمترين اين صنايع شركت نفت جنوب بود كه ابتدا
با هزاران نفر كارگر هندي و سپس با استخدام كارگران ايراني در اولين پايگاه
خود (مسجد سليمان) آغاز بهكار كرد و كارگران ايراني كه قبلاً براي امرار
معاش خود به روسيه سفر كرده بودند و بيشتر آنها در شركت نفت باكو مشغول
بهكار بودند و بسياري از آنان با حركتهاي كارگري كه سوسيال–دموكراتها
داشتند، آشنايي پيدا كرده بودند، به وطن بازگشتند و اكثر آنان در شركت نفت
جنوب مشغول بهكار شدند، ازجملهي آنان نام يوسف افتخاري بر زبانها بود؛
ايشان با همكاري آقايان علي اميد، رحيم همداد و علي آويني اتحاديهي
كارگران شركت نفت جنوب را با سه نفر شركتكننده در حوزههاي كارگري كار،
بنا گذاشتند ولي اتحاديهي كارگران ايران در سال 1300 هـ .ش قدرت بيشتري
پيدا كرد و توانست از سيهزار كارگر شاغل تهران، تعداد 8000 نفر را به
عضويت خود درآورد و بهدنبال آن شهرهاي تبريز، اصفهان، رشت و انزلي نيز
اقدام به تشكيل اتحاديههايي كردند كه تاريخنويسان تعداد اعضاي هر كدام را
3000 نفر بيانكردهاند. بههرحال اتحاديهي كارگران بهصورت اتحاديهي
سراسري كارگران ايران درآمد و فعاليت در سطح بالايي آغاز شد. اعتصاب
كارگران صنعت نفت جنوب (شركت نفت ايران–انگليس) براي بالابردن دستمُزد و
بهرسميت شناختهشدن در روز جهاني كارگر در سال 1301هـ.ش، اقدامي جدي بر
عليه حكومت رضاخان بود كه با موفقيت به سرانجام رسيد و اتحاديهي سراسري
ايران از آنان پشتيباني نمود. ليكن در شهريورماه 1301، حكومت قوام دستور
توقيف 14 روزنامهي مخالف دولت را صادركرد و حدود 500 نفر از كارگران چاپ و
مطبوعات بيكار شدند و فوراً دستور دستگيري رهبران اتحاديههاي كارگري چاپ
از جمله آقايان باقر نوايي، عبدالحسين گوشه و سيدعبداله امام صادرشد و
آنان به اتفاق عدهاي ديگر دستگيرشده و روانهي زندانها شدند؛ ليكن هيچيك
از كارگران چاپ و مطبوعات سركار نرفتند، اتحاديهي مركزي فوراً جلسهاي
تشكيل داد و تصميم به ادامهي اعتصاب گرفت و با اعلام اين اعتصاب، بارزترين
نوع مخالفت با دولت شكلگرفت و بهاينترتيب مانع انتشار روزنامههاي دولتي
شدند. در نتيجه، روز 17 شهريور 1301 شمسي، از روزنامههاي توقيفشده، رفع
توقيف شد و كارگران پيروزمندانه به سركار خود رفتند. در سال 1303 هـ .ش از
طرف كنگرهي بينالملل سوم كارگران از اتحاديهي مركزي كارگران ايراني دعوت
بهعمل آمد و اين دعوت پذيرفته شد، هيأتي به رهبري محمد دهگان روانهي
كنگره شد و پس از معرفي نمايندگان ايران، آقاي محمد دهگان بهعنوان اولين
نمايندهي كارگران ايران و نمايندهي رسمي كارگران ايران در كنگرهي سوم
معرفي و پذيرفته شد و ارتباط بينالمللي برقرارشد و در سال 1303 نمايندگان
اتحاديهي كارگري ايران دستگير شده و ظاهراً اتحاديه تعطيل شد ولي كارگران
ايراني كه مزه و طعم شيرين اتحاد را چشيده بودند، از مبارزه دست بر نداشتند
و اين كار ادامه داشت و هر سال نيز جشن اول ماه مه را بههرنحوي برگزار
ميكردند.
جشنهاي اول ماه مه هرسال، از طرف اتحاديه و بهويژه كارگران چاپخانهها با
صدور بيانيه و اعلاميههايي بهمناسبت روزجهاني كارگر تا سال 1302 هـ .ش
بهطور علني برگزار ميشد. در سال 1304هـ .ش و پس از جلوس رضاخان بر كرسي
سلطنت، وي با يورشها و حملات ناجوانمردانه به كارگران و نمايندگان آنان،
قصد خاموشي جنبش كارگري ايران را داشت و در سال 1306 هـ .ش، اين جشن با
انتشار اعلاميهها و شعارها با طرز باشكوهي، بهصورت تقريباً مخفي در
باغهاي اطراف تهران و ساير شهرهاي ايران برگزار شد. اين جشن در تهران با
حضور بيش از چندينهزار نفر از كارگران، با شكوه تمام برگزارگرديد ليكن
مأموران سركوبگر رضاخاني كه در روز اول ماه مه امكان يورش و دستگيري
كارگران را پيدا نكردهبودند، در روز دوم ماه مه به چاپخانهها حملهكرده و
عدهاي از نمايندگان كارگران از جمله آقايان باقر نوايي، محمد پروانه، مهدي
حقيقت (كيمرام)، براتعلي، سلمان قالبتراش، استاد حسين سياسي، عليآقا
كاوه، علياصغر كاوه، رزوني، ماهان طاووسيان و عدهاي ديگر را دستگير و
روانهي زندان كردند و به جرم تعطيلكردن روز اول ماه مه محكوم شدند. عدهي
زيادي از آنان بعد از سوم شهريور سال 1320 هـ .ش از زندان آزاد شدند. در
اول ماه مه 1308 ه.ش، حدود 9000 نفر از دههزار كارگر شاغل در صنعت نفت
آبادان با اعتصاب متحدانه براي دريافت حقوق حقهي خود و بهرسميت شناساندن
روز اول ماه مه و اتحاديههاي كارگري، دست از كار كشيدند كه سربازان تا
دندان مسلح رضاخاني با شمشيرهاي برهنه به كارگران حمله بردند و در نتيجه 20
نفر از كارگران و 15 نفر از سربازان زخمي شدند و دويست نفر از كارگران از
جمله نمايندگان آنان علي اميد، رحيم همداد، يوسف افتخاري و آويني تا
شهريور سال 1320 شمسي در زندانبودند. اين خلاصهاي از مبارزات كارگري تا
دههي 20 بود، اينك فعاليتهاي بعد از سال 1320 تا سال 1337 را مختصراً
توضيح خواهم داد.
پس از ورود قشون متفقين در روز سوم شهريور و فروپاشي حكومت قلدرما~بانهي
رضاخاني، با آزادي زندانيان سياسي و نمايندگان كارگران تحولات بس عظيمي
بهوقوع پيوست كه بهصورت خلاصه به آن اشاره ميكنم؛ در سالهاي 1320 و
1321، تشكيلات كارگري و زحمتكشان ايران به رهبري يوسف افتخاري و خليل آذر
معروف به خليل انقلابي در تبريز تشكيلگرديد. فضاي باز سياسي در ايران
بهحدي مورد توجه قرار گرفته بود كه اتحاديههاي كارگري و سنديكايي در
سرتاسر ايران تشكيلگرديده و باعث شده بود كه شوراي متحدهي مركزي
زحمتكشان و كارگران بهصورت خودجوش شكل بگيرد و فعاليت آن آغاز شود. در
نتيجه، تشكيلات كارگري و زحمتكشان ايران منحلشد و حكومت كه درصدد سركوب
كارگران بود به تشكيل سنديكاهاي كارگري بهنام اسلي و احكا اقدام نمود و
آنان نيز كه از طرف حكومت تقويت ميشدند، در مقابل شوراي متحدهي مركزي تاب
مقاومت نياوردند و منحلشدند و حكومت نتوانست نقش خود را دربارهي
اتحاديههاي كارگري ايفا كند؛ تا اينكه انشعاب در فدراسيون اتحاديههاي
سراسري كارگري جهان درسال 1949 ميلادي بهوقوع پيوست و اين اتحاديه به دو
قسمت تقسيم شد؛ يكي فدراسيون جهاني اتحاديههاي سراسر جهان و ديگري
كنگرهي آزاد كارگران جهان. كنگره نيز در چهارراه خيابان پهلوي تهران،
مكاني را به مديريت قزلباش دايركرد ولي شوراي متحدهي مركزي كارگران از
فدراسيون جهاني اتحاديههاي كارگري براي ارزيابي نيروهاي اصيل كارگر
دعوتنامه فرستاد كه اين كار عملي شد و نمايندهي فدراسيون جهاني
اتحاديههاي كارگري هيأتي را به رهبري لوي سايان دبيركل اين فدراسيون به
ايران اعزامكرد و كارگران زحمتكش ايران با يك رژهي بزرگ نشان دادند كه
استحقاق عضويت در فدراسيون را دارند و از آنپس شوراي متحدهي مركزي عضو
فدراسيون مذكور شد. حكومت محمدرضا پهلوي تاب ديدن مقاومت و فعاليت شوراي
متحده را نداشت و مجبورشد تظاهرات آنان را كه جلوي مجلس شوراي ملي صورت
گرفته بود، سركوب كرده و آن را به خاكوخون بكشد و در نهايت به يكي از
خواستههاي آنان (تشكيل وزارتكار و بيمههاي اجتماعي كارگران ايران) تن در
دهد و به ناچار در اسفندماه 1327 لايحهي آن را به انضمام قانونكاري كه
داراي 21 ماده و 15 تبصره بود به مجلس فرستاد كه در تاريخ 23/4/1328 هـ.ش
از تصويب مجلس شوراي ملي گذشت و براي اجرا به دولت ابلاغ شد كه از آن پس
كارگران ايران در نتيجهي فعاليتهاي مستمر خود به حقوق حقهي خود ازجمله
بيمهي اجتماعي دست يافتند. درنتيجه حكومت كه ناچار شده بود در مقابل خواست
كارگران كوتاهبيايد، بهفكر چاره افتاد و نقشهي ترور ساختگي شاه را در سال
1328 طراحيكرد تا به اين بهانه انحلال اتحاديه و سنديكاهاي كارگري و
سازمانهاي مترقي چپ را در مجلس آن زمان باعث شود و بگير و ببندها آغاز شود
و بار ديگر مانند سالهاي 1325 و 1326 و سالهاي قبل از 1320، نمايندگان
سنديكاها را دستگير و روانهي زندانكند؛ ولي از آنجاكه كارگران مزه و
طعم اتحاد و اتفاق را چشيده بودند دست از مبارزه برنداشتند و سنديكاها
بهشكل مخفي به فعاليت خود ادامه دادند تا اينكه بار ديگر در سيام تيرماه
1331، با فعاليت بسيار، در ميدان مبارزات جنبش ملي دكتر محمد مصدق شركت
كرده و عليرغم كودتاي 28 مرداد 32، همچنان به فعاليت خود ادامه داده و تحت
هر شرايطي از آن پاسداري نمودند. پس از كودتاي 28 مرداد 1332، بار ديگر
سنديكاهاي كارگري كه رهبري آن را هيأت اجرايي شوراي متحدهي مركزي كارگران
و زحمتكشان بهشكل مخفيانه بهعهده داشت، در يك نشست چند روزه در خارج از
تهران، تصميم به شكستن سكوت خود گرفت و اين وظيفه به سنديكاي كارگران كفاش
استان تهران محول شد كه در نهايت در يكي از كارگاههاي كفاشي تهران،
نمايندهي سنديكاها توسط كارفرما بهدست فرماندار نظامي سپرده شد.
كارگران آن كارگاه در اعتراض به زندانيشدن نمايندهي سنديكايي دست از
كاركشيدند كه باعث اعتصاب عمومي چهلهزار نفري كارگران كفاش شد كه در تاريخ
مبارزات كارگري ايران از آن به نيكي ياد ميشود. در روز 1/4/1333 اعتصاب
نامحدود كارگران كفاش با صدور اعلاميهي رهبران اعتصاب و خواست قانوني
كارگران كفاش آغاز شد.
در اين بيانيه به بيمهكردن صنف كفاش، حقوق روزهاي جمعه و همچنين تعطيلات
رسمي كارگران اشاره شده بود. دومين روز اعتصاب همراه با اعلاميههاي
پشتيباني ساير سنديكاهاي كارگري شركت نفت تهران، دخانيات، سيمان، راه
آهن، نساجيها، كورهپزخانهها و سنديكاهاي كارگران بود كه اين صنوف
پشتيباني خود را از اين اعتصاب اعلامكردند كه موجب شد حكومت از اين
پشتيبانيها عصباني شده و اقدام به دستگيري كارگران كند. بند 4 بيانيه،
اشاره داشت كه كليهي كارگران كفاش استان تهران كه بههردليل از روز 28
مرداد 32 تاكنون دستگير و زنداني شدهاند، آزاد شوند و كارگران كفاش تا
حصول نتيجهي مطلوب به اعتصاب خود ادامه خواهند داد. خوشبختانه اين بيانيه
از طرف كليهي سنديكاها مورد پشتيباني قرارگرفت و اعلاميههاي مختلفي در
پشتيباني از آن صادر شد و ميان مردم تهران پخش شد و اين اعتصاب از شكل
اقتصادي به شكل سياسي و بر عليه كودتاي 28 مرداد تغييركرد. حكومت وقت كه
مسؤوليت حكومت نظامي تهران را به سرهنگ جلال مولوي سپرده بود، به وحشت
افتاد و فوراً با نمايندگان اعتصابي كه با كارفرمايان در وزارت كار مشغول
مذاكره بودند به مذاكره نشست؛ خلاصه آنكه زندانيان سياسي و غيرسياسي
كارگران كفاش آزاد شدند و مذاكره جهت اجراي خواستهاي ديگر به جلسات بعد
موكول شد و چون اين اعتصاب با موفقيت سياسي كارگران همراه بود، در نتيجه
كارگران كفاش استان تهران به سر كار خود برگشتند و كارگاههاي كفاشي، از
طرف ديگر كارگران گلباران شد و جشني مفصل در كارگاهها برگزار شد؛ اما دولت
همچنان براي سركوب سنديكاها كه بهشكل مخفيانهفعال بودند، در پي بهانه
بود. بهاينترتيب در سال 1335 تا اسفند سال 1336 سنديكاها مجدداً بهثبت
رسيدند و فعاليت علني آنان آغاز شد. در رابطه با ارتباط جنبش كارگري و جنبش
چپ، ميتوان گفت كه جنبش كارگري از جنبش چپ جدا است اما هيچكدام از
ايندو، نميتوانند بدون هم به حيات خود ادامه دهند. حال ديگر كارگران به
حقانيت خود پي بردهاند و برايشان تفهيم شده است كه بايد براي ابراز شخصيت
كارگري خود، گردهم بيايند و بهترين مكان براي تجمعات، اتحاديههاي كارگري
است و آنجا است كه شعور و آگاهي كارگران رشدكرده و به آنها براي درك حقوق
انساني خويش كمك ميكند. اتحاديههاي كارگري به شناساندن شخصيت واقعي اين
طبقهي زحمتكش كمك شاياني كرده است. كارگران آگاه خود را موظف ميدانند كه
باهم متحد شوند؛ فقط تشكلات و سازمانهاي واقعي كارگران است كه شخصيت كارگر
را به اثبات ميرساند. از اينجهت است كه گرايش به اتحاديهها براي حمايت و
بهدست آوردن حقوق حقه، هر روز بيشتر ميشود.
اگر اتحاديهها خودجوش بوده و از بطن تودههاي عظيم و زحمتكش برخاسته
باشند، ميتوانند در جهت حقوق كارگران حركتكنند؛ اما متأسفانه در سالهاي
اخير و بعد از انقلاب، اتحاديهها از بالا شكلگرفتهاند. اصولاً وقتي كه
ميخواهيم ساختماني را بنا كنيم، اول بايد پايهها و زمينهي آنرا
محكمكرده و سپس طبقات ديگر را بنا نهيم، درغير اينصورت ساختمان توان
مقاومت در برابر فشارهاي وارده را نخواهد داشت و با اندك حركت غيرمترقبهاي
فروخواهدريخت. اتحاديهاي كه از بالا شكل بگيرد، بهشدت ناپايدار خواهد
بود، چرا كه پايههاي آن بر دوش كارگران قرار ندارد و با اندك حركتي فرو
خواهد ريخت. براي روشنشدن بيشتر اين مسأله، اشاره ميكنم كه در سال 1933،
در زمان حكومت فاشيستي فرانكو، سنديكاهاي كارگري دولتي را دايركردند كه هدف
از آن در اصل جلوگيري از خواستههاي كارگران بود اما در نهايت با اتحاد و
همبستگي كارگران، اين سنديكاهاي ساختگي فرو ريخت و عاقبت سنديكاهاي واقعي
كارگري توسط خود كارگران شكلگرفت. هر حكومت خودكامهي، تحت هر شرايطي
ميخواهد كنترل ملت را در دست داشته باشد؛ با وجود اين خودكامگي هرگز
نميتوان براي سردمداران و مردم پايان خوشي متصور بود. در ايام خودكامگي
اين نوع حكومتها، عدهاي نيز با آن همگام ميشوند و اين همگامي ميتواند
بهصورتهاي جبري و خودخواسته باشد ولي سرانجام هر دو محكوم به نابودي
هستند. تاريخ مدوّن جنبشهاي كارگري، مصداق اين بحث است و اميدواريم كه
حكومتهاي خودكامه روزي بهخود آيند؛ زيرا در طول تاريخ، هرگز موفقيتي براي
آنان شاهد نبودهايم و اگر گاهي موفقيتي هم وجود داشته، مقطعي بوده است. در
خاتمه متذكر ميشوم كه هيچ نيرو و تشكل كارگري بدون داشتن تشكلات سياسي به
پيروزي نخواهد رسيد. موفقيت، در اتحاد و همبستگي نهفته است و بس.
* عضو هيأت مديرهي كانون بازنشستگان استان تهران، رييس هيأتمديرهي
كانون بازنشستگان كرج، آخرين دبيرسنديكايكارگران كفاشو عضوهيأت مؤسسان
سنديكاهايكارگري.
نقل از ماهنامه نامه شماره 53
|